به مناسبت عید غدیر، مصطفی کارگر وبلاگ خود را با شعری درباره غدیر به روز کرده است که خواندنش خالی از لطف نیست؛

مولا نگاه کن که به تو پیر می‌شوم
تا جاده‌های ساده سرازیر می‌شوم

از روزگار و خستگی‌اش دم نمی‌زنم
با بوسه بر رواق غمت سیر می‌شوم

وقتی تو عشق را به خودت مات می‌کنی
من شاعرانه وسعت تاثیر می‌شوم

زیباتر از تو هیچ کسی از خدا نگفت
من با طلوع ذکر تو تکثیر می‌شوم

شادی به چیست غیر کلام قشنگ تو
بر منبری که با تو جهانگیر می‌شوم

با کودکان کوچه غریبی نمی‌کنم
با خاک و زخم و هلهله تفسیر می‌شوم

از خود غبار غیر تو را دور می‌کنم
بر جان خود به شوق تو شمشیر می‌شوم

از دوره‌ای که نام تو را جار می‌زنم
در متن هر چه خوف و خطر شیر می‌شوم

هر دم به یاد ذکر قنوت تو تشنه‌ام
سر تا به پا تبسم تکبیر می‌شوم

اشک تو و ترنم لبخند‌های تو…
بر جلوه‌ وجود تو تصویر می‌شوم

این روزها که خنده‌ لب‌ها غریبه است
این روزها که با همه تحقیر می‌شوم

این روزها که زندگی انکار می‌شود
یا در هجوم ثانیه‌ها تیر می‌شوم

این روزها که هر چه خدا ضجه می‌زند
من خود خلاف معرکه تعبیر می‌شوم

من ریشه‌ عبای تو را ناز می‌کنم
من در عبای ناز تو زنجیر می‌شوم

در بارگاه لطف تو با صد هزار ناز
من با نیاز و عفو تو تطهیر می‌شوم

مولا! نگاه کن به کویرت نگاه کن
آبم که در هوای تو تبخیر می‌شوم

من ساده نیستم که به کم راضی‌ام کنی
با یک اشاره‌ تو ولی میر می‌شوم

با لحن دست‌های تو آرام می‌شوم
با بغض چشم‌های تو درگیر می‌شوم

من خسته‌ام شکسته‌ام آشفته‌ام ردم
اما به دست نام تو تعمیر می‌شوم

من در خیام حب تو زنجیر می‌زنم
من بی غدیر چشم تو تکفیر می‌شوم