هفتبرکه – گریشنا: امروز ۲۷ فروردین، اولین سالگرد درگذشت دکتر احمد اقتداری است. روح او در چنین نوبهاری، گیتی را در بیمارستان آسیا تهران ترک کرد و کالبدش سوم اردیبهشت ۱۳۹۸ به زادگاهش گراش برگشت تا در کنار اجدادش آرام بگیرد. در تلاطم خبرها و احساسات آن روزها، فرصتی نشد که به بازخوانی وقایع تلخ و تکاندهندهای بنشینیم که در آخرین روزهای زندگی دکتر اقتداری رخ داد. حالا آرزو و امید، دختران احمدخان، از سختیهایی که میگویند که بر پدر روا داشته شد و اسنادی را برملا میکنند که قصور پزشکی را در مرگ پدر نشان میدهد.
رنج و درد بیستروزه
امید اقتداری، دختر احمدخان، شروع سلسله وقایعی را که به مرگ پدر منتهی شد، در نامهای اینگونه شرح داده است: «پدرم، دکتر احمد اقتداری، ۹۴ساله در تاریخ ۸ فروردین ۹۸ به دلیل شکستگی استخوان لگن در بیمارستان گاندی توسط دکتر حامد حکیمی آسیابر، با شماره نظام پزشکی ۱۳۷۹۴۵ تحت جراحی و تعویض مفصل قرار گرفت. ایشان عصر روز ۸ فروردین ۹۸ جراحی شد و صبح روز ۹ فروردین ۹۸ یعنی در کمتر از ۲۴ ساعت، به دستور دکتر حکیمی ترخیص شد. در بخشی که پدرم بستری بود، در پاسخ به درخواست ما برای چند روز بیشتر ماندن او در بیمارستان گفتند: تعطیلات است و کادر نداریم و احتمال عفونت هست و….»
و این شروع بیست روز رنج و درد برای احمدخان بود. آرزو اقتداری میگوید: «در خانه حال پدرم بد و بدتر شد. دکتر حکیمی را نمیشد پیدا کرد. بیمارستان گاندی نیز جواب درستی به ما نمیداد. مطب دکتر حکیمی را با زحمت پیدا و به آن مراجعه کردیم. منشی ایشان گفت از دکتر در مورد وضع پدرتان میپرسم و تلفنی به شما اطلاع میدهم. دکتر حکیمی پیغام دادند که آقای اقتداری (یعنی فرد ۹۴سالهای که جراحی تعویض مفصل هیپ [لگن] شده) را ببرید دکتر داخلی، به من مربوط نمیشود! دکتر را به خانه بردیم. فایده نداشت و دکتر حکیمی کماکان ناپدید بود.»
با وخیم شدن حال احمدخان، خانواده تصمیم میگیرند او را دوباره به بیمارستان ببرند. دکتر اقتداری ابتدا در بیمارستان چمران و سپس در بخش ICU بیمارستان سینا بستری میشود، اما در نهایت به علت عفونت جان میسپارد.
شکایت خانوادهی دکتر اقتداری
با وجود داغدار بودن، خانوادهی احمدخان از حق شکایت خود از عاملان این قصورات پزشکی نگذشتند و چند ماه بعد، از دکتر حکیمی، جراح پدرشان و بیمارستان گاندی، جایی که عمل جراحی در ان صورت گرفته بود، شکایت کردند. هیات بدوی انتظامی نظام پزشکی تهران، این شکایت را در تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۹۸ بررسی کرد و حکم به محکومیت دکتر حکیمی داد؛ «محکومیت به توبیخ کتبی با درج در پرونده.»
در رای هیات بدوی انتظامی نظام پزشکی تهران آمده است: «در خصوص کیفرخواست شماره ۲۴۳۳۱/۱۳۰/۱۰۰/۱۳۹۸ مورخ ۳/۷/۹۸ دادسرای انتظامی نظام پزشکی تهران علیه آقای دکتر حامد حکیمی آسیابر فرزند فرامرز -متخصص جراحی استخوان- دائر بر تخلف صنفی و حرفهای ترخیص زودهنگام بیمار با توجه به شرایط اعلام شده در icu بیمار دچار مشکل تنفسی بوده بهتر بود چند روز بعد از ترخیص از icu مرخص میگردید. با توجه به کیفرخواست دادسرا و تحقیقات به عمل آمده از طرفین و ملاحظه مدارک و سوابق مربوط به مدافعات غیر موجه و غیر موثر مشتکی عنه نامبرده محرز بوده و با انطباق تخلف انتظامی نامبرده با ماده ۳ و بند ث ذیل ماده ۳۷ آیین نامه انتظامی رسیدگی به تخلفات صنفی و حرفه ای شاغلین حرفه های پزشکی و وابسته و به استناد بند ب ذیل تبصره ۱ ماده ۲۸ قانون تشکیل سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران مصوب ۲۵/۱/۱۳۸۳ حکم به محکومیت نامبرده به توبیخ کتبی با درج در پرونده نظام پزشکی محل صادر و اعلام می دارد رای صادر ظرف مدت بیست روز از تاریخ ابلاغ قابل اعتراض و تجدیدنظر در هیات تجدید نظر انتظامی نظام پزشکی استان تهران است.»
نامهی دردآلود دختر احمدخان
در نامهی سرگشادهای خطاب به دکتر حامد حکیمی، جراح دکتر اقتداری، که دختر کوچکتر احمدخان برای گریشنا فرستاده است، این واقعه به زبانی دردآلود بازخوانی شده است. متن کامل این نامه را در ادامه میخوانید:
«جناب آقای دکتر حکیمی:
۱- شما و کادر پزشکی بیمارستان گاندی زیر سئوال هستید:
چرا بیمار ۹۴ساله را، پدرم را، روز بعد از جراحی در کمتر از ۱۲ ساعت مرخص کردید؟ روز بستری، نیمه شب ۸/۱/۹۸ و روز ترخیص ۹/۱/۹۸.
بیمار سن بالا. بعد از هر عمل جراحی هر بیماری مخصوصا سن بالا باید حداقل ۵ تا ۱ هفته در آیسییو تحت کنترل باشد تا همه چیزش به حالت عادی برگردد و بعد مرخص شود. پس اینجا شما و کادرتان، دکتر بیهوشی و قلب و ریه و اتاق عمل و همه مقصرید! کلهم مقصرید و زیر سئوال هستید!
۲- چرا به عنوان پزشک جراح، ما دنبال شما گشتیم ولی شما در دسترس نبودید؟ شاید بیاهمیت بود قضیه برایتان و بیمسئولیتی خودتان.
۳- شما به عنوان پزشک جراح وظیفه داشتید به بیمار سر بزنید و پانسمانش را عوض کنید. حداقل کاری که میتوانستید بکنید و آن را هم نکردید… ایشان حالشان که بد شد و کراتین و اوره و همه چی رفت بالا با دوستانش منتقل کردیم به ایسییو بیمارستان آسیا و آنها تحت کنترل بوده و حتی پانسمانش را ارتوپدی آنجا عوض کرد! شما کجا بودید ای پزشک مسئول؟! حتی یادم هست که ما با شما از طرف بیمارستان آسیا با خواهرم تماس گرفته شد و شما گفتید که تشریف میآورید ولی تشریف نیاوردید!
بهانهی عوارض و عفونت بیمارستانی را هم نیاورید چون ۵ روز یا ۱ هفته یا حتی ۱۰ در ایسییو برای کسی که باید تحت کنترل باشد تا اوره و کراتین و باقی چیزها در اثر داروی بیهوشی بالا نزند و نمیرد کاملا ضروری است و بهانه و صحبت از عفونت بیمارستانی دیگر رنگ و بویی ندارد و منطقی ندارد و حرف مفت است. چون آن بیاید در مقابل این صحبتها و بهانهها هیچ است، یعنی مرگ!!
چه جوابی دارید؟ هیچ! دریغ از یک اعتراف به گناه و اشتباه! اگر دارید من گوش میدهم. و بدانید که پدرم کاملا تا قبل از آن زمین خوردن و آن عمل جراحی بیمسئولیت و اهمالکارانه، روی پا بود، صبحانه درست میکرد، چای دم میکرد، نان و پنیرش را خودش میخورد و ریشش را میتراشید و مطالعه میکرد. شما عزرائیلاش بودید و به عبارتی تبریک! جانش را زودتر از موعد گرفتید. میتوانست به راحتی دو سه سال دیگر یا بیشتر زنده باشد.
شما دکتر احمد اقتداری را با اعمالتان کشتید. استاد مطالعات جنوب ایران و خلیج فارس. یادش همیشه در دل ایرانشناسان و ایرانیان فرهیخته چه در ایران و چه در خارج ایران در جهان زنده است. او موئلف ۴۰ جلد کتاب است و یک تار مویش به ۵۰ هزارتای امثال شما میارزد. ولی شما وجود فیزیکیاش را زودتر از موعد گرفتید. شما قاتل پدر مطالعات خلیج فارس هستید.
تبریک میگویم! مطمئنم پدر من اولین قربانی شما نبوده و آخرین نیز نخواهد بود! چون اگر شما به این روال بیمسئولیتی و پولآفرینی با حرفه خود کار کنید، این داستان تلخ ادامه دارد و خیلی از خانوادهها داغدار هستند از شما و امثال شما. اما من با وجود داغداری سکوت نکردم و مطمئن باشید که کائنات گناهان و خطاهای شما را بیجواب نخواهند گذاشت. شما با این اعمال برای خود کارما میسازید و کارمای سختی دارید و کائنات به شما جواب کارهایتان را پس خواهد داد؛ با بیماری، با از دست دادن عزیزان، با گرفتاری، با بیپولی و… کائنات شاهد و گواه همه چیز است. تمام.»
آرزوی گذر راحت از این جهان
صادق رحمانی، وصی فرهنگی دکتر احمد اقتداری، در یادداشتی در روز مرگ احمدخان، با اشاره به وصیت او برای دفن در گراش، نوشت: «همواره از قدرت مرگآگاهی دکتر اقتداری در شگفت بودم. چه هنگامی که سال ۱۳۹۲ در گراش و در قبرستان خوانین گفت: «این دو تا قبر را من خریدهام، یکی برای خودم و دیگری برای همسرم»؛ و چه هنگامی که دکتر کیانوش کیانی، مشاور عالی دایره المعارف برزگ اسلامی میگفت: «هفته گذشته که در منزل به عیادت او رفتم، دکتر اقتداری با اشاره دست گفت بگذارید تا راحت از این جهان گذر کنم.»
به گواه خانوادهی احمدخان، او روزهای آخر راحت نبود؛ اما گذرش از این جهان، باشکوه بود و پرثمر. او با پاهای استوارش کوهها و درهها را درنوردیده بود، اما در ۹۴سالگی دیگر آن پاها کار خودشان را کرده بودند. همین پاها بودند که روند مرگ احمدخان را رقم زدند. او طناز بود و حتما درک میکرد این طنز تلخ روزگار را.
مجموعه مطالب گریشنا دربارهی دکتر احمد اقتداری را در این صفحه بخوانید:
yun.ir/ger-Eghtedari