هفت‌برکه – گریشنا: چهار سال پیش، مایلو موتورکا، گردشگر چک، با موتورش به آسیاگردی آمد و در گذرش از ایران، تصمیم گرفت یک شب در گراش بماند. اواخر پاییز بود و شب نزدیک می‌شد. او قصد سفر به قشم را داشت، اما یک جوان گراشی به او توصیه کرد به گراش بیاید و آن شب را استراحت کند. اما اقامت او در گراش از یک شب فراتر رفت: او سه روز در گراش ماند و آدم‌ها و جاهای زیادی را دید. حالا هنوز او به خوبی از آن سه روز یاد می‌کند و امیدوار است باز هم به گراش برگردد.

کلیپ کوتاهی از حضور او در گراش را در آپارات ببینید:

https://www.aparat.com/v/foZ4c

” data-wplink-url-error=”true”>اینجا

ماجرای یک کلیپ وایرال‌شده

چندی پیش یک کلیپ کوتاه در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست شد که در آن یک جوان گراشی، ترکه‌ای به عنوان میکروفون در دست گرفته و با یک پسر جوان موبور چشم‌آبی که زبان فارسی را خوب بلد نیست، شوخی می‌کند. این کلیپ به عنوان تمسخر یا توهین به گردش‌گران منتشر می‌شد، در حالی که واقعیت کاملا عکس این بود. مهرزاد مالدار، میزبان مایلو در گراش، می‌گوید: «ما یک روز کامل با این بچه‌ها در تگ‌ِآو بودیم و خوش گذراندیم. این کلیپ هم یک شوخی دوستانه بود که یکی از بچه‌ها با مایلو انجام داد. اصلا تمسخر و توهینی در کار نبود.»

شروع ماجراجویی در گراش

چند روز پیش از طریق مالدار با مایلو موتورکا درباره‌ی تجربه‌اش از گراش و دست‌به‌دست شدن این کلیپ صحبت کردیم. او از همان ابتدای صحبت می‌گوید: «اتفاقا هفته‌ی پیش داشتم درباره‌ی تجربه‌ام در صحراهای گراش حرف می‌زدم!»

از او پرسیدیم چه شد که تصمیم گرفتید به ایران و گراش بیایید؟ او می‌گوید: «من با موتورسیکلتم، که اسمش را «یوزپلنگ» (اِل جگوار) گذاشته‌ام، از کشورم جمهوری چک، راه افتادم و قصدم این بود که آسیا را بگردم. وقتی وارد آسیا شدم، تنها سه هدف داشتم: ۱) یکی از قوم‌وخویشانم را که در گرجستان زندگی می‌کرد ملاقات کنم؛ ۲) در آخر مسیر، در ژاپن اسنوبورد (اسکیت روی برف) کنم؛ ۳) ایران چندملیتی را ببینم.»

البته این سفر چند سال طول می‌کشد، و به گفته‌ی مالدار، او در ایران هم بیش از یک ماه می‌ماند و ویزای ۴۵روزه‌اش در ایران را تمدید می‌کند. او بخشی از این تجربه‌ها را در صفحه‌ی اینستاگرامش (اینجا) به اشتراک گذاشته است.

موتورکا درباره‌ی رسیدنش به گراش هم می‌گوید: «من اتفاقی به گراش رسیدم. قصد داشتم از آنجا به سمت قشم بروم. و دنبال یک صرافی می‌گشتم که پولم را صرف کنم. در مسیر، به یک آقای ایرانی (مهرزاد مالدار) برخوردم که یک ماشین اسپورت داشت. از او پرسیدم که کجا پولم را صرف کنم. او زبان انگلیسی‌اش خوب بود، یعنی از فارسی من بهتر بود! مرا به بانک راهنمایی کرد و وقتی در بانک بودیم، از من دعوت کرد که در این شهر بمانم تا جاهایش را به من نشان بدهد.»

Chek Tourist 2

از زبان میزبان

مهرزاد مالدار با جستجو در آرشیوش، تاریخ اولین روزی که مایلو را ملاقات کرده، در می‌آورد: ۱۲ دسامبر ۲۰۱۵، یعنی ۲۱ آذر ۱۳۹۴. او جریان این آشنایی و دعوت از مایلو موتورکا را اینطور روایت می‌کند: «من با ماشین در اطراف فلکه قبله لار بودم که متوجه شدم یک نفر با موتور بی‌ام‌او توریستی ایستاده است و چیزی از مردم می‌پرسد، ولی کسی زبانش را نمی‌فهمد. من با او صحبت کردم و برای صرف پول راهنمایی‌اش کردم. گفت قصد دارد به قشم برود، اما چون شب شده بود و ممکن بود برایش مشکل پیش بیاید، دعوتش کردم به گراش بیاید و یک شب یا یک روز بماند. او را به مهمان‌سرای آبشار بردیم و گفتیم غذا و اقامتش را مهمان ما باشد.»

او تعریف می‌کند که چطور این یک روز تبدیل به سه روز شد: «قرار بود مایلو یک روز بماند. ما روز اول جاهایی مثل برکه کل، حسینیه اعظم، حمام دهباشی و کلات را به او نشان دادیم. خیلی خوشش آمد. چون می‌دانستم عشق ماشین و موتور است، از او دعوت کردم یک روز دیگر هم بماند. فردایش ده دوازده تا از بچه‌های موتورسوار را جمع کردیم و با هم رفتیم تگ آو.»

کلیپی که پخش شد، در همین دورهمی دوستانه ضبط شده است. اما خود مایلو هم از این روز به عنوان یک روز به‌یادماندنی صحبت می‌کند.

Chek Tourist 4

مالدار که خودش هم عشق موتور و ماشین است، در ادامه می‌گوید: «ابوالحسن حسینی که زبانش هم بهتر بود، به جمع ما آمد و بیشتر وقت‌ها با او بودیم. روز دوم او را به اتاق موتور خودم هم بردم. خیلی خوشش آمد. خودش یک آلفا رومئو کلاسیک داشت و معلوم بود عاشق ماشین و موتور است.»

خلاصه روز دوم هم شب می‌شود، و مایلو یک شب دیگر ماندنی. میزبانش می‌گوید: «روز سوم هم موتورش را سرویس کردیم و عصر راه افتاد. خودش هم می‌گفت که با این که برنامه‌ای برای این منطقه نداشتم، ولی سه روز ماندم. و قول داده است که باز هم برگردد.»

گراش از دید توریست چک

مایلو در صحبتی که با مالدار دارد، از تجربه‌ای این سه روز به خوبی یاد می‌کند: «این سه روز خیلی عالی بود. چیزهای زیادی درباره‌ی تاریخ، آب‌انبارهای زیبا و مساجد قدیمی یاد گرفتم. مهرزاد مرا با یکی از دوستانش هم آشنا کرد که خیلی خوب انگلیسی صحبت می‌کرد (ابوالحسن حسینی).»

و درباره‌ی موتورسواری در تنگ‌آب هم می‌گوید: «او بیشتر از ده رفیق دیگر هم داشت که موتورسیکلت‌های سنگین داشتند. ما کل روز را در صحراهای اطراف گراش موتورسواری می‌کردیم. من هیچوقت لذت و احترامی را که تجربه کردم، فراموش نمی‌کنم. امیدوارم دوباره بیایم ایران و شماها را ببینم.»

او در جواب این که چه چیزی در گراش برایت جالب‌تر بود، می‌گوید: «آب‌انبارهای تاریخی شما و داستان‌هایی که درباره دفاع از شهرتان (جنگ قلعه) تعریف می‌کردید.» و چه غذایی؟ «من کباب گراشی (گوشت ماستی) را هنوز به یاد دارم!»

و وقتی می‌پرسیم بدترین چیزی که در این سفر تجربه کردی چه بود؟ جواب می‌دهد: «بدترین چیز، آن لحظه‌ای بود که می‌خواستم از گراش بروم. کاش می‌توانستم بیشتر بمانم.» او در توضیح این جواب می‌گوید: «اما راه طولانی در پیش داشتم. من دو سال بعد از این که از ایران رفتم به ژاپن رسیدم. در بین راه، ۱۸ کشور را دیدم، و در هر کدام حداقل یک ماه ماندم. با مردم بسیار مهمان‌نوازی در ازبکستان، قراقستان، روسیه، گرجستان و قرقیزستان آشنا شدم. اما باید بگویم مهمان‌نوازی ایرانی‌ها خارق‌العاده است. من دوستان زیادی از همه‌ی اقوام و شهرهای کشور شما دارم، و هنوز هم با آنها در تماس هستم.»

در نهایت از مایلو پرسیدیم چه تصویری از مردم گراش دارد. جواب او جالب بود: «کسانی که من در گراش دیدم، همه مهمان‌نواز بودند و رفتاری دوستانه و صمیمی داشتند. با ارتباطاتی که از لحاظ کاری و خانوادگی با دبی دارند، این شهر در نظر من عین یک شهر مستقل در وسط صحرا بود!»

Chek Tourist 3