گریشنا: محمد صادق افتخار متولد ۱۳۱۴ در لار آخرین نماینده ی مردم لارستان در دوره ی پهلوی بود. بخش اول گفت و گو را چندی پیش چاپ کردیم. اکنون بخش دوم را بخوانید:
بعد از دکتر خطیبی،دو دوره پوربابایی(دروههای ۲۲ و ۲۳)از لار به مجلس رفت.
درست است.
آیا او خدماتی برای مردم و شهر لار انجام داد؟
من شخصا تمایلی نداشتم در انتخابات مجلس شرکت کنم و داوطلب هم نبودم.یک عده از رفقا و همشریها آمدند و اصرار کردند که شما در انتخابات این دوره شرکت کنید چون اعلام کرده بودند انتخابات در این دوره آزاد است و دربارهء این موضوع تبلیغ زیادی میکردند.همیشه بر این باور بودم که لزومی ندارد من ثبتنام کنم چون در جریان انتخابات گذشته بودم و میدانستم که آزادی انتخابات وجود ندارد.به هر حال،در این دوره ۱۹ نفر از لار برای انتخابات ثبتنام کرده بودند و دوستانم اصرار میکردند که تو هم باید ثبتنام کنی.
شغل شما آن زمان چه بود؟
جریان اینطور بود که کمیسیونی مرکب از پنج نفر دور هم مینشستند و به تحصیلات،معروفیت و خدمات نامزدها نمره میدادند.اعضای این کمیسیون پنج نفره عبارت بودند از:نمایندهء فرمانداری،نمایندهء دادگستری،نمایندهء روحانیت، نمایندهء شورای داوری و نمایندهء ثبت احوال.نتیجهء مذاکرات این کمیسیون به وزارت کشور منتقل میشد و وزارت کشور از بین نامزدها سه نفر را تعیی میکرد.بعد در مورداین سه نفر،انتخابات صورت میگرفت و هرکس رأی می آورد به عنوان نماینده به مجلس میرفت.زمانی که اسامی نامزدهای انتخابات در لار اعلام شد اسم من، دکتر حسین فرشید و یک نفر دیگر که مدتی رئیس بهداری لار یا رئیس جمعیت مبارزه با جذام بود به نام دکتر؟به مردم معرفی شدیم.دکتر حسین فرشید،علاوهبر اینکه هیچ وقت به لار نیامده و لارستان را ندیده بود،اسمش هم جزو نامزدهایی که ثبتنام کرده بودند نبود.یک شب ساعت چهار بامداد بود وقتی از خواب بیدار شدم و پیچ رادیو را باز کردم از رادیو شنیدم که اسامی نازمدهای استان فارس را اعلام میکند.اسم مرا هم بعد از دو نفر دیگر خواندند.صبح زود به منزل آقای سید عبد العلی آیت اللهی رفتم و گفتم رادیو اسم سه نفر را اعلام کرده:یکی من هستم،دیگری دکتری است که قبلا رئیس بهداری لار بوده و یکی هم به نام دکتر حسین فرشید. ایشان گفت من حسین فرشید را نمیشناسم.به ایشان گفتم چون آقای فرشید مثل گربه از پشتبام وارد شده،با اجازهء شما،تصمیم گرفتهام با ایشان مبارزه کنم.ایشان فرمودند که من تو را کمک و حمایت میکنم.بعد از خداحافظی از ایشان به دیدن چند روحانی دیگر،از جمله مرحوم آقای غفوری که واعظ سرشناس شهر بود،رفتم. جریان را گفتم.ایشان هم گفت:من از تو حمایت میکنم.بعد به منزل مرحوم مرتضوی رفتم که آن زمان رئیس انجمن شهر لار بود.در منزل نبود گفتند به بیرون شهر رفته.پس از مدتی جستوجو بالاخره دربیرون شهر ایشان را پیدا کردم.همراه ایشان عدهء زیادی برای تفریح آمده بودند.به ایشان هم گفتم چون حسین فرشید قبلا ثبتنام نکرده بود و لارستان را هم ندیده قصد دارم با او در انتخابات مبارزه کنم.شما چه میگویید؟خیلی صریح گفت:کمک نمیکنم.گفتم:ممکن است چیزی از شما بخواهم؟آیا قبول میکنید؟گفت:بفرمایید.گفتم:از شما میخواهم چنانچه مسئولیت انجمن نظارت بر انتخابات را به عهده گرفتید وجدانا خیانت نکنید و رأی به نام هر کس بود،همان را اعلام کنید.گفت:این قول را به تو میدهم.وقتی که برمیگشتم متوجه شدم این افراد در بیرون شهر جمع شده بودند تا از دکتر حسین فرشید استقبال و پذیرایی کنند.از جاهای دیگر مثل شیراز و شهرستانهای دیگر هم توصیه رسیده بود که از و طرفداری کنند.قرار بود روزی به فرمانداری برویم و برگهای را امضا کنیم و،به این ترتیب،داوطلبی خود را برای نماینده شدن رسما اعلام کنیم.او هم آمده بود.همانجا به او گفتم:اگر میخواستی نامزد انتخابات بشوی باید در لار ثبتنام میکردی؛اما نیامدی و مثل گربه دزد از پشتبام وارد شدی.بنابراین،من با تو مبارزه میکنم.و مبارزه هم کردم.هر روز عدهء زیادی در میدان لار جمع میشدند،میتینگ میدادند و من هم سخنرانی میکردم.
در این سخنرانیها که جنبهء تبلیغی داشت چه میگفتید؟در سخنرانیها چه وعدههایی به مردم دادید؟
من در سخنرانیها میگفتم تنها قولی که به شما مردم میدهم این است که وقتی وارد مجلس بشوم زبان گویای شما خواهم بود و مشکلات شما را به دولت میگویم.هیچ قول دیگری به شما نمیدهم.طرفداران من تعدادشان زیاد بود.شب آخر قبل از رأیگیری به او گفتند شما هم بیا و سخنرانی کن.او در جواب گفته بود:ولشان کن؛ اینها جزقاله هستند.من بعد از اینکه انتخاب شدم با یک سخنرانی از مردم تشکر خواهم کرد.بالاخره پنجشنبه شب که انتخابات بود فرا رسید.بازرسان شاهنشاهی به تهران گزارش داده بودند دخالت در انتخابات باعث کشتوکشتار خواهد شد و حادثهء سالهای پیش به شکلی بدتر مجددا تکرار میشود.به این جهت به او اطلاع دادند که باید سعی کنی برای خودت رأی جمع کنی.اما او رأی کافی نداشت.این بود که صبح روز جمعه از اینجا رفت و من از مرکز شهر ۵۷۴۰ رأی آوردم درحالیکه او ۴۸۰ رأی بیشتر نداشت.در مجموع،آرایی که به من دادند سیزده هزار و چهار صد و خردهای بود.نمایندهء بندر لنگه که اهل اوز یا بندر لنگه و از اهل سنت بود برای او تبلیغ زیادی کرده بود؛ولی بههرحال،شبی که آراء قرائت شد منزل ما مملو از جمعیت بود.ساعت ۱۲ شب گفتند که تا این ساعت رأی افتخار از ده هزار متجاوز شده و رأی نفر دیگر حدود ۷ هزار میباشد.هنوز صندوقهای لامرد شمارش نشده بود.اما اعلام کردند اگر تمام این آراء به نفع فرشید باشد باز او رأی نخواهد آورد.به این ترتیب،نتیجهء انتخابات مشخص بود؛اما طرفداران فرشید گفتند:نخیر و تا ساعت شش صبح نشتند.ساعت شش صبح که صندوقهای آراء مردم در لامرد هم قرائت شد معلوم شد از لامرد و قسمتهای دیگر باز مردم رأی زیادی به من دادهاند.
تعداد نمایندگان در این دروه چقدر بود؟
تقریبا ۲۹۰ نفر.
شرکت در انتخابات لازمهاش عضویت در حزب رستاخیز بود یا خیر؟
خیر.درست است که شاه اعلام کرده بود همه باید عضو حزب رستاخیز بشوند در غیر این صورت پاسپورت بگیرند و از کشور خارج شوند؛ولی این کار عملا ممکن نشد.این دوره به خاتمه نرسید و انقلاب شد.من هم جزو سری اول استعفادهنگان بودم.
در مجلس عضو کدام کمیسیون بودید؟
من در کمیسیون راه و برنامه بودم.
اقدامات شما در مجلس چه بود؟
در مجلس،همانطور که گفته بودم،بیشتر مشکلات منطقهء لارستان را مطرح میکردم.مخصوصا مشکلات روستاهای بخش لامرد و جاهای دیگر را میگفتم.به استعدادهای لار اشاره میکردم و تأکید میکردم که مشکلات اصلی منطقه جادهسازی و آب است.در همین دوره بر نقشهء راه جهرم-لار که مهندسین مشاور راه تهیه میکردند،نظارت میکردم و مرتب تماس میگرفتم تا زودتر تهیه شود.اعتبار این جاده در سال ۱۳۵۷ به مبلغ ۶۰۰ تومان فراهم شد.راه لار به بندرعباس هم جزو طرحهای برنامهء ششم شد.برای تأمین آب منطقه در مجلس خیلی صحبت کردم.آمدند و ۱۴ حلقه چاه زدند؛اما متأسفانه نتیجهء مثبت نگرفتند.همان زمان طرحی در مجلس مطرح شد مبنی بر کمک یک میلیارد تومان به شرکت اتوبوسرانی تهران.من از فرصت استفاده کردم و گفتم چرا باید یک میلیارد تومان به تهران داده شود؟مگر خون تهرانیها از ما سرختر است.یک میلیارد تومان هم بین تمام شهرستانهای دیگر تقسیم کنید.بعد در مورد آب لار گفتم:آیا میدانید مردم لار چطوری آب میخورند؟چشمشان به آسمان است تا زمانی که باران ببارد.مردم لار از گودالهایی که کثافت دارد و آب انبار نامیده میشود با سطل آب میکشند.همانجا قائم مقام سازمان برنامه و بودجه فی الفور نوشت که طرح آب لار را در شمار طرحهای ملی اجرا میکنیم و به عنوان یک سند آن را به من داد.بهعلاوه،من موافقت با اجرای یک سیلوی ۳۶ هزار تنی را برای جنوب لار گرفتم که چند منظوره بود؛ولی متأسفانه در سالهای بعد از انقلاب به علت جنگ تحمیلی این طرحها اجرا نشد.البته سالها بعد بعضی از این کارها انجام گرفت.
در سال ۱۳۵۴ که انتخابات دورهء ۲۴ انجام گرفت،به رغم افزایش قیمت نفت و بالا رفتن درآمدهای کشور،متأسفانه مشکلاتی وجود داشت که این بودجهها بهطور درست جهت کارهای عمرانی جذب نمیشد.در این مورد توضیح بدهید.
بند و بستها متأسفانه در آن رژیم زیاد بود.برنامههای اساسی و نیازهای واقعی مردم به گونهای اصولی بررسی نمیشد.برنامههای بلندپروازانه و طرحهای مربوط به توسعهء ارتش بیشتر مورد توجه قرار گرفت.از طرف دیگر،فشار آمریکا هم بود و بیشتر بودجهء کشور برای توسعهء تسلیحات صرف میشد.من در سخنرانیهای خودم در مجلس میگفتم شما بودجهء زیادی را به توسعهء کیش اختصاص دادهاید بدون اینکه کوچکترین فایدهای برای عموم مردم داشته باشید.کیش صرفا برای تفریح عدهای
خاص درست شده بود و میلیاردها تومان صرف این قبیل برنامهها میشد درحالیکه مردم در منطقهء ما و بسیاری جاها قطرهای آب برای نوشیدن نداشتند.بیشتر واردات در کشتیها مدتها میماند و صاحبان کشتیها بابت توقف در بنادر پولهای زیادی از ما میگرفتند چون بنادر ما کافی نبود.بالاخره باید بگویم کارهای درستی برای ترقی کشور انجام نگرفت.
مسئولان قوای مقننه و مجریه اساسا چه درکی از پیشرفت کشور داشتند؟
متأسفانه نداشتند.البته در سالهای آخر یک مقدار اقداماتی شده بود؛مثلا کارخانهء ذوبآهن ایجاد شده بود و در بعضی جاهای دیگر اقداماتی انجام گرفته بود که میبایست خیلی زودتر این کارها انجام بگیرد.متأسفانه برنامهها هماهنگ نبود و تعیین وزیران برحسب لیاقت انجام نمیگرفت.هویدا فرمانبردار محض شاه بود و میگفت هرچه شاه گفت باید اجرا کنیم.این نحوهء برخورد او مسلما درست نبود.اگر بنا بود قانون اساسی کشور اجرا شود شاه فقط یک مقام تشریفاتی بود و مسئولیت مستقیم کشور را نخستوزیر بر عهده داشت.شاه باید فقط نظارت عالیه می داشت و این نخستوزیر بود که باید به فکر مسائل اساسی کشور باشد.در مجلس هم مهندس ریاضی به نمایندگان آزادی کافی برای حرف زدن نمیداد و جواد سعید از این نظر بهتر بود.البته من در همه حال حرفهای خودم را بیان میکردم.شما اگر به صورت مذاکرات مجلس مراجعه کنید میبینید که در یکی از جلسات مجلس گفتم:میشنویم که کشاورز منطقهء جنوب گوجهفرنگی به تهران آورده و کیلویی یک تومان فروخته است.با توجه به اینکه بابت هر کیلو ۴/۴ ریال کرایه پرداخت کرده؛یعنی بابت هر کیلو کمتر از ۶ ریال نصیب او شده؛درحالیکه همین گوجهفرنگی در تهران کیلویی ۱۰ تومان قیمت دارد.چرا اینطور است،و چه کسی باید بر این موضوع نظارت کند؟ چه کسی باید واسطهها را از بین ببرد؟و خیلی مطالب دیگر.
در دورهای که جمشید آموزگار نخستوزیر شد اوضاع چگونه بود؟
من روزی در مجلس گفتم اگر شاه،بعد از هویدا،یک ایرانی دلسوز را برای ادارهء کشور میآورد شاید اوضاع طور دیگری میشد.آموزگار حافظهء خوبی داشت و کارشناس خوبی بود ولی با توجه به مشکلاتی که از زمان هویدا باقی بود،آموزگار نمیتوانست هیچ کاری جهت بهبود انجام دهد.روستاها خیلی عقب مانده و اکثر مردم ناراضی بودند.برای شهرستانها و روستاها هیچ کار اساسی انجام نمیگرفت. مردم در دورهء آموزگار نارضایتی بیشتری داشتند.
زمانی که نامهء توهین آمیز به امام خمینی(ره)در روزنامه اطلاعات چاپ شد شما و نمایندگان مجلس چه برخوردی با آن داشتید؟
عکس العمل نمایندگان در مجلس دوگانه بود.عدهای از نمایندگان متأسفانه این نوع اقداما را تشجیع میکردند؛اما اکثریت نمایندگان با درج این نامه مخالف بودند.من شخصا معتقد بودم اکثریت مردم به مبانی اسلام معتقد و پیرو مجتهدین و علما هستند.
و چاپ چنین مطلبی در روزنامه اثرات منفی دارد و عکس العمل به وجود میآورد. روزی که هویدا برکنار شد من در جلسهء علنی مجلس گفتم اگر میخواهید وضع کشور دست شود باید لا اقل چند نفر را که کشور را خراب کردند محاکمه کنید،اسم هم بردم از جمله ولیان وزیر اصلاحات ارضی،نیکپی شهردار تهران،و چند نفر دیگر اسم بردم.متأسفانه هماهنگی و اتحاد بین نمایندگان مجلس وجود نداشت.حتی نمایندگان استان فارس باهم هماهنگ نبودند.بههرحال،نمایندگان با این موضوع درج مقاله در روزنامه اطلاعات به شکل دستهجمعی مخالفت نکردند.بیشتر مخالفتها فردی بود و هنگامی که بهطور خصوصی باهم حرف میزدیم انتقاد میکردند.
آیا در نطقها کسی صریحا مخالفت کرد؟
فقط یکی از نمایندگان به نام علامه مخالفت کرد.
منظورتان محمد علی علامه وحیدی است که نمایندهء انتصابی در سنا بود؟
بله،فقط او بود.
مثل اینکه آقای جلالی نائینی هم مخالفت کرد!
بله او هم مخالف بود؛ولی نمایندگان مخالف در مجلس شورای ملی بیشتر بودند و تعدادشان نزدیک به ۱۲ نفر میشد.
اعتراض و مخالفت نمایندگان مجلس بعد از ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ بالا گرفت و علنی شد…
بله.من در سخنرانیام به رئیس سابق مجلس سنا،که نخستوزیر شده بود،حمله کردم و خطاب به شریفامامی گفتم:تو به عنوان دولت آشتی ملی سرکار آمدی؛ولی مردم را به گلوله بستی!این چه جور دولت آشتی ملی است.از آن زمان به هیچیک از دولتهای بعدی رأی مثبت ندادم؛یعنی به دولتهای شریفامامی،ازهاری و بختیاری هیچکدام رأی موافق ندادم بلکه رأی مخالف دادم.در این دوره به عنوان نمایندهء مخالف حرف میزدم.
البته من تنها نمایندهء مخالف نبودم و نمایندگان دیگر هم در مخالفت حرف
میزدند.یکی از سخنرانیهای من در مجلس را رادیو مسکو و رادیو لندن هر دو پخش کردند.در سخنرانی خود میگفتم بیشتر نمایندگان نوک تیز حملات را متوجه نخستوزیر و هیئت دولت کردهاند ولی مشکل ما ناشی از حکومت فردی و فردگرایی است که عدهای از نمایندگان عکس العمل نشان داده،سر و صدا کردند و روی میز میکوبیدند.
شما دلایل نارضایتی مردم را چه میدانستید؟
علاوهبر آنچه قبلا عرض کردم،یکی از نارضایتیهای مردم نتیجه کارهایی بود که ساواک میکرد.مردم به خصوص از اعمال ساواک خیلی ناراضی بودند چون مردم را دستگیر میکرد و شکنجه میداد.من نمایندهء شهرستان بودم و اطلاعاتم از مرکز کم بود؛ولی نارضایتیها را خوب میدیدم.
اسد الله علم که داماد قوام الملک بود،به عنوان رئیس هیئت امنای دانشگاه شیراز،نفوذ زیادی در استان فارس داشت.آیا کار مهمی برای استان فارس انجام داد؟
متأسفانه او هم برای پیشرفت استان فارس هیچ کار اساسی نکرد.آنچه بود ظاهری بود.یک مقدار به دانشگاه پهلوی توجه کردند؛ولی برای آبادانی منطقهء فارس و شیراز هیچکاری انجام ندادند.
تبلیغ زیادی میشد که شاه به شیراز و فارس علاقه دارد…
بله،این فقط برای افتخارات شخص خودش بود.بیشتر در مورد جنبههای باستانی استان فارس تبلیغ میشد وگرنه برای پیشرفت و آبادانی این استان هیچکاری انجام نگرفت.در جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی جز اینکه پولهای زیادی را که باید صرف آبادانی کشور و استان فارس میشد هزینه کردند و از کشورهای خارجی غذا آوردند و خودشان خوردند که هیچ نفعی برای کشور نداشت و هیچکس هم اعتراض نکرد.
تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی در زمانی بود که شما نمایندهء مجلس بودید؛آیا نمایندگان مجلس عکس العملی در مورد این تصمیم نشان دادند؟
درست است که این موضوع در دورهء نمایندگی ما بود؛ولی تصمیم در این مورد را به رأی نمایندگان مجلس واگذار نکردند.نحوهء تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی به این شکل بود که یک جلسهء مشترکی از مجلس سنا و مجلس شورای ملی تشکیل دادند و گفتند ما تاریخ را عوض کردیم بدون اینکه از مردم و نمایندگان رأی بخواهند. نمایندگان مجلس در این مورد نه رأی دادند و نه صحبتی کردند.
مدتی بعد از انقلاب به دیدن مرحوم رجایی رفتم.او فرهنگی و وزیر آموزش و
پرورش بود.به او گفتم من مسلمانزاده و از قدیم طرفدار عزّت مسلمانان بودهام. شمهای از اقداماتم را به او گفتم و تأکید کردم که در لار دبیری به نام شاپور سعدین داشتیم که دبیر باسوادی بود؛ولی روزنامههای کمونیستی سر کلاس میآورد و میخواند.تمام شاگردان او را دوست داشتند؛ولی من،با توجه به انگیزههای دینی، مخالفت او بودم.بعد هم به کمک مرحوم سید علی اکبر،آن معلم را به خوزستان منتقل کردیم.به مرحوم رجایی گفتم:سر کلاس با مجاهدین بحث میکردم که اسلام حقیقی این چیزی نیست که شما میگویید.تعالیم قرآن غیر از این است.اگر شما تابع قرآن هستید؛قرآن این را میگوید.خلاصه پس از مدتی بحث و گفتوگو،ایشان قبول کرد و حکم داد که دوباره به آموزش و پرورش برگردم.یک سال دیگر هم به کارم در آموزش و پرورش ادامه دادم؛ولی دیدم محیط دیگر برایم مساعد نیست.این بود که با ۲۵ سال خدمت تقاضای بازنشستگی کردم و بازنشسته شدم.
چه سالی بازنشسته شدید؟
سال ۱۳۶۱.
در حال حاضر به چه فعالیتی مشغول هستید؟
پس از بازنشستگی،دو سال مدیر عامل شرکت سهامی عام لارستان بودم.این شرکت سردخانه و کارخانهء یخسازی داشت؛شرکتی بود که کالا و مواد غذایی را از شهرهای مختلف خریداری میکرد و در اختیار مردم لار قرار میداد.پس از دو سال،از این شکرت استعفا کردم و نزدیک به ۱۷ سال به عنوان حسابدار کارهای عالم المنفعه و خیریه فعالیت کردم.بنای مسجد جامع و بیمارستان امام رضا(ع)در لارستان زیر نظر من انجام گرفت و همهء کارها و حسابداری آن با من بود.بعد از اتمام این دو بنا،دیگر شغل خاصی ندارم.حالا هم فقط کارهای عمومی انجام میدهم.رئیس هیئت مدیرهء صندوق قرض الحسنه مؤسسه دار الیتام امیر المؤمنین(ع)،رئیس مدیره کانون بازنشستگان لار،نایب رئیس و عضو جمعیت خیّرین مدرسهساز و عضو جمعیت خیّرین سلامت و همچنین عضو و مؤسس مؤسسه نگهداری از سالمندان لار هستم. همچنین به فعالیتهای عمومی مشغولم و همیشه با مردم ارتباط نزدیک دارم.مدتی بود که ناراحتی معده داشتم.پزشکان احتمال سرطان دادند و شیمی درمانی شدم.مردم در تمام مساجد برایم دعا کردند و من بهبود خودم را نتیجه دعای مردم لارستان میدانم.