هفتبرکه – سمیه کشوری: «ژان تولی» فیلمساز، نویسنده و کارتونیست مطرح فرانسوی است که در سال ۱۹۵۳ در سن لویی متولد شد. او در دوران تحصیل جزو دانشآموزان خوب محسوب نمیشد و تنها به تشویق یکی از معلمهایش به مدرسه نقاشی رفت. او در دوران فعالیت هنری خود در مجلات مختلفی تصاویر گزارشها را خلق کرد. «ژان تولی» در کارنامهی خود تجربهی مجریگری تلویزیونی را نیز دارد و پس از فعالیتهای بسیار به عنوان کارتونیست و فیلمساز به نویسندگی روی آورد.
«ژان تولی» مضامین سخت و دردناک را به گونهای روایت میکند که انگار با آن عجین شده و قابل درک است. پذیرش این واقعیت تلخ زندگی ویژگی نوشتاری اوست. «ژان تولی» در سال ۲۰۲۲ در سن ۶۹ سالگی در فرانسه از دنیا رفت.
در اینجا دربارهی کتاب «مغازهی خودکشی» از این نویسنده صحبت میکنیم. این کتاب را برای اولین بار «احسان کریمویسی» ترجمه کرده که میتوان آن را بهترین و پرطرفدارترین ترجمه دانست. پس از آن ترجمهها و نشرهای مختلفی دست به ترجمه این کتاب زدند. کتاب «مغازهی خودکشی» به دلیل مضمون شوکهکنندهاش با استقبال خوبی همراه شد. نظرات افراد و مجلههای مطرح دربارهی این کتاب نظر دادهاند: Vulpess libris این کتاب را به شدت لذتبخش و تفکربرانگیز خوانده است. Le figar در جملهای کوتاه گفته این کتاب یک مغازه خودکشی است که سرشار از زندگی است. The trust about book درباره کتاب اینگونه نوشته است: «بدیع و به شکل غیر منتظرهای گزنده، کتاب مغازه خودکشی این اثر کلاسیک جاودان است.»
مغازهی خودکشی در شهر ویران
شهری که در کتاب «مغازهی خودکشی» به تصویر کشیده میشود هیچ اسمی ندارد یا لااقل در کتاب اسمی از آن برده نمیشود. نمیدانیم در چه زمان و مکانی اتفاق میافتد. گویی تاریخ و زمان دیگر در آنجا معنا و جایگاهی ندارد. فقط کتاب شهر را توصیف میکند. شهری که آبوهوایش رو به نابودی است. هیچ گلی در آن نمیروید. در این شهر افسردگی و رخوت و ناامیدی موج میزند، یا به نوعی این احساسات کاملاً عادی و قابل پذیرش است. طوری که خودکشی و مرگ تنها هدف و آرزوی انسانها شده است.
در ادامه اینکه حتی مغازهای وجود دارد که ابزار و وسایل متنوع خودکشی میفروشد. برای همین در این شهر بهترین و موفقترین کسب وکار متعلق است به «مغازهی خودکشی». این مغازه کارآمدترین و ظریفترین ابزارها را برای خودکشی دارد طوری که ابزارهایشان ردخور ندارند. آدمها به مغازهی خودکشی پا میگذارند و مناسب با سلیقه و زندگیای که داشتهاند میتوانند ابزاری راستِ کار خودشان را انتخاب کنند.
«مغازهی خودکشی» را خانوادهی تواچ مدیریت میکنند؛ صاحب مغازه آقای تواچ و همسرش است که دو فرزند پسر و یک دختر دارند. شعار مغازهی آنها این جمله است: «آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید». خانم و آقای تواچ آنقدر به کسب و کارشان وفادارند که حتی نام فرزندانشان را از روی شخصیتهای معروفی برداشتهاند که خودکشی کردهاند.
کسبوکار خانم و آقای تواچ با رونق طی میشود تا اینکه آلن، فرزند کوچک خانواده، متولد میشود. کسی که بارقهی امید در نگاه و رفتارش موج میزند و برعکس اعضای خانوادهاش و حتی مردم شهر زندگی را دوست دارد و میخواهد عشق و زندگی را به همه هدیه کند. کسی که میانهای با غم، خودکشی و مرگ ندارد. داستان از تولد آلن و تولد امید در ویرانشهر آغاز میشود. آیا آلن میتواند در این ویرانشهر دوام بیاورد و عشق و زندگی را به شهر ماتمزده و خشک ببخشد؟
مطلب دیگر دربارهی بیزمانی و بیمکانی شهر توصیف شده در کتاب این است که اصلاً مهم نیست این اتفاقات کی و در چه سالی میافتند. چون اتفاقات ممکن است همین بیخ گوش ما باشند. یعنی هر لحظه و در هر جایی ممکن است اتفاق بیفتند. نکتهی قابل توجه اینکه از کجا معلوم در زیر پوست جامعه همین اتفاقات در حال اتفاق افتادن نباشند؟
ملغمهای از گونههای ادبی: پادآرمانشهر
بنابراین کاملاً مشخص شد شهری که پیش روی شماست در بحران کامل به سر میبرد و جایی برای امید ندارد. طوری که مردم در برخورد با هم به جای «صبحبهخیر.» با یک لحنِ بابامُرده به هم میگویند «چه روزِ گندی، مادام.» یا مثلاً «امیدوارم اون دنیا جای بهتری براتون باشه، موسیو.»
این شهر که کتاب «مغازهی خودکشی» پیش روی شما توصیف میکند به «پادآرمانشهر» یا «ویرانشهر» یا «دیستوپیا» شناخته میشود. «پادآرمانشهر» چشماندازی از آینده را ارائه میدهد، جوامعی که در حال سقوط فاجعهبار هستند، با شخصیتهایی که با ویرانی محیط زیست، کنترل از طریق تکنولوژی و استبداد دولتها روبرو هستند. رمانهای «پادآرمانشهر»ی میتوانند به خوانندگان دربارهی مسائل اجتماعی و سیاسی کنونی دید متفاوتی بدهند و در برخی موارد حتی ممکن است مردم را به جنبش دربیاورند.
به عبارت دیگر ادبیات «پادآرمانشهر»ی نوعی داستان تخیلی است که به عنوان پاسخی به ادبیات آرمانشهری یا «مدینه فاضله» و «یوتوپیا» آغاز شد. «پادآرمانشهر» یک اجتماع یا جامعهی تخیلی است که به طرز هولناکی به فروپاشی رسیده است. «پادآرمانشهر» مخالف «آرمانشهر» یا یک جامعهی کامل است. در واقع «پادآرمانشهر»، «تباه شهر»، «مدینه فاسده»، «مدینه ضاله» و «ویرانشهر» یا «دیستوپیا» یک جامعهای خیالی است با ویژگیهای منفی. جایی که زندگی در آن آرزوی هیچکس نیست. این مفهوم چه در ادبیات و چه در صنعت سینما و تصویر معمولاً ماحصل تلاش و تفکر نویسندگانی هستند که آنها را «آیندهگرا» مینامند.
کمدی سیاه
گونهی دیگری هم برای کتاب «مغازهی خودکشی» در نظر گرفته شده است به نام «کمدی سیاه». اگر شما در غیرمعمولترین شرایط شروع به خندیدن میکنید، در همان لحظه دارد ژانر «کمدی سیاه» رقم میخورد. در واقع خندیدن در مواجهه با تراژدی، ترس و خطر، جنبهای درمانگرانه دارد که باعث میشود ژانر «کمدی سیاه» تا حد زیادی برای مخاطبین، جذاب و اعتیادآور جلوه کند. این نوع از شوخطبعی که خاستگاهش، بیمعنایی هستی انسان است، «کمدی سیاه» نام دارد. این سبک از کمدی، تلاشی است برای بیرون کشیدن شوخطبعی از دل موضوعاتی که اکثر افراد آنها را در ذات خندهدار در نظر نمیگیرند.
«طنز سیاه» نگاهی تمسخرانگیز به موقعیتهای بیمارگونه و هولناک و موحش دارد و اغلب با مرگ، دلهره، رنج، ترس، اندوه و پوچی همراه است. اوضاع ناهمگون سیاسی و اجتماعی، فلسفی و اقتصادی در یک جامعهی آشفته و ناامید منجر به ظهور این گونه طنز در ادبیات شد.
برای توضیح و فهم بیشتر «کمدی سیاه»، در ویکیپدیا این گونه تعریف شده است: «کمدی سیاه یا کمدی تلخ همچنین طنز سیاه یا طنز بیمارگونه سبکی از کمدی است که در آن موضوعات تابو، بهویژه آنهایی که برای بحثکردن جدی یا دردناک تلقی میشوند، جدی گرفته نمیشوند. نویسندگان و کمدینها اغلب از این زیر-ژانر به عنوان ابزاری برای کشف مسائل مبتذل با برانگیختن ناراحتی، تفکر جدی و سرگرمی برای مخاطبان خود استفاده میکنند؛ از اینرو اصطلاح کمدی سیاه میتواند برای مثال در ادبیات داستانی، به ژانری نیز اشاره کند که در آن طنز سیاه جزء اصلی آن باشد. به عنوان برخی از مضامین محبوب این ژانر میتوان به مرگ، جنایت، فقر، خودکشی، جنگ، خشونت، تروریسم، تبعیض، بیماری، نژادپرستی، تبعیض جنسی، جنسیت انسانی و بسیاری موارد دیگر اشاره کرد.» بیشتر منتقدین ژانر کتاب «مغازهی خودکشی» را کمدی سیاه یا کمدی تلخ میدانند.
فانتزی تاریک
برخی دیگر کتاب «مغازهی خودکشی» را در دستهی «فانتزی تاریک» یا «خیالپردازی تیرهوتار» جای میدهند. این زیرگونه اغلب با ژانر «وحشت» متفاوت است ولی با ویژگیهایی از قبیل تیرهوتار، ترس و مرگ، غمناکی، موضوعات خشن و وحشیانه همراه است. با این حال، برخلاف ژانر «وحشت»، تمرکز داستان به منظور ترساندن خواننده نیست. اگر هم برای مخاطب قرار است ترسی اتفاق بیفتد یک ترس درونی و مفهومی اتفاق میافتد که او را وادار به تفکر کند.
مضمونپردازی در یک پادآرمانشهر با پایانی شوکهکننده
مضمون مغازهی خودکشی بسیار گزنده و تلخ است ولی رویهی قصه در قالب یک شخصیت به نام «آلن» به شکل مرهم ظهور پیدا میکند. مرهمی که با پایان شوکهکنندهی کتاب یکباره رنگ عوض میکند و دوباره به یک زخم سر باز مانده بدل میشود.
دربارهی پایانِ شوکهکنندهی کتاب بحثها و نظریههای فراوان وجود دارد. هر کدام از نظریهها نشان میدهد مخاطب و منتقد به دنبال همان مرهم برای زخمی است که یکباره کتاب به خواننده وارد میکند. ولی هر کدام از نظریهها در هیکل یک زخم مثل یک مسکن، موقت عمل میکند. چون زخم از جایی زده شده که نقش مرهم را در جان و روانِ ما بازی میکرد. در نهایت اتفاقی که میافتد این است که ورقهای کتاب «مغازهی خودکشی» در دستان شما تمام شده، اما داستان و سرنوشت شخصیتها در ذهن شما هیچگاه تمام نمیشود.
مضمونآفرینی «ژان تولی» در کتاب «مغازهی خودکشی» چنان تلخ و گزنده است که با شروع خواندن کتاب خواننده آن را کنار نمیگذارد تا بفهمد این درونمایهی تلخ و واقعی که در دنیایی فانتزی تاریک، آن را به نمایش میگذارد آیا راه گریز و رهایی به منِ خواننده میدهد یا نه. در این بین حتی جواب این سوال نیز گیجکننده و در حین حال تکاندهنده است.
در جایی از کتاب وقتی به طرز عجیب و غیرممکنی در دنیای آخرزمانی، جایی که در آینده جهان سپری میگردد و انسانها بسیاری از منابع طبیعی را نابود کردهاند، ناگهان یک کودک در گهواره لبخند میزند، و در همین حین پیرزنی که به مغازهی خودکشی آمده است از خودکشی منصرف میشود، این باریکهی امید آن هم مغازهی خودکشی که پر از ابزار متنوع برای از بین بردن خود است، اتفاقی بیهمتایی است.
کتاب «مغازهی خودکشی» گویی به مثابهی بوسهی مرگ بر پیشانی خواننده است. بوسهای که هدیهی تولد پدر و مادر به دخترشان «مرلین» است. بوسهای که هم هست هم نیست. بوسهای که هدیه داده میشود ولی توسط «آلن» تغییر میکند. ولی این بوسهی مرگ با تصمیم «آلن» در پایان کتاب همچنان بر پیشانی مخاطب به یادگار میماند.
اقتباس در سینما و تئاتر
کتاب «مغازهی خودکشی» در نمایش و انیمیشن مورد اقتباس قرار گرفته است. در تئاتر، نمایشی به همین نام برای اولین بار به نویسندگی باقر سروش و کارگردانی علیرضا مهران، مرداد ماه ۱۳۹۸ در تئاتر شهرزاد اجرا شده است. کارگردان دربارهی این نمایش گفته بود: «طراحی و کارگردانی این نمایش نیز مینیمال است. بازیها تلفیقی از بازیهای سینمایی و تئاتر است.»
در اقتباسی دیگر از این رمان، نمایش «از میان مردگان» به نویسندگی شیما محمدبیگی، کارگردانی سمیه مطلبی و تهیهکنندگی علیرضا یگانگی، آذر ماه ۱۳۹۸ در مجموعه دیوار چهارم به صحنه رفته است.
از این کتاب، انیمیشنی هم در سال ۲۰۱۲ و به کارگردانی و نویسندگی پاتریس لکونت انیمیشنساز فرانسوی ساخته شد.
به نظر من انیمیشنی که از روی کتاب اقتباس شده است فاصلهی زیادی با کتاب دارد. انیمیشن در خوشبینانهترین حالت ممکن هم چندان مضمون کتاب را نمیرساند. این گفته هیچ ربطی به پایان متفاوت کتاب و انیمیشن مربوط نیست، بلکه از همان ابتدا تصویرسازی دنیای کتاب با انیمیشن چندان که در کتاب دلنشین است در انیمیشن نیست. البته با این حال بهتر است انیمیشن را ببینید و صد البته بعد از خواندن کتاب. تا با دو تصویر متفاوت در جهان «مغازهی خودکشی» روبهرو شوید: یکی تصویری که با خواندن کتاب، نویسنده در ذهن شما نقاشی میکند که کاملاً واضح است شما نیز به عنوان خواننده ایدهی تصاویر را در دست دارید؛ و دیگری تصویری است که در نهایت کارگردان انیمیشن روبهروی شما تصویر میکند. نتیجه آن ممکن میشود که شما را شوکه و تا حدی ناامید کند. چون احتمال دارد تصویری که شما در ذهن ساختهاید تفاوت چشمگیری به تصویرسازی انیمیشن داشته باشد. تازه بعد از آن به پایان متفاوت کتاب و انیمیشن میرسیم.
همان طور که گفته شد کتاب «مغازهی خودکشی» با ترجمههای متفاوت در انتشارات زیادی وجود دارد. نسخهی صوتی این کتاب با صدای هوتن شکیبا از سوی رادیو گوشه منتشر شده است. همچنین کتاب صوتی آن را هم میتوانید در سایت یا اپلیکیشن کتاب گویای ایرانصدا به صورت رایگان بشنوید.