هفتبرکه: ورزش سوارکاری گراش بعد از سالها فعالیتها دوران آماتوری را پشتسر گذاشته است و حالا به لطف این سابقه و پشتگرمی پیشکسوتان، به ورزشی حرفهای و البته صنعتی بزرگ تبدیل شده است. فرج پورشمسی یکی از کسانی است که هر چه به یاد دارد با اسب بوده است و حالا اتاق خانهاش دیگر برای جامها و جایزهها و رُزِتهای خودش و پسرانش مجتبی و مرتضی جا ندارد. آیین چراغ بیست و یکم برای «فرج» بزرگِ خانوادهی سوارکاران پورشمسی روشن شد.
«برخی از افرادی که تاکنون آیین چراغ برایشان برگزار شده است، از جمله آقای رحمت مهیایی و محمد بابااحمدی و قاسم ایزدیان، سابقهی ورزشی هم داشتند؛ اما مردم گراش معمولا به دلایل دیگری آنها را میشناسند. فرج پورشمسی اولین نامی است که به خاطر فعالیتهای ورزشیاش در گراش و در بین ورزشکاران شمع تولد او در آیین چراغ روشن شد. این پیشنهاد برادران افشار، محسن و مجید، بود که وزن ورزشیها در این برنامه بیشتر شود.» این را محمد خواجهپور، میزبان برنامه آیین چراغ، در ابتدای جلسه گفت.
روز شنبه دوم تیرماه ۱۴۰۳ موسسه هفتبرکه گراش میزبان فرج پورشمسی و همسرش خانم فتوحی، با همراهی محسن افشار، رییس اداره ورزش و جوانان؛ حیدر شیخی، رییس هیات سوارکاری؛ حسین متین، رییس پیشین هیات سوارکاری؛ کریمی، مسئول کمیته کورس هیات؛ و آذرمینا، از پیشکسوتان سوارکاری گراش بود. این ترکیب مهمانان باعث شد بخشی از برنامه آیین چراغ به مرور فعالیتها و گسترش سوارکاری در گراش نیز اختصاص پیدا کند.
محسن افشار: هیات گراش در کشور شناختهشده است
رییس اداره ورزش و جوانان چنان در مورد هیات سوارکاری و نقش فرج پورشمسی در آن صحبت میکند که حرفی برای کسی نمیماند. او این هیات را یکی از بهترین هیاتهای سوارکاری در سطح کشور میداند و از پورشمسی و پسرانش هم به عنوان افتخارات هیات یاد میکند که در استان فارس میدرخشند. افشار میگوید: «انتخاب آقای فرج پورشمسی برای این برنامه، انتخاب خوبی بوده است؛ چون هم هیات سوارکاری هیات برتر در سال گذشته بوده است؛ و هم خود ایشان شناختهشده است. من هر موقع به برنامههای این هیات میروم با عشق و علاقه میروم و خیلی احترام میبینم. یکی از بهترین هیاتهایی است که دیدهام. همیشه یک جو و حس همدلی بینشان است.»
محسن افشار در مورد جنبههای مختلف ورزش سوارکاری و صنعت رو به رشد آن در گراش هم میگوید: «سوارکاری ورزشی است که هم از لحاظ اقتصادی و هم ورزشی باید به آن نگاه کرد. آقای شیخی، رییس هیات سوارکاری، در یک سال گذشته در تمام زمینهها برنامه داشتند، از جمله روز زن و روز شورا و روز عاشورا و تمام کمیتههایشان فعال است. از نظر تخصصی هم میزبانی مهمی برای مسابقات کورس در سال گذشته گرفتند و فکر نمیکنم چنین جمعیتی در عمر ورزش گراش در مسابقات کورس حضور داشتهاند. این همدلی است که خودشان به وجود آوردهاند و باعث انگیزه بیشتر برای ورزشکاران جوان میشود.»
رییس اداره ورزش و جوانان در مورد رونق باشگاههای گراش هم میگوید: «باشگاهها هم خودشان میروند که رسمی شوند از جمله باشگاههای فدایی فاضل و ملت. همچنین باشگاه پرونده که بزرگترین باشگاه خاورمیانه است. جنبه اقتصادی این ورزش خیلی بالاست و اسبهای میلیاردی در گراش نگهداری میشود که باعث شده است این رشته به یک رشته شناختهشده در سطح کشور تبدیل شود. در استان که همیشه سرآمد بودهایم.»
اما هزینههای بالای این رشته ورزشی را نیز نمیتوان از نظر دور نگه داشت. افشار میگوید: «با توجه به هزینهی زیاد، ورزشکاران اکثرا با هزینه شخصی کار میکنند و در مسابقات شرکت میکنند. اگر اسپانسر ثابت باشد مقامهای بیشتری هم میتوانند کسب کنند.»
رییس اداره در نهایت از یک قدم مثبت برای هیات هم صحبت کرد: «برای کمیته کورس، با فشار و پیگیری زیاد یک زمین از طرف سپاه گرفتیم و آمادهسازی شده است. تشکر ویژه میکنم از آقای کریمی که حول و حوش ۶۰۰ تا ۷۰۰ میلیون تومان از خیرین گرفت و کار آمادهسازی را انجام داد.
متین: حالا دیگر از شیراز هم بالاتر هستیم
حسین متین رییس سابق و اسبق هیات سوارکاری و از فعالان باسابقه این رشته ورزشی است. به شوخی میگوید: «من نیروی زاپاس برای سوارکاری هستم! از سال ۸۸ شروع کردهام و هیات را از حمید حسنزاده تحویل گرفتم. قبل از او هم کسانی مثل عباس آشفته، حاج رضا یحییپور و اصغر حسنی رییس هیات بودند.»
متین گسترش ورزش سوارکاری را از جایی که به یاد دارد اینگونه تعریف میکند: «زمامی که من وارد شدم، دو دسته در این ورزش بودند: یک گروه تربیت بدنی و یکی هلال احمر؛ که روز ۲۲ بهمن یکجا میشدند برای مسابقات کورس. آن زمان فقط کورس داشتیم. روز ۲۲ بهمن هم چون ما سواد و آشنایی کامل نداشتیم، از شیراز میآمدند با اسبهای آنچنانی و همه جوایز را درو میکردند!
«بعد یواشیواش رفتیم زیر نظر فدراسیون و آموزشها مرتب شد و رشتههای جدید را هم شروع کردیم، از جمله پرش و استقامت و زیبایی. یواش یواش اسبهای خوب هم آمدند و توانستیم در رده استان همه را ببریم. حالا دیگر گراش حرف اول را در استان میزند و حتی از شیراز هم بالاتر هستیم. اصلا استان چیزی به عنوان استقامات و تیر و کمان و زیبایی ندارد و فقط در گراش فعال است. ما الآن اسبهای گرانقیمتی داریم که حرفی برای گفتن و برای تجارت باشد که نشانه پیشرفت ماست. در کشور هم مقامهای بسیاری داریم. استقامت ما در کشور پنجم و نهم شدیم. من خودم داوری درجه دو ملی در سوارکاری گرفتم. محسن حسنزاده هم.
«الآن در گراش کمیتههای فعال شامل کورس، استقامت، پرش (که در گراش فعالیت نداریم و مجتبی پورشمسی به عنوان نماینده در استان داریم) زیبایی و هنرهای رزمی سوارکاری است.»
اینجا فرج پورشمسی حرف متین را با نکتهی تلخی تکمیل میکند: «پارسال مجتبی خواست برای آموزش پرش بیاید گراش، ولی گفتند در گراش باید خانمها و آقایان جدا باشد! که غیر ممکن بود و ترجیح دادیم برگزار نکنیم.»
شیخی، رییس هیات، هم تایید میکند: «حساسیت در پرش زیاد است و نمیگذارند که حتی مسابقات خانمها برگزار شود. حتی نامه میزنند که نگذارید که خانمها کار کنند!»
شیخی: فرج پشتوانه ماست و پسرهایش باعث افتخار
حیدر شیخی، رییس هیات سوارکاری گراش، به سادگی ادعا میکند که سوارکاری کل استان فارس در همه رشتهها روی گراش میچرخد: «بارها گفتهام که اگر ۶ ماه سوارکارهای گراش شرکت نکنند، یک مسابقه در هیچ رشتهای برگزار نمیشود! اصلا کورس به جز گراش در جایی نداریم، جز داراب که آن هم بچههای گراش میروند.»
شیخی میگوید تعداد مقامها آنقدر زیاد است که از خبررسانی هم جا میمانند: «همین هفته پیش، مجتبی پورشمسی در اصفهان اول شد. اصفهان به نوعی مهد سوارکاری در ایران است. اسبهایی میآورند که ۲۰ روز پیش در اروپا مسابقه دادهاند. این حرف کمی نیست که آنجا اول بشوی.»
اما رییس هیات هم از هزینههای بالای این ورزش و عدم حمایت از ورزشکاران مینالد: «هزینههای سوارکاری زیاد است. ما ۶ تا اسب بردهایم اصفهان، که هر اسب ۲۵ میلیون هزینه داشته است. کسی هم اسپانسر نمیشود. کسی حمایت هم نمیکند، نه مسئولین و نه خیرین.»
شیخی که رابطهی خویشاوندی هم با پورشمسیها دارد، در نهایت میگوید: «پدر که همیشه کنار ما بوده و پشتوانه ماست. پسرها هم باعث افتخار ما هستند. من ۱۷-۱۸ سال است که شاگرد مجتبی هستم. او اهمیت زیادی به سوارکارهایی که از شهرستانها میآیند میدهد. چون خودش سختیهای زیادی کشیده است. آقای ابراهیم و مصطفی مقدسی نیز در باشگاه کوی بهشت در رشته پرش همراه آقامجتبی هستند.
«یک زمانی به ما میگفتند شما گراشیها چرا اسب را به شیراز میآورید؟ شما که از مانع شماره ۴ هم نمیتوانید رد شوید! اما الآن وقتی مجتبی مسابقه میدهد، میترسند برگه را نگاه کنند که ببینید چندم شدهاند!»
کریمی: آرزویم کار برای شهر است
عباس کریمی، رییس کمیته کورس، نیز میگوید تنها آرزویش این است که کاری برای شهر بکند: «من ۱۶ سال است در رشته کورس هستم. ۵-۶ سال در کمیته اجرایی استان هم بودهام. دست آقای افشار درد نکند برای گرفتن زمین پیست. تنها کسی که حمایت کرد ایشان بود و خیرین. در دو سه ماه پیست را احداث کردیم. از اتاق داور و فنس تا خود پیست و … من همیشه از شهدای گمنام خواستهام که پشت و پناه من باشند. خدا را شکر میکنم که اسم پیست را هم شهدای ده تن گذاشتند.»
کریمی هم برای گسترش و تداوم فعالیتها امید به حمایت دارد: «در سال من ۱۲ مسابقه میگذارم. دست کم ۸ مسابقه استانی است. هر مسابقه ۳۰ تا ۴۰ میلیون هزینه دارد. هر بار رو زدن برای تامین هزینه خیلی سخت است. از مسئولین و خیرین میخواهیم که حمایت کنند.»
آذرمینا: از کودکی با هم بودهایم
مراد آذرمینا، دوست قدیمی فرج پورشمسی، در سن شصتسالگی به عنوان مسنترین سوارکار در صد کیلومتر استقامت هنوز در استان فعال است. او هم حضور پورشمسی را در رشتههای مختلف سوارکاری اینطور خلاصه میکند: «ما از کودکی با هم بودهایم. اول کورس و بعد پرش. بعد که حرف و حدیثهایی بود بین این دو رشته، ما رشتهمان را به استقامت عوض کردیم.»
فتوحی: کمکم همهی خانواده را درگیر کردهایم!
خانم فتوحی، همسر فرج پورشمسی، در نقش یک همسر و مادر حمایتگر و فداکار، چیزی جز خوبی از همسر و فرزندانش نمیگوید. او میگوید: «خودم اسب سوار نمیشوم ولی سی سال قبل یک عکس سوار اسب گرفتهام!»
او دربارهی اهمیتی که به این ورزش میدهد میگوید: «من افتخار میکنم که همسرم از پیشکسوتان در این زمینه است و خیلی با عشق و علاقه مسابقه میگذاشتند. سوارکاری از بهترین ورزشهاست. پیغمبر اسلام هم توصیه کرده است به سه ورزش شنا و سوارکاری و تیراندازی. باعث افتخارم است که دو پسرم در این راه قدم گذاشتهاند.
«در حدی که بتوانم، هر جا مسابقه باشد، همراهی میکنم. پدرشان هم همینطور. موقع جایزه دادن هم هر وقت من حضور دارم، نامم را صدا میزنند و به افتخار آنها میروم.»
سوالی که پیش میآید این است که آیا پرخرج بودن این رشته ورزشی باعث اختلاف در خانه نمیشود؟ فتوحی میگوید: «من غصه زیاد میخورم ولی دعوایی نداریم. تا جایی که بتوانم کمک هم میکنم. مثلا وقتی مجتبی در گراش باشگاه فاضل را تحویل گرفته بود، من برای غذا آماده کردن و خوابگاه کمک میکردم. حتی اگر جا نداشتند در صحرای قوم و خویش جا جور میکردیم. خدا را شکر میکنم که هم ورزش میکنند و هم شغلشان است و درآمدشان از این راه است. محتبی که مربی سوارکارهاست و مرتضی مربی اسبهاست. این که بچهها این شغل و ورزش را انتخاب کردهاند یک دعای خیر برای ماست. هر وقت مقامی میآورند، احترام میگذارند و میگویند دعای پدر و مادرش است.»
به همین دلایل است که خانم فتوحی این ورزش را به خانوادهها توصیه میکند و میگوید بقیهی خانواده خودش هم در همین مسیر قدم میزنند: «مثلا نوه من الآن پیش مجتبی کلاس میرود در تعطیلیهایش. در مسابقات هم شرکت کرده است. اخوی هم که خارج میرفت و علاقهمند شده و الآن ۲۴ اسب دارد و پرورش اسب کیان را راه انداخته است. اخوی دیگرم هم که باشگاه را تحویل گرفته است. خلاصه کمکم همهی خانواده را درگیر کردهایم!»
فرج پورشمسی و یک اتاق پر از افتخارات
فرج پورشمسی، فرزند نصرالله، متولد ۱۳۴۲ در گراش است. او میگوید شغلش سالهاست که کشاورزی است و دستگاهداری و روی ماشین سنگین هم کار میکند. سرگرمیاش به جز سوارکاری، کوه رفتن گاهبهگاه با دوستان سوارکارش است، «با مراد و اخویشان و محمد ملکی و …».
فرج از ۱۳ سالگی اسب داشته و رشتههای مختلف سوارکاری را با تجربه و خطا آموخته است. وقتی از او میخواهیم که از میان کارنامهاش موفقترین مقامهاش را بگوید، میگوید: «یک اتاق مثل اینجا در خانه دارم که پر است از مقامهای خودم و بچههایم؛ پر از لوح تقدیر و جام و سکه و رزت.» البته به گفتهی خانم فتوحی، همسرش، خیلی از این سکهها را هم به عنوان هدیه و دلگرمی به دیگر سوارکاران بخشیده است!
اما گوشههایی از تجربیات و مقامهایش را اینطور تعریف میکند: «اولین مسابقه رسمی در اول انقلاب برگزار شد، از کارخانه یخی [در میانهی بلوار خلیج فارس فعلی] تا مسجد حاج رضا. خودمان هم تعجب میکنیم که چطور اسبها را روی آسفالت دواندیم! بعد هم مسابقات به زمین برا منتقل شد.
«برای مسابقات ۶۰ کیلومتر استقامت، اسب را بردیم کیش. اولین دوره در کشور بود. حرف از ۲۰ سال قبل است. کسی هنوز روال استقامت را نمیدانست.
«در مسابقات پرش هم به جای مجتبی که پایش مصدوم بود، در مسابقه بم بعد از زلزله شرکت کردم. اصلا هم نمیدانستیم که چه اسبهایی برای پرش مناسب است و چه اسبهایی برای کورس.
«بچههایم مجتبی و مرتضی را همراه خودم برای سوارکاری و مسابقات میبردم. آن زمان از لار میآمدند گراش و ما میرفتیم لار. اوز هم میرفتیم. البته بیشتر به گراش میآمدند.
«زمانی هم از شیراز با خرج خودمان اسب دعوت میکردیم، اسبهای ارتش زرهی. یک سال هم یک اسب کوچک داشتم که یک نفر به شوخی گفت این چیست؟ چرا گربه آوردی توی مسابقه. آن سال آن اسب اول شد!
نگاهی به گذشته، امید به آینده
فرج پورشمسی دوباره سختیها را یادآوری میکند و از امیدش به آینده میگوید: «معروفترین مسابقات در گراش و منطقه، کورس ۲۲ بهمن گراش بود و است. هر سال در ۲۲ بهمن از اطراف خیلی میآمدند، از لار و اوز و بیرم و عسلویه. آنقدر که اطراف آن زمین دیگر جا برای ایستادن نبود. هم رشته کورس و هم پرش را با هم شروع میکردیم. اولین دورهاش از اول انقلاب بود. ما سال اول انقلاب توی خیابان شروع کردهایم. ولی هنوز هم راه به یک وجب زمین نمیبریم که مال خودمان باشد. این پیست تازه هم زمینش مال سپاه است.»
او از همسوارانش هم یاد میکند، کسانی چون حسن بلندگردن، قدرت فانی لاری، مراد غفوری، مرحوم علی ملک، محمد احمدی، محمد یوسف یوسفی، اکبر استوار و شکرالله آتشبار.
فرج پورشمسی در مورد اسبهایی که داشته و ارتباطش با آنها هم صحبت میکند: «بیشتر اسبهای عرب بود و عرب-کرد. اسبهای بومی بود. آن موقع اسبهای دخون و ترکمن چندان نبود. البته یک بار مهران کتابچی از شیراز اسب ترکمن به گراش آورد.
«یک اسب داشتم به اسم سرو که هم برای پرش و هم برای کورس مسابقه میدادم و اسب معروفی بود. اگر از در از گراش میآمدند، جایزهها را اگر من نمیگرفتم، بچههایم میگرفتند.»
فرج از بیمهریها و عدم حمایت از ورزش سوارکاری و پسران خودش هم حرفهای زیادی دارد: «بچههایم که اول در اثر بیمحلی از گراش رفتند. خیلیها میآمدند و میگفتند میخواهیم زیر نظر مجتبی باشیم. ولی اینجا هم برای آدمها میزندند. برای همین رفت شیراز.
«روزی رفتم شیراز و دیدم دختری دارد گریه میکند. گفتم اتفاقی افتاده؟ گفت خواهش میکنم بگویید مجتبی استاد من شود. دختر طفیونی رییس هیات سوارکاری استان بود!
«مرتضی در هر دو سه رشته شرکت میکند. ولی مجتبی تخصصی در پرش کار میکند. پسر دخترم، علیرضا محمدیان، هم همین راه را ادامه میدهد.»
شیرینی صحبتهای بیآلایش فرج، که تصویر نمادین سوارکاران قدیم را در ذهن زنده میکند، چنان است که این جشن کوچک را میشد تا ساعتها ادامه داد. حالاحالاها در مورد فرج پورشمسی و پسران و خانوادهاش خواهیم نوشت و شنید.