هفتبرکه – سمیه کشوری: اسماعیل فصیح، داستاننویس و مترجم ایرانی، در دهههای شصت و هفتاد از پرفروشترین نویسندگان معاصر بود. اولین رمان اسماعیل فصیح به نام «شراب خام» در سال ۱۳۴۷ در انتشارات فرانکلین و زیر نظر نجف دریابندری و ویراستاری بهمن فرسی منتشر شد. مجموعه داستان «خاک آشنا» در سال ۱۳۴۹ توسط انتشارات صفیعلیشاه و رمان «دل کور» در سال ۱۳۵۱ توسط انتشارات رز منتشر شد. از دیگر رمانهای او میتوان به «لاله برافروخت»، «داستان جاوید»، «ثریا در اغما» و «درد سیاوش» اشاره کرد.
فصیح به گفتهی خودش از احمد محمود، محمدعلی جمالزاده و بزرگ علوی تأثیر پذیرفته است. او همچنین علاقه زیادی به آثار صادق چوبک، فروغ فرخزاد و ارنست همینگوی داشت. شاید دلیل علاقهی او به ارنست همینگوی گپی دوستانه و کوتاهی بوده که در دانشگاه میزولا مونتانا با او زده است.
اسماعیل فصیح در تیر ۱۳۸۸ به دلیل مشکل عروق مغزی در بیمارستان شرکت نفت تهران درگذشت.
در اینجا به رمان «دلکور» که سومین اثر اوست میپردازیم.
داستانِ «دلکور» با کابوسی در یک شب زمستانی، که دکتر صادق آریان در خواب میبیند، شروع میشود. دکتر صادق آریان خواب میبیند درخوانگاه، محلهی دوران کودکیاش به صورت مردابی خونآلود در آمده است. کابوس با صدای تلفنی در نیمهشب از هم میگسلد و خبر مرگی را به گوش صادق میرساند. این آغاز ماجرای صادق و بازگشت به گذشته است. در واقع خوابِ تاریک و تلخ او به صورت کابوسهای فرسایشی در بیداری برای کشف دوبارهی زمانهای از دست رفته، ادامه پیدا میکند.
صادق، زندگیِ برادرش حاج مختار را در گذشته و در ذهنش زیر و رو میکند. اینکه چگونه انتخابهای مختار زندگی همه را تحت شعاع قرار میدهد. نویسنده در موقعیت صادق قرار میگیرید و از دریچهی نگاهِ آخرین پسرِ خانواده به درون و بیرون شخصیتهای متفاوتی داستان وارد میشود.
نکتهی جالب توجه در رمان این است که شخصیتها در همان صفحات اول شکل میگیرند و مخاطب آگاه میشود با چه شخصیتها و با چه روحیاتی در آنها روبرو است.
نقش محله درخونگاه
همهی اتفاقات در داستان در محلهی درخونگاه یا درخوانگاه، یکی از محلههای قدیمی تهران (که در نزدیکی بازار تهران و پیرامون خیابان پانزده خرداد قرار گرفته) میافتد. نویسنده به جزییات حیرتآوری در این محله اشاره میکند. در واقع با توصیف خانهها و کوچهها فضای محله را برای خواننده آشکار میکند و به آن جان میبخشد. یکی از دلایل آن این است که اسماعیل فصیح خود نیز در محلهی درخونگاه تهران به دنیا آمده است و با چند و چون آن کاملاً آشنا است. البته او نیز مانند شخصیت داستان در جوانی محلهی درخوانگاه را ترک میکند.
داستانِ رمان در کمتر از یک روز (یک نیمهشب تا صبح) اتفاق میافتد اما این زمان کوتاه، در ذهن صادق آریان دهها سال کش میآید و سالهای کودکی و بزرگسالی خودش، خواهر و برادرانش را مرور میکند. از همین نگاه، زندگی مردم محله نیز مورد توجه قرار میدهد.
نویسنده به محلههای فقیر گریزی میزند و به داخل خانههای مردم مرفه تهران قدیم هم سری میزند. در ادامه نشان میدهد چطور مناسبات جامعه کمکم زندگی کهنه و قدیمی را کنار میزند و نسلی دیگر جای نسل قبلی قرار میگیرد. از همین گریزگاه به کوچهها و خیابانهای کهنه، سینماها، کنسرتها، کافه و شهردار میزند و در کل به آداب و رسوم و اعتقادات عامه میپردازد. جایی که به مرور طبقات اجتماعی هم شکل پیدا میکنند.
توجه به طبقات اجتماعی
اسماعیل فصیح یکی از نخستین نویسندگان ایرانی است که طبقهی متوسط شهری و مناسبات شهری را وارد رمان فارسی کرد؛ موضوعی که میتوان در حیطهی جامعهشناختی قرار داد تا با آن ارتباط ادبیات با محیط و طبقات اجتماعی آن عصر را نشان داد.
به همین دلیل محلهی درخوانگاه دستمایهی خوبی برای نویسنده قرار میگیرد تا با توجه به محیط و شرایط زیستی خود شخصیتهایی که قطعاً از نزدیک لمس کرده است را کنار همدیگر قرار دهد و داستان را پیش ببرد. در واقع نویسنده همزمان خیال و واقعیت را به هم گره میزند تا به زندگی شهری و الزامات زندگی در شهر بپردازد.
اگرچه در اواسط داستان حتی به موضوع مهاجرت از شهرستان به تهران نیز میپردازد. اینکه چطور این مهاجرتها بستر محله را تحت تاثیر خود قرار میدهد و در ادامه حتی نوعی طبقات اجتماعی را شکل داده و دستخوش تغییر قرار میدهند. نویسنده نشان میدهد شهرستانیها چطور بین مردم قدیمی تهران جا باز میکنند و اینکه این جابهجایی و تحول اجتنابناپذیر است.
بازخوانی تاریخ پرالتهاب مشروطه و پهلوی
رمان «دلکور» در دوران مختلف پرالتهاب تاریخ ایران از جمله سالهای حکومت پهلوی و انقلاب مشروطه اتفاق میافتد. در واقع داستانی قوی و پرکششی است که از دل اجتماع بین سالهای ۱۳۱۶ تا ۱۳۴۱ بیرون میآید.
به عبارت دیگر نویسنده در لابهلای پرداختن به خانوادهی آریان، گریزی هم به وقایع تاریخی آن زمان در تهران میزند. اگرچه شخصیتها به وقایعِ در حال اتفاق، وارد نمیشوند و به آن وقایع در ظاهر کاری ندارند ولی نویسنده برای بیان اینکه هیچ کدام از وقایعِ درون خانواده بینصیب از وقایع بیرونیِ یک جامعه نیست، خیلی ظریف و گذرا به وقایع تاریخی نیز میپردازد.
گویی نویسنده تهران قدیم را در تقابل با تهران جدید قرار میدهد ولی در ادامه میبینیم که این تقابل چیزی را عوض نمیکند. نویسنده به ما نشان میدهد در این شهر شلوغ کسانی مثل رسول و فرشته که نگاهی لطیف، مهربان و عاری از خشونت به زندگی دارند، دوام نمیآوردند. آنها با همهی تلاشهایی که میکنند زیر نگاه آهنی، زبر و خشن مختارها و کامرانها (قدیر) له و لورده میشوند و در نهایت محکوم به مرگ هستند؛ و در این نوع زندگیِ شهری باز همان آدمها و همان نگاهها به حیات خود ادامه میدهند. نکتهای که رمان به ما گوشزد میکند این است تاریخ یک کشور و اتفاقات آن نیز در مناسبات زندگیِ مردم آن زمانه بیاثر نیست.
سخن نهایی: رمانی تلخ و گزنده
در نهایت اینکه داستان «دلکور» رمان تلخ و گزندهای است. طوری که شاید حتی یک نقطهی روشن در آن پیدا نکنی. همانطور که رمان با صحنهای از خواب کابوسوارِ صادق و زیر خون رفتنِ محلهی درخونگاه شروع میشود، در نهایت به تعبیر همان خواب در بیداری نیز میانجامد.
داستان با نثری روان، ساده و ملموس ولی کاملاً رئال و بدون هیچ طنزی یا حتی آوردن لبخند روی لب به مقطعی از تاریخ و شیوهی زندگی مردم میپردازد.