هفت‌برکه – غلامحسین محسنی: در ذرّه‌بین تاریخ ۴۳ نوشتیم که با کشته شدن نصرالدوله، پسر قوام، سید لاری از شیراز به لار باز گشت و از فرمان دولت مشروطه سر باز زد. با این اقدام، منطقه دچار پراکندگی و ناامنی گردید و به اغتشاش کشیده شد. نیروهای سید به بنادر و ضابط‌نشینی‌های جنوب فارس یورش آوردند. برای برقراری آرامش، رضاقلی‌خان نظام السلطنه مافی را به حکمرانی فارس گسیل داشتند.

اینک دنباله آن.

نتیجه‌ی اقدامات سیّد لاری از زبان دو تاریخ‌نگار ‌لاری

«مورخ لاری» در دست‌نوشته‌ی خود با «صراحت» از این برهه‌ی تاریخی نکات خواندنی آورده است. وی می‌نویسد: «دو سال پس از استقرار مشروطیت بود که حاکمی از شیراز به لار آمده بود، که شهرت با میرپنج [سیف‌اله‌خان] داشت. ولی لباس نظام نپوشیده بود. اما قریب پانصد سرباز با یک ارابه توپ همراه داشت. در آن وقت با احترام حاجی سیّد عبدالحسین لاری از لار به شیراز حرکت دادند [این سومین سفر «سیّد» به شیراز است، که در بخش پیشین نوشتیم] . و حاکم نام برده لار با محمدجعفرخان گراشی و کلانتر قریه اوز و تفنگچیان اوزی و گراشی برای انتظامات سبعه‌جات از لار به سبعه رفتند. ولی چون حسین کله‌کن که موسوم به سپه‌سالار ملّی لار شده بود در سبعه‌جات بود با شیخ زکریا کوهستانی متفق شدند و با حاکم نام بردهِ لار و سبعه‌جات جنگیدند. و او را شکست و تار و مار به شیراز دادند…. و بعد هم حاجی سیّد عبدالحسین لاری از شیراز به لار برگشت و مدت چند سال که از استقرار مشروطیت می‌گذشت لار در تصرف ایشان باقی بماند. و در این مدت بیست و چهار حکومت ملّی از طرف حاجی سیّد عبدالحسین در لار تشکیل و تغیر [تغییر] و تبدیل پیدا کرد که بعضی‌ها از آنها منفصل می‌شدند. و برخی از آنها کشته می‌گردیدند. و آنهائی که منفصل می‌شدند هیچ یک بیش از یک ماه و دو ماه و سه ماه و یا چندهفته بیشتر حکومتلار نبودند. و عزل و نصبشان هم به دست خودِ حاجی سیّد عبدالحسین بود. از جمله آنها یکی مشهدی علی اصغر بن حاجی غلامحسین جدید و حاجی محمد غلامحسین بزاز لاری و حسین کله‌کن که سپه‌سالار شده بود. و ملا علی‌بابای حاجی‌آبادی و محمدحسین‌خان رسول‌خایی (نی) و خورشیدخان و کاظم‌خان بهارلو و امثال آنها بودند. ولی کسانی که برای حکومتلار کشته شدند، یکی حاجی غلامحسین‌خان گله‌داری که از خوانین گله‌دار و مرد درست‌کاری بود که از گله‌دار به لار آمده بود. و یکی سیّد حاجی‌بابای بیرمی که از ساداتبیرم بود و از بیرم به لار آمده بود. و هر یک از آنها یکی دو سال در لار از جانب حاجی سیّد عبدالحسین لاری در لار حکومت بودند…. بالاخره حاجی سیّد عبدالحسین لاری با آن که در بدو مشروطه‌خواه شده بود و قیام بر علیه استبداد کرد و در استقرار مشروطیت فارس و کرمان بگونه‌ای که قبلاً ذکر شد بر محمدعلی‌شاه قاجار بشورانید. ولی پس از استقرار مشروطیت [پس از استبداد صغیر] وی از مشروطه برگشت و تا ششسال که از مشروطیت ایران می‌گذشت از لار وکیل به مجلس شورای ملّی نفرستاد. بعلاوه بعداً کارهایی کرد که موجب خرابی لار و هرج و مرج فارس و لارستان شده بود. و در اواخر هم عقیده مردم لار از او برگشته بود. و دولت هم از او رنجیده بود…» (مورخ لاری، ۱۳۴۴).

پیداست که «سیّد علاءالدین مورخ لاری» بدون هیچگونه تعصب و جانبداری، آنچه خود شاهد بوده، ساده و روان به رشته تحریر کشیده است. خود نیز می‌گوید: «آنچه در این کتاب من‌البدایه الی‌النهایه نوشته و می‌نویسم یا به چشم خود دیده یا نتیجه مطالعاتی است که نموده‌ام.»

«ستّاری» هم مشهدی‌اصغر را هشت ماه در سال۱۳۳۱ ھ.ق. حاکم لار دانسته، و نوشته است: «یکدسته مردم لار به او اقتدا کردند او را بحکومتی برداشتند چون چندی برآمد سید جعفرلاری با دَگل‌ها (نادرست‌ها) از قبیل رحمت‌اله‌خان فرض‌اله‌خان شاه‌میرزا رئیس علی‌مراد قلعه را از تصرف آنها گرفتند و او را جای خود نشاندند. سیدجعفر اگر چه خود طالب حکومتی لار نداشت ولی او را (مشهدی علی اصغر) از حکمرانی خلع کرد مدت حکومتی مشهدی علی‌اصغر هشت ماه بود چندی بعد واقعه جنگ کورده واقع شد دیگر کار از دست ملّت در شد [بیرون شد] بیرق استبدادیان بزمین نصب شد.»

بر باد رفتن رویای تجّار لاری

سرانجام در این دوره‌ی طولانی هفت ساله از ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۱ ھ.ق. لارستان و سواحل خلیج فارس به جز روزگاری کوتاه، آرامش چندانی به خود ندید. همین امر لطمات جبران‌ناپذیری را بر پیکر روند اقتصادی منطقه و در نتیجه بر منافع تجّار لارستانی بر جای گذاشت. فارس و به ویژه لار و تجّار آن، به خواسته‌های خود که همانا امنیت در راه‌ها و آرامش در شهرها بود، دست نیافتند.

می‌توان گفت امنیت و آرامش دوره‌ی «فتحعلی‌خانی» برای تجّار لاری دیگر یک رؤیای دست نیافتنی شده بود. تجّاری که تا چندی پیش سرمست از بیرون راندن رقیبان یهودی خود بودند، اکنون با افزایش نارضایتی‌ها، بسیاری از آنها منطقه را ترک گفتند.

بیرون رفتن تجّار از منطقه، که حامیان اصلی مالی سیّد بودند، آتش اختلاف و نفاق را در بین رهبران نظامی سیّد روشن ساخت.

آغاز درگیری و کشتار میان نیروهای سید لاری

در نیمه اول سال۱۳۳۱ ھ.ق. حسین کله‌کن حاجی‌آبادی (سپهسالار سیّد لاری) در «فرگ» گلوله‌ی یک شکارچی پیشانیش را شکافت. لیکن «ستّاری» نوشته: «عرض راه رستاق شیخ زکریا نواگانی او را کشت.»

سپس سیّد حاجی‌بابا بیرمی حاکم لار و غلامحسین‌خان وراوی نایب‌الحکومه وی در یک مهمانی رسمی همدیگر را به گلوله بستند. «دکتر وثوقی» آن را «ناخواسته» می‌پندارد! لیکن سندی بر این «ناخواستگی» ارائه نکرده‌اند.

در «کوهستان» داراب هم شیخ زکریا نوایگانی درون حمام به ضرب گلوله‌ی مردی از همان محل به قتل رسید. «آدمیّت» درباره قتل «حاجی شیخ زکریا انصاری (نصیرالاسلام دارابی) » می‌نویسد: «دو نفر از تفنگچیان او را که یوسف و جعفرقلی نام داشتند بوسیله تطمیع و تحمیق وادار به قتل او کردند، و در ماه رجب سال هزار و سیصد و سی و یک پس از فراغت از غسل روز جمعه هنگام خروج از گرمابه لای‌گردو که از دهستان‌های خوش آب و هوای سرکوه داراب است، بوسیله شلیک سه تیر تفنگ شهیدش کردند، و در آن وقت پنجاه و دو سال داشت» (آدمیت، ۱۳۳۹ ص۶۶۹).

بدین‌صورت، فرماندهان نظامی و تعلیم‌دیدگان مکتب سیّد لاری یک به یک در «درگیری‌های درونی جمعیتش» از میان رفتند.

بر پایه‌ی فعالیت‌های ضدّ دولت مشروطه‌ی کشور که از سوی نیروهای وابسته به سیّد لاری در بخش بزرگی از جنوب فارس صورت گرفت «ناامنی، اغتشاش در لارستان نیز از مشخصه‌های بارز در نیمه اول سال۱۳۳۱ ھ.ق. می‌باشد» (وثوقی ۱۳۷۵ ص۱۸۲).

افول نهضت سید لاری و مهاجرت تجّار لاری از لار

سرانجام با به آشوب کشیدن و ایجاد ناامنی به وسیله‌ی نیروهای سیّد لاری و صولت‌الدوله قشقایی در جنوب کشور، برای دولت مرکزی راهی جز رودررویی با آنها نماند. «اگر چه سیّد و نیروهایش طی حدود دو سال دیگر تا ربیع‌الاول ۱۳۳۲ ھ.ق. توانستند در منطقه دوام بیاورند، اما نشانه‌های افول و رکود نهضت سیّد را بخوبی می‌توان در اوایل سال۱۳۳۱ ھ.ق. و بدنبال درگیری‌های درونی جمعیتش دریافت» (وثوقی ۱۳۷۵ ص۱۸۳).

درگیری‌های درونی نتیجه «تمایلات فردی و تندروی در اعمال قدرت» که اغتشاش، ناامنی، غارت و چپاول در پی داشت، سرانجامی جز نارضایتی و ریزش نیروهای مردمی به همراه نیاورد. تلخ‌ترین بخش این رویداد به «تجّار لارستانی» باز می‌گردد. تجّاری که «به دلیل ناامنی موجود در منطقه [سال۱۳۰۹ ھ.ق!] خواهان تغییر در ترکیب قدرت سیاسی بوده و سیّد را به لار دعوت نمودند. در حالی که، دعوت سیِد به لار آگاهانه و با دیدی کاملاً روشن صورت گرفته و تبعات پیامد آن را بخوبی درک می‌کردند» (وثوقی ۱۳۷۵ ص۷۱) ! اکنون «با دلسردی و وازدگی از روند ماجراها» گروهی خانه و کاشانه‌ی آبا و اجدادی را ترک گفته، بهدیار غربت پناه آوردند. و جمعی کار و کاسبی حال خود را از دست داده، افق روشنی برای آینده خود نمی‌دیدند.

رودررویی دولت مشروطه با سید لاری

حوادث و اتفاقات «لار» و جنوب فارس از سال۱۳۱۲ ھ.ق. / ۱۲۷۳ ه. خ. / ۱۸۹۵‌م. و پس از آن، و در درازای نُه‌ماهه‌ی والی‌گری «حبیب‌الله‌خان قوام‌الملک شیرازی (از رمضان ۱۳۲۹ ھ.ق.) را در بخش‌های پیشین آوردیم. سپس «مهدی‌قلی هدایت مخبرالسلطنه» والی جدید فارس در ذیقعده ۱۳۳۰ ھ.ق. در حالی که قوام‌الملک او را همراهی می‌کرد وارد شیراز گردید.

«هدایت» در «خاطرات و خطرات» درباره مشکلات فارس می‌نویسد: «یکی از اشکالات فارس دعوی سیّد عبدالحسین لاری است که در لار علم استقلال برقرار کرده، تمبر پست وضع کرده است. سال اول (۱۳۳۰ ھ.ق.) قوام‌الملک از سروستان تجاوز نتوانست، سال دوم (۱۳۳۱ ھ.ق.) او را به لارستان فرستادم. در فسا موفق شد عسکرخان (بهارلو) را گرفته به شهر [شیراز] فرستاد. سال سوم (۱۳۳۲ ھ.ق.) از فسا به لار رفت و شرّ سیّد عبدالحسین را کوتاه کرد. جماعتی از تجّار لار و اعیان پول و قورخانه به سیّد عبدالحسین می‌رساندند، مردمان غریبی هستیم. عبدالحسین به حدود قشقائی فرار کرد و دیگر از او فسادی به ظهور نرسید» (هدایت ۱۳۶۴ ص۲۵۵).

و در جای دیگر می‌نویسد: «در نتیجه اقدامات سیّد عبدالحسین لاری آن ولایت از اطاعت مرکز سرپیچی می‌کند. در بهار ۱۳۳۳ (ھ.ق.) قوام‌الملک را به لار فرستادم، با اُردوی کافی، نظمی در آن حدود پیدا شد و مالیات‌ها وصول…» (همان، ص۲۶۱).

«مورخ لاری» حمله‌ی نیروهای دولتی را سال۱۳۳۰ هجری قمری، تاریخ جهانگیریه و دلگشای اوز آن را سال۱۳۲۹ ھ.ق. آورده‌اند.

«درّه التواریخ» که «نبرد مولائی (سیّد لاری) با نصرالله (حبیب‌الله‌خان قوام) و غارت کورده» را در سال۱۳۳۲ ھ.ق. آورده، می‌نویسد: «چون سید حاجی‌بابا و حاجی غلامحسین‌خان و حسین سپه‌سالار و مرادحاصل‌سلیمانی تمام اینها از بین رفتند و دیگر یار و ناصری جهت مولای کرام (سیّد لاری) نمانده بود از آنطرف حضرات لار نامه نوشتند به قوام که هر چه زودتر بهتر است [سیّد لاری] کسی یاری ندارد. قوام نیز با سپاه از حوصله حساب بیرون از شیراز حرکت کرده بیدشهری و عرب و اوزی و جراشی همراه داشت. مولائی چون خبردار شد از اینجانب [از این سو] با هر قدر سپاه دَگل‌ها (نادرست‌ها) و لاری و دولیخانی جمع نمود روانه گردنه برّون (بَرهون) شد حظرات کوردهی (کورده‌ای) واقعاً حمایت بسزا کردند. چند روز آنجا جنگ شد ولی از راه دیگر اُردوی قوام داخل کردند از اینطرف منافقان لار نیز با آذوقه از راه دیگر خواستند پیش قوام بروند دستگیر شدند خدمت مولائی آوردند. مولائی در کورده منزل نمود ولی دَگل‌ها نامردی کرده گردنه‌نارنجی که نشسته بودند ول کرده، محمدجعفرخان جراشی [یک کلمه ناخوانا] عقب کرده اطراف کورده را گرفت. کوردهی (کورده‌ای) رزم نیکو کردند ولی از دو سه جهت ثلمه (رخنه کردن) و زحمت کشیدند. یکی اینکه فشنگ تمام شد و یکی اینکه چون دَگل‌ها گردنه خالی گذاشتند محمدجعفرخان با سپاه جراشی قلعه کورده را گرفتند. مولائی چاره در خود ندید اِلّا فرار اختیار نماید. لذا محمدحسین‌خان رسول‌خانی بهارلو کوشته [گوشه] سپاه قوام دَرید، لشکر شکست داده مولائی از میان در برد (منظورش سید را از میانه جنگ بیرون برد) ولی چند تن لاری دستگیر و جعفرمحمدحسین که اول شجاع بود کشته شد. حَظرات کوردهی (کورده‌ای) طاقت حَرب در خود ندیدند فرار اختیار نمودند. کورده غارت و چپاول سپاه شد.»

با این حال، «حسن امداد» به نقل از «مخبرالسلطنه» می‌نویسد: «همین که این خبر (گسیل نیرو به لار) به صولت‌الدوله رسید، از سید دعوت کرد که به ایل قشقایی برود. چون سید خیال مقابله با قوای دولتی را نداشت، دعوت صولت‌الدوله را پذیرفت و به ایل قشقایی رفت» (امداد ۱۳۸۷ ص۵۶۴)!

لیکن مورخ لاری می‌نویسد: حبیب‌الله‌خان قوام با توپ و سرباز و چند هزار قشون چریک ایل عرب خمسه و بهارلو و غیره از شیراز به لار آمد. ولی حاجی سیّد عبدالحسین لاری با پانصد نفری تفنگچیانی که از ترک و تاجیک در اطراف او جمع شده بودند، برای جلوگیری از ورود قوام به لار، به استقبال او رفت. و در گردنه «برهون» که در نزدیکی قریه «شرفو» واقع است، بین آنها جنگی روی داد. حاجی سیّد عبدالحسین شکست خورد و از آنجا به قریه «کورده» که در سه فرسخی شمال لار واقع شده، برگشت. آنجا و آن کوه را مأمن خودش قرار داد. قوام با نیروهای خود به صحرای کورده آمد. کلانتر اوز و محمدجعفرخان گراشی با تفنگچیان اوزی و گراشی هم که با حاجی سیّد عبدالحسین و لاری‌ها مخالف و خونی بودند [منظورش کشتار گراشی‌ها و اوزی‌ها در ذیقعده ۱۳۲۶ ھ.ق. در شهر لار می‌باشد] هم به قشون قوام پیوستند. یک روز و یک شب هم در کورده میان قشونقوام و سیّد عبدالحسین لاری جنگ بود. بالاخره قشون قوام غالب شده و پس از عده‌ای که از طرفین کشته شدند، قریه کورده را گرفتند. ولی حاجی سیّد عبدالحسین شب هنگام به تَرک یکی از سواران و مریدانش سوار شده، به سلامت از آن جنگ جان بدَر برد. و مجدداً وی به کوهستان داراب نزد «شیخ ابوالحسن کوهستانی» برادر شیخ زکریا رفت. پس از آن سیّد عبدالحسین لاری به فیروزآباد که محل ایل قشقایی بود، نزد صولت‌الدوله رفت. بالاخره در جنگ بین‌الملل اول (۱۳۳۲ ھ.ق. / ۱۹۱۴‌م.) که انگلیسی‌ها به فارس آمدند؛ و تعقیب صولت‌الدوله کردند، حاجی سیّد عبدالحسین لاری از فیروزآباد به جهرم رفت و چند سال وی در جهرم زندگی می‌کرد تا آن که در جهرم سیّد به مرض سکته قلبی فوت کرد.»

دنباله دارد.

منابع:

تاریخ لارستان، مورخ لاری، نسخه خطی (نسخه الف) ص۲۴۷ تا ۲۴۹ [نوشته شده در سال۱۳۴۴ ھ.ق. / ۱۳۰۴ ه. خ. / ۱۹۲۶‌م.]

دانشمندان و سخن‌سرایان فارس، محمدحسین آدمیت، ۱۳۳۹

لارستان و جنبش مشروطیت، دکتر محمدباقر وثوقی، مؤسسه فرهنگی همسایه، ۱۳۷۵

خاطرات و خطرات، رضاقلی‌خان هدایت مخبرالسلطنه، انتشارات زوار، تهران، ۱۳۶۴

فارس در عصر قاجار، حسن امداد، نوید شیراز، ۱۳۸۷

 

«هفت‌برکه آمادگی انتشار نقدها بر این نوشته و همچنین طرح دیدگاه دیگر در مورد این بخش از تاریخ معاصر را دارد تا بستری برای گفتگو و بحث علمی فراهم گردد.»

دیگر نوشته‌های غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.

 

Zarrebin 44 Naqqashi Lar

توضیح تصویر: این نقاشی را یک کارمند انگلیسی در اداره تلگراف هند و اروپایی در سال ۱۸۹۳ میلادی، یعنی ۱۲۷۲ هجری شمسی، از شهر لار ترسیم کرده است. پیش از این، نقاشی این کارمند انگلیسی از شهر گراش نیز در هفت‌برکه منتشر و تشریح شده بود (اینجا).