بستن

ذره‌بین تاریخ ۱: خطه‌ی لار، از گمان تا راستی

هفت‌برکه – گریشنا: نوشته‌ای که می‌خوانید، پیشگفتاری است که غلامحسین محسنی بر کتاب آماده‌ی چاپش به نام «خطه لار: از گمان تا راستی» نوشته است و به عنوان اولین شماره از ستون «ذره‌بین تاریخ» به صورت اختصاصی در گریشنا منتشر می‌شود. محسنی فرهنگی بازنشسته، دبیر تاریخ و جغرافیای دبیرستان‌های گراش، و دانش‌آموخته جغرافیای طبیعی است. او پس از بازنشستگی به علایق تاریخی خود بازگشته و کتاب «خطه لار: از گمان تا راستی» را حاصل بیش از ده سال پژوهش مستمر خود می‌داند.

غلامحسین محسنی:

تاریخ، سرگذشت زندگی انسان در کنش و واکنش با طبیعت است. زندگی مردمی که در یک فضای جغرافیایی دور هم گرد آمده، در شادی‌ها و غم‌های هم سهیم بوده، و شکست‌ها و پیروزی‌ها را تجربه نموده و زندگی را به نسل‌های بعدی سپرده‌اند. تاریخ‌نگار نیز بازگوکننده‌ی رخدادهایی است که طی سده‌ها بر این انسان‌ها گذشته است. از این‌رو انتظار می‌رود که خوانندگان را به‌ گذشته‌ای که بر انسان‌ها رفته است ببرد، در تیره‌ها، قبیله‌ها، خانواده‌ها، روستاها، شهرها و کوچه‌ها، بازارها و محله‌های فراموش‌شده بگرداند و همه‌ی آنچه بر او گذشته را برابر چشم آنها جان ببخشد.

پیش‌ از پایه‌گذاری علم تاریخ و تاریخ‌نگاری علمی و مردمی، مورّخین آمیخته‌ای از افسانه‌ها و داستان‌های اساطیری که در «افواه و السنه سایر و دایر بود»۱ و «مقید به ‌صدق و کذب آن نشده»۲ تاریخ می‌پنداشتند، و آن را برای آیندگان به ‌یادگار گذاشته‌اند.

تاریخ‌نویسی محلی

از سده‌ی سوم هجری قمری، یکی از گونه‌های مهم تاریخ‌نویسی، «تاریخ‌نویسی محلی» بوده است، که در کنار نوشته‌های تاریخ عمومی و گونه‌های دیگر متداول گردید. تاریخ‌نویسی محلی از سده‌ی چهارم ه.ق. رشد چشم‌گیری داشته و مورخان ایرانی آثار بسیاری در این‌باره از خود به ‌یادگار گذاشته‌اند. البته انگیزه‌‌های نوشتن تاریخ محلی در هر جا دلیل متفاوتی داشته است. عشق به زاد و بوم، تفاخر محلی، خواست و تشویق حاکمان شهرها و آبادی‌ها برای به یادگار گذاشتن مکتوبی از تاریخ نیاکان، علاقه‌ی شخصی، و مهم‌تر از همه، به یادگار گذاشتن اثری از خود جهت پند آیندگان، از جمله این انگیزه‌ها به شمار می‌رود.

عموما تاریخ محلی به‌ وسیله‌ی تاریخ‌نگاران بومی و برای نشان دادن جایگاه منطقه‌ی خود در دوره‌های مختلف تاریخی نگارش می‌شده و می‌شود. «اکثر این‌گونه مؤلفان، خود از ساکنان این شهرها بوده و مشاهدات خویش را در محل وقوع حوادث به رشته تحریر می‌کشیده‌اند و بر اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و نیز آداب و رسوم مردم آنجا اشراف داشته‌اند، منابع مطمئنی برای پژوهشگران آینده به ‌یادگار نهاده‌اند.»۳

مناطق، شهرها و آبادی‌هایی که از نظر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در گذشته دارای اهمیت بوده‌اند، جدا از تاریخ محلی، در تواریخ عمومی نیز به فراوانی معرفی و شناسانده شده‌اند. به‌ویژه فارس به ‌عنوان واحد سیاسی‌ای یکپارچه که خاستگاه سلسله‌های باستانی هخامنشیان و ساسانیان بوده، همیشه مورد توجه دو چندان مورخین بوده است. حتی با تسلط اعراب مسلمان هم از اهمیت آن کاسته نشده، بلکه این اهمیت افزون‌تر شده است. در سده‌های بعد، این ویژگی پابرجا مانده، به گونه‌ای ‌که پایه‌گذاران سلسله‌های بعدی، چه ایرانی و چه غیر ایرانی، تسلط بر فارس را به‌عنوان تسلط بر تمامی ایران پنداشته‌اند.

سرگذشتی از محدوده فارس

محدوده‌ی فارس شامل سرزمین پهناوری بوده است که از جنوب به خلیج‌ فارس و جزایر و حاشیه جنوبی آن، از شمال به اصفهان کنونی، از شرق به کرمان و از غرب به خوزستان کنونی منتهی می‌شده است. این پهنه به ‌صورت واحد سیاسی یکپارچه، تحت حاکمیت سلسله‌های مقتدر ایرانی اداره می‌شده است. با ورود اعراب مسلمان، وحدت سیاسی فارس همچنان حفظ شده، و این یکپارچگی تا یورش مغول تداوم داشته است. از آن پس، بخش شرقی آن یا «کوره دارابگرد» به نام «شبانکاره» از فارس جدا شده و تحت حاکمیت «شبانکارگان» قرار گرفته است. قلمرو این کوره (خوره، ولایت) از شمال به «نیریز»، از جنوب به نواحی ساحلی خلیج ‌فارس، از شرق به کرمان و از غرب هم به «کوره اردشیر خوره» و «استخر» فارس محدود می‌شد. وسعت این قلمرو بستگی به قدرت «ملوک شبانکاره» و ملوک اطراف داشته است. با به ‌قدرت رسیدن سلسله‌ی «آل مظفر» در اواسط قرن هشتم هـ.ق. و برچیده شدن «ملوک شبانکاره»، فارس یکپارچگی خود را مجددا به ‌دست آورد.

چرا نامی از لار نیست؟

آنچه قطعی است، تا این ‌زمان در هیچ یک از متون تاریخی و جغرافیائی بر جای مانده، نامی و شرحی از «لار» ، «لارستان» یا «لار فارس» و حاکمان آن به‌ میان نیامده است. از این زمان به‌ بعد (یعنی از نیمه اول سده هشتم ه.ق.) «ولایت لار» به ‌عنوان بخشی از قلمرو «ملوک شبانکاره» (کوره دارابگرد) پا به تاریخ و جغرافیا گذاشته است. برای این عدم حضور، دلایلی از سوی برخی پژوهشگران عنوان شده است. از جمله «سیدمحمدکاظم صحبت‌زاده» در مقاله‌ای تحت عنوان «پیشینه لار» که در «کتاب ماه تاریخ و جغرافیا» به‌چاپ رسیده، معتقد است: «لارستان… از وجود مورخی که دامن همت به‌کمر زند و تاریخ زادگاه خویش را به رشته تحریر در آورد، بی‌بهره بوده است.»۴

این گفته چندان قابل پذیرش نیست. چرا که اگر مورخین بومی نبوده‌اند و همت نکرده‌اند که تاریخ زادگاه خود را به‌ یادگار بگذارند، همت بلند غیر بومیان این کمبود را برطرف کرده است. از جمله دو تن از این بلندهمتانِ قزوینی این بار را به ‌دوش کشیده‌اند (حمدالله مستوفی و قاضی احمد غفاری). تاکنون سند و مدرکی در دست نداریم که ثابت کند تا پیش از قرن هشتم هجری، شهر یا آبادی‌ای به نام «لار» در محدوده‌ی فارس وجود داشته است؛ که فردی بومی یا غیر بومی اقدام به تاریخ‌نگاری آن کند. می‌دانیم که با ورود «لار» به جغرافیای فارس، جغرافی‌دان و تاریخ‌نویسی غیر بومی از عهده‌ی این‌ کار به ‌خوبی بر آمده است (حمدالله مستوفی قزوینی). و در اواخر قرن هشتم هجری، با شروع فعالیت‌های سیاسی «گرگین لاری»، از تاریخ و تاریخ‌نگاری آن فعالیت‌ها غافل نشده‌اند. این‌که چرا در آغاز قرن ششم هجری «ابن بلخی» در «فارسنامه»، «یادی از آن نکرده است»۵ دلیلی به جز عدم وجود «لار» در پهنه‌ی جغرافی فارس نمی‌تواند داشته باشد. چون هرچند «ابن بلخی» بومی فارس نبوده، ولی به‌ گفته‌ی خود او «تربیت پارس بوده» و «با دقت بسیار جغرافیای آن سرزمین را به حد کفایت نوشته است.»۶ «فارسنامه» سند گویای این مطلب است. چرا در آن باید از کوچک‌ترین آبادی فارس، رفتار و کردار مردم آن، خلق و خوی آنها، اقتصاد و سیاست ساکنین این ایالت یاد شده باشد؛ ولی «لار» نادیده گرفته شود؟!

«دکتر محمدباقر وثوقی» (استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران) در نوشته‌ای معتقد است مردمی که در ناحیه‌ی لارستان قدیم زندگی می‌کردند، در دوره‌های مختلف، بین قرون اول تا پنجم ه.ق. از منطقه‌ی گجرات هند مهاجرت کرده و در شهر لار ساکن شده‌اند.۷ در حالی‌که ایشان در «تاریخ مفصل لارستان» بر این عقیده‌اند که «لارستان و امرای محلی آن تحت اداره‌ی سلجوقیان قرار نداشته است، از این‌رو «ابن بلخی» یادی از آن نکرده است»! البته بر پایه‌ی نوشته‌ی ایشان، این «امرای محلی» و «ناحیه‌ی لارستان»، «از جمله ممالک محروسه حکام صفاری، آل بویه، غزنویان، سلجوقیان و اتابکان (هم) به‌شمار نمی‌آمده» که «در متون جغرافیایی و تاریخی از آن یاد» شود۸! «دکتر حسین‌قلی ستوده» در کتاب تاریخ آل مظفر نظری متفاوت دارند.۹

آیا اسناد و مدارک تاریخی، ادعای دکتر محمدباقر وثوقی در کتاب یادشده را تأیید می‌کنند؟ در تاریخ و جغرافیای فارس تا اواسط قرن هشتم ه.ق.، نام منطقه‌ی وسیعی که «لارستان» گفته می‌شود آمده، اما فقط نام یک آبادی (با نام لار) نیامده است! چگونه می‌توان پذیرفت که یعقوب لیث که با لشکرکشی به‌ سوی بغداد، قصد داشت عباسیان را براندازد، و عضد‌الدوله دیلمی که از بغداد تا دهنه رود سند را در قلمرو خود داشت، و پهنه‌ی متصرفات سلجوقیان که از آسیای مرکزی تا دریای مدیترانه گسترده شده بود، عاجز از تصرف یک شهر و آبادی بودند؟! چرا می‌گوییم یک شهر؟ چون از بیشتر و یا همه‌ی شهرها و آبادی‌ها به فراوانی در کتاب‌های تاریخی و جغرافیائی یاد شده است. اما از «لار» تا میانه‌ی سده هشتم ه.ق. در هیچ نوشته تاریخی و جغرافیایی و غیر آن ذکری به میان نیامده است.

اینکه لار «مورخ بومی» نداشته، نمی‌تواند دلیل عدم وجودش در نوشته‌های تاریخی و جغرافیایی دیگر نویسندگان باشد. چون معرفی دیگر شهرها و آبادی‌های فارس به تاریخ، لزوما به ‌وسیله‌ی مورخان بومی انجام نگرفته است. حتی اگر «خطه لار» بخشی «از جمله ممالک محروسه نبوده است»، در جغرافیای فارس که باید حضور داشته باشد!

نقشه‌ی فارس، برگرفته از «ممالک و مسالک» استخری

 

«تاریخ مفصل لارستان»، تاریخ یا افسانه؟

با مطالعه‌ی کتاب «تاریخ مفصل لارستان»، خواننده خود را در یک فضای افسانه‌ای می‌یابد، که گویا آنچه تاکنون از تاریخ ایران خوانده یا شنیده است، دارای نقصانی جدی است. گویا در کنار و هم‌زمان با سلسله‌های هخامنشیان، اشکانیان، ساسانیان و…، سلسله‌ی‌ دیگری به نام «میلادیان» هم در جغرافیای ایران و فارس وجود داشته است که تاکنون و «به ناحق» در هیچ جا از آن نام برده نشده است، و شاید لازم باشد تاریخ این دوران را بازنویسی کنیم و این نقصان و فراموشکاری جدی را بر طرف کنیم! سلسله‌ای که هم‌زمان با امپراطوری‌های نام‌برده در بخشی از این سرزمین حکم‌فرمایی می‌کرده است، ولی گویا حافظه تاریخ آن را به وادی نسیان سپرده است. آن هم سلسله‌ای که طبق ادعاهای مطرح شده در کتاب «تاریخ مفصل لارستان» از عصر افسانه‌ای کیانیان تا اواخر دوران صفویان، همچنان بر قلمرو وسیعی از جنوب فارس فرمانروایی داشته است! بر این سلسله، نه تندباد حوادث وزیده، نه جنبنده‌ای یارای پای گذاشتن در قلمرو آن داشته است. حتی مورخ و جغرافیا‌نویسی هم توان انعکاس تاریخ و جغرافیای این سلسله‌ی رؤیایی را پیدا نکرده است! با این ‌حال، دکتر محمدباقر وثوقی در بیشتر نوشته‌هایشان «حکام لار» را در کنار فرمانروایان فارس و کرمان در یک سطح و رده می‌آورند، و گونه‌ای جلوه می‌دهند که گویا «لار» جدا از فارس، خود ایالتی مجزا بوده است.

نخستین پرسشی که به ذهن خواننده خطور می‌کند این ‌است: چرا هیچ جغرافی‌نویسی نامی از آن نبرده و نقشه‌ای از این قلمرو ترسیم نکرده است؟ یا چرا مورخی، سلسله‌ای با این قدمت را از یاد برده است؟ باید پرسید چرا سلسله‌ای تنها با دو امیر و طول عمری ۲۰ ساله (چوپانیان ۷۵۸- ۷۳۸ ه.ق.) این‌ آوازه را در تاریخ داشته است، ولی «میلادیان» با چندین برابر وسعت سرزمینی و چند صد برابر طول عمر، نادیده گرفته شده باشد؟ این تبعیض برای چه بوده است؟ چرا تاریخ‌نگارانی که ملوک و امیران محلی جنوب فارس را معرفی کرده‌اند، از این «سلسله» نامی نبرده‌اند؟ چگونه است که شهرها و آبادی‌هایی را که «تاریخ مفصل لارستان» قلمرو «سلسله‌ی پادشاهان میلادی لارستان» می‌پندارد، دست ‌کم از شروع تاریخ‌نگاری مسلمانان از این شهرها و آبادی‌ها، در کتب آنها به فراوانی نام برده شده‌اند؛ ولی مرکز و پایتخت آنها یعنی شهر لار در این میان غایب است؟ چرا در این «سلسله‌ی پادشاهی چهارهزارساله»، یک منشی و وقایع‌نویس که اتفاقات جاری را ثبت و ضبط نماید، یعنی آنچه در دربارِ همه‌ی دولت‌های کهن و حتی قلمروهای کوچک محلی رایج بوده است، وجود نداشته است؟! چگونه میسر است که «پادشاه» مملکتی با قدمتی چندهزارساله، به ‌فکر انتقال تجربیات خود به وراث خود نیفتاده است؟! چرا یک کتیبه، سنگ‌نوشته، مقبره و حجاری از این سلسله به یادگار نمانده است؟ چرا باید جغرافیا‌نویس و تاریخ‌نگاری پس ‌از گذشت چندهزارسال در اواسط قرن هشتم هجری، این «پادشاهی» را در قالب «ولایتی» در «کوره‌ی شبانکاره» معرفی کند؟ و یا در اواخر همان قرن، باز مورخی از «پادشاه این سلسله» را (آنچنان که در «تاریخ مفصل لارستان» آمده است) به نام «گرگین لاری»، بدون هیچ پیشوند و پسوندی یاد نماید؟ و یا چرا در شهرها و آبادی‌هایی که نویسندگان «تاریخ مفصل لارستان» آنجاها را قلمرو این «سلسله‌ی پادشاهی» می‌دانند، خبری و یادی از مرکز و کرسی‌شان، شهر لار، نیست؟ و چرا هر فرمانروا، حاکم و امیری که بر فارس حکم می‌رانده است، به ‌سادگی به شهرها و آبادی‌های این قلمرو سفر می‌‌کرده است، ولی «پادشاهان میلادی» هیچ واکنشی نشان نمی‌داده‌اند! چرا مهاجرین از عرب، کرد، لر، ترک، ترکمن و جَت به آسانی در قلمرو این «پادشاهی» جولان می‌دهند، جنگ‌ها را با پیروزی بر بومیان به‌ انجام می‌رسانند، ولی «پادشاهان میلادی» هرگز دیده نمی‌شوند؟

 «سلسله‌ی میلادیان»، واقعیت یا خیال؟

دکتر وثوقی در نوشته‌ای اذعان دارند، «برای نخستین بار اینجانب در کتاب لارستان و تاریخ مفصل لارستان، عبارت پادشاهان میلادی لارستان و سلسله امرای میلادیان لارستان را به کار برده است.»۱۱ سؤال دیگری که به ذهن هر خواننده‌ای خطور می‌کند این است که: چرا مورخین، جغرافیانویسان و سیّاحانی که از جنوب فارس دیدن کرده‌اند و با ادبا و بزرگان آن خطه برخورد و حشر و نشر داشته و تبادل اطلاعات کرده‌اند؛ از «لار» حتی به‌ عنوان یک شهر در این خطه حرف نزده‌اند؟ «ابن حوقل» در قرن چهارم ه.ق. طی دو سال سفر در این خطه «بیشتر نقاطی را که اسم می‌برد خود دیده و پیموده و بدین‌جهت حرفش مستند و معتبر است» و یا «یاقوت حموی» در قرن هفتم ه.ق. که چهار بار به این منطقه سفر کرده‌ است، سخنی از «لار» نمی‌گوید.

«محمد بن احمد مَقدسی» جغرافی‌نویس قرن چهارم ه.ق. که مدت دو سال در فارس بوده و به گرمسیر و سردسیر آن سفر کرده و نتیجه‌ی سفرش را در کتابی با عنوان «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» جمع‌آوری کرده است، می‌گوید: «من هنگامی توانستم آن ‌را گرد آورم که کشورها را گشتم، به اقلیم‌های اسلام در آمدم، دانشمندان را دیدم، شاهان را خدمت کردم… با مردم معاشرت نمودم، در راه‌ها دقت کردم تا آنها را شناختم… به شهرک‌ها درآمدم تا هر یک را شناختم… خوره‌ها را با دقت تفصیل دادم، راه‌ها را برشمردم، هوا را آزمودم، آب را وزن کردم، رنج بردم، مال مصرف کردم… یکی از چیزها که برای روشن‌گری از آن کمک برگرفتم، پرسش از خردمندان مردم بود، از کسانی که هرگز از ایشان غفلت و اشتباه ندیده بودم درباره‌ی دهات و روستاهایی که از آنها دور بودم و بدان‌ها نرسیده بودم می‌پرسیدم»؛ در نتیجه «اقلیمی نماند، مگر بدان‌جا شدم و کوچک‌ترین راه‌ها را نیز شناختم، با این‌همه از پرسش و بررسی غایبانه و جست‌وجو در کتاب‌ها و کتابخانه‌ها و عرضه کردن به پیشوایان کوتاهی نکردم.» ۱۲ در این‌صورت، چگونه بوده است که او در کتابش از «لار فارس» سخنی به‌ میان نیاورده است؟

«تاریخ مفصل لارستان» در دو جلد و حدود ۱۸۵۰ صفحه، علاوه ‌بر اینکه به هیچ‌کدام از پرسش‌های یاد شده، پاسخی نمی‌دهد، هرگز به علل ظهور و سقوط امپراطوری‌ها و سلسله‌های حکمرانی نمی‌پردازد تا با استناد به این علل تاریخی بتوان دلیلی بر وجود سلسله‌ای خیال‌ورزانه در این اقلیم یافت. بر عکس، با تفسیر خودخواسته از اسناد و مدارک و یک‌جانبه‌نگری عمیق و ریشه‌دار، با چاشنی تند تعصب و «محلی‌نگری»، فقط سردرگمی و ابهام در خواننده ایجاد می‌نماید.

پهنه‌ی وسیعی از جنوب شرق فارس قلمرو «سلسله‌ی پادشاهان میلادی لارستان» با قدمتی «چهارهزارساله» معرفی می‌گردد. «پادشاهان میلادی» گاهی «زنگی» می‌شوند، دگرباره «پاکویه» (یا قوی دیو) لقب می‌گیرند، و زمانی «جَت» (زط) از آب در می‌آیند. در اینجاست که چون این نام  (جَت) با «میلادی» سازگاری ندارد، «پادشاه» به «فرمانده نظامی منطقه» تغییر مقام پیدا می‌کند. «حکیم فردوسی توسی» را به «لارستان» می‌کشانند و مدعی می‌شوند که «مدت‌های مدید، این پادشاهان لارستانی بوده‌اند که تاج شاهی را بر سر پادشاه [لابد پادشاهان ایران زمین] می‌گذاشته‌اند و بزرگ‌ترین مقامات کشوری و لشکری را در اختیار داشته‌اند.»۱۳ ولی با همه این هیاهوها، هرگز صدا و نامی از آنان در تاریخ نمی‌شنویم.

در برابر این ‌همه ابهام، نویسندگان تاریخ برای لارستان، چیزی برای ارائه دادن جز اسناد و مدارک همسایگان ندارند. در این اسناد و مدارک هم نام و نشانی از «لار» نیست! برای جبران این نقیصه هم به تغییر نام شهر و ولایت خود متوسل می‌‌شوند. زمانی «لاد»، وقتی «لار» و دوره‌ای «ایراهستان» یا «جتستان». شادروان باستانی پاریزی درباره‌ی تاریخ جمله‌ای دارند که در این‌جا مصداق پیدا می‌کند: «تاریخ البته اگر و مگر ندارد، و حقیقت محض است، و همانست که اتفاق افتاده است».۱۴

افسانه‌پردازی با تاریخ‌نگاری فرق دارد

پایه‌ی اصلی و اساسی تاریخ بر حوادث و اتفاقات واقعی زندگی انسان‌ها و آنچه بر آنان رفته است، بنا شده است. تاریخی که بنیان آن بر واقعیت گذارده نشده باشد، تاریخ نیست، افسانه است. ماده‌ی تاریخ واقعیات هستند، و آنها نیز رابطه‌ی تنگاتنگی با هم دارند. پژوهشگر تاریخ باید این روابط را بیابد و از مقابله‌ی مجموع آنها نتیجه‌گیری نماید. در غیر این‌ صورت، سیر تاریخ مشخص نمی‌شود و خرمن مواد تاریخ حاصلی ندارد جز توهمات و شبهاتی که باعث می‌شود چندی و بر حسب شرایط روزگار، یادی نیکو بر جا نگذاریم و در آینده، از بابت ترویج این خیال‌پردازی‌ها و توهمات، باید در برابر همان تاریخ پاسخگو باشیم. داستان‌نویسی و افسانه‌پردازی فرق بسیاری با تاریخ‌نگاری دارد. یک پژوهشگر یا مورخ نباید تابع احساسات (قومی- ملی) شود، بلکه باید بر اساس فلسفه‌ی تاریخ، مسائل را تجزیه و تحلیل نماید و با اتکاء به مدارک و اسناد معتبر و قابل اعتماد نتیجه‌گیری نماید.

با مطالعه‌ی کتاب‌ها و دست‌نوشته‌هایی که با موضوع «تاریخ لارستان» در یک سده‌ی اخیر، عموما توسط نویسندگان محلی، به رشته تحریر در آمده است، و به ویژه آخرین آنها یعنی «تاریخ مفصل لارستان»، فقط باد کاشته‌ایم. بسیاری از نوشته‌های محلی که در معرفی حکام لار هستند، چنان با هم در تضادند که پذیرش آنها حتی برای نویسندگان «تاریخ مفصل لارستان» هم پذیرفتنی نیست. آنها از کتاب مرجعی یاد می‌کنند که نامی مشخص و نویسنده و تاریخ تحریر قابل اعتمادی ندارد. آخرین فردی که از آن سود برده است، گویا به بهانه‌ی «کهنه و مندرس» بودن آن، از معرفی‌اش سر باز زده است. این در حالی‌ست که فردِ پیش از او، آن ‌کتاب را در کتابخانه‌ی «شخصی» دیده و از آن رونویسی کرده است، اما محتوا به‌ کلی با هم مغایر است.

تنها مورخی که برای اولین بار، اسامی «سلاطین لار» در اواخر قرن دهم (۹۷۲ ه.ق.) را در کتاب خود (نسخ جهان‌آرا)۱۵ آورده است، کتاب را در هند نوشته و «لار» را جزیره‌ای در خلیج ‌فارس پنداشته است. در این نوشته‌ی قرن دهمی، به جز اسامی سلاطین و تعدادی تاریخ تولد و مرگ، چیز قابل اعتنایی از تاریخ لار که بتوان نتیجه‌ای از آن به دست آورد، نیامده است. این اسامی هم با نوشته‌های محلی به‌کلی مغایر می‌باشد.

نویسندگان «تاریخ مفصل لارستان» کوشیده‌اند از میان این نوشته‌ها و همچنین گزارش‌های کوتاهی که دیگر مورخین از شهرها و سرزمین‌های پیرامون لار ارائه داده‌اند، محدوده‌ای به وسعت تمامی گرمسیرات فارس را قلمرو «سلسله پادشاهی میلادیان لارستان» معرفی نمایند. در این بررسی تلاش کردیم روشن کنیم تا چه میزان و بر پایه کدام اسناد موجود، این برداشت نویسندگان مذکور بر واقعیت منطبق است. آیا مدارک ارائه شده، نشانه‌ی تأیید چنین قلمروی است؟ سکوت جغرافی‌نویسان در معرفی لار تا قرن هشتم نشانه‌ی چیست؟

تاریخ‌نگاری محلی یا برساختن پیشینه‌ی تاریخی؟

باید یادآور شد که در این پژوهش، فقط به نواحی جنوب و جنوب ‌شرق فارس بسنده شده است. در واقع شهرها و آبادی‌هایی را که نویسندگان «تاریخ مفصل لارستان» آنجاها را قلمرو تحت حاکمیت «لار کهن» می‌دانند، مورد کنکاش قرار داده‌ایم. با توجه به اینکه نویسندگان تاریخ برای لار تلاش کرده‌اند با استفاده از متون تاریخی مناطق پیرامون لار و حتی سرزمین‌های دوردستی مانند هند، پیشینه‌ای برای شهر لار دست‌وپا کنند، تا حدی و به اختصار به آنها نیز پرداخته‌ایم. «احمد نوبخت» درکتاب «جامعه‌شناسی تاریخی جم» می‌نویسند: «پاره‌ای ادعاها از سوی محافل علمی ارزش جدی گرفته شدن ندارند و به همین دلیل کسی وقت خویش را جهت انکار و رد آن صرف نمی‌نماید. از طرفی، رد برخی از دیدگاه‌های غیر علمی نیاز به وقت زیاد، انرژی فوق‌العاده و تیم‌های متخصص از چند رشته دارد که بتوانند بر پایه هزینه و وقت مضاعف یک گزاره و ادعایی(!) جهت‌دار را بررسی نماید.»۱۶

لذا با توجه به وجود ‌زمینه‌های متعدد، این پژوهش را چند سال پیش آغاز کردم. خرسندم که با کندوکاو در بیش از ۲۶۰ جلد کتاب و مجله در زمینه‌ی تاریخ و جغرافیا، خطی و چاپی، سایت‌های اینترنتی مرتبط با موضوع و دست‌نوشته‌های محلی، چکیده و ماحصل زحماتم را تحت عنوان «خطه‌ی لار: از گمان تا راستی» تقدیم علاقه‌مندان کنم. یادآور می‌شوم، تلاش گردیده برای اثبات گفته‌ها، از مدارک دست اول، یعنی آثاری که مورد اعتماد و استناد بیشتر نویسندگان و مورخان بوده، سود برده شود. به تاریخ تحریر این اسناد و مدارک نیز توجه شده است، تا به زمان مورد اشاره نزدیک باشد. همچنین کوشش شده است که از مطالب باواسطه، با استناد به آثار تدوین شده در سال‌های اخیر، به جز در موارد بسیار نادر و ضروری استفاده نشود. با خوانندگان گرامی است که ادعای تاریخ‌نویسان اخیر لارستان را با اسناد و مدارک ارائه شده‌ی مورخین و محققین بسنجند. برای دستیابی بهتر و آسان‌تر به مندرجات کتاب، نمایه کلی اماکن جغرافیایی و اشخاص و همچنین منابع استفاده‌شده در پایان کتاب آورده شده است. همچنین پیوستی شامل ۴۲ قطعه تصویر و نقشه اضافه گردیده تا مطالب روشن‌تر و مستندتر ارائه گردد. امیدوارم اساتید محترم و علاقه‌مندان به تاریخ، مرا از راهنمایی‌های خود بی‌بهره نگذارند.

نقشه‌ی فارس، برگرفته از سفرنامه ابن حوقل

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. تاریخ عالم‌آرای عباسی، اسکندربیگ ترکمان، زیر نظر ایرج افشار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۲، ج ۲، ص ۶۱۸.

۲. همان.

۳. «پیشینه لار»، سیدمحمدکاظم صحبت‌زاده، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، خرداد و تیر۱۳۸۰، صص ۴۵-۴۴.

۴. همان.

۵. تاریخ مفصل لارستان، دکتر محمدباقر وثوقی و دیگران، همسایه، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۱۷۵.

۶. جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، لسترنج، محمود عرفان، بنگاه ترجمه و نشرکتاب، ۱۳۳۷، ص ۱۶.

۷. از ایران چه می‌دانم؟/ ۲۰، دکتر محمدباقر وثوقی، دفتر پژوهش‌های فرهنگی، ۱۳۸۰، ص ۳۷.

۸. تاریخ مفصل لارستان (همان).

۹. تاریخ آل مظفر، حسینقلی ستوده، دانشگاه تهران، ۱۳۸۹، ج ۲، ص۸۱.

۱۰. شرف‌نامه روح‌الله لاری شیرازی، دکتر محمدباقر وثوقی، مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۹، ص ۹۱.

۱۱. سفرنامه ابن حوقل، ایران در «صوره الارض»، ترجمه و توضیح دکتر جعفر شعار، امیرکبیر، ۱۳۶۶، ص ۲۳.

۱۲. احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی، ترجمه دکتر علینقی منزوی، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۱، ص ۲ و ۶۵۲.

۱۳. تاریخ مفصل لارستان (همان)، ج ۲، ص ۱۴۸۰ و ۱۵۰۴.

۱۴. تذکره صفویه کرمان، دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ص ۱۱۵ (مقدمه).

۱۵. تاریخ جهان‌آرا، قاضی احمد غفاری قزوینی، به همت و سعی استاد مجتبی مینوی، کتابفروشی حافظ، ۱۳۴۳.

۱۶. جامعه‌شناسی تاریخی جم، احمد نوبخت، ایلاف، ۱۳۹۲، ص ۶۲.

 

38 نظر

  1. به عنوان یک گراشی می گویم مطالبی ننویسید که باعث ناراحتی و تفرقه شهر کناری ما شود.الان خود لار در وضعیت روحی و روانی خوبی نیستند در زمانی که لامرد در حال صنعتی شدن و پیشرفت روز افزون هست .لطفا نمک نپاشید .لار شهری هست که به هرحال قدمت زیادی دارد و در زمان قدیم به نام دیگری بوده و به نظر بنده باید در کنار هم باشیم و باعث پیشرفت هم باشیم .

  2. سلام مقاله شما را خواندم بسیار عالمانه و دقیق و علمی بود و بالاخره باید یک جایی دست جاعل را رو کرد و خطا و شیطنت علمی او را فریاد زد چون اگر مطالب جاعلان نقد نشود کم کم وارد پژوهش های دیگران میشود و مانند سلول سرطانی کل تاریخ را تخریب می کند ضمنا از های و هوی هیچکس هم نترسید چون کاری که شما کردید یک روشنگری بزرگ و زیبا هست که باید خیلی زودتر از اینها صورت میپذیرفت.

  3. با سلام…لار باید به جایگاه اصلی خودش بعد از شهرستان شدن جویم و بنارویه برسد .از اینطرف نیز منطقه وسیعی بنام صحرای باغ بعد از تونل کشی به گراش میپیوندد .اوز هم که به امید خدا پرید(مبارکشان باشد) بعد از ان اگر چیزی ماند و فکر نکنم کسی هم ادعایی داشته باشد همان میشود( ل ا ر س ت ا ن ب ز ر گ )هر چقدر میخواهند داد و عوار راه بیاندازند کسی جلو دارشان نیست …گوش اگر گوش منو نال اگه ناله توست .انچه البته به جای نرسد فریاد است ….حال بشینید و فریاد کنید ایهالمتوهمین …والسلام

  4. آقای حقیقت شمایالاری هستین یامهره لاربهتره حرف نزنین حقیقت باید گفته بشه نظر شما برای خودتون این همه لارحق گراش را خورده بازهم شما طرفداری میکنی

  5. درود بر این قلم و سلام بر حقیقت. یه عده هم هستند که هرکس از مردم منطقه دفاع کنه سرکوب میکنند و می‌گویند که نباید دیگران ناراحت بشن. اون سه جوان که از زبان مردم این منطقه دفاع کردند، امیرحسین نوبهار، مصطفی ملتفت و شایان تدین هم با محافظه کاری این در افتادند. حالا که آقای محسنی دروغ پردازی تاریخی وثوقی ها رو بر ملا کرده.
    جناب حقیقت بگذار ناراحت شوند. راحتی شان بر اساس دروغ و تحریف بود. با همین دیدگاه شما همه چیز در را لاریزه کردن. میگن زبان لاری، میگن قوچ لارستان… همه چیزمان به تاراج رفت. حالا یه عده میگن چیزی نگو ناراحت میشن.

  6. جناب محسنی گیرم که این صغری و کبری. از سوی شما درست و. گیرم داراب تابع ملوک چوپانیان و یا شبانکاره ایج باشند. و شما دارابی و عاشق مسقط الراس. و لار قبل از قرن هشتم هم چه با نام لار و چه با نام دیگری نبوده. چگونه معبد میترایی و قلعه ساسانی موجود در لار یعنی اژدها پیکر را نادیده بگیریم. و گراش هم که فرضا نامش تا قبل از قاجاریه نیست. قیصریه لار قدیمی ترین اثر تجاری زنده تاریخ. قلعه ساسانی گراش را نادیده بگیریم. و البته در فارسنامه اسمی از لار و گراش و اوز و خنج و بیرم و اشکنان و هیچ ولایتی از لارستان و ایراهستان نیست. مفهوم دیگر این پهنه وسیع هیچ ابادی و عمران و قریه و روستایی نداشته. و البته بیابان لم یزرع بوده. برو. این دام بر مرغی دگر نه.

  7. متاسفانه کامنت شما خود تحت تاثیر همان دروغ هایی است که استاد محسنی سعی دارد آن را بر ملا کند. کدام سند تاریخی یا الگوی معماری می‌گوید که اژدها پیکر مربوط به میترائیسم است؟

  8. بررسی های تاریخی ارزشمند است چه بررسی های تاسیسی که نظریه ای جدید طرح می کنند و چه بررسی های انتقادی که به نقد نظریه ها می پردازند.
    خوب است نویسنده محترم در خصوص شهرهای دیگر منطقه هم تحقیقی ارایه دهند. شهرهایی مانند گراش و خنج و اوز. چه اینکه ممکن است در مورد این شهرها نیز واقعیتهای متفاوتی باشد.

  9. احسنت به فرهیخته بزرگوار جناب محسنی و احسنت به این قلم و به این استدلال مستحکم که به قول معروف مو لای درزش نمی رود. آفتاب برای همیشه پشت ابر پنهان نمی ماند. بالاخره یک محسنی پیدا می شود که دروغ جاعلان را بر ملا کند. سنگ تمام گذاشته ای. دستت مریزاد که با اتکاء به اسناد انکارناپذیر و معتبر تاریخی دست جاعلان تاریخ را رو کرده ای. /خوش بود گر محک تجربه آید به میان/ تا سیه روی شود هر که در او غش باشد/

  10. آقای محمود من چه گفته ام که منو مهره لار می دانید .البته امروز لار به گراش نیازمند هست و باید مسیولین لار در مقابل گراش زانو بزنند و دست از دسیسه و تفرقه بردارند چون بدجور از همه جا می خورند و هیچ کس بهشون اعتنا نمی کند .من شهر لار را یه شهر ۶۰هزار نفری می بینم که دارد به گذشته خودش فکر می کند و اصلا پیشرفت جمعیتی ندارد ولی این متن ها که همه اش هم حقیقت و واقعیت هست بخاطر جلوگیری از تفرقه و کینه نباید زد .دیگه وزارت کشور این واقعیت را درک کرده که با این ادعا لاری ها با این جمعیت قلیل شان اگر استان بشود سرآغازی برای تجزیه کل کشور هست چون الان دست بالا دست زیاد شده هست مثلا نگاه دزفول بکنید و یا ماهشهر و آبادان و بهبهان دیگر حقیقت را پی می برید

  11. دوست و برادر گرامی آقا حامد توانا تحقیق کردن و واکاوی پیشینه شهر که ایرادی نیست حالا ما ادعا گراش ستان وخنحستان و یا اوزستان بزرگ رو نداریم چند اثر از کذشتگان در این سه شهر هست و تحقیق کنید

  12. درود بر نویسنده عالم و دقیق این مقاله ارزشمند،
    باید هزاران بار گفت و نوشت که لارستان بخشی از خاک داراب بوده است. باید هزاران بار گفت که لار تا قبل از قرن هشتم قمری اسمش در تاریخ نیامده است، باید هزاران بار گفت که این امپراطوری چهارهزارساله ی مستقل چیزی جز افسانه و خیال برخی جاعلان برای رسیدن به اهداف سیاسی نیست. تاریخ را باید به درستی و بدون تعصب نوشت نه درباری و متوهمانه، باید تمام منطقه جنوب فارس و گراش و بستک و اوز و جویم و… بدانند که پایتخت و مرکز سیاسی آنها داراب بوده است و نه لار.
    باید این ماشین جعل را با چنین مقالات علمی و مستندی متوقف کرد. منتظر قسمت های بعدی مقاله شما هستیم بزرگوار.

  13. متاسفم برای گریشنا که با این نوشته سخیف و غیر واقع. انهم با استفاده از قلم زنی مزدور و نااگاه که نه تاریخ میداند و نه تحصیلات اکادمیک دارد. به تاریخ منطقه و بویژه گراش لطمه میزند. اول پرخاش این مزدور به یک استاد رشته تاریخ دوم خیانت به منطقه و بویژه شهر. گراش و سوم قلب و جعل واقعیت چرا مزدور، چون قلم این فرد مجهول به وحدت منطقه صدمه میزند. چرا پرخاش به تاریخ و انسانهای شهر همجوار از حلقوم گریشنا خارج میشود. و اینکه به این فرد به اصطلاح دانشمند باید گفت اقای دانشمند. این سوال برای من منه گراشی بی پاسخ مانده. چرا نام گراش در هیچ منبع تاریخی نیست. و چرا تا قبل از قاجاریه نامی از گراش به میان نیامده. ایا گراشی نبوده. باید پرسید اقای عالم و دانشمند دروغین. ایا قلعه سترگ ساسانی در گراش نمیبینی و یا به عمد خود را به نادانی زدی. تنگ اب و اثار ان چه ؟ تنگ مجد (تنگ محمد جت ) چه. اینها مربوط به قاجاریه هستن. و اگر یک جغرافی دان از سر عمد در ادامه سلاجقه. یا سهو نامی از جایی نبرد. انجا اصلا قابل انکار است یعنی در ان کتاب ،. نامی از هیچ یک از شهرهای ایراهستان نیست. پس تو بمان و دارابگردت. بگرد تا بگردیم

    1. اینکه از بیان واقعیت سخت بر آشفته ای و با ادبیاتی که درخور خودت است کامنتی میگذاری که نشان از میزار اثرگذاری مطلب زیبای نویسنده آزاده و سربلند جناب آقای محسنی است.
      لطف کن و با IP لار اما به اسم برق روز نظرات شاذ خود را ترویج نده، مزدوری از قلم تو مشخص است!

  14. یک نکته خطاب به کسانی که میگن نام گراش تا قبل از قاجار نیامده عرض می کنم که اصلا اینجور نیست بلکه نام گراش اولین بار هفتصد سال پیش در کتاب تاریخ وصاف به صورت جریس آمده است که میتونید به راحتی این کتاب رو از اینترنت دانلود کنید و ببینید. قدمت لار و گراش هر دو برابر است و اولین بار نام هر دو در متون قرن هشتم هق امده.
    جناب محسنی واقعا مقاله عالمانه و به دور از تعصب نوشتید امیدواریم بقیه مورخان منطقه هم همچون شما مستند و علمی در مورد تاریخ منطقه روشنگری کنند. درود

  15. اینکه برخی با ادبیات سخیف اینچنین به شخص محترمی چون محسنی می تازند دلیل محکمی بر موثر بودن و کارا بودن این مقاله است که این آقایان اینچنین به هراس افتاده اند. جناب محسنی، در پناه حق پایدار باشی و بمانی و بنویسی

  16. تنها مطلبی که در کتاب تاریخ مفصل لارستان فراموش شده که ذکر بشه اینه که حضرت آدم از شهر قدیم ایراهستان و حضرت حوا از شهر جدید ایراهستان بوده

  17. میخواهید چه را اثبات کند

    خود را معروف کنید
    همانند کسانی که در رد تخت جمشید مینویسند و ارامگاه کورش را به رسمیت نمیشناسند و میگویند ۲۰۰ ساله نامش عوض شده و قبلا نام دیگری داشته یا مجموعه مستند تخت هیچ کس که یک پان عربیست علیه ایران نوشته و او بین علمای تاریخ جایی ندارد

  18. پاسخ جناب مهندس «منوچهر عابدی راد» یکی از چهار نویسنده کتاب «تاریخ مفصل لارستان» به پیشگفتار کتاب «خطه لار ؛ از گمان تا راستی» نوشته آقای «غلامحسین محسنی» که در تارنمای «گریشنا» و … منتشر شده است.

    با سپاس از جناب عابدی راد که ضمن پاسخگویی ، اجازه انتشار آن را دادند.

    ⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇
    از زاویه اسناد ملی حرف ایشان تا حدودی درسته و از قرن شش و هفت ، نام لار و لارستان معرفی شده و قبل از ان با نامهای متعدد دیگری معرفی می شده. این از نظر پیشینه اسناد. ،،،،اما از قرن شش و هفت. اسناد ملی در تایید سلسله میلادیان لارستان غیر قابل خدشه و از محکمات است و جای تردید نمیگذارد. یعنی از حدود هشتصد سال قبل ، ،،،و اینکه دوستان گراشی با کمک یک فرد مجهول الهویه ظاهرا از اهالی داراب ، سعی در زیر سوال بردن تاریخ منطقه را دارند. جای بسی شگفتی است. زیرا برای تایید مدنیت و تاریخ هر منطقه ، وجود شواهد متعدد ، از جمله باستان شناسی و تاریخ محلی و غیره علاوه بر اسناد ملی نیز مورد قبول است و در ثانی اقدام حضرات گراشی نوعی خودزنی است. که اگر شاهد تاریخی تنها ذکر نام در اسناد ملی باشد. سابقه تاریخی شهر گراش با این شیوه و بدون نگرش باستانشناسی و یا تکیه بر تاریخ محلی ، تنها برگشت به عصر ناصری و ایام حکومت قاجاریه میکند یعنی گراش تنها یکصد و پنجاه سال قدمت دارد و در اسناد تاریخی و ملی ما هیچ سندی که حاوی نام گراش باشد. در دسترس نداریم. اما قلعه گراش قلعه ای ساسانی و خود شاهدی بر مدنیت طولانی منطقه است
    تکمیلی. معابد مهری و میترایی لار و قلعه اژدها پیکر و قلعه گراش و غار بنوو و اتشکده لار و اتشکده کاریان و هزاران اثر تاریخی مربوط به پیش از اسلام موجود در لار و منطقه و علاوه بر این کتیبه های قرن پنجم موجود در لار مثل کتیبه مسجد کوریچان به سال ۴۴٧هجری قمری و دهها اثر پس از اسلام را نیز مد نظر قرار داد پیش از تاریخ نیز نگاره های باستانی عصر شکار در اطراف. شهر لار و گور دخمه های اشکانی در پنج کیلوتری شهر لار نیز اثار مدنیت شهر لار با قدمت حداقل دو هزار سال و جمعیت قابل اعتناء به عنوان اسناد متقن و در دسترس و بدون خدشه یاداور شد

    1. درود به جناب محسنی بخاطر این نوشتار . به دوستانی که تاریخ مفصل لارستان را نوشتن باید گفت که تاریخی که مستند نباشد و …تخیلی نوشته شده هیچ اعتباری ندارد و سراسر دروغ است . شما بجای تاریخ اومدید رمان نوشتید . اقای عابدی راد میشه بفرمایید که قدیمی ترین اثر مکشوفه از لارستان که الان وجود داره مربوط به چه دورانی است؟؟؟ ما اینهمه تاریخ خوندیم ندیدیم هیچ شهری رو با انقدر اسمای عجیب و غریب که مفصل نویسان لارستان استفاده کردند برای اثبات تاریخی بودن یک شهر . تاریخ با شعار و دروغ و تخیل نمیسازه . انشالله کتابتون رو ویرایش کنید و از قرنی شروع کنید که لار بوجود اومده که همون حدود قرن هشت میشه

  19. آقای محسنی حداقل نام آن دارابی به نام سعید ک… ی هم کنار نام خودت می نوشتی . شما وآن طرف دارابیت هنوز خیلی باید در س بخوانی وخیلی تحقیق کنی که بتوانید کتابی همانند تاریخ مفصل لارستان که نویسندگان بزرگی چون دکتر وثوقی- مهندس عابدی راد- رحمانی و تقوی بتوانید نگارش کنید.
    بهتر نیست آقایان یک تاریخی بنویسید به نام تاریخ گراش وتاریخ داراب. تا مشخص شود که قدمت گراش و داراب ( نه داربگرد) که خود یک کاخ بوده چقدر است؟
    آیا می دانید که نام گراش از دوره قاجاریه بوده است. ولی قلعه گراش مروبوط به چه دورانی برمی گردد؟
    اینکه نام لارستان ونام گراش در تاریخ ثبت نشده دال بر عدم قدمت آنهاست.
    […]

  20. دنبال چه هستی جناب محسنی از گراش وجناب کشمیری از داراب.؟
    خوب می خواهید بگویید ما محقق هستیم. اصلا گراش وداراب حضرت آدم از این دوشهر هبوط کرده…
    خوبه که آقای محسنی یک کتاب تاریخ مفصل گراش و جناب کشمیری یک کتاب تاریخ مفصل داراب نگارش کنید ولار هم جز این دوشهر قلمداد کنید. تا دلتان خنک شود.
    […]

    1. ببینید
      این ادبیات خیلی زشته که هرکی بهتون نقد میکنه فکر می‌کنید دنبال چیزیه. آقای محسنی گفتن تا پیش از قرن هشتم نامی لار نیست و در تاریخ سلسله ی موهومی به نام میلادیان وجود نداشته. حالا شما مخالف هستید؟ بسم الله… یه سند بیارین که بگه سلسله ای با این اسم و رسم وجود داشته.
      دیگه چرا عصبی میشین؟

  21. این هم جای سوال اساسی دارد چرا اسم کتاب و تحقیق علمی شما تاریخ گراش یا تاریخ داراب نیست؟؟؟؟؟
    چه خوب هست محقیقن کتاب تاریخ گراش بنویسند و داخل کتاب پر از انکار این شهر!!!!!!!!!
    حالا خوبه انکار این منطقه شامل حال شما هم می شود یعنی دودش به چشم شما هم می رود.
    یه روز به زبان اچمی یه روز تاریخ یه روز ….
    من مطمئنم شما بازیچه یکی از شهرهای رقیب هستید . چون حداقل بنده از مراودات و رفت و آمد و نزدیکی بعضی از دوستان با این آقایان اطلاع دارم (یعنی شنیده ام) که باید تاریخ این اتفاقات رو حداقل ۵۰ سال بعد نوشت چون الان به صلاح نیست .
    شما خیلی هم با هوش نیستید چون پس از ازبین رفتن زبان و تاریخ و …. شهرهای دیگه آماده پیشرفت هستند که شما هیچ نزدیکی به اونها ندارید .
    حداقل صلاح در حال حاضر این است که از نزدیکرترین مرکز حمایت و بعد بهره برداری کنید .
    (((((البته خیلی به این قضیه که شما بخواهید این کارو کنید خوش بین نیستم ))))))

  22. اکبری
    نباید طرفین به خود اجازه دهند به جای نقد و بررسی منصفانه این نوشتار با بستن تهمت و افترا سعی در محکوم کردن طرف مقابل داشته باشند ، جناب محسنی از فرهنگیان خوش نام این شهر است که بخواهیم وی را متهم به واژه سخیف مزدوری کنیم چون ایشان با داشتن پیشینه ی غنی فرهنگی اگر قرار بود قلم خود را در جهت منافع و مطامع افراد بکار گیرد فرصت های زیادی داشت اما هرگز از جاده صداقت و درستی خارج نشد تا امروز بخواهد از قبل قلم زنی برای خود کسب اعتبار کرده و به نان و نوائی برسد که دوست عزیزمان وی را به صفت زشت مزدوری و لطمه زدن به تاریخ منطقه متهم نموده و از طرفی مهره لار بودن هم دور از انصاف است که بخواهیم به جناب حقیقت نسبت دهیم چون نظر شخصی افراد باید محترم شمرده شود هر چند با ایده ما در تضاد باشد و بر این باور است که نشر موضوع ممکن است روابط لار و گراش را تیره کند . بهر حال نقد هر موضوعی باید بری از حب و بغض و بر مبنای تحقیق و پژوهش و ارائه اسناد و مدارک قرار داد نه کینه ورزی و خصومت .

  23. ببینید به نظر شما انتشار این مطالب و موضوعات که در زندگی اصلی مردم ساکن در این منطقه در این سال پایانی انتخابات اتفاقی است ؟
    کلا حمله به هر چیزی که پسوند لار دارد؟
    آیا تاریخ برای عبرت گرفتن و اصلاح روابط نگارش می شود یا جهت تشدید کینه و اهداف دیگر؟
    به نظر من بهتر بود این وقت صرف کارهای باارزش بیشتر میشد البته این تحقیق جهت تجزیه و تحلیل بین نخبگان مثلا تاریخ و ادبیات و فرهنگ مناسب است مانند تحقیق در مورد شعر شاعران و کشف تناقض ها و … ولی برای درگیر کردن فکر و ذهمن مردم اون هم بجای پیدا کردن راه های حل مشکلات بین خود بسیار بد است .

    مثلا شما از بزرگان خود بپرسید خواهید شنید که سرکوب اهل سنت بندرلنگه توسط لامردی ها در اوایل انقلاب ولی آیا کسی اینها را دوباره بازگو می کند . خیر اون ها زرنگ تر هستند.

    حالا که دوست دارید باید شخصیت های موثر در منطقه لارستان را بررسی و اصللت اون ها را بیان کنید مثلا تا مدت ها سپاه لار ریس اون بیرمی بود …. چند دوره نماینگان لار لامردی بودن …. حتی بسیاری از مسئولین فعلی لار نیز اصلت گراشی دارند …. در کتیبه قیصری مرمت توسط گراشی ها ثبت شده … رد و نشونی از حکومت گراشی ها در لارستان قدیم ثبت است و ….. پس خوب است که تک تک این افراد و عملکرد اون ها را بررسی کنیم .
    ترکیب جمعیتی شهر لار نشان خود نشان از مرکز بودن برای یک منطقه دارد (حالا اسم لارستان نمی بریم)
    حتی بعد از چند زلزله که در تاریخ لار اتفاق افتاده عده زیادی مهاجرت کرده اند و هم اکنون می تونیم بگوییم از این جمعیت شاید ۴۰ درصد اصیل لاری باشند .

    خلاصه قصه شما اینه که اول مرغ خلق شده یا تخم مرغ …. خوب بالاخره از یه جا شروع میشه و فراز و نشیب برای همه وجود دارد

  24. و سخن اخر پوشش رسانه ای حملات به لار توسط گراش یعنی شما در مسائل ما دخالت می کنید پس جواب اون دخالت لار در مسائل شما و مخالف یعنی هیچ کدوم از ما پیشرفت نخواهیم کرد – مانند قضیه ادارت کل صنعت و کشاورزی که اصلی ترین مشکل مخالفت شما بود ولی دودش به چشم همه رفت حالا شما مثلا خوشحال باشید که امتیاز دادن به جهرم یا لامرد چی مشکلی از شما حل شد . ؟
    دلتون خنک شد ولی زحمت و خطرات رفت امد ها همچنان برای شما و ما باقی خواهد ماند .
    حالا فکر کنید ۲۰ سال دیگه شهر گراش بزرگتر از لار شد اون وقت چی ….خوب مشخصه تلافی ….. حالا همه ضرر کردیم

  25. همه حرف این آقایان لاری اینه که لار را بزرگ کنید تا خودتون هم بهره مند بشید.
    اینها یادشون رفته آن زمان که گراش و لامرد واوز و خنج تابع لار بودند چقدر حق اونا رو ضایع میکردن و حتی جلو تاسیس چند تا اداره هم در اونجا ها می گرفتن.
    حالا که میبینن اونا از لار جدا شدن یاد نصیحت کردن افتادن و میگن با ما باشید.

  26. به اچمی
    کسی نگفت قراره ما منفعت نداشته باشیم . این هم عین سیاست کشورهاست مهم اینه که منفعت برای هر دو داره .
    همون توقعی که شما از لار داشتین لار از شیراز و تهران داره یه چیز منطقیه
    صحبت من این بود در منطقه خودمون متاسفانه یا خوشبختانه تنها شهر برای ارتقا لار هست که فقط با همراهی شما محقق میشه این نکته
    …. اما صلب امتیاز از این منطقه به هر دلیل یعنی همه ما ضرر کردیم مخصوصا لارستان گراش و اوز و خنج …..
    لامرد رو بیرم پارسیان و مهر حساب باز کرده …
    جهرم هم فعلا فقط خفر داره مگر نفوذ سیاسی کمکش کنه
    تنها خودمون و بقول شما متاسفانه تنها لار هست …اگر قراره اتفاقی بیافته…
    بین شهر های منطقه هم مطمئن باشید اولین شهری که بهره می بره گراش است . مگر به خاطر نزدیکی لاری ها به شهر شما نمی آید مگر برای شما منافع مالی ندارد؟
    پس می شود یه توافقی بین بزرگان منطقه بشه حداقل منفعت استفاده کرد این هنر بزرگان است .

  27. دقیقا در قضیه دادگستری دادن به شهرستان گراش لاری ها کلی کارشکنی کردند که این کار انجام نشود و دکتر جعفر پور با وجود اینکه در لار حضور داشت و قبل افتتاحیه ساختمان دادگستری گراش در دادگستری لار جلسه داشتن ، رییس کل دادگستری فارس را برای آمدن به گراش همراهی نکردن و در مراسم افتتاحیه شرکت نکردند. آنقدر از این موارد تبعیض توسط لاری ها هست که میشه یک کتاب دربارش نوشت. اینا فقط دو کار رو همیشه انجام میدن برا پیشبرد اهداف ، یا مظلوم نمایی میکنن یا شلوغ کاری

  28. بخشی از نوشته آقای محسنی و متن ستاره دار نقد بنده

    عموما تاریخ محلی به‌ وسیله‌ی تاریخ‌نگاران بومی و برای نشان دادن جایگاه منطقه‌ی خود در دوره‌های مختلف تاریخی نگارش می‌شده و می‌شود. «اکثر این‌گونه مؤلفان، خود از ساکنان این شهرها بوده و مشاهدات خویش را در محل وقوع حوادث به رشته تحریر می‌کشیده‌اند و بر اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و نیز آداب و رسوم مردم آنجا اشراف داشته‌اند، منابع مطمئنی برای پژوهشگران آینده به ‌یادگار نهاده‌اند.»۳
    *چرا شما برای نشان دادن جایگاه منطقه‌ی خود نمی نویسید و برای دیگران مینویسید*
    چرا نامی از لار نیست؟ تاکنون سند و مدرکی در دست نداریم که ثابت کند تا پیش از قرن هشتم هجری، شهر یا آبادی‌ای به نام «لار» در محدوده‌ی فارس وجود داشته است؛ *سند و مدرک قوی تر از وجود کاخ و ابنیه و مخروبه ها و آثار باستانی مربوط به قبل و بعد از اسلام .. نیاز به کتاب نیست از روی آثار باستان شناسان حرف میزنند و ایا اینها سند و مدرک نیست*
    این‌که چرا در آغاز قرن ششم هجری «ابن بلخی» در «فارسنامه»، «یادی از آن نکرده است»۵ دلیلی به جز عدم وجود «لار» در پهنه‌ی جغرافی فارس نمی‌تواند داشته باشد. چون هرچند «ابن بلخی» بومی فارس نبوده، ولی به‌ گفته‌ی خود او «تربیت پارس بوده» و «با دقت بسیار جغرافیای آن سرزمین را به حد کفایت نوشته است.»۶ «فارسنامه» سند گویای این مطلب است. چرا در آن باید از کوچک‌ترین آبادی فارس، رفتار و کردار مردم آن، خلق و خوی آنها، اقتصاد و سیاست ساکنین این ایالت یاد شده باشد؛ ولی «لار» نادیده گرفته شود؟! *به راحتی میگویید چون در فارسنامه نامی از لار برده نشده است پس دلیل بر عدم وجود لار است … شما به نظر میرسد باید کتاب روش تحقیق و چگونگی استدلال و قیاس و استقراء و …را مطالعه نمایید …اینگونه رای صادر نمیکنند*
    نخستین پرسشی که به ذهن خواننده خطور می‌کند این ‌است: چرا هیچ جغرافی‌نویسی نامی از آن نبرده و نقشه‌ای از این قلمرو ترسیم نکرده است؟ یا چرا مورخی، سلسله‌ای با این قدمت را از یاد برده است؟ باید پرسید چرا سلسله‌ای تنها با دو امیر و طول عمری ۲۰ ساله (چوپانیان ۷۵۸- ۷۳۸ ه.ق.) این‌ آوازه را در تاریخ داشته است، ولی «میلادیان» با چندین برابر وسعت سرزمینی و چند صد برابر طول عمر، نادیده گرفته شده باشد؟ این تبعیض برای چه بوده است؟ چرا تاریخ‌نگارانی که ملوک و امیران محلی جنوب فارس را معرفی کرده‌اند، از این «سلسله» نامی نبرده‌اند؟
    *این سئوالات منطقی است و مورخان باید ادعا را جواب دهند*
    چرا مورخین، جغرافیانویسان و سیّاحانی که از جنوب فارس دیدن کرده‌اند و با ادبا و بزرگان آن خطه برخورد و حشر و نشر داشته و تبادل اطلاعات کرده‌اند؛ از «لار» حتی به‌ عنوان یک شهر در این خطه حرف نزده‌اند؟ «ابن حوقل» در قرن چهارم ه.ق. طی دو سال سفر در این خطه «بیشتر نقاطی را که اسم می‌برد خود دیده و پیموده و بدین‌جهت حرفش مستند و معتبر است» و یا «یاقوت حموی» در قرن هفتم ه.ق. که چهار بار به این منطقه سفر کرده‌ است، سخنی از «لار» نمی‌گوید.
    *این که نامی از لار نیست شاید به اسم دیگر آورده باشد مگر اینکه هیچ اسمی نیاورده باشد*
    «محمد بن احمد مَقدسی» جغرافی‌نویس قرن چهارم ه.ق. که مدت دو سال در فارس بوده و به گرمسیر و سردسیر آن سفر کرده و نتیجه‌ی سفرش را در کتابی با عنوان «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» جمع‌آوری کرده است،: « چگونه بوده است که او در کتابش از «لار فارس» سخنی به‌ میان نیاورده است؟
    *دلیل نمیشود.. شاید از نا دانسته های او باشد*

  29. اولا که ما دوست داریم تابع استان پرآوازه فارس به مرکزیت شیراز باشیم نه استان لارستان.
    ثانیا اگه جهرم مرکز استان بشه شاید چیزی به ما برسه اما اگر لار مرکز استان بشه هیچ چیزی به ما نمیرسه.
    قبلا که تابع لار بودیم چه گُلی به سر ما زدید که بعدا بخواهید بزنید.
    مردم دیگه فریب شما را نمیخورن.
    آزموده را آزمودن خطاست.

  30. یک مثال منطقی بیارید واسه کارشکنی لار …..آقای اچمی البته من هنوز بر حرف خودم استوارم نام شخصیت ها باید ذکر شود چون بسیاری خائن در لار حتی هم اکنون غیر لاری هستند کارشکنی می کنند ما بی عرضه بودیم ؟ بله در زمینه محبت زیادی…در زمینه اینکه کارکنان نفوذی رو بیرون کنیم … بله ما مثل جهرم نبودیم …. برای ما مهم نبود شخص استخدام شونده لاری باشد یه غیر لاری….
    الان می خوای چند گراشی برات نام ببرم ؟ می خوای بگم کیا به شما امتیازات دادن یا باهاتون همکاری کردن …. حالا فهمیدیم این کاررای ما اشتباه بوده.

    یه مثال از محبت مرکز استان به شما بگید؟؟؟
    تمام شهرستان ها طبق قوانین اداری با مرکز در ارتباط هستند.از لحاظ اداری
    حکم شما برای لار از اول انقلاب مثل الان ارد و فداغ برای گراش است
    تصور کنید الان ارد و فداغ درخواست شهرستانی داشته باشند
    جواب شما چیست؟
    اولین پاسخ جمعیت دومین فاصله و …
    تصور کنید اونجا معدن مهم یا نفت و گاز کشف شد بعد اونها اعتراض کنند نباید صنایع در محدود گراش باشد یا پول آن نباید به گراش برسد
    اصلا هم زمان در گراش و ارد بخوان یه کاخونه بزنن بعد بگن تو این منطقه فقط یک جا میتونه باشه شما چی می گید؟
    فکر کن قراره راه آهن از این منطقه رد بشه فقط یکی از این سه مکان …شما مگه نمیگید باید نزدیک گراش مرکز شهرستان با جمعیت بیشتر و تردد مسئولین اداری استانی و کشوری باشه مگه منطق نمی گه
    مگر نمی گید باید مرکز شهرستان باشه چون مرکز پخش و انبار اینجاست مگر نمی گید باید اقلام هلال احمر مثلا توسط قطار به مرکز برسه نه یه بخش دور

    شما زمان شهرستان شدن فقط در چند روز اوز و بیرم به خود ملحق کردید و زمان جدا شدن اونها اعتراض نداشتید؟
    .
    .
    اصلا شما بگید جهرم چه امتیازی به بخش خفر داده ؟
    کدام صنعت؟
    کدام اداره؟
    با وجود فاصله ۱۰۰ کیلومتری
    .
    .
    طبیعی است که الان جمعیت گسترش یافته جهت بهبود خدمات کم کم ادارت دایر میشه شما ۳۰ سال دیگه تو ارد و فداغ باید ادارات مختلف تاسیس کنید.
    چه بخواهید چه نخواهید شما از استان پرآوازه فارس!!!!!!! جدا خواهید شد حالا اگر لار نشد یه جای دیگه
    پول و قدرت سیاسی پدیده نامبارک ایران است … برادر

  31. دولت واسه داراب هم فرمانداری ویژه داده … عجب استان شیر تو شیری شده
    بزودی تمام بخش های شهرستان شده مجددا می گویند تحت نظارت فرمانداری ویژه خواهید دید ….سر همه کلاه گذاشتن …. بازی در آوردن

  32. اگر تمام حرف ها و نظرات جمع بندی کنیم به این نتیجه می رسیم که مردم گراش در ادوار گذشته دلخوشی نسبت به لاری ها ندارند و باور کنید که شما لاری ها انحصار طلب هستید و تنها به فکر خودتان هستید .شاید در وجود لاری ها تعریف شده که مثلا همه زمانی زیر دست بودند وجلو پیشرفت شان را بگیرند و حتی باور ندارید که جمعیت خود شهر لار نصف جهرم هست و حتی داراب جمعیت اش بیشتر از لار هست .بعدش باور ندارید که هیچ کس در بالا دست حکومتی ندارید و زمانی که هم داشتید نتوانستید کاری کنید .به نظر من جهرم مستحق ترینه چون به نظرم لامرد هم موافق این قضیه هست و بدون هیچ گونه تعصبی حق این شهر هست چون امتیازات خوبی دارد و اگر جاده خنج به جهرم کشیده شود و از اونجا هم لامرد به خنج دیگه کار تموم شده هست .جهرم پارامتر جمعیت بیشتر .امتیاز بیشتر .کشاورزی بهتر .در وسط تر واقع شده و قیر و خنج و جویم و لامرد به آن نزدیکترن.یک کارشناس بعد تحقیقات بین لار و فسا و جهرم امتیاز بیشتر به جهرم داده این مقاله که ۵سال پیش نوشته شده ۹۰درصد شهرستان ها امروز را در گذشته تخمین زده هست .اونا هم میگن جهرم به شیراز نزدیکتره باید بگم لار هم به بندرعباس نزدیکتره و حتی فرهنگش.

  33. آره فرهنگ لار به بندرعباس نزدیکه اونوقت فرهنگ گراش و خنج به جهرم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    اگه قضیه مسافت است که لار بندر۲۵۰کیلومتر جهرم شیراز ۱۷۰ کیلومتر….
    همین دیگه شما دور ترین مناطق رو در نظر نمی گیرید در صورتی که دورترین نقطه لار چه برای بندر چه برای جهرم بالا ۲۰۰ کیلومتر است …
    مشکل بعضی ها همین است از در خونه خودشون تا مرکز حساب می کنند روستاها و جمعیت پراکنده رو حساب نمی کنند…..
    اتفاقا تو قضیه جمعیت هم همین طور بافت جمعیتی این طور است منطقه خودمون پراکنده ولی جهرم یک جا…. هرچند باز هم به اخلاق خوش ما برمی گرده جهرم به تنها بخشش الان امتیاز داد
    لار هم باید مثل جهرم به لطیفی و خور شهرداری نمی داد و جزء حوزه شهر لار میکرد
    همین میگم محبت زیادی از حد به بگذرد ….. فکر بد کنند
    خلاصه منم می دونم شما حرفتون عوض نمی شه ولی میگم که در آینده نگید نمی فهمیدیم … نگفتن …. توجه نکردیم …
    شما اگه می خوای بدونی برو تمام شهرستان های استان کرمان باورت میشه چقدر بزرک جاده های اتوبان تمام صنعتی …. یزد … اصفهان
    این مدیریت بد استان فارس است که شهرستان ها از مرکز نارحتن بخش ها از شهرستان و …
    چند وقت پیش اعتراض نماینده چند شهرستان دیگه هم در اومد ….
    حالا شما بمونید تا با پول شما اونها حالا کنند دلتون خوش باشه فقط با لار نیستید…..
    بالاخره شما یه نماینده داشتید اون هم میدونه چیزی بر اساس منطق نیست همین شهرستان شدن شما و دانشکده پزشکیتون تا حالا چقدر براتون تا الان هزینه داشتید و مجبورید این طور نگهش دارید

    از اقای حسنی بپرسید راست و حسینی باهاتون همکاری کردند یا مجبور به استفاده از پول و پارتی شدید
    در آینده هم همین است حالا برید زیر نظر جهرم مثلا بزرگترین اتفاقی که قراره واسه شما بیافته چیه؟؟؟؟؟؟
    هیچ فقط بگید ما با شما نیستیم
    باز هم باید پولاتون خرج کنید یا به این اون متوسل بشید
    در هر زمینه ای هم که لیاقت داشته باشید مجانی بهتون نمی دن
    هرکس از تاریخ درس نگرفت محکوم به تکرار و شکست است …

    اگر فقط چند سوال این طرح عقب بیافته حتی خود خنج با این منبع گازی جدید میتونه مدعی باشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

38 نظر
scroll to top