هفت‌برکه – گریشنا: نوشته‌ای که می‌خوانید، پیشگفتاری است که غلامحسین محسنی بر کتاب آماده‌ی چاپش به نام «خطه لار: از گمان تا راستی» نوشته است و به عنوان اولین شماره از ستون «ذره‌بین تاریخ» به صورت اختصاصی در گریشنا منتشر می‌شود. محسنی فرهنگی بازنشسته، دبیر تاریخ و جغرافیای دبیرستان‌های گراش، و دانش‌آموخته جغرافیای طبیعی است. او پس از بازنشستگی به علایق تاریخی خود بازگشته و کتاب «خطه لار: از گمان تا راستی» را حاصل بیش از ده سال پژوهش مستمر خود می‌داند.

غلامحسین محسنی:

تاریخ، سرگذشت زندگی انسان در کنش و واکنش با طبیعت است. زندگی مردمی که در یک فضای جغرافیایی دور هم گرد آمده، در شادی‌ها و غم‌های هم سهیم بوده، و شکست‌ها و پیروزی‌ها را تجربه نموده و زندگی را به نسل‌های بعدی سپرده‌اند. تاریخ‌نگار نیز بازگوکننده‌ی رخدادهایی است که طی سده‌ها بر این انسان‌ها گذشته است. از این‌رو انتظار می‌رود که خوانندگان را به‌ گذشته‌ای که بر انسان‌ها رفته است ببرد، در تیره‌ها، قبیله‌ها، خانواده‌ها، روستاها، شهرها و کوچه‌ها، بازارها و محله‌های فراموش‌شده بگرداند و همه‌ی آنچه بر او گذشته را برابر چشم آنها جان ببخشد.

پیش‌ از پایه‌گذاری علم تاریخ و تاریخ‌نگاری علمی و مردمی، مورّخین آمیخته‌ای از افسانه‌ها و داستان‌های اساطیری که در «افواه و السنه سایر و دایر بود»۱ و «مقید به ‌صدق و کذب آن نشده»۲ تاریخ می‌پنداشتند، و آن را برای آیندگان به ‌یادگار گذاشته‌اند.

تاریخ‌نویسی محلی

از سده‌ی سوم هجری قمری، یکی از گونه‌های مهم تاریخ‌نویسی، «تاریخ‌نویسی محلی» بوده است، که در کنار نوشته‌های تاریخ عمومی و گونه‌های دیگر متداول گردید. تاریخ‌نویسی محلی از سده‌ی چهارم ه.ق. رشد چشم‌گیری داشته و مورخان ایرانی آثار بسیاری در این‌باره از خود به ‌یادگار گذاشته‌اند. البته انگیزه‌‌های نوشتن تاریخ محلی در هر جا دلیل متفاوتی داشته است. عشق به زاد و بوم، تفاخر محلی، خواست و تشویق حاکمان شهرها و آبادی‌ها برای به یادگار گذاشتن مکتوبی از تاریخ نیاکان، علاقه‌ی شخصی، و مهم‌تر از همه، به یادگار گذاشتن اثری از خود جهت پند آیندگان، از جمله این انگیزه‌ها به شمار می‌رود.

عموما تاریخ محلی به‌ وسیله‌ی تاریخ‌نگاران بومی و برای نشان دادن جایگاه منطقه‌ی خود در دوره‌های مختلف تاریخی نگارش می‌شده و می‌شود. «اکثر این‌گونه مؤلفان، خود از ساکنان این شهرها بوده و مشاهدات خویش را در محل وقوع حوادث به رشته تحریر می‌کشیده‌اند و بر اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و نیز آداب و رسوم مردم آنجا اشراف داشته‌اند، منابع مطمئنی برای پژوهشگران آینده به ‌یادگار نهاده‌اند.»۳

مناطق، شهرها و آبادی‌هایی که از نظر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در گذشته دارای اهمیت بوده‌اند، جدا از تاریخ محلی، در تواریخ عمومی نیز به فراوانی معرفی و شناسانده شده‌اند. به‌ویژه فارس به ‌عنوان واحد سیاسی‌ای یکپارچه که خاستگاه سلسله‌های باستانی هخامنشیان و ساسانیان بوده، همیشه مورد توجه دو چندان مورخین بوده است. حتی با تسلط اعراب مسلمان هم از اهمیت آن کاسته نشده، بلکه این اهمیت افزون‌تر شده است. در سده‌های بعد، این ویژگی پابرجا مانده، به گونه‌ای ‌که پایه‌گذاران سلسله‌های بعدی، چه ایرانی و چه غیر ایرانی، تسلط بر فارس را به‌عنوان تسلط بر تمامی ایران پنداشته‌اند.

سرگذشتی از محدوده فارس

محدوده‌ی فارس شامل سرزمین پهناوری بوده است که از جنوب به خلیج‌ فارس و جزایر و حاشیه جنوبی آن، از شمال به اصفهان کنونی، از شرق به کرمان و از غرب به خوزستان کنونی منتهی می‌شده است. این پهنه به ‌صورت واحد سیاسی یکپارچه، تحت حاکمیت سلسله‌های مقتدر ایرانی اداره می‌شده است. با ورود اعراب مسلمان، وحدت سیاسی فارس همچنان حفظ شده، و این یکپارچگی تا یورش مغول تداوم داشته است. از آن پس، بخش شرقی آن یا «کوره دارابگرد» به نام «شبانکاره» از فارس جدا شده و تحت حاکمیت «شبانکارگان» قرار گرفته است. قلمرو این کوره (خوره، ولایت) از شمال به «نیریز»، از جنوب به نواحی ساحلی خلیج ‌فارس، از شرق به کرمان و از غرب هم به «کوره اردشیر خوره» و «استخر» فارس محدود می‌شد. وسعت این قلمرو بستگی به قدرت «ملوک شبانکاره» و ملوک اطراف داشته است. با به ‌قدرت رسیدن سلسله‌ی «آل مظفر» در اواسط قرن هشتم هـ.ق. و برچیده شدن «ملوک شبانکاره»، فارس یکپارچگی خود را مجددا به ‌دست آورد.

چرا نامی از لار نیست؟

آنچه قطعی است، تا این ‌زمان در هیچ یک از متون تاریخی و جغرافیائی بر جای مانده، نامی و شرحی از «لار» ، «لارستان» یا «لار فارس» و حاکمان آن به‌ میان نیامده است. از این زمان به‌ بعد (یعنی از نیمه اول سده هشتم ه.ق.) «ولایت لار» به ‌عنوان بخشی از قلمرو «ملوک شبانکاره» (کوره دارابگرد) پا به تاریخ و جغرافیا گذاشته است. برای این عدم حضور، دلایلی از سوی برخی پژوهشگران عنوان شده است. از جمله «سیدمحمدکاظم صحبت‌زاده» در مقاله‌ای تحت عنوان «پیشینه لار» که در «کتاب ماه تاریخ و جغرافیا» به‌چاپ رسیده، معتقد است: «لارستان… از وجود مورخی که دامن همت به‌کمر زند و تاریخ زادگاه خویش را به رشته تحریر در آورد، بی‌بهره بوده است.»۴

این گفته چندان قابل پذیرش نیست. چرا که اگر مورخین بومی نبوده‌اند و همت نکرده‌اند که تاریخ زادگاه خود را به‌ یادگار بگذارند، همت بلند غیر بومیان این کمبود را برطرف کرده است. از جمله دو تن از این بلندهمتانِ قزوینی این بار را به ‌دوش کشیده‌اند (حمدالله مستوفی و قاضی احمد غفاری). تاکنون سند و مدرکی در دست نداریم که ثابت کند تا پیش از قرن هشتم هجری، شهر یا آبادی‌ای به نام «لار» در محدوده‌ی فارس وجود داشته است؛ که فردی بومی یا غیر بومی اقدام به تاریخ‌نگاری آن کند. می‌دانیم که با ورود «لار» به جغرافیای فارس، جغرافی‌دان و تاریخ‌نویسی غیر بومی از عهده‌ی این‌ کار به ‌خوبی بر آمده است (حمدالله مستوفی قزوینی). و در اواخر قرن هشتم هجری، با شروع فعالیت‌های سیاسی «گرگین لاری»، از تاریخ و تاریخ‌نگاری آن فعالیت‌ها غافل نشده‌اند. این‌که چرا در آغاز قرن ششم هجری «ابن بلخی» در «فارسنامه»، «یادی از آن نکرده است»۵ دلیلی به جز عدم وجود «لار» در پهنه‌ی جغرافی فارس نمی‌تواند داشته باشد. چون هرچند «ابن بلخی» بومی فارس نبوده، ولی به‌ گفته‌ی خود او «تربیت پارس بوده» و «با دقت بسیار جغرافیای آن سرزمین را به حد کفایت نوشته است.»۶ «فارسنامه» سند گویای این مطلب است. چرا در آن باید از کوچک‌ترین آبادی فارس، رفتار و کردار مردم آن، خلق و خوی آنها، اقتصاد و سیاست ساکنین این ایالت یاد شده باشد؛ ولی «لار» نادیده گرفته شود؟!

«دکتر محمدباقر وثوقی» (استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران) در نوشته‌ای معتقد است مردمی که در ناحیه‌ی لارستان قدیم زندگی می‌کردند، در دوره‌های مختلف، بین قرون اول تا پنجم ه.ق. از منطقه‌ی گجرات هند مهاجرت کرده و در شهر لار ساکن شده‌اند.۷ در حالی‌که ایشان در «تاریخ مفصل لارستان» بر این عقیده‌اند که «لارستان و امرای محلی آن تحت اداره‌ی سلجوقیان قرار نداشته است، از این‌رو «ابن بلخی» یادی از آن نکرده است»! البته بر پایه‌ی نوشته‌ی ایشان، این «امرای محلی» و «ناحیه‌ی لارستان»، «از جمله ممالک محروسه حکام صفاری، آل بویه، غزنویان، سلجوقیان و اتابکان (هم) به‌شمار نمی‌آمده» که «در متون جغرافیایی و تاریخی از آن یاد» شود۸! «دکتر حسین‌قلی ستوده» در کتاب تاریخ آل مظفر نظری متفاوت دارند.۹

آیا اسناد و مدارک تاریخی، ادعای دکتر محمدباقر وثوقی در کتاب یادشده را تأیید می‌کنند؟ در تاریخ و جغرافیای فارس تا اواسط قرن هشتم ه.ق.، نام منطقه‌ی وسیعی که «لارستان» گفته می‌شود آمده، اما فقط نام یک آبادی (با نام لار) نیامده است! چگونه می‌توان پذیرفت که یعقوب لیث که با لشکرکشی به‌ سوی بغداد، قصد داشت عباسیان را براندازد، و عضد‌الدوله دیلمی که از بغداد تا دهنه رود سند را در قلمرو خود داشت، و پهنه‌ی متصرفات سلجوقیان که از آسیای مرکزی تا دریای مدیترانه گسترده شده بود، عاجز از تصرف یک شهر و آبادی بودند؟! چرا می‌گوییم یک شهر؟ چون از بیشتر و یا همه‌ی شهرها و آبادی‌ها به فراوانی در کتاب‌های تاریخی و جغرافیائی یاد شده است. اما از «لار» تا میانه‌ی سده هشتم ه.ق. در هیچ نوشته تاریخی و جغرافیایی و غیر آن ذکری به میان نیامده است.

اینکه لار «مورخ بومی» نداشته، نمی‌تواند دلیل عدم وجودش در نوشته‌های تاریخی و جغرافیایی دیگر نویسندگان باشد. چون معرفی دیگر شهرها و آبادی‌های فارس به تاریخ، لزوما به ‌وسیله‌ی مورخان بومی انجام نگرفته است. حتی اگر «خطه لار» بخشی «از جمله ممالک محروسه نبوده است»، در جغرافیای فارس که باید حضور داشته باشد!

Fars Map Estakhri
نقشه‌ی فارس، برگرفته از «ممالک و مسالک» استخری

 

«تاریخ مفصل لارستان»، تاریخ یا افسانه؟

با مطالعه‌ی کتاب «تاریخ مفصل لارستان»، خواننده خود را در یک فضای افسانه‌ای می‌یابد، که گویا آنچه تاکنون از تاریخ ایران خوانده یا شنیده است، دارای نقصانی جدی است. گویا در کنار و هم‌زمان با سلسله‌های هخامنشیان، اشکانیان، ساسانیان و…، سلسله‌ی‌ دیگری به نام «میلادیان» هم در جغرافیای ایران و فارس وجود داشته است که تاکنون و «به ناحق» در هیچ جا از آن نام برده نشده است، و شاید لازم باشد تاریخ این دوران را بازنویسی کنیم و این نقصان و فراموشکاری جدی را بر طرف کنیم! سلسله‌ای که هم‌زمان با امپراطوری‌های نام‌برده در بخشی از این سرزمین حکم‌فرمایی می‌کرده است، ولی گویا حافظه تاریخ آن را به وادی نسیان سپرده است. آن هم سلسله‌ای که طبق ادعاهای مطرح شده در کتاب «تاریخ مفصل لارستان» از عصر افسانه‌ای کیانیان تا اواخر دوران صفویان، همچنان بر قلمرو وسیعی از جنوب فارس فرمانروایی داشته است! بر این سلسله، نه تندباد حوادث وزیده، نه جنبنده‌ای یارای پای گذاشتن در قلمرو آن داشته است. حتی مورخ و جغرافیا‌نویسی هم توان انعکاس تاریخ و جغرافیای این سلسله‌ی رؤیایی را پیدا نکرده است! با این ‌حال، دکتر محمدباقر وثوقی در بیشتر نوشته‌هایشان «حکام لار» را در کنار فرمانروایان فارس و کرمان در یک سطح و رده می‌آورند، و گونه‌ای جلوه می‌دهند که گویا «لار» جدا از فارس، خود ایالتی مجزا بوده است.

نخستین پرسشی که به ذهن خواننده خطور می‌کند این ‌است: چرا هیچ جغرافی‌نویسی نامی از آن نبرده و نقشه‌ای از این قلمرو ترسیم نکرده است؟ یا چرا مورخی، سلسله‌ای با این قدمت را از یاد برده است؟ باید پرسید چرا سلسله‌ای تنها با دو امیر و طول عمری ۲۰ ساله (چوپانیان ۷۵۸- ۷۳۸ ه.ق.) این‌ آوازه را در تاریخ داشته است، ولی «میلادیان» با چندین برابر وسعت سرزمینی و چند صد برابر طول عمر، نادیده گرفته شده باشد؟ این تبعیض برای چه بوده است؟ چرا تاریخ‌نگارانی که ملوک و امیران محلی جنوب فارس را معرفی کرده‌اند، از این «سلسله» نامی نبرده‌اند؟ چگونه است که شهرها و آبادی‌هایی را که «تاریخ مفصل لارستان» قلمرو «سلسله‌ی پادشاهان میلادی لارستان» می‌پندارد، دست ‌کم از شروع تاریخ‌نگاری مسلمانان از این شهرها و آبادی‌ها، در کتب آنها به فراوانی نام برده شده‌اند؛ ولی مرکز و پایتخت آنها یعنی شهر لار در این میان غایب است؟ چرا در این «سلسله‌ی پادشاهی چهارهزارساله»، یک منشی و وقایع‌نویس که اتفاقات جاری را ثبت و ضبط نماید، یعنی آنچه در دربارِ همه‌ی دولت‌های کهن و حتی قلمروهای کوچک محلی رایج بوده است، وجود نداشته است؟! چگونه میسر است که «پادشاه» مملکتی با قدمتی چندهزارساله، به ‌فکر انتقال تجربیات خود به وراث خود نیفتاده است؟! چرا یک کتیبه، سنگ‌نوشته، مقبره و حجاری از این سلسله به یادگار نمانده است؟ چرا باید جغرافیا‌نویس و تاریخ‌نگاری پس ‌از گذشت چندهزارسال در اواسط قرن هشتم هجری، این «پادشاهی» را در قالب «ولایتی» در «کوره‌ی شبانکاره» معرفی کند؟ و یا در اواخر همان قرن، باز مورخی از «پادشاه این سلسله» را (آنچنان که در «تاریخ مفصل لارستان» آمده است) به نام «گرگین لاری»، بدون هیچ پیشوند و پسوندی یاد نماید؟ و یا چرا در شهرها و آبادی‌هایی که نویسندگان «تاریخ مفصل لارستان» آنجاها را قلمرو این «سلسله‌ی پادشاهی» می‌دانند، خبری و یادی از مرکز و کرسی‌شان، شهر لار، نیست؟ و چرا هر فرمانروا، حاکم و امیری که بر فارس حکم می‌رانده است، به ‌سادگی به شهرها و آبادی‌های این قلمرو سفر می‌‌کرده است، ولی «پادشاهان میلادی» هیچ واکنشی نشان نمی‌داده‌اند! چرا مهاجرین از عرب، کرد، لر، ترک، ترکمن و جَت به آسانی در قلمرو این «پادشاهی» جولان می‌دهند، جنگ‌ها را با پیروزی بر بومیان به‌ انجام می‌رسانند، ولی «پادشاهان میلادی» هرگز دیده نمی‌شوند؟

 «سلسله‌ی میلادیان»، واقعیت یا خیال؟

دکتر وثوقی در نوشته‌ای اذعان دارند، «برای نخستین بار اینجانب در کتاب لارستان و تاریخ مفصل لارستان، عبارت پادشاهان میلادی لارستان و سلسله امرای میلادیان لارستان را به کار برده است.»۱۱ سؤال دیگری که به ذهن هر خواننده‌ای خطور می‌کند این است که: چرا مورخین، جغرافیانویسان و سیّاحانی که از جنوب فارس دیدن کرده‌اند و با ادبا و بزرگان آن خطه برخورد و حشر و نشر داشته و تبادل اطلاعات کرده‌اند؛ از «لار» حتی به‌ عنوان یک شهر در این خطه حرف نزده‌اند؟ «ابن حوقل» در قرن چهارم ه.ق. طی دو سال سفر در این خطه «بیشتر نقاطی را که اسم می‌برد خود دیده و پیموده و بدین‌جهت حرفش مستند و معتبر است» و یا «یاقوت حموی» در قرن هفتم ه.ق. که چهار بار به این منطقه سفر کرده‌ است، سخنی از «لار» نمی‌گوید.

«محمد بن احمد مَقدسی» جغرافی‌نویس قرن چهارم ه.ق. که مدت دو سال در فارس بوده و به گرمسیر و سردسیر آن سفر کرده و نتیجه‌ی سفرش را در کتابی با عنوان «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» جمع‌آوری کرده است، می‌گوید: «من هنگامی توانستم آن ‌را گرد آورم که کشورها را گشتم، به اقلیم‌های اسلام در آمدم، دانشمندان را دیدم، شاهان را خدمت کردم… با مردم معاشرت نمودم، در راه‌ها دقت کردم تا آنها را شناختم… به شهرک‌ها درآمدم تا هر یک را شناختم… خوره‌ها را با دقت تفصیل دادم، راه‌ها را برشمردم، هوا را آزمودم، آب را وزن کردم، رنج بردم، مال مصرف کردم… یکی از چیزها که برای روشن‌گری از آن کمک برگرفتم، پرسش از خردمندان مردم بود، از کسانی که هرگز از ایشان غفلت و اشتباه ندیده بودم درباره‌ی دهات و روستاهایی که از آنها دور بودم و بدان‌ها نرسیده بودم می‌پرسیدم»؛ در نتیجه «اقلیمی نماند، مگر بدان‌جا شدم و کوچک‌ترین راه‌ها را نیز شناختم، با این‌همه از پرسش و بررسی غایبانه و جست‌وجو در کتاب‌ها و کتابخانه‌ها و عرضه کردن به پیشوایان کوتاهی نکردم.» ۱۲ در این‌صورت، چگونه بوده است که او در کتابش از «لار فارس» سخنی به‌ میان نیاورده است؟

«تاریخ مفصل لارستان» در دو جلد و حدود ۱۸۵۰ صفحه، علاوه ‌بر اینکه به هیچ‌کدام از پرسش‌های یاد شده، پاسخی نمی‌دهد، هرگز به علل ظهور و سقوط امپراطوری‌ها و سلسله‌های حکمرانی نمی‌پردازد تا با استناد به این علل تاریخی بتوان دلیلی بر وجود سلسله‌ای خیال‌ورزانه در این اقلیم یافت. بر عکس، با تفسیر خودخواسته از اسناد و مدارک و یک‌جانبه‌نگری عمیق و ریشه‌دار، با چاشنی تند تعصب و «محلی‌نگری»، فقط سردرگمی و ابهام در خواننده ایجاد می‌نماید.

پهنه‌ی وسیعی از جنوب شرق فارس قلمرو «سلسله‌ی پادشاهان میلادی لارستان» با قدمتی «چهارهزارساله» معرفی می‌گردد. «پادشاهان میلادی» گاهی «زنگی» می‌شوند، دگرباره «پاکویه» (یا قوی دیو) لقب می‌گیرند، و زمانی «جَت» (زط) از آب در می‌آیند. در اینجاست که چون این نام  (جَت) با «میلادی» سازگاری ندارد، «پادشاه» به «فرمانده نظامی منطقه» تغییر مقام پیدا می‌کند. «حکیم فردوسی توسی» را به «لارستان» می‌کشانند و مدعی می‌شوند که «مدت‌های مدید، این پادشاهان لارستانی بوده‌اند که تاج شاهی را بر سر پادشاه [لابد پادشاهان ایران زمین] می‌گذاشته‌اند و بزرگ‌ترین مقامات کشوری و لشکری را در اختیار داشته‌اند.»۱۳ ولی با همه این هیاهوها، هرگز صدا و نامی از آنان در تاریخ نمی‌شنویم.

در برابر این ‌همه ابهام، نویسندگان تاریخ برای لارستان، چیزی برای ارائه دادن جز اسناد و مدارک همسایگان ندارند. در این اسناد و مدارک هم نام و نشانی از «لار» نیست! برای جبران این نقیصه هم به تغییر نام شهر و ولایت خود متوسل می‌‌شوند. زمانی «لاد»، وقتی «لار» و دوره‌ای «ایراهستان» یا «جتستان». شادروان باستانی پاریزی درباره‌ی تاریخ جمله‌ای دارند که در این‌جا مصداق پیدا می‌کند: «تاریخ البته اگر و مگر ندارد، و حقیقت محض است، و همانست که اتفاق افتاده است».۱۴

افسانه‌پردازی با تاریخ‌نگاری فرق دارد

پایه‌ی اصلی و اساسی تاریخ بر حوادث و اتفاقات واقعی زندگی انسان‌ها و آنچه بر آنان رفته است، بنا شده است. تاریخی که بنیان آن بر واقعیت گذارده نشده باشد، تاریخ نیست، افسانه است. ماده‌ی تاریخ واقعیات هستند، و آنها نیز رابطه‌ی تنگاتنگی با هم دارند. پژوهشگر تاریخ باید این روابط را بیابد و از مقابله‌ی مجموع آنها نتیجه‌گیری نماید. در غیر این‌ صورت، سیر تاریخ مشخص نمی‌شود و خرمن مواد تاریخ حاصلی ندارد جز توهمات و شبهاتی که باعث می‌شود چندی و بر حسب شرایط روزگار، یادی نیکو بر جا نگذاریم و در آینده، از بابت ترویج این خیال‌پردازی‌ها و توهمات، باید در برابر همان تاریخ پاسخگو باشیم. داستان‌نویسی و افسانه‌پردازی فرق بسیاری با تاریخ‌نگاری دارد. یک پژوهشگر یا مورخ نباید تابع احساسات (قومی- ملی) شود، بلکه باید بر اساس فلسفه‌ی تاریخ، مسائل را تجزیه و تحلیل نماید و با اتکاء به مدارک و اسناد معتبر و قابل اعتماد نتیجه‌گیری نماید.

با مطالعه‌ی کتاب‌ها و دست‌نوشته‌هایی که با موضوع «تاریخ لارستان» در یک سده‌ی اخیر، عموما توسط نویسندگان محلی، به رشته تحریر در آمده است، و به ویژه آخرین آنها یعنی «تاریخ مفصل لارستان»، فقط باد کاشته‌ایم. بسیاری از نوشته‌های محلی که در معرفی حکام لار هستند، چنان با هم در تضادند که پذیرش آنها حتی برای نویسندگان «تاریخ مفصل لارستان» هم پذیرفتنی نیست. آنها از کتاب مرجعی یاد می‌کنند که نامی مشخص و نویسنده و تاریخ تحریر قابل اعتمادی ندارد. آخرین فردی که از آن سود برده است، گویا به بهانه‌ی «کهنه و مندرس» بودن آن، از معرفی‌اش سر باز زده است. این در حالی‌ست که فردِ پیش از او، آن ‌کتاب را در کتابخانه‌ی «شخصی» دیده و از آن رونویسی کرده است، اما محتوا به‌ کلی با هم مغایر است.

تنها مورخی که برای اولین بار، اسامی «سلاطین لار» در اواخر قرن دهم (۹۷۲ ه.ق.) را در کتاب خود (نسخ جهان‌آرا)۱۵ آورده است، کتاب را در هند نوشته و «لار» را جزیره‌ای در خلیج ‌فارس پنداشته است. در این نوشته‌ی قرن دهمی، به جز اسامی سلاطین و تعدادی تاریخ تولد و مرگ، چیز قابل اعتنایی از تاریخ لار که بتوان نتیجه‌ای از آن به دست آورد، نیامده است. این اسامی هم با نوشته‌های محلی به‌کلی مغایر می‌باشد.

نویسندگان «تاریخ مفصل لارستان» کوشیده‌اند از میان این نوشته‌ها و همچنین گزارش‌های کوتاهی که دیگر مورخین از شهرها و سرزمین‌های پیرامون لار ارائه داده‌اند، محدوده‌ای به وسعت تمامی گرمسیرات فارس را قلمرو «سلسله پادشاهی میلادیان لارستان» معرفی نمایند. در این بررسی تلاش کردیم روشن کنیم تا چه میزان و بر پایه کدام اسناد موجود، این برداشت نویسندگان مذکور بر واقعیت منطبق است. آیا مدارک ارائه شده، نشانه‌ی تأیید چنین قلمروی است؟ سکوت جغرافی‌نویسان در معرفی لار تا قرن هشتم نشانه‌ی چیست؟

تاریخ‌نگاری محلی یا برساختن پیشینه‌ی تاریخی؟

باید یادآور شد که در این پژوهش، فقط به نواحی جنوب و جنوب ‌شرق فارس بسنده شده است. در واقع شهرها و آبادی‌هایی را که نویسندگان «تاریخ مفصل لارستان» آنجاها را قلمرو تحت حاکمیت «لار کهن» می‌دانند، مورد کنکاش قرار داده‌ایم. با توجه به اینکه نویسندگان تاریخ برای لار تلاش کرده‌اند با استفاده از متون تاریخی مناطق پیرامون لار و حتی سرزمین‌های دوردستی مانند هند، پیشینه‌ای برای شهر لار دست‌وپا کنند، تا حدی و به اختصار به آنها نیز پرداخته‌ایم. «احمد نوبخت» درکتاب «جامعه‌شناسی تاریخی جم» می‌نویسند: «پاره‌ای ادعاها از سوی محافل علمی ارزش جدی گرفته شدن ندارند و به همین دلیل کسی وقت خویش را جهت انکار و رد آن صرف نمی‌نماید. از طرفی، رد برخی از دیدگاه‌های غیر علمی نیاز به وقت زیاد، انرژی فوق‌العاده و تیم‌های متخصص از چند رشته دارد که بتوانند بر پایه هزینه و وقت مضاعف یک گزاره و ادعایی(!) جهت‌دار را بررسی نماید.»۱۶

لذا با توجه به وجود ‌زمینه‌های متعدد، این پژوهش را چند سال پیش آغاز کردم. خرسندم که با کندوکاو در بیش از ۲۶۰ جلد کتاب و مجله در زمینه‌ی تاریخ و جغرافیا، خطی و چاپی، سایت‌های اینترنتی مرتبط با موضوع و دست‌نوشته‌های محلی، چکیده و ماحصل زحماتم را تحت عنوان «خطه‌ی لار: از گمان تا راستی» تقدیم علاقه‌مندان کنم. یادآور می‌شوم، تلاش گردیده برای اثبات گفته‌ها، از مدارک دست اول، یعنی آثاری که مورد اعتماد و استناد بیشتر نویسندگان و مورخان بوده، سود برده شود. به تاریخ تحریر این اسناد و مدارک نیز توجه شده است، تا به زمان مورد اشاره نزدیک باشد. همچنین کوشش شده است که از مطالب باواسطه، با استناد به آثار تدوین شده در سال‌های اخیر، به جز در موارد بسیار نادر و ضروری استفاده نشود. با خوانندگان گرامی است که ادعای تاریخ‌نویسان اخیر لارستان را با اسناد و مدارک ارائه شده‌ی مورخین و محققین بسنجند. برای دستیابی بهتر و آسان‌تر به مندرجات کتاب، نمایه کلی اماکن جغرافیایی و اشخاص و همچنین منابع استفاده‌شده در پایان کتاب آورده شده است. همچنین پیوستی شامل ۴۲ قطعه تصویر و نقشه اضافه گردیده تا مطالب روشن‌تر و مستندتر ارائه گردد. امیدوارم اساتید محترم و علاقه‌مندان به تاریخ، مرا از راهنمایی‌های خود بی‌بهره نگذارند.

Fars Map Ebne Houqal
نقشه‌ی فارس، برگرفته از سفرنامه ابن حوقل

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. تاریخ عالم‌آرای عباسی، اسکندربیگ ترکمان، زیر نظر ایرج افشار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۲، ج ۲، ص ۶۱۸.

۲. همان.

۳. «پیشینه لار»، سیدمحمدکاظم صحبت‌زاده، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، خرداد و تیر۱۳۸۰، صص ۴۵-۴۴.

۴. همان.

۵. تاریخ مفصل لارستان، دکتر محمدباقر وثوقی و دیگران، همسایه، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۱۷۵.

۶. جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، لسترنج، محمود عرفان، بنگاه ترجمه و نشرکتاب، ۱۳۳۷، ص ۱۶.

۷. از ایران چه می‌دانم؟/ ۲۰، دکتر محمدباقر وثوقی، دفتر پژوهش‌های فرهنگی، ۱۳۸۰، ص ۳۷.

۸. تاریخ مفصل لارستان (همان).

۹. تاریخ آل مظفر، حسینقلی ستوده، دانشگاه تهران، ۱۳۸۹، ج ۲، ص۸۱.

۱۰. شرف‌نامه روح‌الله لاری شیرازی، دکتر محمدباقر وثوقی، مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۹، ص ۹۱.

۱۱. سفرنامه ابن حوقل، ایران در «صوره الارض»، ترجمه و توضیح دکتر جعفر شعار، امیرکبیر، ۱۳۶۶، ص ۲۳.

۱۲. احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی، ترجمه دکتر علینقی منزوی، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۱، ص ۲ و ۶۵۲.

۱۳. تاریخ مفصل لارستان (همان)، ج ۲، ص ۱۴۸۰ و ۱۵۰۴.

۱۴. تذکره صفویه کرمان، دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ص ۱۱۵ (مقدمه).

۱۵. تاریخ جهان‌آرا، قاضی احمد غفاری قزوینی، به همت و سعی استاد مجتبی مینوی، کتابفروشی حافظ، ۱۳۴۳.

۱۶. جامعه‌شناسی تاریخی جم، احمد نوبخت، ایلاف، ۱۳۹۲، ص ۶۲.