هفت‌برکه امیرحسین نوبهار: در ایران قدیم، رخداد اجتماعی در بسیاری از نقاط حول محور یک فرد یا خاندان واقع می‌شده است. در جنوب، به تاریخ هر کوی و برزن که سرک بکشید، به نام شیخ یا سیدی برمی‌خورید که محور اتحاد مردم در آن شهر یا روستا است. «لاور شیخ» روستایی از منطقه «جهانگیریه» با تاریخی دراز و ریشه‌ای در صخره‌های کوه «پرکلاتو» است.

Roosta Lavar Sheikh 2

در صخره چیزی نمی‌روید جز کنار که سرسخت‌تر از هر نباتی است و زیر سایه کنار است که «شَمّد لاوری» متولد و رشید می‌شود. خاطره‌ی سلحشوری شَمّد در ذهن و زبان مردم جهانگیریه چنان نقش بسته که امروز با گذشت هشتاد سال، همچنان برایش مرثیه می‌سرایند. نیم قرن پیش «صالح پور ریزان» در بحرین برای شَمّد «شلوا» می‌خواند که:

کتالی بستم و احیا کنم من

رکابی بستم و دعوا کنم من

 

خداوندا نه وخت مُردنم بود

سواد پهلوانی در سرم بود

 

شلوا نقطه‌ای است که انسان غمش را از سینه به نی و از نی به آواز می‌دهد. شلواخوانان از بوشهر تا جزایر، در هوای جنوب ناله‌ کرده‌اند. شلوا صدای غم است و جنوب پر است از غم، پر است از شادی، از پابلندی، از زندگی.

شیوخ مدنی کیستند؟

نام اصلی لاور شیخ، «لاور بَرا» بوده است که از سال‌ها پیش به دلیل اقامت شیوخ مدنی در آن، به نام لاور شیخ مشهور شده است. شیوخ مدنی از نوادگان امام موسی کاظم علیه السلام هستند که در میان مردم جنوب از سالیان دور مورد احترام بوده‌اند. سرسلسله‌ی شیوخ مدنی، «شیخ حسن مدنی» بوده که در عصر نادرشاه و به اتهام پناه دادن به یکی از هواداران محمود افغان در شیراز به قتل رسید و تراژدی کشته شدن او هنوز در برخی نقل‌ها وجود دارد. نقل است که وقتی شیخ شهید را دست‌بسته به شیراز می‌بردند، یکی از زنان انصاری که خاندانی متنفذ از نسل «شیخ عبدلله انصار» بودند، سعی می‌کند که با جمع کردن مردم و عده‌ای تفنگچی، افراد تحت امر نادر را شکست دهد و شیخ را آزاد کند. اما شیخ مردم را از درگیری منع و مرگ خود را ضامن حیات مردم می‌کند. از همان زمان، شیوخ مدنی بزرگ‌زادگانی بودند که از تمام سواحل و جزایر برای ادای احترام نزد آنها سفر می‌کردند، از «جِش» و هرمز گرفته تا بندعباس و لنگه، روزانه به لاور می‌آمدند.

Roosta Lavar Sheikh 12

سفری فرای کنجکاوی

سفر من، علی و محسن به لاور یک کنجکاوی شخصی برای دیدن آنجا بود اما نتیجه‌ای بیش از ارضای حس کنجکاوی در بر داشت.

صبح جمعه به طرف لاور حرکت کردیم و نزدیک ظهر به جاده‌ای خاکی رسیدیم که نقشه گوگل به ما می‌گفت جاده‌ی اصلی است. جاده خاکی را ادامه دادیم و تا نزدیکی روستای بار ترک رفتیم. برکه‌ها، رد الاغ‌ها و گوگل نشان می‌داد که این مسیر لاور است، اما بعید به نظر می‌رسید که روستایی با این شهرت چنین مسیری داشته باشد! حدود یک ساعت آن راه را ادامه دادیم، اما پس از مواجهه با بخشی از جاده که صعب العبور بود، منصرف شدیم و برگشتیم.

راه دیگری در مسیر پیدا کردیم که آسفالت تازه داشت و هنوز بخش‌هایی از آن در حال ساخت بود. همان راه در حال ساخت را ادامه دادیم تا سر از لاور در آوردیم. این جاده و آن راه خاکی صعب العبور، آنجا برای من عجیب شد که پس از خطبه‌ی نماز جمعه، یکی از اعضای شورای روستا پشت تریبون رفت و از جوانان لاور خواست همچنان که در ساخت و تعمیر مدرسه کمک کردند، جاده را هم به اتمام برسانند! اینجا همه چیز برای زندگی آماده می‌شد.

سال‌ها پیش، نبودِ امکانات و سختی راه موجب شده بود که جمعیت زیادی از لاوری‌ها به نقاط دور سفر کنند. صالح‌آباد روستایی در همین حوالی است که با آسو مجاور است. از اهالی شنیدم که صالح‌آباد تشکیل شده است از لاوری‌های سفر کرده. اقدامات چند سال اخیر باعث بازگشت بسیاری از آنان شده بود. آقای شیخ حسن دوبرا پشت تریبون به زبان اچمی گفت که باید تا پیش از شروع بارندگی‌ها، کار جاده به اتمام برسد. برایم این سوال پیش آمد که حکمت محلی حرف زدن پشت این تریبون چیست؟

«دُرِّ لاورِ شیخ»

پس از نماز، سراغ شیخ مدنی را گرفتیم. یکی از نمازگزاران، مرد تنومند و میان‌سالی را در صف اول به ما نشان داد. آرام‌آرام نزدیک شدیم و منتظر ماندیم. سال‌ها پیش استاد احمد حبیبی، نویسنده و پژوهشگر بستکی، مقاله‌ای نوشت که شیخ لاور را «دُرِّ لاورِ شیخ» معرفی کرد. شیخ کندوره بر تن و پارچه‌ای بر سر، در صف اول نشسته بود و مردم برای احوال‌پرسی می‌آمدند.

کمی که خلوت شد، جلو رفتیم و خودمان را معرفی کردیم. شیخ با رویی گشاده ما را پذیرفت و ما را برای چاشت به خانه‌اش مهمان کرد. می‌گفت: «قدیم‌تر پیش می‌آمد که روزی دویست مهمان داشته باشیم. شما هم مهمان هستید، تازه خودمونی هم هستید!» در همان مکالمه‌ی نخست، حکمت عنوان مقاله‌ای را که استاد احمد حبیبی نوشته بود فهمیدم.

شیخ شافعی مدنی، اخوی مرحوم شیخ احمد نور و فرزند مرحوم شیخ محمد نور است. اقوال مختلفی درباره اخوی و پدر شیخ مطالعه کرده‌ بودم که می‌توانست باب چند ساعتی گپ‌و‌گفت فرهنگی با شیخ باشد.

Roosta Lavar Sheikh

مردم آبادگر و صنعت‌گر

آقای دوبرا و شیخ ابوالقاسمی که از روحانیون جوان لاوری و امام جماعت مسجدی در خور بود، ما را تا خانه شیخ مشایعت کردند و در راه از وضعیت آب و برق روستا برایمان گفتند. آب روستا از سدی تهیه می‌شد که توسط مردم ساخته شده بود و به وسیله‌ی لوله‌کشی به خانه‌های مردم می‌رسید. لوله‌کشی را هم مردم با کمک شیخ شافعی انجام داده بودند! چند هفته پیش کار مدرسه به اتمام رسیده و حالا در حال تکمیل جاده بودند! عجیب نیست که مردم برای بهبود زندگی خودشان تلاش کنند، اما واقعا این سطح از مشارکت در آبادانی روستا را جایی دیگر سراغ ندارم.

لاوری ها از قدیم صنعت‌گر بوده‌اند و امروز هم آثاری از آن باقی است. انگشترهای نقره را در دست اکثر اهالی می‌توان دید که همگی ساخت همانجاست.

برای چاشت به خانه شیخ رفتیم و صحبتمان درباره روستا را آنجا ادامه دادیم. اعضای شورا برای ما از برخوردشان با شکارچی‌ها گفتند. قوچ مینیاتوری و خارپشت در این منطقه یافت می‌شود که مردم در حفاظت آن سهم بسیاری دارند. آقای دوبرا برای ما از تلاشش برای حفظ زبان مادری گفت و توضیح داد که چرا سعی می‌کند اهالی سنت‌ها را از یاد نبرند. صحبت‌های او به من می‌گفت فرهنگ و محیط زیست در این روستا تحت حفاظت صاحبان آن است و این ضامن بقای لاور شیخ است.

سه مولفه‌ی اصلی روستا

اگر بخواهم لاور را کالبدشکافی کنم، احتمالا محوریت شیخ، مشارکت مردم در آبادانی روستا و بافت تاریخی ارزشمند، مولفه‌های اصلی آن هستند. بافت تاریخی لاور یکی از نمونه‌های بسیار زیبا و کامل معماری جنوب است، معماری‌‌ای که تا آن سوی خلیج فارس هم به وسیله‌ی معماران بستکی رونق داشته است.

نُتِ بدنوای مدرنیته اما چنان دلهره‌آور بود که نگذاشت لاور را بی‌ نگرانی ترک کنیم. بافت تاریخی لاور شیخ هم مانند بسیاری دیگر از جاهای ایران در حال تخریب بود. چیزی که هرگز بازیافت نخواهد شد. من و محسن در گفت‌وگو با اهالی سعی کردیم توضیح دهیم که تخریب بافت تاریخی، چطور تاریخ را خواهد زدود و پشت سرش، نام و زبان هم محور خواهد شد. به شورا پیشنهاد دادیم که چند تا از خانه‌ها را مرمت کنند و دفتر شورا و امام جمعه را به آنجا منتقل کنند. دادن کاربری جدید به آن بناها می‌تواند این خطر را کاهش دهد. پس از ناهار، چرخی در بافت تاریخی زدیم و روستا را ترک کردیم.

در مسیر بازگشت، به راه‌های رفته و نرفته‌ی لاور فکر می‌کردم. اینکه این روستا با قصه‌ی شهادت شیخ حسن مدنی رضی الله عنه و شمد لاوری وارد متن تاریخ شده؛ اینکه این روستا روزی می‌تواند مردم سفرکرده را بازگرداند؛ اینکه بافت تاریخی آن می‌تواند احیا شود و می‌تواند باز هم به متن تاریخ بیاید. این بار نه با کشته شدن، بلکه با متولد شدن. احیای بافت تاریخی لاور می‌تواند تولدی دوباره در جان جهانگیریه باشد که چندی‌ست در طوفان تجدد، در حال ویرانی است.

 

Roosta Lavar Sheikh 10