بستن

بخش چهارم یادداشت های حسین میر ممتاز حاکم لارستان در زمان پهلوی اول

چهارشنبه،۲۸ خرداد ۱۳۱۴

صبح برخاستم.چون روز ۱۷ ربیع الاول بود و عید مولود حضرت رسول و تعطیل رسمی‏ بود،اداره نرفتم.دو نفر بنّا،لطف اللّه و جواد،را خواستم.یک قطعه زمینی که دارای ۱۲ نخل‏ وقفی آقا شمشاد[بود]خریداری و با اجازه حاکم شرع و اطلاع نماینده اوقاف تبدیل به احسن و در عوض سه باب دکان خریداری‏[کردم‏]و سالی یکصد و پنجاه ریال اجره داده شد،مساحت‏ کردند.چهار صد و هشت ذرع مربع شد.تصدیق گرفتم،به اداره اوقاف فرستاده شود. فرح‏بخش،کفیل نظام ‏وظیفه،آمد که اسدی نوشته مشمولم و تقاضای رفتن سربازخانه و دخول‏ به خدمت کرده است.گفتم:فورا قبول نمایید که من هم به خدمت حکومتی او خاتمه می‏دهم. شیوا آمد.مراسله با ایالت نوشته تقاضای تشکیل انجمن تربیت‏بدنی نمودم.سید احمد کشفی‏ آمد.تقاضا نمود که به رئیس نظمیه سفارش کنم متعرض عمامه او نشود.ابراهیم باغبان آمد، مشغول اصلاح گلدانها شد.تخمهای گل درخت گل ابریشم تمام سبز شده است.توسط غلام، برنج،روغن،نفت به جهت مصرف منزل خریداری شد.ظهر آمدم اندرون.تمام اثاثیه اطاقهای‏ فوقانی را آوردند.در سرداب نهار صرف و راحت کردم.عصر رفتم باغ ملی.[در]مراجعت با جاوید رفتم منزل سرهنگ.بیست بازی،مشروب و شام صرف‏[کردم و]،آمدم منزل.شام‏ خوردند همشیره‏ها،خوابیدیم.

پنجشنبه،۲۹ خرداد ۱۳۱۴

صبح زود برخاستم،بنّا و عمله آمدند.مشغول نصب دربهای اطاقهای حیاط اجارگی‏ [-اجاره‏ ای‏]نظام ‏وظیفه شدند.رفتم حکومتی.سرهنگ رزمجو آمد. گفت:اسدی آمده و از گه‏ خوردن خود پشیمان شده است که چرا به نظام ‏وظیفه مراجعه و تقاضای خدمت نظامی کرده‏ است.رئیس نظمیه آمد.اظهار داشت:قاچاقی که گرفته شده ۲۷ بار بوده،می‏گویند ۱۷ بار است.ده بار[را]امنیه از بین برده.به علاوه معلوم شده قسمتی متعلق به محمد حسن زمانی، رئیس انجمن بلدی،است.نوشتجات پست را فرستادم.ظهر منزل نهار صرف،راحت کردم. عصر باغچهء منزل آبیاری شد. غروب وکلاء بلدی آمدند راجع به عوارض کسب و زیاد شدن‏ عواید بلدی،برای اصلاحات شهر توصیه و تأکید کردم.به زمانی اشاره کردم که اطلاع رئیس

نظمیه بر شرکت شما در قاچاقهای گرفته شده است و اگر راست باشد مخالف حیثیت تجارتی و مقامی شما است.قسم یاد کرد که به علت غرض است.آنها رفتند.شب را به تنهایی گذرانیده، بعد از شام خوابیدم.درجه‏[هوا]بعد از ظهر در اطاق فوقانی ۳۵ درجه بود.

جمعه،۳۰ خرداد ۱۳۱۴

صبح زود برخاسته،تخم گل گرفتم.آمدم حوضخانه.آدم ها مشغول کشیدن آب از چاه و پر کردن حوض حوضخانه شدند.ظهر نهار صرف وراحت کردم.عصر کراهی‏[؟]تسمه‏ دار آوردند،از چاه پر کرده به حوض بستند.غروب رفتم باغ ملی.آبیاری کرده بودند.پسر کوچک‏ حاج امین التجار از شیراز و فسا آمده بود،از صارمی،حکومت فسا که دخترش زن حسن آقا پسرعمه اوست،توصیه آورده بود.آمد باغ ملی با داوری.رئیس نظمیه آمد.بعد از ساعتی آمدم‏ منزل.شام خورده،خوابیدم.هوا خیلی گرم بود.

شنبه،۳۱ خرداد ۱۳۱۴

صبح رفتم حکومتی.کاغذی به اسدی نوشتم که چون برای خدمت سربازی خود را به اداره‏ نظام‏وظیفه معرفی کرده،لازم نیست دوسیه و دفاتر محاسبات بلدیه و دفتر حکومتی را به شیوا و ضیاء تحویل کند.او هم فورا حاضر شده مشغول تحویل دادن شد.سرهنگ آمد.چای خورد و رفت.مفتش وزارت پست و تلگراف،که شیرازی و…[ناخوانا]است به معرفی سرهنگ،و تازه از طهران برای تفتیش و دایر کردن سیم تلگراف وارد شده،به معیت انوری،میکانیک‏ تلفونخانه،که از عباسی مراجعت نموده،آمدند.شب به شام دعوت کردم.رفتند.آمدم منزل. نهار صرف و راحت کردم.دستور تهیه شام دادم.عصر جواب صارمی‏[را]نوشتم.هوا ابری ۲۲ و خفه و خیلی گرم بود.غروب فرستادم یاور غمامی رئیس امنیه را هم دعوت کردم. اول شب یاور آمد.عمارت بیرونی را برای اداره امنیه،اندرونی را به جهت شخصی پسندید، تقاضای اجاره نمود.بیرونی بیست،اندرونی ده تومان مذاکره اجاره کردم.قبول نمود. سرهنگ،پژوه مفتش،انوری میکانیک آمدند.مشروب صرف،تخته‏ نرد[و]بیست بازی‏ کردند.سرگرد رفت.سایرین شام خورده،رفتند.خوابیدم.

مدیر گروه مطالعات فرهنگی رادیو فرهنگ سردبیر نشریه افسانه ویِژه گراش شاعر، پژوهشگر فرهنگ عامه، تاریخ و ادبیات در جنوب فارس مدیر انتشارات همسایه مدیرعامل موسسه فرهنگی هفت برکه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0 نظر
scroll to top