متن مصاحبه مهدی فلاحتی با اقای لطفعلی خنجی از مجریان وبرنامه سازان رادیو وپژوهشگر دستور زبان لارستانی
دستور زبانِ لارستانی برمبنای گویشِ خُنجی، نویسنده: لطفعلی خنجی ، ۳۰۰ صفحه ، نشر دانشنامه ی فارس ، شیراز
«دستور زبان لارستانی بر مبنای گویش خنجی»، نخستین کتابی ست که درباره ی دستور این زبان و چگونگی ساخت و ساز آن به فارسی منتشر شده است. پیش از این- حدود چهل سال پیش- به همت احمد اقتداری، «فرهنگ لارستانی» منتشر شد که در بخشی از آن به دستور زبان لارستانی پرداخته شده است. در یک مطلب هم از محمدباقر وثوقی در کتاب «لار، شهری به رنگ خاک»، دستور زبان لارستانی مورد توجه قرار گرفته. اما جزاینها، تنها همین کتاب لطفعلی خنجیست که دستور زبان لارستانی را با پرداختن به جزئیات و مثالهای گوناگون ترسیم کرده است. لطفعلی خنجی در آغاز کتاب «دستور زبان لارستانی» با فروتنی اظهار امیدواری کرده است که تلاش او در این کتاب، مقدمهیی باشد برای گسترش تلاشهایی چنین و به نگارش دستورهای بهتر و جامعتر توسط کسانی که بیش از نگارندهی این کتاب صلاحیت دارند، بینجامد. اما اصولا چرا این تلاشها اهمیت دارد؟ و دانستن جزئیات و عمق زبانهایی حتا مهجور در ایران چرا مهم است؟ فارغ از اهمیت تاریخی این علم و این آگاهی و فارغ از این که به شناخت فرهنگ و روابط اجتماعی و تاریخی گویندگان آن زبان کمک بزرگی میکند، فضا و امکانات زبانهای دیگر را هم گسترش میدهد. برای مثال، کسی که خود، فارسی زبان است، با شناخت از زبانهای دیگر و امکانات ویژهی آن زبانها بیتردید بر امکانات خود در بکارگیری زبان فارسی هم میافزاید.
***
س – آقای خنجی! قبل از هر چیز، خوب است که جمله یی، عبارتی، به زبان لارستانی بفرمایید با ترجمه ی فارسی ش.
ج – آلَه کِه اکائِش مَزبِگِه که از کو انداش اکو چِداش.
یعنی: حالا که اینجایی، به من بگو از کجا میآیی و به کجا میروی ( در حال آمدن از کجایی و در حال رفتن به کجایی)- زمان حال استمراریست.
س – در مقدمه ی این کتاب، شما نوشتهاید که این زبان کمتر به رشته ی تحریر در آمده. یعنی به هر حال، چیزهایی بوده که به این زبان نوشته شده است. چه چیزهایی به این زبان نوشته شده؟
ج – معمولا شعر نوشته شده، در روزگارهای گذشته. و همیشه هم به خط فارسی نوشته شده. شعرهایی هست از چند قرن پیش، شاعری به نام «مظلوم خنجی»- تخلصش این بود. شعرهای دیگری هم هست از شاعران دیگر که هم به فارسی و هم به لارستانی شعر میگفتند. ولی اصولا این زبان، زبان مکتوب نیست و چندان به نوشته در نیامده است. بعضیها هم که تحقیق کردهاند روی این زبان، مانند استاد بزرگ آقای احمد اقتداری یا پروفسور کوجی کامیوکای ژاپنی، به منظور وفادار ماندن به صداها، الفبای مبتنی بر لاتین اختیار کردهاند، اگرچه خود زبان به خط فارسی نوشته شده.
س – و چقدر مردم لارستان یا مناطقی از فارس یا احیانا مناطقی دیگر از ایران و دیگر کشورهای نزدیک، لارستانی صحبت میکنند؟ آیا میشود تخمینی از جمعیتی زد که بطور معمول، لارستانی صحبت میکند؟
ج – البته این کار مشکلیست. تخمینی میشود گفت که در لارستان فارس و بخشی بزرگتر از لارستان اخص، به این زبان تکلم میشود- تا نزدیکیهای بندرعباس و بندر لنگه. مهمتر اما در آن سوی خلیج فارس است.
س – در ایران، لارستان از کجا آغاز میشود که پایانش میشود کرانه های شمالی خلیج فارس؟
ج – لارستان کهن، در حال حاضر در دو استان مجزا قرار میگیرد. یک بخش در استان فارس است و بخش دیگر در استان هرمزگان. ممکن است در خارج از ایران به همین اندازه تکلم بشود که در درون ایران. تخمین زدن جمعیت مشکل است ولی مثلا در امارات متحدهی عربی- دبی، شارجه، ابوظبی- بسیاری از اهالی به زبان لارستانی حرف میزنند. یعنی کسانیاند که از جنوب ایران به آن مناطق مهاجرت کردهاند. و محلهی کهن دبی، به «بَستَکیّه» معروف است که اهالی از بستک لارستان به آنجا مهاجرت کرده بوده ا ند- در قرن نوزدهم. همچنین در بحرین و در قطر. خود بنده متولد بحرین هستم و بطور کلی در کرانههای جنوبی خلیج فارس، بسیاری از مردم به این زبان، تکلم میکنند. بعضیها اسامیشان نشان میدهد که از آن مناطق هستند. برای مثال، «اِوَزی» که در آن سوی خلیج فارس تبدیل میشود به «عوضی»- به «ع» و «ض» به جای «الف» و «ز» در اسامی خانوادگی. حتا بعضی از مقامات اینها که امروزه به هیئت عرب در آمدهاند، نسب از جنوب ایران دارند و تکلم به این زبان در صفحات جنوبی خلیج فارس، ممکن است کمتر از درون ایران نباشد. تخمین اگر بزنیم، من فکر نمیکنم که شمار متکلمان به این زبان، از یک میلیون نفر بیشتر باشد.
س – زبان لارستانی، همچون یک زبان، گویشهای گوناگونی هم دارد؟
ج – بله. گویشهای گوناگونی دارد که متکلمان به هر گویش، گویش دیگر را به راحتی میفهمند. منظورم این است که این گویشها تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. گویشهای عمده عبارت است از لاری، اوزی، بستکی، خنجی، گِراشی و یکی دو گویش دیگر. ولی تفاوتها بین این گویشها چندان نیست. همانقدر که تهرانی، شیرازی، و اصفهانی، زبان فارسی یکدیگر را میفهمند، متکلمان به این گویشها هم چنین نزدیکییی به گویشهای دیگر دارند.
س – من بویژه از این جهت سئوال کردم که در ذهنم مقایسهیی شد بین این زبان با زبانهای دیگری که متعلق است به اقلیتهای قومی و ملی مردمی که در ایران زندگی میکنند؛ مانند کردی. زبان کردی هم چتریست برای گوبشهایی مثل کرمانجی و سورانی و غیره. پرسشم اینست که چرا زبان لارستانی نتوانسته است گویندگانی به این زبان را در زیر یک چتر فرهنگی و بسا جغرافیایی گرد بیاورد؟
ج – نوعی همبستگی بین لارستانی زبانان هست. مثلا از همینجا میتوان دریافت که لارستانی زبانان به خودشان، «خودمونی» میگویند که شبیه خودمانی فارسیست. اینکه چرا حالت قومیت قویتری در بین این قوم نیست، باید توجه داشت که در فلات ایران، زبانهای متعددی هست و اگرچه معمولا علاقه در مرکز این بوده است که به این زبانها بگویند گویش و لهجه و نگویند زبان. ولی از نظر زبانشناسی، دهها زبان در فلات ایران هست که متکلمان برخی از آنها چند صد نفر یا چند هزار نفر بیشتر نیستند. طبیعیست که متکلمان به همهی این زبانها یا به تعبیر دیگر- گویشها، نمیتوانند یک حالت قومیت خیلی مشخص به خود بگیرند. مقداری، به عدهشان بستگی دارد، و مقداری هم به این که آیا اصولا احتیاجی دارند که یک قومیت مشخصی به خود بگیرند؟ احتمالا در مورد لارستانیها و در مورد متکلمان به بسیاری دیگر از زبانها در فلات ایران، این احساس نیاز دیده نشده و دلیلی نبوده که به هیچ تعبیر خودشان را از جمعیت اطراف، جدا نبینند.
س – سابقه ی زبان لارستانی، چقدر است؟
ج – کهنترین متنها و نشانههایی که از زبان لارستانی در دست است، متعلق به قرن نهم و دهم هجریست؛ که عموما به صورت شعر است. دربارهی روزگار کهنتر از آن، فقط میتوان با حدس و گمان، سخن میگفت. دریافت من این است که لارستانی به علت شباهتهایی که به کردی، بلوچی، و مازندرانی و گیلکی دارد، (هرچند که در نظر اول، شاید این شباهتها را نتوان دید ولی با اندکی تفحص، این شباهتها را میتوان یافت)، مانند همین زبانها، در شمار گویشهای پراکندهی زبان پهلوی بوده است. این گویشها از آن زبان، باقی ماندهاند و میبینیم که پیشتر در پیرامون فلات ایران قرار میگیرند. از کردی که در غرب فلات ایران است تا بلوچی که در جنوب شرقیست.
س – و این زبان لارستانی، با زبان یا گویش لری- با توجه به شباهتهایی که واژههای لار، لارستان، و لر، و لرستان دارند- چه شباهتها و نزدیکیها و چه نسبتهایی دارد؟
ج – سنخیت مشخصی با یکدیگر ندارند. اگرچه تفاوت این کلمات، تنها در یک حرف الف است، اما این شباهت اسمی، تصادفی ست.
س – با توجه به نکتهیی که در پیوند با ریشه و پیشینهی زبان لارستانی اشاره کردید (شاخهیی و گویشی بازمانده از زبان پهلوی)، آیا این زبان، همه ی مخارج اداء حروف را دارد؟
ج – در مقایسه با زبان فارسی اگر بخواهیم بگوییم، صداها بیشتر همان صداهای زبان فارسیست. در برخی گویشهای زبان لارستانی، صداهایی پیدا میکنیم که در بدنهی اصلی زبان فارسی نمیبینیم. مانند مصوتی که تقریبا همصدا با U در زبان فرانسه است و در گویش خنجی نیست اما در گویشهای دیگر لارستانی هست. یا اینکه برخی غیر مصوتها در لارستانی موجود نیست، مانند قاف که در بعضی گویشهای این زبان نیست. به جزیرهی قشم میگویند کشم. در گویشهایی که قاف، موجود هست، صدای قاف و غین از یکدیگر مشخص است؛ برخلاف فارسی.
س – و قاعدتا این تفاوتها در گویشهای گوناگون لارستانی، باید بیان میزان تاثیری باشد که هرگویش، از زبانهای دیگر گرفته است.
ج – الزاما نه. مبحث آواشناسی، مبحثیست که ساز خود را میزند و بعضی آن را جزء دستور زبان به شمار نمیآورند. یعنی همین مورد بحث ما، میتواند به دلائل مختلف پدید آمده باشد و از زمینههای مختلف تاثیر پذیرفته باشد. خود زبان فارسی را مثال بزنیم. با این که اینهمه تحت تاثیر زبان عربی قرار گرفته اما بعد از قرنها، صداهای عربی را نگرفته است. از طرف دیگر، میبینیم که قبل از اسلام، زبان «آرامی» در ایران، که کاربرد دیوانی فراوانی دارد- در دورهی ساسانیان و در دورهی اشکانیان، اثر بسیار بزرگی بر زبان پهلوی دورهی ساسانی می گذارد. ولی تا آنجا که ما میدانیم، آن زبان «آرامی»، صداهایش را به زبان پهلوی دورهی ساسانی منتقل نکرد. میبینیم که «آواشناسی» موضوع مستقلیست و چندان به بدنهی اصلی دستور زبان مربوط نیست.
س – وقتی که به واژهنامهی پایان کتاب «دستور زبان لارستانی» نگاه میکنیم، میبینیم که تفاوت زبان لارستانی با فارسی، اساسا در نحوهی شکلبندی عبارتها و جملههاست و نه کلمهها.
ج – همینطور است. بسیاری از کلماتی که امروز در زبان لارستانی به کار میرود، ماخوذ از فارسیست؛ و تعداد کمتری مأخوذ از عربی. و آن کلماتی که مأخوذ از این زبانها نیست، همریشه با فارسیست. مانند خلَد به معنای خریدن. گاه، این همریشگی، فورا دیده نمیشود. مصدر چِده به معنای رفتن را نمیتوان به آسانی همریشگیاش را با فلان فعل فارسی یافت، اما میشود حدس زد که با شدن فارسی همریشه است. اشتباهی که بسیاری مرتکب میشوند، اینست که واژگان را بدنهی اصلی زبان میدانند. در حالی که چنین نیست. شما ممکن است یک عبارت فارسی را مثل «استعمال دخانیات ممنوع»، بگویید که عربیست. اما به عقیدهی بنده، اینطور نیست. اگرچه هر سه کلمهی این عبلرت، مأخوذ از عربیست، ولی کسرهی اضافی بین استعمال و دخانیات، فارسی بودن آن را نشان میدهد. میشود یک پاراگراف ساخت که همهی کلماتش مأخوذ از عربی باشد، اما آنچه که نشان میدهد این متن به چه زبانیست، ساختار آن پاراگراف است.
س – تفاوتهای ساختاری زبان لارستانی و فارسی چیست؟
چ – چند تفاوت عمدهی ساختاری بین این دو زبان هست. مهمترین و چشمگیرترین آن، تفاوت صرف افعال لازم و افعال متعدی است؛ که به نظر میرسد ویژهی زبان لارستانیست. من بسیار کوشیدهام زبانی پیدا کنم که چنین تفاوت صرف افعال را قائل شود، اما هیچ زبانی غیر از لارستانی در این ویژگی، هنوز نیافتهام. این همان نکتهی جالبیست که چامسکی و برخی دیگر از زبانشناسان، از آن به عنوان روانشناسی زبان یاد میکنند. این که چطور ذهن آدمی میتواند ناخودآگاه، افعال لازم را از افعال متعدی تفکیک کند. برای مثال، فعل لازم چِده به معنی رفتن. زمان گذشتهی سادهی این فعل را صرف میکنیم. ضمائر متصل به شکل پسوند میآید: چدم- چدش- چو (رفتم- رفتی- رفت) و الی آخر. ولی یک فعل متعدی را میگیریم مانند besta(انداختن). ضمائر متصل این فعل، هنگام صرف در گذشتهی ساده، به شکل پیشوند میآید و همان ضمائر متصلی هم نیست که در فعل چده آمد. میگوییم: اُنبِست- اُتبِست – اُشبِست (افکندم – افکندی – افکند). یک تفاوت ساختاری کاملا مشخص بین افعال لازم و افعال متعدی هست. در مورد افعال متعدی، ضمائر متصل که با ضمائر متصل در افعال لازم، متفاوت است، به صورت پیشوند در ابتدای فعل قرار میگیرند و در مورد افعال لازم، ته فعل.
تفاوت عمدهی ساختاری دیگر، وجود زمان حال استمراری بسیط است در این زبان. زمان حال استمراری، به صورت ترکیبی، یعنی با فعل معین در فارسی داریم و میگوییم دارم میروم، داری میروی و … همین فعل زمان حال استمراری بسیط در زبان لارستانی هست، بدون فعل معین. همان فعل رفتن را مثال بزنیم که مصدرش هست چده و زمان حال سادهاش میشود: اچم یعنی میروم. در این فعل، چدام یعنی در حال رفتنم، چداش یعنی در حال رفتنی و غیره. این، ترکیبیست بدون فعل معین. این نکته و این ویژگی را هم من در زبانهای دیگر نیافتهام.
***
بخشی از «مسخ» کافکا که لطفعلی خنجی به زبان لارستانی ترجمه کرده است:
متن فارسی به ترجمه ی صادق هدایت:
«می خواستم بدانم اگر من چنین کاری میکردم، رئیسم به من چه میگفت! فورا مرا بیرون میانداخت! کی میداند شاید هم این کار عاقلانه باشد. اگر پایبند خویشانم نبودم، مدتها بود که استعفای خود را داده بودم، میرفتم رئیسمان را گیر میآوردم و مجبور نبودم که فرمایشهای او را قورت بدهم.»
متن لارستانی:
Mavest bedonom ke aga mo enda kari make raisom sa mo ce agot(a mo ce sagot)! Ke adu? Sayad am e kar-o ma? Qul be. Age gereftar-e qoum-o-xisom nehodom, bori vaqt od ke este? Fam omda destu. Acedom raismu magir adavuo majbur nehodom ke