هفتبرکه (گریشنا) – محمد خواجهپور: آخرین روز دیماه ۱۳۹۶ آخرین روز زندگی حاج فرج تمیز بود. به عنوان کسی که سی سال برای نشانی خانه خود نوشته است: «گراش – خیابان تمیز»، حاج فرج تمیز چیزی بیش از یک همسایه است. پیرمرد خوشتیپی که هر روز او را میدیدیم، طول خیابانی که به نام خانوادهاش بود را طی میکرد. چند سالی این خیابان به خیابان «شهید رجایی» تغییر نام پیدا کرده اما با پیگیری خانواده تمیز دوباره نام آن به «خیابان تمیز» تغییر پیدا کرد.
آقای تمیز از صنعتگران قدیمی گراش بود که کابینتهای ساخت او در بسیاری از خانههای دیگر قدیمی شده گراش دیده میشود.سال ۱۳۸۶ در شماره پنجم نشریه صحبتنو ویژه گراش مصاحبهای را با عنوان «خیابان تمیز دیگر نیست» را با «حاج فرجالله تمیز» منتشر کردیم. بازنشر این گفتگو را به یاد او در سایت گریشنا بخوانید.
صحبتنو ویژه گراش- شماره ۵: فرج تمیز متولد ۱۳۱۵ در گراش است. پدرش استاد عباس، جراح سنتی گراش بوده است. او از سال ۱۳۳۹، به گفته خودش اولین شخصی است که به شغل جوشکاری در شهر گراش اشتغال داشته است. بیشتر مردم او را به دلیل ساخت کابینت، کمد و تختخوابهای فلزی میشناسد، او و شرکایش از سال ۱۳۴۹ به صنعت کابینتسازی روی آوردهاند. اکنون نیز به همین شغل، اما مدرن شدهاش یعنی کابینت های MDF ادامه میدهد.
س – خیلی از مردم شما را با کابینتسازی در گراش به یاد میآورند، آیا قبل از آن شغل دیگری داشتهای؟
بله قبلا در بازار قدیم در سالهای ۱۳۳۹ شغل لحیمکاری، تعمیر موتورسیکلت و دوچرخه، ساخت قیفهای مخصوص برای ماشینها، و تعمیر رادیاتور ماشین داشتم. بعدها هم در و پنجره میساختم و آن را در اختیار مردم گراش قرار میدادم هر کیلو آهن در آن زمان ۱۵ ریال بود و ما در و پنجره را کیلویی ۱۸ ریال میفروختیم. به کار لولهکشی هم میپرداختم. هر شاخه لوله ۹ تومان بود.
س – شرکای شما چه کسانی بودند چون روی تابلو قدیمی صنایع فلزی فرج الله تمیر و شرکاء نقش بسته بود.
آقایان عباس تمیز، احمد منوچهری، اصغر صفرپور و جعفر تمیز در این شرکت سهم داشتند. صنایع ما علاوه بر این که در گراش به فروش میرسید. آن را به بندرلنگه، آبشور، تهران و شهرهای اطراف از جمله خنج، فیشور، گلهدار، لامرد و حتی کویت هم صادر میکردیم. بعد از ما هم مرحوم حاج ابراهیم فقیهی، در زمینه جوشکاری و در و پنجرهسازی فعال بود. خدایش رحمت کند.
س – آیا از آن روزگاران خاطره جذابی به یاد داری؟
در سال ۱۳۵۰، من در تهران از بنگاه علیاصغر حاجیبابا که در خیابان ری واقع بود، تیرآهن دوازده متری خریدم و برای حمل آن به گراش پیشنهاد دادم آن را با تریلی هجده چرخ به گراش بیاورند. تا آن موقع تریلی به لار و گراش نیامده بود. یکی از جهرمیها که با باربری جهانبار تهران همکاری میکرد، گفت من با تریلی به گراش خواهم آمد و بالاخره تیرآهنها را به گراش آورد و کنار بانک اصناف (ملت) آنها را خالی کردیم. چون تریلی از مسیر خاکی آن روزگار آمده بود، دو لاستیکش پنجر شد. وقتی مردم تریلی را دیدند، خیلی تعجب میکردند. حتی بعضی از تاجران دوری به گراش آمدند و گفتند: فرج تو چه کار کردی که تریلی را به گراش آورد و من حکایت را برایشان تعریف کردم.
س – و سخن پایانی؟
یک گله از شهرداری داشتم، هنگامی که خیابان تمیز را تعریض کردند، دو خانه و کارگاه ما هفت متر عقب نشینی کرد و با طیب خاطر و بدون معوض آن را در اختیار شهرداری قرار دادم، مبنی بر این که اسم خیابان، همان باشد که در زبان مردم است. آن موقع آقای ابراهیم مهروری و آقای اکرم شمسی پذیرفتند، ولی سال گذشته آن را به شهید رجایی تغییر داده اندو این خلاف پیمانی بود که ما با هم کرده بودیم.
آريا
۲ بهمن ۱۳۹۶
خدا رحمتش کنه
یکی گفته...
۱ بهمن ۱۳۹۶
خدا رحمتشون کنه ….
یکی گفته...
۳۰ دی ۱۳۹۶
من نفهمیدم چی شد؟ یعنی ایشون دیشب فوت کردند؟
مسعود غفوری
۱ بهمن ۱۳۹۶
بله متاسفانه.
بهروز
۳۰ دی ۱۳۹۶
روحش قرین رحمت انشالله
گراشی?
۳۰ دی ۱۳۹۶
خدا رحمتت کنه عمو فرج?
wirangar
۳۰ دی ۱۳۹۶
روحش شاد
اولین صنعت گر گراش