بستن

اخراجی های گراش، گفت و گو با عزیز نوبهار درباره جبهه و جنگ

گفت و گو با عزیز نوبهار درباره جبهه و جنگ

گریشنا : سی و یکم شهریور سال ۵۹، رژیم بعث عراق به سردمداری صدام به طمع تسخیر ایران و از بین بردن حکومت نوپای اسلامی و بر اساس جاه‌طلبی و فرصت‌طلبی و با حمایت کشورهای بزرگ با شعار تسخیر سه روزه تهران حمله گستره‌ای به ایران کرد و توانست مناطقی از ایران را بگیرد. اما پافشاری ملت ایران در دفاع از آب و خاک خود موجب شد. این جنگ، هشت سال طول کشیده و حزب بعث عراق نتواند به اهداف شوم خود دست یابد. نجات ایران اسلامی مدیون شیرمردان، جوانان، زنان و مادران این مرز و بوم است. دوران پرخطری بود که با شجاعت سلحشوران ایران‌زمین پایان یافت.

روایت جنگ از نظر شما چگونه است و از چه وجهی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است؟

بیان خاطرات و روایت تاریخ جنگ می‌تواند اهداف مختلفی را داشته باشد. یکی از اهداف آن ایجاد بستر مناسب و آمادگی ذهنی در جوانان است که اگر دشمن متجاوز باز چشم طبع به این آب و خاک داشت، آمادگی دفاع داشته باشیم؛ همچنین هدف بعدی این است که به یاد داشته باشیم که دشمن بعثی تا کجای این خاک پیش آمده بود و چه کسانی بودند که مردانه دفاع کرده و اجازه ندادند حتی وجبی از این خاک در دستشان باقی بماند و نیز بیان خاطرات جنگ به تاریخ‌‌نگاری و ثبت وقایع و واقعیت‌های هشت سال دفاع مقدس و نقش رزمندگان در آن  کمک کرده تا از دست‌خوش حوادث در امان مانده و ثبت و ضبط گردد تا آیندگان نیز به آن دسترسی داشته باشند

 آیا جوانان امروزی از معنویت زمان جنگ بی‌بهره‌اند؟

اگر جواب مثبت باشد ظلم بزرگی در حق جوانان روا داشته‌ایم. باید هر چیزی را در ظرف مکان و زمان خود سنجید. سال‌های اول انقلاب و جنگ این همه وسایل ارتباطی نظیر اینترنت، ماهواره، موبایل و کتب مختلف و … که می تواند موجب انحراف شود وجود نداشت. اما امروزه با این همه وسایل ارتباطی که هم استفاده مثبت و منفی دارد اگر جوانی بتواند بر خود تسلط یابد و تقوا پیشه کند یقینا معنویت‌اش بیش‌تر هست. می‌بینیم که جوانان ما با انواع فیلم‌ها و مواد مخدر صنعتی مورد هجوم واقع شده‌اند؛ از سوی دیگر اجحاف است اگر از نقش محافل مذهبی و کانون‌های فرهنگی نظیر حوزه‌های علمیه و بیت‌الزهرا و کانون‌های فرهنگی مساجد در شهرمان به سادگی بگذریم. همین جوانان امروزی هستند که در جبهه جنگ نرم قرار دارند و توانسته‌اند قله‌های علم و دانش را فتح کنند. مقام معظم رهبری در فرمایشات‌شان به جوانان امروزی این مرز و بوم بالیده اند. جوان امروزی حقیقتا در حال جهاد اکبر است.

به چه ابعادی از جنگ خیلی توجه شده است؟

در بیان خاطرات راویان جنگ متوجه می‌شویم که به ابعاد معنوی آن دوران و خصایل روحانی رزمندگان در آن برهه بیش‌تر توجه می‌شود.

از نظر شما به چه ابعادی از جنگ خیلی توجه نشده‌است و شما چگونه روایت می‌کنید؟

بیان واقعیات برای راویان جبهه بهتر است. راویان باید از بزرگ‌نمایی‌های بیهوده که ممکن است مورد پذیرش عقلی جوانان امروز قرار نگیرد بپرهیزند و واقعیات را با بیان زیبا عنوان کنند که تاثیرش بیش‌تر است. در این صورت تاریخ‌نگاری جنگ نیز کمتر آْسیب می‌بیند. به نظرم به نقش زنان که تاثیر شگرفی در روحیه‌ی رزمندگان داشتند توجه کمتری شده است. همچنین باید بدانیم که در جبهه و جنگ اقشار مختلف جامعه با عقاید و مذاهب مخلتف حضور داشته و هر کس به سهم خود برای نجات این آب و خاک کمک می‌کرده است. بنابراین جنگ را نمی توان در انحصار گروه خاصی در آورد بلکه اقشار مخلتف جامعه با عقاید مختلف در قالب بسیج مستضعفین و تحت فرمان رهبر بزرگ انقلاب، حضرت امام خمینی، در دوران دفاع مقدس حضور داشته و خدمت نموده اند.

 آیا زنان گراشی در جریان جبهه و جنگ نقشی داشته‌اند؟

زنان و دختران گراشی در پشت جبهه کمک‌های پشتیبانی و حمایتی فراوانی انجام می‌دادند؛ از تهیه وسایل، پخت نان، بافت انواع لباس و جوراب و جمع‌آوری دارو گرفته تا فعالیت‌های فرهنگی.

اما بزرگترین نقش زنان گراشی همان تربیت و پرورش فرزندانشان است که به جبهه‌های جنگ اعزام می‌شدند. نباید نقش مادران رزمندگان و شهیدان و جانبازان را در آن دوران نادیده گرفت. یک مادر چقدر باید رنج و زحمت بکشد تا فرزندش بزرگ شود و سپس او را راهی جبهه نماید. این کاری بود که همه مادران ایرانی انجام می‌دادند و زنان و مادران گراشی نیز در این مهم نقش بسزایی داشتند و موید آن نیز وجود شهدا، جانبازان و خیل عظیم رزمندگان گراشی است. بهتر است که خود خواهران دست به کار شده و به بررسی حضور زنان گراشی بپردازند و خاطرات و وقایع آن زمان را ثبت و ضبط نمایند.

  آیا بیان خاطرات غیر واقع می‌تواند مورد قبول نسل جوان باشد؟

خیر، بلکه بیان خاطرات غیر واقع و غلو آمیز می‌تواند موجب آسیب‌پذیری تاریخ‌نگاری جبهه و جنگ باشد؛ کما اینکه اگر بخواهیم واقعیات جنگ عاشورا را درک کنیم باید در کتب شهید مطهری که عاری از غلو و بزرگنمایی است جستجو کنیم. بیان واقعیت‌ها می‌تواند به ماندگاری واقعه کمک و قبول آن آسان‌تر شود.

شما چه مدت در جبهه حضور داشته و در چه عملیات‌هایی شرکت داشته‌اید؟

 ما چند صباحی هر چند اندک، در خدمت شهدا بوده‌‌ایم. فقط امید است که مورد قبول حق قرار گرقته باشد و در عملیات‌های رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر۳، فتح و منطقه عملیاتی فاو، شلمچه، کردستان افتخار همراهی رزمندگان را داشته‌ایم.

آخرین کتابی که درباره دفاع مقدس خوانده‌اید چیست؟ و بهترین فیلم‌هایی که دیده‌اید؟

کتاب‌های ارمیا، رفاقت به سبک تانک، نه‌آبی و نه‌خاکی که از برنامه‌ریزان برنامه‌خاکریز خاطرات، کانون فرهنگی شهید ایزدی هدیه گرفته و خوانده‌ام. فیلم‌های زیادی هم دیده‌ام اما بوی پیراهن یوسف، از کرخه تا راین، مهاجر، پلاک و اخراجی‌های۱ که به واقعیت نزدیک‌تر بود را دیده‌ام. نمونه آدم‌های اخراجی‌ها در بین رزمندگان گراشی هم وجود داشت که خدماتشان مورد تقدیر است.

     آیا همسر و فرزندان شما به حضور شما در دفاع مقدس افتخار می‌کنند؟

این را باید از خودشان پرسید و باید آنها اظهار کنند.

   پلاک، چفیه، سربند؟

نمادهای جنگ که برایمان باقی مانده و خاطرات آن‌روزهای پرخطر را برایمان زنده می‌کند.

   چند خاطره؟

الف. در منطقه عملیاتی رمضان، دشمن به شدت منطقه را زیر آتش توپ و خمپاره قرار داده بود. من به همراه رضا یحیایی و فضل‌اله سعادت در یک سنگر بودیم. آتش زیاد بود و هر لحظه احتمال جان باختن. یک آن شنیدیم فضل‌اله با صدای بلند می‌گوید: <خدایا شهادت را نصیب ما بفرما…!> رضا با حالت تشر همراه با خنده به او گفت: <آی! خدا گراشی اَم بَلَدِن… آخِه ای چه دعایی‌اِن که اِوَختَه کِرداِش؟ زنده‌اِ خومو بِشْتَر وَ دَرْد اَخای تا مُردَه> من و فضل‌اله از این حرف رضا به شدت خنده‌مان گرفته بود و روحیه گرفتیم.

در جبهه فاو بودیم، به همراه ابوالحسن خوشبخت، شهید حسین غلامی و تنی چند از رزمندگان گراشی. سفره پلاستیکی داشتیم برای غذا خوردن. باد شدیدی وزید و سفره را با خود برد؛ چند دقیقه بعد دیدیم در تاریکی شب صدای خش‌خش مالیده شدن پلاستیک به هم می‌آید. ابولحسن که واقعا در زمان جنگ به رزمندگان روحیه می‌داد با شوخ‌طبعی خاص خودش گفت: <بِچِیا، بِچِیا… ساکت!… فکر بکنم سفره‌اِ اِز چِذَش پَشیمون وابُذِن وْ بَر خِدمَت وَ رَزمَندَیا واگِشْتای> کمی که صبر کردیم دیدیم برادر رزمنده احمد عبدالهی که بادگیر (لباس پلاستیکی مخصوص باران) تنش بود وارد سنگر شد. همه با هم خندیدیم اما احمد متوجه این قضیه نشده بود. بعدا که فهمید باز همه با هم خندیدیم.

در شهرک خلخال به اتفاق برادران صیادی، محمود نوروزی، محمود ارغوان، محمود قنادی(شهید) و حسین غلامی(شهید) حضور داشتیم. قبل از حمله در مسجد اتراق کرده بودیم. نصف شب بیدار شده و دیدم تمام رزمندگان نماز می خواندند. وضو گرفته و دو رکعت نماز صبح خواندم و باز خوابیدم. چندی بعد یکی از رزمندگان به آرامی صدایم زد: < پاشو! پاشو! نماز بخون> گفتم: <نماز خوانده‌ام> گفت: <اون وقت که نماز خوندی صبح نبود؛ رزمندگان داشتند نماز شب می‌خواندند.> بعدا فهمیدم ما کجا و آنها کجا! هر چند در آن زمان چهاره سال بیشتر نداشتیم و اصلا نمی‌فهمیدم نماز شب چیست.

            به همراه ابوطالب مهرابی، عنایت سعادت، ؟ و شهیدان احمد ایزدی، رحمت فروزان، علی صمیمی، احمد خدادادی و محمد بهمنی در جبهه کردستان، منطقه خرخره، پایگاه زیراندُل بودیم. شهید ایزدی قاری قرآن بود صدایش بسیار دلنشین و گاهی وقت‌ها حزن‌انگیز. عصرها که دلتنگ می‌شدیم به او می‌گفتیم که بیا قرآن و شعر بخوان. می‌آمد و برایمان قرآن می‌خواند و واقعا با صدای او دلتنگی‌هایمان برطرف می‌شد. عاشورا بود و اوج درگیری کوموله و دمکرات. بچه‌ها گفتند باید عاشورا بگیریم. روز عاشورا در آن منطقه جنگی و در دل دشمن مراسم عزاداری به پا داشتیم و شهید احمد ایزدی با آن صدای دلنشین یکی از نوحه‌خوانان بود و <واحد> می‌خواند. او بدون هیچ گونه ترسی از دشمن در وسط حلقه سینه‌زنان قرار گرفته بود و میدان‌داری می‌کرد. چندی بعد به گراش برگشتیم و دوباره اکثر دانش‌آموزان سال چهارم دبیرستان با هم به جبهه رفتیم و کلاس تعطیل شد. اما برگشتی در کار نبود. در امتحان کنکور یک‌دسته گل زیبا برصندلی‌اش قرار داده بودند و کارت کنکورش به آن چسبیده بود. آن سال سخت ترین و غمبارترین سال زنگی‌مان بود چون تعدادی از همکلاسی‌هایمان شهید و مجروح شدند. هرگز آن سال فراموش نخواهم کرد.

مدیر گروه مطالعات فرهنگی رادیو فرهنگ سردبیر نشریه افسانه ویِژه گراش شاعر، پژوهشگر فرهنگ عامه، تاریخ و ادبیات در جنوب فارس مدیر انتشارات همسایه مدیرعامل موسسه فرهنگی هفت برکه

1 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 نظر
scroll to top