بستن

گرمی آفتاب هشتم در دل زائران راه دور

هفت برکه (گریشنا): سومین طلوع آفتاب هشتم، آسمان شهر را پررنگ‌ کرده و فاصله‌ها را کم‌رنگ، مشهد تو همین جا است، در این صحن حسینیه که فرسنگ‌ها از تو دور است. این‌جا خبری از طلایی گنبد و صحن و سرا و پنجره فولادت نیست تنها انعکاس بزرگیت بر در و دیوار این حسینیه توانسته فاصله‌ی بین آشنا و غریب، پیر و جوان، فقیر و غنی، افغانی و ایرانی، ترک، بلوچ را کم کند. همه آمده‌اند که از همین راه دور زائرت باشند.

به چشمان هر کسی که خیره شوی نور امید و اشتیاق و موج آرزو و حاجت‌ها را می‌توانی ببینی. رقیه مقنعه‌ی سبز پوشیده و با چوب پرش سعی می‌کند جمعیتی که لحظه به لحظه در حال افزایش است را برای نشستن در جای مناسب راهنمایی کند به سمتش می‌روم و از احساسش می‌پرسم، می‌گوید: «گفتن از احساس همیشه کار سختی بوده است همیشه آرزویم بود که خادم حرم امام رضا(ع) باشم امسال سال دومی است که توفیق نوکری آقا را دارم. در همایش هشتمین آفتاب سال قبل آن قدر ذوق داشتم که خودم را واقعا در صحن انقلاب امام رضا(ع) تصور می‌کردم بزرگترین آرزویم که خبر قبولی در دانشگاه دولتی بود را در آن زمان شنیدم. شرمنده‌ی الطاف آقا هستم.»

فاطمه زارعی کنار سقاخانه نشسته و حواسش به مداحی است که روی صحنه در حال اجرا است دستم را روی شانه‌هایش می‌گذارم و مکالمه را شروع می‌کنم. می‌پرسم سال‌های قبل نیز در همایش شرکت کرده است یا نه جواب می‌دهد: «بله» پرسیدم پس چرا امسال هم شرکت کردی؟ به نظرت برنامه تکراری نیست؟ این بار او از من سوال می‌پرسد و می‌گوید: «مگر کسی از امام رضا(ع) خسته می‌شود؟ ما چرا هر سال مشتاق هستیم که به مشهد برویم؟ و البته سخنرانی و برنامه‌های جانبی همایش هر سال متنوع و خوب است.»

رقیه زمانی کمی آن طرف‌تر از او نشسته است، شصت و یک سال دارد و حدود پانزده بار به مشهد سفر کرده است او می‌گوید:«دوست دارم هر سال این برنامه ادامه داشته باشد تا شهر آباد شود. از بین برنامه‌هایی که برگزار می‌شود، سخنرانی‌ها را بیشتر می‌پسندم.»

ندا باباخانی سی ساله، اصالت شیرازی دارد و ساکن لار است او با گفتن این جمله که امسال به شوق پارسال آمده‌ام صحبتش را شروع کرد و گفت:«من ساکن لار هستم خیلی از لار برای شرکت در این برنامه به گراش می‌آیند پارسال اولین سالی بود که در همایش شرکت کردم. اینجا می‌شود به نقش هنر در ارتباط با مذهب پی برد. شبیه‌سازی حرم مطهر رضوی در حسینیه‌ی ابوالفضل(ع) واقعا خیره‌کننده بود و امسال نیز به شوق پارسال آمده‎‌ام و اگر توفیق داشتم شب‌های دیگر نیز شرکت می‌کنم از بین برنامه‌ها بخش مداحی‌ها را خیلی دوست دارم.»

مداحی هنوز ادامه دارد در میان وجد و شادی جمعیت، مادر و دختری که در حال سلفی گرفتن هستند نظرم را جلب می‌کنند. معصومه صفر‌پور، گراشی است بعد از این که در سن شانزده سالگی ازدواج کرد به کویت رفت و حالا سی و پنج سال است که آن‌جا زندگی می‌کند و پنج پسر و یک دختر دارد. او هر سال چند ماهی به گراش می‌آید و این بار اولی است که به حسینیه ابوالفضل(ع) پا گذاشته تا در برنامه‌ی هشتمین آفتاب شرکت‌ کند می‌پرسم تا به حال به مشهد سفر کرده است؟ با لهجه‌ی خاص عرب‌ها چند بار تکرار می‌کند «الحمدالله» و بعد می‌گوید: «حدود هشت، ۹ بار به مشهد رفتم و حالا هم حس می‌کنم در صحن انقلاب نشسته‌ام. آخرین بار پارسال عاشورا مشهد بودم.»

مجری برنامه شروع می‌کند به سلام دادن« السلام علیک یا غریب الغربا؛ یا معین الضعفا؛ یا علی بن موسی الرضا(ع)» و بعد رو به جمعیت می‌پرسد چند نفر از شما تا به حال هنوز به مشهد سفر نکرده‌انند؟

دست‌های زیادی بالا نمی‌رود، پیدا کردن معصومه که همراه با دو دخترش دستانش را بالا نگه داشته است، آسان بود، کنارشان می‌نشینم و از آرزوهایشان می‌پرسم فاطمه و فائزه، دختران او بلافاصله جواب می‌دهند سفر به مشهد اما مادر آن‌ها با طمانینه‌ لبخند می‌زند و نگاهی به آسمان می‌کند وجواب می‌دهد:«به خودش گفته‌ام» و بعد می‌گوید:«با وجود این که هیچ وقت به مشهد سفر نکرده‌ام اما حس می‌کنم الان در حرم امام رضا(ع) هستم.» از من می‌پرسد می‌خواهی اسممان را برای مشهد بنویسی که این سوالها را می‌پرسی؟ ناامید کردنشان کاری سختی است قول نمی‌دهم اما شماره‌شان را برمی‌دارم و می‌گویم اگر کاروانی با هزینه‌ی کم قصد سفر به مشهد را داشت به آن‌ها تماس می‌گیرم و باخبرشان می‌کنم.»

زنی از روستای صحرای باغ در صف دوم جمعیت نشسته است حضور من در کنارش حواسش را از برنامه پرت نمی‌کند به محض اجرای سرود و تشویق‌های جمعیت با شوق زیاد شروع می‌کند به دست زدن. می‌گوید:« دو سه باری به مشهد رفته‌ام و باز هم دوست دارم به آن‌جا سفر کنم اما به خاطر هزینه‌های زیاد دستمان نمی‌رسد. امشب ما از طرف کلاس قران به عشق امام رضا(ع) از روستای صحرای باغ به این‌جا آمدیم بخشی از کرایه ماشین را هم خودمان پرداخت کردیم تا در برنامه حضور داشته باشیم.»

راضیه خادم دیگری است که گوشه‌ای از صحن ایستاده است از او می‌پرسم به نظر او مهم‌ترین خصلتی که خادمین امام رضا(ع) باید داشته باشند چیست؟ جواب می‌دهد:«خوش‌اخلاقی، تواضع و صبر. خدمت به آقا بزرگترین افتخاری است که نصیبم شده است. این‌جا هر شب می‌توانی صحنه‌هایی از عشق و ارادت مردم به ائمه را ببنی. دیشب کنار مطلبگاه چند نفر را دیدم که با اعتقاد کامل در حال اشک ریختن و دعا بودند. به نظرم من مشهد و صحن و سرای واقعی در دلهایی که به دنبال معرفت ائمه به اعتقاد رسیده‌اند.»

خبرنگار ارشد پایگاه خبری هفت‌برکه آغاز فعالیت روزنامه‌نگاری از سال ۱۳۸۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0 نظر
scroll to top