Sadegh1 صادق رحمانی : دوستی پرسید:حقیقت ماجرا چیست؟ گفتم: پس از صد سال حقیقت هر چه بوده، اکنون غباری از تیرگی تاریخ و سایه ای از افسون و افسانه بر آن سایه افکنده است و حقیقت را بر ما پوشیده می دارد. که گفت: «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» اما اگر می خواهی واقعیت را برای شما خواهم گشود.
واقعیت آن است که اگر پدر بزرگ‌های ما در برهه ای از تاریخ دچار اشتباه شده اند، ما نه تنها نباید آن را تکرار کنیم، بلکه باید در اصلاح و رفع آن کوشا باشیم. بالاخره ما دو سه نسل پس از آن‌ها ییم و با این همه پیشرفت های علمی و نیز شناخت جوانب تدبیر و سیاست، باید طبیعی باشد که از آن گونه مشکلات پیش نیاید. کما این که در منطقه، گاه مشکلاتی فراپیش آمده است، اما نوادگان همان ها که روزگاری در مقابل هم قرار گرفتند، پس از آن در کنار هم قرار گرفتند و این خود نشان می دهد که از آن‌چه بر این سرزمین رفته است عبرت گرفته‌ایم و طریق مودت در پیش.
در این منطقه‌ی قدیمی، هویت‌هایی فردی، اجتماعی وجود دارد که هریک به نوبه‌ی خود، باعث تمایز و تشابه می شود. مثلا” همه‌ی کسانی که در گراش به دنیا آمده اند.از تعلق به شهر, نوعی رضایت یا احساس عاطفی گرمی به دست می‌آورند. دو دیگر این‏ که، اعضای گروه در مورد خاستگاه خود و یا تاریخ شهر خود اعتقادی مشترک دارند و این اعتقاد مرزبندی‌های گروه‌های مختلف را مشخص می‌کند. نکته دیگر این است که اعضای گروه روابط اجتماعی را که در چارچوب آن زندگی می‌کنند «مقدس» تلقی می‌کنند و آن‏ را نه تنها دربرگیرنده افراد زنده، بلکه مردگان نیز می‌دانند. بنابراین آن چه که گاه بعضی از گروه ها برای  از میدان به در کردن  رقیب می گویند، فلانی وابستگی به فلان شهر دارد، قابل قبول نیست و چیزی جز جوسازی و شانتاژ نیست.
بنابراین، شهروندان هر شهری که در همسایگی هم قرار دارند، ضمن این که هرکدام هویت خاص خود دارند، می توانند در چارچوب حفظ هویت خود با هم تعامل داشته باشند و گاه یک هدف کلان را با هم به پیش برند، اتفاقی که تاکنون در این سرزمین کمتر افتاده است. در نتیجه، یک فرد می تواند با حفظ هویت اجتماعی خود، گاه با هویت های دیگر همگام باشد و این نشان سیاست و تدبیر است.