بستن

گذر یک عکاس به محله کلات گراش

گزارش تصویری سجاد آریان در وبلاگ شور یک دل برای پرواز را از محله کلات گراش ببنید و بخوانید:

در یک روز گرم تابستانی به یکی از محله های قدیمی گراش رفتم. محله ای که بر دامنه کوهی که در مرکز شهر گراش قرار داره. محله کلات.

ابتدا بالای کوه رفتم تا دور نمایی از شهر و محله رو ببینم.

خونه های قدیمی که با خشت و گل بر روی سر هم ساخته شده بودند رو دیدیم.

اولین چیزی که تعجب من رو برانگیخت  کوچه های تنگ و باریک قدیمی بود که چه گونه رفت و آمد ماشین ها در اون انجام میشه و آیا اهالی این خانه های قدیمی امکان خریدن ماشن به خاطر سختی رفت و آمد رو دارن یا نه؟ تا اینکه یه ماشین ۲۰۶ رو دیدیم و جواب سوالمو گرفتم

در تعدادی از این خانه های قدیمی ، مغاز های وجود داره که رهگذران و اهالی محله خرید های خودشون رو از اونجا انجام میدن. ظاهر این مغاز های که در حقیقت یه اتاق از خونه هستن زیاد به فروشگاه های امروزی شباهت نداره.

تعدادی از بچه های محله با دیدن دوربین در دست من پا به فرار میزارن ، انگار که من اسلحه دستمه. بچه های کوچیک هم که پای فرار ندارن زار زار گریه می کنن انگار که لولو دیدن.

در ادامه سفرم به یک مکان مذهبی رسیدم. قدمگاه حضرت ابوالفضل. یه پیرزن و پیرمرد خادم اینجا هستن. رفتارشون با من مثل ظاهرشون مهربون و گرم بود. پیر مرد خادم در حیاط در حال صحبت و دعا بود.

هرچند که قدمگاه پر از خانم های زائر بود اما با اجازه تونستم وارد بشم. فضایی کوچک و معنوی داشت.

خادم در خصوص تاریخ قدمگاه توضیح می داد. اینکه یکی از خوانین گذشته برخورد خوبی با این مکان نداشته و به واسطه حادثه ای که براش پیش میاد ارادت خاصی به این مکان پیدا میکنه و در گسترش و تجهیز اونجا کمک زیادی می کنه.

بچه های کوچیک همراه با مادراشون بودند. شاید بیشتر واسه سرگرمی و بازی اومده بودن تا نیایش و دعا.

یه پنجره در قدمگاه بود که زائرین قفل ، تسبیح و پارچه های سبز یا به اصطلاح همون دخیل رو به حفاظ اون بسته بودند تا حاجتشون روا بشه. در اینجا بود که به من شیرینی و بیسکویت تعارف کردن و به اصرار ازم خواستند بردارم.

در ضلع جنوبی قدمگاه هم بخشی وجود داشت که مردم با روشن کردن شمع هاشون حاجت هاشون رو درخواست می کردن. با یکی از خانم ها وارد صحبت شدم میگفت قبلا حاجت گرفته و به این قدمگاه اعتقاد خوبی داره.

در کنار منبع آب و آب سرد کن ، میزی وجود داشت که قلیون های زیادی در اون گذاشته بودند. مردم گراش به قلیون کشیدن علاقه زیادی دارن و یکی از رسومات قدیمی شون هست اما اینکه در یک مکان مذهبی هم به این شکل از قلیون کشیدن استقبال بشه واسم جالب بود.

دیگه جستجو در قدمگاه کافی بود. از پله های اون که پایین اومدم دو تا بچه کوچیک دم در مشغول بازی بودند. اینبار از من نترسیدند.

این هم بخش اول گزارش تصویری محله کلات گراش بود. در هفته آینده بخش دوم این گزارش تقدیم شما میکنم.

مدیر گروه مطالعات فرهنگی رادیو فرهنگ سردبیر نشریه افسانه ویِژه گراش شاعر، پژوهشگر فرهنگ عامه، تاریخ و ادبیات در جنوب فارس مدیر انتشارات همسایه مدیرعامل موسسه فرهنگی هفت برکه

2 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 نظر
scroll to top