هفتبرکه – سمیه کشوری: فرانک اوکانر Frank O’Connor نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ادبیات گیلیک بود. ادبیات قدیم ایرلندی به زبان گِیلی بوده است، شامل سرگذشتهایی که عمدتاً به نثر و بخش درخور توجهی هم به نظم است. چند مجموعهی مهم این دوره با ترجمه و اقتباس، بر ادبیات اروپا تأثیر گذاشته است. ادبیات گیلی نخستین اشعار ایرلندی، کیفیت تغزّلی خاصی دارد و عمدتاً شامل نظم مذهبی و شعر طبیعت است. فرانک اوکانر منتقد ادبی و مترجم ادبیات گیلیک از قرن نهم تا بیستم بود. او ادبیات این دوره را از زبان گیلیک (که تا قرن نوزدهم، زبان اول ایرلندیها بود) به زبان انگلیسی ترجمه کرد.
فرانک اوکانر داستانهای پرشماری نوشته است که بیشترشان به زندگی شخصی و تجربیات خودش مربوطند. مجموعه داستانهای کوتاه زیادی از این نویسنده به زبان فارسی ترجمه و در ایران منتشر شدهاند و مشهورترین داستان کتاب «عقدهی ادیپ من» نیز بارها در کتابهای مختلف ترجمه و چاپ شدهاست.
در اینجا به کتاب «عقدهی ادیپ من» میپردازیم.
اُدیپ
در ابتدا بهتر است کلمهی اُدیپ را توضیح دهیم. اُدیپ، یکی از اسطورههای یونان است. سوفوکل Sophocles نمایشنامهنویس یونان باستان در کتاب «افسانههای تبای» داستان ادیپ شهریار (شاه) را شرح میدهد که یکی از تراژدیهای خوب این دوره است.
اُدیپ داستان جالب و حیرتانگیزی دارد که بعدها در دوران معاصر، زیگموند فروید عصبشناس اتریشی و بنیانگذار دانش روانکاوی، براساس همین داستان نظریهی «عقدهی ادیپ» را مطرح میکند. در واقع فروید، اسطورهی ادیپ را استعارهای جهانی و اساسی از رشد انسانی میدانست.
افسانهی اُدیپ
لایوس پادشاه شهر باستانی تِب، وارثی نداشت و از این موضوع رنج میکشید. پیشگویان معبد دِلْفی به پادشاه اخطار داده بودند که نباید صاحب پسر شود چون در سرنوشت پسرش آمده که نه تنها پدرش را میکشد بلکه با مادرش نیز ازدواج میکند. با همهی اینها یوکاسته همسرِ لایوس باردار میشود و پسرش اُدیپ به دنیا میآید. لایوس که میترسید پیشگویی به واقعیت تبدیل شود، ادیپ را به خدمتکاری میسپارد تا در کوهها رها کند و بمیرد. چوپانی کودک را پیدا میکند و به شهر دیگری میبرد.
پادشاه آن شهر، کودک را بزرگ میکند. پادشاه اسم کودک را اُدیپ میگذارد. اُدیپ بزرگ میشود تا روزی که از سرنوشت خود آگاه میشود. اُدیپ سرگردان و آشفته شده و چون پدرخوانده و مادرخواندهاش را پدر و مادر حقیقی خود میدانسته، برای گریز از سرنوشت از شهر فرار میکند.
در راه به پیرمردی (که پدر واقعی او لایوس بوده) میرسد. اُدیپ پیرمرد را میکشد و به سوی شهر تب حمله میکند. اُدیپ به دروازهی شهر تب میرسد و جانوری ابوالهول (نماینده تقدیر) را بر دروازه میبیند. ابوالهول جانوری است که از مردم معما میپرسیده و اگر کسی جواب درست نمیداد، طعمهی مرگ میشد. مردم شهر تب از این جانور به تنگ آمده بودند.
وزیر شهر تب شرطی گذاشته بود که اگر کسی بوالهول را نابود کند میتواند با ملکه یوکاسته ازدواج کند و پادشاه شهر تب شود.
اُدیپ معمای ابوالهول را پیروزمندانه جواب داده و ابوالهول به خاک میافتد. اُدیپ وارد شهر تب میشود و نادانسته با مادر خود ازدواج میکند و پادشاه شهر تب میشود.
سالها میگذرد تا اینکه در شهر تب بیماری طاعون همهگیر میشود. مردم دستهدسته بر اثر بیماری میمیرند. اُدیپ دست به دامن پیشگوها میشود تا بیماری از شهر دور کنند. کاهنان معبد میگویند که بیماری وقتی از شهر میرود که گناهکار از شهر بیرون انداخته شود. گناهکار کسی است که پدر خود را کشته و با مادرش ازدواج کرده است. اُدیپ در جستجوی این گناهکار پلید پی میبرد که گناهکار خودش است. یوکاسته همسرِ لایوس بعد از شنیدن خبر، خودکشی میکند. اُدیپ نیز خودش را کور کرده و با دخترانش مانند گدایان از شهر تب فرار میکند.
عقدهی ادیپ
عقدهی ادیپ اصطلاحی است که در مراحل رشد روانی جنسی کودک استفاده میشود. گرچه این مفهوم، اولین بار در سال ۱۸۹۹ توسط زیگموند فروید ارائه شد اما تا سال ۱۹۱۰ زیاد استفاده نمیشد عقدهی ادیپ، میل و توجه کودک پسر به والد جنس مخالف خود است (مادر) و حس حسادت نسبت به والد همجنس (پدر) است. با توجه به این مفهوم بحثبرانگیز، کودکان والدِ همجنسشان را به عنوان رقیب تلقی میکنند. یک پسر احساس میکند برای دریافت توجه مادر باید با پدرش رقابت کند. فروید، معتقد بود که عقدهی ادیپ در رشد کودکان بین ۳ تا ۵ سال چیزی طبیعی است و پایان آن زمانی است که کودک هویتش را با والد از جنس خودش شناسایی میکند.
کودکیِ فرانک اوکانر
پدرِ فرانک اوکانر با مادرش بسیار بد رفتار میکرد و مادرش با تمیز کردن خانههای دیگران زندگی را میچرخاند. اوکانر عاشق مادرش بود و خشمی نهفته به پدرش داشت. او خاطرات زندگی خود را در کتاب «تنها فرزند» نوشت و در سال ۱۹۶۱ به چاپ رسانید. او در این کتاب اشاره میکند که هرگز پدرش را به خاطر سوءاستفاده از خودش و مادرش نخواهد بخشید. وقتی او توسط دکتر متوجه شد که مادرش از درد ورم آپاندیس سالها رنج میبرده، ولی چون نه وقتش را داشته و نه پولش را، هیچ گاه به دکتر مراجعه نکرده، بسیار وحشت زده شد.
در همین کتاب میگوید: «از هیچ طریقی نمیشود مادرم را با هیچ کدام از زنهای فامیل پدرم مقایسه کنم و از سویی برایم مهم نبود که یکیشان پیر است و یکی بیمار و دیگری کر و لال. مادر در هر کاری که انجام میداد ظریف و عالی بود. زنها بهتر از مردها میتوانند مشاهده کنند و این نوع از ظرافت را توضیح بدهند. علاوه بر اینها او یک آشپز عالی و خانهدار درجه یک بود. برای او تمیزی و پاکیزگی آن قدر طبیعی بود که برای من کثیفی و به هم ریختگی. به غیر از تختها تنها اثاثیهی ما مربوط به وسایل آشپزخانه میشد و با این حال او کاری کرده بود که اتاق زیبا به نظر میرسید. مادر همیشه دوست داشت که پرستار بشود و چه پرستار خوبی هم بود. نزدیک مردن پدربزرگ، مادرم از او نگهداری میکرد و من میدیدم که چطوری زمین را میشوید و شپشهای دیوار اتاق خواب را از بین میبرد و ملافهها را عوض میکند در حالی که پدربزرگ در طبقهی پایین، گنده و کثیف، فرو رفته در لیوان مشروبش نزدیک آتش مینشست و فقط غر میزد.»
پدر الکلیاش هم مرتب به او زخم زبان میزد و مردانگیاش را مورد تمسخر قرار میداد. چون به نظرش قابل قبول نبود که فرانک به جای کشتی گرفتن، کتاب خواندن را انتخاب کند. برای همین هم نوشتههای او پر از سر و صداهای دوران کودکی است.
کتاب عقدهی ادیپِ من
این کتاب، هجده داستان کوتاه دارد که داستان کوتاه «عقدهی ادیپ من» نام یکی از داستانهای این مجموعه است.
داستان عقدهی ادیپِ من، از زاویهدید پسر پنجسالهای نوشته شده که پدرش از جنگجهانی اول برگشته است. پسرک با دید بچگانه و طنز، حسادت به رابطهی مادر و پدر و مشکلش در ارتباط برقرار کردن با آنها را نقل میکند.
به عبارتی راوی این کتاب پسربچهای به نام لاری دلینی است که با مادرش، در غیاب پدر، بزرگ شده است. دورهی جنگجهانی است و پدر به جنگ رفته است. ناگهان سروکلهی پدر در خانه پیدا میشود. لاری که به حضور پدرش عادت ندارد، با او ارتباط برقرار نمیکند و او را رقیبی میبیند که قرار است مادرش را از او بگیرد.
جهان داستانی
داستان کوتاههای این کتاب، نه به ترتیب زمانی، بلکه به ترتیب مضمون نگارش شده و قرار گرفتهاند. بنابراین از همان ابتدا از کودک و از زبان همان کودک شروع میکند، سپس به جنگ (جنگ استقلال ایرلندی)، صلح، بزرگسالی و مرگ میپردازد. اگرچه همهی داستانهایی آن در همهی زمینهها زیبا و دوستداشتنی هستند، ولی داستانهای کودکی آن بیشتر تحسینبرانگیز است. این قسمت از داستانها پر از زندگی، عشق و اشتباههای خندهدار و سرشار از حماقت و شادی گاه به گاه است.
جهان داستانی که از زاویهدید کودک روایت میشود درخشان بوده و از جهان آدمبزرگها با گوشه و کنایه و شیطنت ایراد میگیرد. به عبارتی اولین داستانها در این کتاب، بر روی کودکان متمرکز شده است، سپس به سمت جوانی، بلوغ و پیری میرود. برخی از داستانها طنز هستند (عمدتاً اولینها)، برخی کاملاً غمانگیز هستند (مثلاً مهمانهای ملت)، و آنهایی که به نظرم تکاندهندهتر بودند، آنهایی هستند که با جنگ داخلی سروکار دارند.
شاید داستانها به نوعی عمیقاً شخصی باشند ولی در عین حال به نحوی زیرکانه در تصویرهای خود از دوران کودکی، جهانشمول به آن میپردازد. در واقع یکی از تکنیکهای مورد استفاده برای موفقیت این داستان، انتخاب جهانی کودکانه و استفاده از تصاویر مطابق با منطق همان جهان ولی آمیخته با کنایه و طنز است.
در ادامه اینکه، کاملاً مشخص است که اوکانر به شدت به جذابیتهای دنیای کودکان و مشکلات آنها حساس بوده. طوری که شوخطبعی در داستانهایش، به نوعی خاطرات دوران کودکی ما را زنده میکند و در ادامه نیز زنده نگه میدارد.
طنز عقدهی ادیپِ من
همانطور که گفته شد کلمهی «ادیپ» از افسانهی یونانی آمده است، بنابراین داستان «عقدهی ادیپِ من» دارای مضمونی مشابه است، ولی در معنایی خفیفتر و در قالب طنز. در واقع کودک با بازگشت پدر، متوجه میشود باید برای جلب توجه مادرش با پدرش رقابت کند. این منجر به یک موقعیت کاملاً خندهدار میشود.
در واقع نویسنده اصطحکاک بین پدر و پسر را با یک میدان جنگ مقایسه میکند. طوری که میگوید «یک سری درگیریها علیه یکدیگر انجام دادند». یعنی رقابت بین آنان را به نبرد مداوم بین آن دو مقایسه میکند. حماقت این نبردِ خصوصی کوچک بین یک مرد بالغ و پسر پنجساله بسیار سرگرمکننده است، بهخصوص که پدر تازه از یک جنگ برگشته است.
برخی منتقدان از فرانک اوکانر را به عنوان یک طنزپردازِ صرف یاد میکنند. اگرچه طنز جاری در داستانهای این نویسنده کاملاً مشهود بوده و قابل انکار نیست، و حتی داستان کوتاههای طنز او بسیار جذابترند. ولی طنزپردازِ صرف خواندن او نیز ناعادلانه است. فرانک اوکانر با زبان طنز خود، خیلی ساده و روان به موضوع و مضمون اصلی میپردازد و در این مسیر زبان طنز خود را رها نمیکند و تا آخر داستان جلو میبرد. این موضوع قدرت و تسلط او را در پردازش داستان نشان میدهد.
سخن آخر
کتاب «عقدهی ادیپ من» بسیار زیبا و روان و در عین حال عمیق و شیوا است. داستانهای آن از جنس خلوص یک کودک و سوالات بهظاهر سادهای است که برای بشر همچنان بیجوابند. روایتهای چند داستان اول تقریباً شبیه به هم و بافتهی ذهن یک کودک با تمام صداقت و پاکیِ اوست. در کل شیوهی روایت اُکانر بسیار دلنشین است و صراحتِ کلام در سراسر داستانها مشاهده میشود.
کتاب «عقدهی ادیپ من» توسط نشر دشتستان، هیرمند، و همچنین نشر مات با نام «دوران جنگ» ترجمه شده است. کتاب صوتی کتاب «عقدهی ادیپ من» را نیز میتوانید در پایگاه کتاب گویای ایرانصدا بشنوید.