گریشنا: شماره ۷۵۱ «الف»، نشریه داخلی انجمن شاعران و نویسندگان گراش، هم‌زمان با جلسه ۸۵۱ انجمن ادبی، روز پنج‌شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴ منتشر شد. مطالب برگزیده این شماره را می‌توانید در ادامه بخوانید، و کل نشریه را نیز می‌توانید به فرمت pdf از گریشنا دریافت کنید (کلیک کنید).

Aleph751png_Page1

 

خاطرُت مه

علی‌اکبر شا‌محمدی

بی ته دنیـــا         چــون کفسّن

دست و پایام          سخت شبسّن

 

بی خودی نی         زرد و زالــــــم

رنگ و لیم نی        چــون خِلالم

 

آووِه دریـــــــا     خرس چش بی

عشقــت انگار        خَرگ تش بی

 

کارم اُشساخت       خنجر چــــــش

درد عشقــــت      چون عسل‌خش

 

پاگـــــمیروت      بُسّــــــم حالا

بخــــــــدا که     جــــو مَلا نــــا

Aleph751png_Page2

 

ردیف

مریم قاسمی‌زادگان

۱۲/۶/۹۴

تو آمدی که برایم ترانه‌خوان باشی

من ابتدای غزل تو ردیف آن باشی

 

خدا نگاهی از سر رحمت به روی من انداخت

همین که آمده‌ای تا طبیب جان باشی

 

کلاه می کَنَم از سر به ابرها برسد

اگر برای منِ گنگِ گم، نشان باشی

 

زمینِ بایرِ بی کِشت و کار اگر باشم

تو پهنه‌ای تو وسیعی تو آسمان باشی

 

تو مثل خواب عجیبی تو مثل روز بلند

تو مثل گریه‌ی ابری که ناگهان باشی…

 

تمام بذر مرا در زمین خود کِشتى

و کاش تا همیشه برایش تو باغبان باشی

Aleph751png_Page3

 

پاییز

سحرالسادات حدیقه

پاییز چه زود از راه می‌رسد

با فحاشی زنی

که چنگ در گیسوی ابری‌ام انداخته

و

باران

از تمام چشمه‌ها آویزان

چهارده ساله می‌شوم

و چهارده فصل عاشقی

در خیابان ورق می‌خورد

حک می‌شود

بر تمام ریشه‌ها

و به باد می‌سپارد

سرانگشتان من را‌

Aleph751png_Page4

 

تله‌پاتی

نسرین خندان

زن رانندگی می کرد. بوی سیگار و عطری ملایم به هم آمیخته بود. مرد روی تخت خوابیده بود. یک لنگه کفش صورتی بچگانه را با دستی لرزان فشرد. زن با گوشه ی آستین اشکش را پاک کرد و گفت: دوسِت دارم. مرد به سختی گفت: منم همینطور. زن نفس عمیقی کشید، چشمانش را بست و ماشین را به سوی پرتگاه هدایت کرد. یک لیوان و شیشه‌ای قرص روی پاتختی خالی بود.

Aleph751png_Page5

 

داستان ترجمه ۲۸

راحله بهادر

داستان شش‌کلمه‌ای منتسب به ارنست همینگوی

“For sale:

Baby shoes. Never worn.”

« برای فروش:

کفش‌های بچه. هرگز پوشیده نشده.»

Aleph751png_Page6

 

کتابخواری ۷

عارفه رسولی‌نژاد

 خاطرات صددرصد واقعی یک سرخ‌پوست پاره‌وقت

Khaterate Sorkhpoost نویسنده: شرمن الکسی Sherman Alexie

مترجم: رضی هیرمندی

ناشر: افق

موضوع:

داستان‌های آمریکایی

– قرن ۲۰ م

تعداد صفحه: ۲۸۰

قطع: رقعی

نوع جلد: شومیز

سال نشر: ۱۳۹۰

نوبت چاپ: ۵

محل نشر: تهران

شمارگان: ۲۲۰۰

رده دیویی: ۹۱۴/۸۲۳

قیمت: ۱۳۰۰۰ تومان

در چند کتابخواری پیشِ رو قصد دارم به شاخه‌ای از ادبیات اعترافی بپردازم: «اتوبیوگرافی» یا به قرار فرهنگستان زبان و ادب فارسی: «زندگی‌نامه‌ی خودنوشت».

در هفته‌ی نخست به سراغ اثری از شرمن الکسی، نویسنده‌ی سرخ‌پوست آمریکایی می‌رویم با اسم مفصل و مفید «خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره‌وقت».

ابتدا هشدارتان بدهم که تصورات‌تان از سرخپوستان به عنوان آدم‌هایی که تنها گرد آتش می‌چرخند، شکار می‌کنند و هر آن‌قدر که از توحش می‌دانند، از تمدن نمی‌دانند و به این دلیل حق است که پای‌شان را از اجتماع سفیدپوستان بُرید، را بگذارید کنار. این‌جا با فرهنگ، زندگی، مشکلات و محرومیت‌های سرخپوستانی آشنا خواهید شد که به خانواده اهمیت می‌دهند، در مواجهه با مرگ پدر و مادرشان کودک پنج‌ساله می‌شوند، به اندازه‌ی دیگران استعداد دارند، عاشق می‌شوند، برای خواسته‌های‌شان می‌جنگند و با همه‌ی شباهت‌شان به سفیدپوستان، باز محکوم به انزوایند و مظلوم و قربانی به نوعی. این بار با روایت یک سرخپوست از سرخپوستان مواجه‌اید؛ سرخپوستی که مظلومیت نژاد و جانمایه‌ی رمان‌ش را با همین ادعای خنده‌دار غم‌انگیز شرح می‌دهد: «وقتی کوچک بودم، ظرف یک هفته سه بار جلوی بابام را به خاطر «رانندگی در حال سرخپوست بودن» گرفتند.»

آرنولد اسپیریت، راوی رمان، نوجوان کاریکاتوریستی‌ست از سرخپوستان آمریکا که اقامتگاه سرخپوستان را به قصد تحصیل در مدرسه‌ی سفیدپوستان ترک می‌کند و این‌گونه‌ست که از این‌جا رانده و از آن‌جا مانده می‌شود؛ دوستان هم‌نژادش او را خائن می‌انگارند و بچه‌های سفیدپوست مدرسه او را بیگانه می‌دانند.

این کتاب با ۳۲ بخش کوتاه به انضمام کاریکاتورهایی از الن فورنی، برای نوجوانان نوشته شد اما با استقبال بزرگسالان مواجه شد.

Aleph751png_Page7

 

شعرنوشت ۴

فرزانه استوار

Aleph751png_Page9

 

کل نشریه را از اینجا دریافت کنید.