بستن

الف ۷۵۰: چیزهایی هست که نمی‌دانیم

گریشنا: شماره ۷۵۰ «الف»، نشریه داخلی انجمن شاعران و نویسندگان گراش، هم‌زمان با جلسه ۸۵۰ انجمن ادبی، روز پنج‌شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴ منتشر شد و اکنون با یک هفته تاخیر در گریشنا قرار می‌گیرد. مطالب برگزیده این شماره را می‌توانید در ادامه بخوانید، و کل نشریه را نیز می‌توانید به فرمت pdf از گریشنا دریافت کنید (کلیک کنید).

Aleph750png_Page1

 

کرنر

راحله بهادر

از راه پله می‌آیم بالا. یک هفته‌ای می شود آسانسور خراب است و  بالا نمی‌رود. روی پاگرد سوم که می‌رسم در خانه باز می‌شود. می‌ایستم. پاکت‌های میوه را می‌گذارم زمین. بوی ادکلن توی راهرو می‌پیچد. آن طرف پنجره بچه‌ها فوتبال بازی می‌کنند.

دیگه نیا خونه. زنگ بزن خودم می‌آم.

صدای ناآشنایی خداحافظی کرد و در بسته شد. از لای نرده‌ها گوشه‌ی کتی معلوم شد. دکمه آسانسور را زد و بعد از چند لحظه رفت تو. صدای دینگ یعنی در بسته شد. سرم را برمی‌گردانم به سمت پنجره. پسربچه‌ها ایستاده‌اند و دارند با مرد همسایه دعوا می‌کنند. صدا نمی‌آید. از روبرو می‌شود دید شیشه‌ی پنجره‌ای شکسته است. مرد همسایه توپ به دست، توپ‌اش پر است. از پشت پنجره فقط می‌شود ببینی‌شان. پاکت میوه‌ها را برمی‌دارم. بوی ادکلن هنوز در راهرو پر است.

Aleph750png_Page2

 

توقف

نسرین خندان

زن دکمه‌ی شماره‌ی سه را فشرد و بعد از چند لحظه آسانسور ایستاد. در باز شد. دست بچه‌اش را گرفت و از آسانسور بیرون آمدند. طبق معمول آن چند وقت کمی ایستادند و به بچه گربه‌هایی که مدتی بود توی راهرو زندگی می‌کردند، نگاه کردند. گربه‌ی مادر نبود. بچه از مادرش پرسید: مامانشون رفته دانشگاه؟ بی‌اراده تکانی خورد. چند وقتی بود بچه به لکنت افتاده بود.

Aleph750png_Page3

 

خسته

مهدی فتاحی

۶/۶/۹۴

مانده‌ام بین عده‌ای بدخواه

بی‌صلابت، چنان که احمدشاه

منتظر مانده‌ام شبی برسد

وقت انجام کودتای سیاه

خسته‌ام از حضور توخالی

خسته از عمق برکه‌ی بی‌ماه

از نگون‌بختی من است این‌که

بسته راه مرا رفیق راه

«زاغکی قالب پنیری دید»

«و چه راحت گرفت از او روباه»

ای برادر! مرا به چاه انداز

ساربانا! نظر نکن بر چاه

حال من مثل حال محبوسی‌ست

بی‌رمق، گوشه‌گیر، تک، خودخواه

منتظر مانده‌ام شبی برسد

دستم از این جهان شود کوتاه…

 

بشنوید:

 

Aleph750png_Page5

 

داستان ترجمه ۲۷

راحله بهادر

از مجموعه داستان‌های شش کلمه‌ای  nedhardy.com

Last two people on earth —“ gay”.

دو نفر باقیمانده روی کره‌ی زمین_ « دو همجنسگرا.»

Aleph750png_Page6

 

ترجمه شعر ۴

انتخاب و ترجمه مسعود غفوری

Marriage

Lawrence Raab

Years later they find themselves talking

about chances, moments when their lives

might have swerved off

for the smallest reason.

What if

I hadn’t phoned, he says, that morning?

What if you’d been out,

as you were when I tried three times

the night before?

Then she tells him a secret.

She’d been there all evening, and she knew

he was the one calling, which was why

she hadn’t answered.

Because she felt—

because she was certain—her life would change

if she picked up the phone, said hello,

said, I was just thinking

of you.

I was afraid,

she tells him. And in the morning

I also knew it was you, but I just

answered the phone

the way anyone

answers a phone when it starts to ring,

not thinking you have a choice.

 

ازدواج

لارنس راب

(شاعر آمریکایی متولد ۱۹۴۶ ایالت ماساچوست)

 

سال‌ها بعد می‌نشینند به صحبت کردن

درباره‌ی شانس‌ها، لحظاتی که زندگی‌شان

می‌توانست از مدار خارج شود

به کوچک‌ترین دلیل.

چه می‌شد

اگر آن روز صبح تلفن نمی‌کردم؟ مرد می‌گوید

چه می‌شد اگر تو بیرون رفته بودی،

همان‌طور که شب قبل‌اش

وقتی سه بار تلاش کردم، بیرون بودی؟

بعد زن رازی را به او می‌گوید.

او تمام شب خانه بوده، و می‌دانسته

کسی که زنگ می‌زند اوست، و به همین خاطر

جواب نداده بود.

چون حس می‌کرد –

چون مطمئن بود – زندگی‌اش تغییر خواهد کرد

اگر گوشی را بردارد، بگوید سلام،

بگوید: همین الآن فکر می‌کردم

به تو.

ترسیده بودم،

زن به مرد می‌گوید. و صبح

باز هم می‌دانستم که تویی، ولی فقط

تلفن را جواب دادم

همان‌طور که هر کسی

تلفن را جواب می‌دهد وقتی شروع می‌کند به زنگ زدن،

بدون این که فکر کند انتخابی هم هست.

Aleph750png_Page7

 

کتابخواری ۶

عارفه رسولی‌نژاد

Boodan بودن

نویسنده: یرژی کاشینسکی Jerzy Nikodem Kosiński

مترجم: مهسا ملک مرزبان

ناشر: آموت

موضوع:

داستان‌های آمریکایی

قرن ۲۰ م

تعداد صفحه: ۱۳۶

قطع: جیبی

نوع جلد: شومیز

نخستین سال نشر: ۱۳۹۳

نوبت چاپ: ۳

محل نشر: تهران

قیمت: ۸۵۰۰ تومان

چنسِ ۴۰ ساله، باغبانی‌ست ساده و اندکی کندذهن. خانواده‌ای ندارد، سال‌ها در خانه‌ای مانده، تنها باغبانی کرده و تلویزیون تماشا کرده، هیچ‌گاه بیرون خانه و باغ را ندیده و با آدم‌های دیگر –حتا ساکنین دیگر خانه- ارتباطی نداشته است. صاحب‌خانه می‌میرد، وکیل به بررسی اموال و کارکنان خانه می‌پردازد و داستانِ نمادین از همین‌جا شروع می‌شود. نه آدم زنده‌ای که چنس را بشناسد، نه شناسنامه‌ای، نه بیمه‌ای و نه هیچ سندی که بودن‌ش در این دنیا را تایید کند نیست؛ مگر جسم‌ش. چنس مجبور به ترک خانه می‌شود و در اثر تصادفی به خانه‌ی فردی مشهور راه می‌یابد؛ جایی که سرنوشت‌ش مطابق نام‌ش رقم می‌خورد.

یرژی کاشینسکی شخصیت اول داستان‌ش را –که باغبانی و برنامه‌های تلویزیون تنها پل‌های ارتباطی‌اش هستند- به مکالمه و برقراری رابطه با دیگران وا می‌دارد تا آن‌جا که سمت مشاور رئیس‌جمهور را می‌گیرد و به عنوان یک تئوریسین اقتصادی شناخته می‌شود. و از این طریق کاشینسکی جهان ما، سیاست ما و روابط روزمره‌مان را به سخره می‌گیرد.

هشت سال پس از آن‌که یرژی کاشینسکی لهستانی‌الاصل، رمان طنز کوتاه «بودن» را نوشت، هال اشبی در سال ۱۹۷۹ فیلم موفق Being There را از روی آن ساخت و پیتر سلرز برای بازی‌اش در نقش چنس، نامزد اسکار شد. به نظرم اگر به سراغ کتاب رفتید، فیلم را هم ببینید.

Aleph750png_Page9

 

شعرنوشت ۳

فرزانه استوار

Aleph750png_Page11

 

کل نشریه را از اینجا دریافت کنید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0 نظر
scroll to top