گریشنا: صبح پاییزی روز جمعه دهم آبان ماه ساعت ۱۰ جشن آیین چراغ ویژهی تقدیر از حاج احمد درویشی در موسسهی فرهنگی و هنری هفت برکه برگزار شد.
جمعی از دوستان و همکاران حاج احمد درویشی، قاسمعلی وقارفرد بخشدار سابق گراش و مدیر دبیرستان نمونه کامروا، محمد کریمیان مدرس دانشگاه، ابوالحسن زارعی مدیر مدرسهی سیدالشهدا(س) و دختران حاج احمد درویشی و همسرانشان یوسف فانی و حمید نادرپور، و همچنین اعضای هیات امنای موسسه هفت برکه محمد خواجهپور و محمدعلی شامحمدی و گروهی از همکاران نشریه افسانه و تحریریه هفتسانه در این مراسم حضور داشتند.
در ابتدای جلسه خواجهپور به معرفی آیین چراغ پرداخت و گفت: «این برنامه با هدف پررنگ شدن فضای قدرشناسی و تقدیر در شهر به خصوص در حوزهی فرهنگ تدارک دیده شده است تا علاوه بر قدرشناسی از این افراد، پیشکسوتان و فرهنگدوستان شهر که سالهای زیادی از عمرشان را با دغدغهی حل مسائل و مشکلات مردم گذراندهاند بیشتر معرفی و شناخته شوند.» و از دوستان و همکاران حاج احمد خواست تا خاطرهها و صحبتهایشان را در مورد این معلم متولد پاییز بیان کنند.
قاسمعلی وقارفرد اولین کسی بود که در این جشن رشتهی کلام را به دست گرفت و بعد از اشاره به ارزشمند و مثبت دانستن رواج فرهنگ تقدیر گفت: «آن زمان که من بخشدار گراش بودم حاج احمد رئیس ادارهی آموزشوپرورش بود و شاهدم چه تلاشهایی برای بهبود و پیشرفت آموزش و پرورشی شهر انجام دادهاند و حالا شایستهی این قدردانی هستند.»
با پخش پاورپونتی که عارفه متین آن را ساخته بود و دیدن عکسهای قدیمی، حاج احمد با اشتیاق خاصی خاطرات عکسها را مرور و تعریف میکرد و با همدورهایهایش در این مراسم در مورد سرنوشت آدمهای درون عکسها حرف میزدند؛ آدمهایی که از بعضیهایشان هیچ خبری نداشتند و چند نفری از آنها هم دیگر در این دنیا نبودند.
حاج احمد از حاج شیرین ابراهیمی که خواندن قرآن را به او آموخته بود یاد کرد و از درویش حاج عبدالهی برایمان گفت که نوشتن را به او یاد داد، و حالا هر شب جمعه به گلزار میرود تا برایش فاتحه بخواند. سال ۱۳۴۱ در مدرسهی شبانه اسدی که حالا شده است مدرسهی علمیه با حاج علی خواجهپور و محمد حسن ناصری همدوره بوده و میگفت آقای خوشنیت در آن مدرسه هم مدیر بود و هم معلم. حاج احمد هنوز یادش است که اسم دبستاناش نوبنیاد بود و چهار کلاس در آن تشکیل میشد و در دبیرستان فقط هشت نفر همشاگردی داشت و معمولا تعداد دانشآموزان هر کلاس در آن سالها کم بود. میگفت: «با جعفر رسولی، محمود متین، قاسم ایزدیان، قنبرپور، محسنی، اسماعیلنژاد و مرحوم احمد وقارفرد که هوش ریاضی بالایی داشت و ما صدایش میکردیم نابغهی ریاضی همشاگردی بودم.»
کلاس دهم را باید در لار میگذراند و از بین سه رشتهی طبیعی، ریاضی و ادبی یکی را انتخاب میکرد؛ که چون لار فقط رشتهی طبیعی داشت دیپلمش را در آن رشته گرفت. او در این حین یادی هم از همشاگردیهای لاریاش مرحوم عبدالجبار پاکباز، دکتر زرگری و رسول فاتحی کرد.
بعد از پخش این مراسم نوبت به کیک تولد و فوت کردن شمعهای آن رسید؛ و بعد هم توزیع کیک بین حضار که از قسمتهای شیرین این مراسم است.
سال ۵۰ و ۵۲ کلاسهای یازدهم و دوازدهم را در مدرسهی مجلل و دولتی شاپور تجربه کرد. حاج احمد سال ۵۲ سرباز شد و شش ماه را در پادگان شهید دستغیب جهرم گذراند و بعد از آن به همراه دوستان گراشیاش پورملا، آشفته و قنبرپور برای گذراندن دوره خدمت به زاهدان منتقل شد.
حجت عابدی در این مراسم از حاج احمد پرسید که چه چیزهایی او را خوشحال میکند و چه مواردی باعث ناراحتیاش میشود و او در پاسخش گفت: «وعدههایی که عملی میشود باعث خوشحالی او است و از وعدههای تحققنیافته دلگیر میشود.»
خواجهپور هم با لحنی همراه با شوخی پرسید: «چرا ملادرویشیها به دیر کردن معروف هستند؟» حاج احمد هم جواب این سوال را اینطور داد: «شاید یکی از دلیلهایش سابقهی سواد آنها باشد که باعث شده به نوعی محل مراجعه مردم باشند. از قدیم خیلیها برای نوشتن نامه و یا مشورت به آنها مراجعه میکردند و رسیدگی به کار مردم معمولا باعث تاخیر در رسیدن به برنامهها میشد. مثلا همین امروز با وجود تحصیلکردههای بیشماری که در شهر وجود دارد، خانمی میانسال برای نوشتن وصیتنامه به خانهام مراجعه کرد تا راهنماییاش کنم.»
استاد کریمیان نیز بعد از تشکر از موسسهی هفت برکه برای اجرای این مراسم گفت: «زمانی که اشتغال در کشورهای عربی آسان بود و سود و منافع زیادی داشت کسانی امثال حاج احمد ادامه تحصیل را ترجیح دادند، آن هم در وضعیتی که حتی یک مدرسه راهنمایی و دبیرستان در شهر وجود نداشت و درس خواندن دردسرهای زیادی داشت و مستلزم رفتن به شهرهای دیگر و تحمل دوری از خانواده و دوستان در آن سن بود. آنزمان تعداد افرادی که مدرک لیسانس داشتند به دو نفر هم نمیرسید، ولی خوشبختانه الان تقریبا در هر خانه حداقل یک لیسانسه وجود دارد.»
حاج احمد درویشی خاطرهای هم از سال ۶۶ برایمان تعریف کرد: «بعد از مراسم خاکسپاری ده تن شهید گراش، یک نفر به من خبر داد که چند نفر از تهران آمدهاند و سراغت را میگیرند. بعد فهمیدم که آمدهاند تا بررسیهای اولیه را انجام دهند تا سیزده پست سازمانی را به اداره آموزش و پرورش گراش تحویل دهند و این از سال ۶۵ نشات میگرفت، زمانی که من به همراه مهندس نوروزی، غفاری، حاج علی محسنی، رحمت صالحی و حاج عباس درویشی برای درخواست ارتقا به تهران رفتیم و آنجا با چند نفر از وزیران وقت از جمله علوی وزیر آموزشوپرورش و غرضی وزیر مخابرات ملاقات کردیم. عملی شدن و تحویل این پست سازمانی به دلایلی تا چند سال به تاخیر افتاد تا بالاخره در اسفند سال ۶۷ زمانی که اسکندرنژاد مسئول نمایندگی آموزشوپرورش شهر بود این درخواست محقق شد.»
حاج احمد سال ۵۱ به دلیل فعالیتهای انقلابی به مدت یک هفته در یکی از زندانهای شیراز زندانی شد.
در پایان مراسم، هدیهای به این معلم دلسوز و معتمد و مردمی شهر اهدا شد.
در لحظات پایانی جشن یکی از دخترهای حاج احمد از برنامهی آیین چراغ تشکر کرد و از پدرش خواست تا شعری که در مراسم تودیع و معارفهی ریاست آموزشوپرورش خوانده بود را دوباره بخواند. این سه خواهر و فرزندان حاج احمد که دیگر میشد رد اشک خوشحالی را روی صورتشان دید در قسمت پایانی مراسم از ما خواستند اشاره کنیم که پدرشان در دفتری تمام خاطرات روزانهاش را ثبت میکند و با وجود مشغلهی زیاد هیچ وقت خانوادهاش را در اولویتهای بعد قرار نداده است و برایش بیشترین اهمیت را داشته تا جایی که گاهی اوقات حتی روز تولد نوههایش را یادآوری میکند. آنها میگویند: «حضور پدر باعث سرافرازی و افتخار ما است.»
با گرفتن عکس یادگاری این جشن به اتمام رسید.
ماجد
۱۲ آبان ۱۳۹۲
با تشکر از استاد حوزه و دانشگاه جناب دکتر محمد کریمیان
محمدامین
۱۲ آبان ۱۳۹۲
دست برگزارکنندگان درد نکنه.