هفت‌برکه سمیه کشوری: در تقویم جهانی، ۱۳ نوامبر را به عنوان «روز جهانی مهربانی» نامگذاری کرده‌اند (+)؛ روزی که با ۲۲ آبان، امروز، هم‌زمان است. می‌توان ساعت‌ها از مهربانی حرف زد، اما گاهی لازم است از نقطه‌ی مقابلش شروع کنیم؛ چرا که گاهی فهم نور، از عبور از تاریکی ممکن می‌شود. پس به سراغ سه کتاب درباره‌ی قتل‌های واقعی رفتیم تا بگوییم روز جهانی مهربانی فقط دعوت به لبخند زدن نیست؛ گاهی برای فهمیدن معنای مهربانی، باید به جاهایی نگاه کنیم که مهربانی غایب بوده است؛ به لحظه‌هایی که نبود همدلی، نبود شنیده‌ شدن، و نبود «دیدنِ دیگری» به تراژدی ختم شده است.

ترومن کاپوتی با کتاب «در کمال خونسردی»، میشل فوکو با کتاب «بررسی یک پرونده‌ی قتل» و امانوئل کارر با کتاب «خصم» یا «ابلیس درون» نشان می‌دهند قتل تنها از خشونت زاده نمی‌شود؛ از لحظه‌ای آغاز می‌شود که مهربانی عقب می‌نشیند. در جهانی که این آثار روایت می‌کنند، مهربانی غایب است و ما از تماشای نبود مهربانی، ارزش آن را می‌فهمیم. بنابراین مهربانی یک تزئین اخلاقی نیست؛ بلکه فرآیند حفظ انسانیت است.

سه اثر درخشانی که درباره‌ی قتل واقعی نوشته شده‌اند، در ظاهر درباره جنایتند اما در ژرفا، هر سه روایتی هستند درباره فقدانِ مهربانی و پیامدهای انسانی، روانی و اجتماعی آن. این آثار به ما می‌گویند جنایت از لحظه‌ی کشیده شدن ماشه آغاز نمی‌شود؛ بلکه از لحظه‌ای آغاز می‌شود که دیگری نادیده گرفته می‌شود.

Komod 167 Mehrabani

کاپوتی و رؤیای ثبت حقیقت: جنایت به‌مثابه فروپاشی پیوند انسانی

ترومن کاپوتی، نویسنده آمریکایی، با «در کمال خونسردی» In Cold Blood که در سال ۱۹۶۶ منتشر شد، راه تازه‌ای در ادبیات باز کرد، و آن روایتِ واقعیت با زبانِ رمان بود؛ همان چیزی که خودش «رمان غیر داستانی» non-fiction novel نامید و تاریخ ادبیات هم آن را پذیرفت.

داستان کتاب، قتل خانواده‌ای آرام در کانزاس توسط دو مرد جوان است؛ قتلی بی‌دلیل، بی‌منطق، بی‌فریاد. کاپوتی برای فهم این واقعه، ماه‌ها در شهر کوچک ماند، با قاتلان حرف ‌زد، جزئیات را کاوید، تا از دل واقعیت، ساختار رمانی خلق کند. کاپوتی با صرف شش سال تحقیق و مصاحبه، ماجرای قتل خانواده‌ی کلاتر را با تکنیک‌های رمان‌نویسی (زاویه ‌دید، شخصیت‌پردازی، تعلیق) بازآفرینی کرد. تا جایی  که می‌توان گفت ترومن کاپوتی با کتاب در کمال خونسردی به‌طور جدی مرز میان روزنامه‌نگاری و رمان را شکست.

کاپوتی در مصاحبه‌هایش هنگام انتشار کتاب (مثلاً در نیویورک تایمز و آتلانتیک در سال‌های ۱۹۶۵–۶۶)، اصطلاح «رمان غیرداستانی» را به کار برد و گفت: «آنچه من می‌نویسم یک رمان غیرداستانی است. این یک فرم کاملاً جدید است.» بعدها منتقدان متعددی این جایگاه را تأیید کردند. به عبارت دیگر ترومن کاپوتی این اصطلاح را خودش ابداع کرد، اما از آن‌جا که «در کمال خونسردی» درباره پرونده‌ی قتل واقعی بود، بسیاری از منتقدان و پژوهشگران بعدی او را بنیان‌گذار زیرژانرِ رمان مستند جنایی non-fiction crime novel دانسته‌اند، یعنی شکل خاصی از رمان مستند که موضوعش جنایت واقعی است.

کاپوتی و قاتل: «قتل بی‌سبب»؟

در کتاب «در کمال خونسردی» آن‌چه فراتر از تکنیک اهمیت دارد این است که در جهان کاپوتی، قتل نه از دیوانگی می‌جوشد، نه از نفرت؛ از تنهایی، حذف‌شدگی و نبود پیوند انسانی سرچشمه می‌گیرد. قاتلان، پیش از آن‌که دست به اسلحه ببرند، سال‌ها از مهربانی جهان سهمی نبرده بودند.

گویی کاپوتی در «در کمال خونسردی» با روایت دقیق، بی‌طرف و سرد می‌خواهد بگوید وقتی انسان دیده نمی‌شود، جهان ممکن است در لحظه‌ای آرام و «بی‌سبب» فرو بپاشد.

Komod 167 Cold Blood Capote

فوکو و سیاست حقیقت: جنایت در آینه‌ی قدرت

هفت سال پس از کاپوتی، میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی، و گروه پژوهشی‌اش، پرونده‌ی پیر ریویر را با کتاب «بررسی یک پرونده قتل» در سال ۱۹۷۳ گردآوردند؛ روایتی از جوانی روستایی در فرانسه‌ی قرن نوزدهم که مادر، خواهر و برادرش را به قتل رساند و سپس نامه‌ای بلند نوشت تا انگیزه‌ی خود را توضیح دهد. فوکو در این اثر مجموعه اسناد و نامه‌های پیر ریویر را گرد آورده و با مقدمه‌ای جامعه‌شناسانه و تاریخی درباره‌ی نظام کیفری و روان‌پزشکی فرانسه منتشر کرده است.

با اینکه فوکو ادامه‌دهنده‌ی کاپوتی نیست اما در اثر خودش چرخش ایجاد می‌کند. یعنی اگر کاپوتی می‌گوید: «من حقیقت را بازسازی می‌کنم.» فوکو می‌گوید: «اصلاً حقیقت چطور ساخته می‌شود و چه کسی حق دارد درباره‌ی جنون و جنایت حرف بزند؟»

فوکو، برخلاف کاپوتی، نه هیجان روایی ایجاد می‌کند و نه قهرمان می‌سازد. او اسناد را کنار هم می‌چیند؛ یعنی گزارش‌ها، نامه‌ها، نظر پزشکان، پلیس و دادگاه؛ و به‌جای «روایت»، چیزی شبیه نمایش دستگاه حقیقت‌سازیِ جامعه ارائه می‌دهد.

فوکو و قاتل: «موجود نامطلوب»؟

در کتاب «بررسی یک پرونده قتل» قاتل یعنی پیر ریویر جنایت می‌کند؛ اما آنچه در فراسوی کتاب به ما نشان داده می‌شود، تنهایی او در میان شبکه‌ای از قدرت‌هاست: خانواده‌ای فروپاشیده، روستایی بسته، نظامی قضایی و پزشکی که بیش از فهمیدن، طبقه‌بندی می‌کند. در این روایت، نه‌فقط مهربانی غایب است؛ بلکه جای آن را سازوکارهایی گرفته‌اند که به‌جای فهمیدن انسان، او را طبقه‌بندی، برچسب‌گذاری و از او موجودی «نامطلوب» می‌سازند.

کتاب «بررسی یک پرونده قتل» در عمق خود به ما یادآوری می‌کند که مهربانی صرفاً احساس فردی نیست؛ بلکه کنشی اجتماعی و ساختارمند است که می‌تواند بخشی از عدالت باشد.

Komod 167 Barresi Qatl Foucault

کارر و آینه‌ی وجدان: روایتِ جنایت و اعترافِ نویسنده

امانوئل کارر، نویسنده فرانسوی، در کتاب «خصم» یا «رقیب» یا «ابلیس درون» The Adversary در سال ۲۰۰۰، با اتکای آشکار به میراث کاپوتی و با حساسیتی فوکویی نسبت به قدرت حقیقت، پا را از هر دو فراتر می‌گذارد. او داستان ژان‌کلود رومان را روایت می‌کند؛ مردی که سال‌ها نقش پزشک را بازی کرد و از ترس آشکار شدن دروغش، خانواده‌اش را کشت.

کارر هم از کاپوتی و هم از فوکو رد می‌شود، اما ادغام‌شان می‌کند؛ از کاپوتی تماشای یک پرونده را می‌گیرد و از فوکو نقد مشاهده‌کننده و قدرت روایت را. اما کارر، نوآوری به خرج می‌دهد: او خودش را در داستان وارد می‌کند؛ نه فقط ماجرای جنایت بلکه ماجرای «روایت کردن جنایت». در کتاب کارر، جنایت لحظه افشای خود انسان، از جمله نویسنده است. به عبارت دیگر کارر برخلاف کاپوتی، نامرئی نمی‌ماند و خود را با تردیدش، وسواسش و احساس گناهش در روایت نمایان می‌کند. چرا که نمی‌پرسد «قاتل که بود؟» بلکه می‌پرسد «چرا من جذب این قتل شدم؟ و نوشتن درباره‌ی رنج دیگران چه معنایی دارد؟»

کارر و قاتل: «ناتوان از دیدن دیگری»؟

در این‌جا مهربانی معنایی پیچیده‌تر پیدا می‌کند: مهربانی نه ترحم است و نه توجیه. مهربانی یعنی توانِ دیدن انسان در تاریکی‌اش، بدون داوری شتاب‌زده. این نگاه، روایت جنایی را از گزارش خشونت به جست‌وجوی اخلاقی بدل می‌کند. کارر یادآور می‌شود که پیش‌گیری از جنایت همیشه به قانون مربوط نیست؛ گاهی به ظریف‌ترین شکل‌های توجه، همدلی و دیدن دیگری مربوط است.

در نهایت اینکه نوآوریِ کاپوتی، ادبی‌سازیِ جنایت بود؛ نوآوریِ فوکو، سیاسی‌سازیِ جنایت؛ و نوآوریِ کارر، اخلاقی‌سازی و خودکاوی روایت جنایت.

Komod 167 Emmanuel Carrere

مهربانی، امکان ادامه انسان بودن است

شاید روز جهانی مهربانی به ما یادآوری کند که جنایت همیشه با گلوله آغاز نمی‌شود؛ با لحظه‌ای آغاز می‌شود که کسی، جایی، شنیده نمی‌شود، درک نمی‌شود، و دیده نمی‌شود.

این سه کتاب ما را به وحشت نزدیک می‌کنند تا چیزی ساده اما بنیادین را بفهمیم: اینکه مهربانی مانع قتل است، همان‌طور که بی‌مهری گاه مقدمه‌ی آن. کاپوتی با ادبیات و قدرت روایت، فوکو با منطق قدرت، و کارر با آینه‌ی وجدان، به‌نوعی قتل را در سایه‌ی غیبت طولانیِ مهربانی بازگو کردند. کاپوتی ما را با خشونتِ بی‌دلیل روبه‌رو می‌کند؛ فوکو نشان می‌دهد چگونه جامعه حقیقت و جنون می‌سازد؛ کارر به ما آینه‌ای می‌دهد تا خود را در برابر رنج دیگری ببینیم؛ و هر سه در نهایت به یک جمله می‌رسند که مهربانی، امکان ادامه انسان بودن است.

در اینجا مهربانی در مقام مسئولیت ظاهر می‌شود چرا که مهربانی تنها دعوت به «خوب بودن» نیست بلکه در شمایل یک وظیفه انسانی و اجتماعی ظاهر می‌شود، چرا که شکل ظریف عدالت است. روز جهانی مهربانی یادآوری می‌کند برای جلوگیری از جنایت، باید پیش از قانون، زیربنای انسانی جامعه را حفظ کرد.

Komod 167 Mehrabani 1