هفتبرکه: ورزش یک کار تیمی است اما همیشه ستارههایی هستند که نامشان در ورزش بیشتر میدرخشد. در هفته ورزش و تربیتبدنی شمعهای آیین چراغ را برای میرزا اکبری روشن کردیم که با ۳۰ سال حضور در مدیریت ورزش و ۲۰ سال ریاست تربیتبدنی یکی از موثرترین شخصیتها در دیروز و امروز ورزش گراش است.
سی و یکمین برنامه آیین چراغ به پاسداشت میرزا اکبری، باسابقهترین رییس اداره تربیتبدنی گراش، فعال ورزشی و نویسنده چهار جلد کتاب، در آخرین روزهای پاییزی، ۲۸ مهرماه در موسسه فرهنگی و هنری هفتبرکه برگزار شد. میرزا اکبری متولد ۴ آبان ۱۳۳۹ است ولی مناسبت هفته ورزش باعث شد به پیشواز ۶۵ سالگیاش برود. «آیین چراغ» یک بار دیگر خانواده، دوستان و همکاران یک نام ماندگار را گرد هم آورد، تا زحماتی که به درازای عمر آدمها است، در ساعاتی دوستانه و صمیمی، مرور شود و فراموش نشود.
خانواده میرزا اکبری، دوستان و همکارانش در جشن حضور داشتند و همسرش خانم فاطمه اکبری که دختر عموی اوست و دخترش زهره، در میانه این جشن کوچک به جلسه آمدند و از مهمانان ویژه تولد او بودند.
بخش اول: میرزا اکبری؛ پاکدست، مخلص، دلسوز و پرتلاش
خواجهپور: میرزا اکبری در دو میدان ورزش و قلم
محمد خواجهپور، مدیر رسانههای هفتبرکه، در مورد توضیح آیین چراغ گفت : «آیین چراغ به پیشنهاد صادق رحمانی حدود سال ۱۳۹۳-۹۴ شروع شد. با این رویکرد که از کسانی که برای گراش زحمت کشیدهاند و الان در سن بازنشستگی هستند و یا کمتر در فضای عمومی حضور دارند، یادی بکنیم و از آنها تقاضا کنیم که تلاشی که برای شهر، شهرستان یا حتی در سطح ملی داشتند را ادامه بدهند. دو معیار ساده گذاشتهایم؛ یکی اینکه افراد در مسئولیتی نباشند و دیگری اینکه چهرهای باشد که زحمتی برای شهر کشیده باشند و شاخصی در این زمینه داشته باشند.»
او در مورد ابعاد مختلف شخصیتی میرزا اکبری گفت: «شاید بیشتر افراد، ایشان را یک چهرهی ورزشی بشناسند. ولی در کنار جنبههای ورزشی پررنگی که دارند، جنبههای فرهنگی و اجتماعی زیادی هم دارد که حداقلش چاپ چهار کتاب است. فعالیتهای فرهنگی میرزا در دهه هفتاد در زمینه مطبوعات و تولید خبر آغاز شد و بعد هم همین کار را در قالب کتاب ادامه داد. امیدوارم کتابهای دیگری که در دست تولید دارند هم بخوانیم.»
پیشداد: سیاست ما این بود که حرمتها حفظ شود
عبدالحمید پیشداد رییس سالهای دور اداره تربیتبدنی و از دوستان میرزا اکبری، نخستین سخنران جلسه گفت: «فکر میکنم اگر یک مقدار از گراش دور باشی آقای اکبری را بهتر میشناسی. ما سالها همکار بودهایم، در تربیت بدنی اوز که بودم، خداوکیلی یکی از باسوادترین مسئولان تربیت بدنی استان بودند. مدیریت و دانش او در علوم اداره تربیت بدنی بسیار عالی بود. در بخش نرمافزار و سختافزار بسیار عالی عمل کردند؛ با توجه به اینکه ما آن اعتبارات مالی دولتی را اصلا نداشتیم.» پیشداد که خودش را اوزی-گراشی میداند از خیرین گراش هم تقدیر کرد. او افزود: «ما بسیار با هم هماهنگ بودیم. من ایشان را بسیار کامل میدیدم. از بس که در بعضی مواقع دلسوزی داشتند، عصبانی هم میشدند و لازم هم بود، اما همه از سر دلسوزی بود.»
و خاطرهای از همکاری خودش با میرزا تعریف کرد. او گفت: «یک روز دو جوان آمدند پیش ما و بلند شدیم و احترام کردیم و گفتند از گراش آمدهایم و پذیرایی مختصری کردیم. گفت آمدهایم تا زمینی به ما بدهید تا یک فضای ورزشی در اوز بسازیم. گفتم شما خیر هستید؟ گفتند نه. گفتم معرفینامه از آقای اکبری دارید؟ گفتند ما کاری به آقای اکبری نداریم! گفتم من هم کاری با شما ندارم و تا الان مهمان من بودید اما الان که سر بحث اصلی باز شد، من زمانی شما را به رسمیت میشناسم که با اجازه آقیا اکبری باشد و نمیتوانم بدون اجازه آقای اکبری در این مورد با شما صحبت کنم و رفتند. سیاست ما این بود که حرمتها حفظ شود.» او از دستاندکاران برگزاری برنامه تجلیل کرد و گفت: «همین جلسه کوچک خودمان که تجلیلی از این مرد بزرگ باشد به عنوان یک اوزی-گراشی از شما سپاسگزارم.»
پیشداد گفت نقطه آشنایی آنها به زمان همبازی بودن در فوتبال برمیگردد و افزود: «میرزا واقعا چپپای خوبی بود! از آنجا افتخار آشنایی داشتم.» سیروس بیگلربیگی از لار و خسرو جمالیان از شهر خور دیگر دوستان میرزا اکبری بودند که از مهمانان ویژه جشن تولد او بودند.
صلاحی: کتاب آقای اکبری ورزش گراش را شناسنامهدار کرد
عبدالله صلاحی مدیر بنیاد کهنپارسیان جنوب در مورد وجه فرهنگی میرزا اکبری شروع کرد و گفت: «سالیان سال با آقای اکبری آشنا هستم. تا اینکه دو سال همکار ما در مجموعه دانشنامه کهن پارسیان جنوب بود و برای مجموعه کوچک ما سنگ تمام میگذاشت. کار آرشیو را انجام میدادیم. آقای اکبری از زمانی که نشریه خبر جنوب ویژه گراش و میلاد ویژه گراش را کار میکردند، یکتنه، عکاس و نویسنده خودش بود. بعد هم چاپ کتابش. هر چند در بیان کارهایش شکستهنفسی دارد اما خیلی خوب از پس آن برمیآید و ضمن اینکه آنقدر مناعتطبع دارد که از خیلی از چیزها که بعضی در حوزههای فرهنگی بهرهمند شدهاند هم بهرهمند نشده است و همیشه در موقعیتی قرار گرفته است که خودش و خانواده را به زحمت میاندازد. فعالیت و خدماتش هم آنقدر نگفته که شاید از دید همه مخفی مانده است. خیلیها شاید با خدمات او زاویه داشته باشند، من میگویم از سر بیاطلاعی است و باعث شده او را نشناسند و نقدهایی به او بکنند در حالی که این نقدها هم وارد نیست.»
ادامه آشنایی صلاحی با اکبری به چاپ دو کتاب او در موسسه خط سوم و مجوز و نشر آنها برمیگردد. مقدمه کتاب «نامها و یادها» از میرزا اکبری را عبدالله صلاحی نوشته است و جلد دوم آن در راه است. او گفت: «دیدم چقدر برای پژوهش و نوشتن و پیگیری آنها پشتکار دارد. دوست داشتم دوستانش او را بهتر به شهر میشناساندند. خیلی برای رونمایی از کتابشان تلاش کردم و دعوت کردم از جاهای مختلف، اما برای تقدیر از زحمات چهل سالهی او کافی نیست.»
او افزود: «امیدوارم خانوادهی او که سختی کار او را چهل سال تحمل کردند، باز هم تحمل کنند.» و سپس کتابهای میرزا اکبری را در جمع حاضر معرفی کرد و گفت: «آقای اکبری ورزش گراش را شناسنامهدار کرد. کارهای او بسیار دقیق است. اعتقاد دارم برای خودش باید کتاب جداگانه بنویسیم. کتابهای ورزشی او شناسنامه ورزش گراش است. انشالله در آینده بتوان به شکل نفیستر چاپ کرد. کتاب «نامها و یادها» به روحیه او برمیگردد که دوست دارد بزرگانی که زحمت کشیدند فراموش نشوند. جلد دو این کتاب هم در دست چاپ است. کاری که آقای اکبری برای دیگران میکند، ما باید برای خودش بکنیم. امیدوارم چراغی که شما روشن کردید، امیدوارم چراغ راه ما باشد، برای این کار.»
طارمیزاده: قدر این مرد را باید بیشتر دانست
حسین طارمیزاده رییس پیشین هیات فوتبال لارستان از رقبا و دوستان قدیمی اکبری در ورزش فوتبال است. او هم بعد از تبریک تولد او و تشکر از برگزاری این برنامه گفت: «افتخار میکنم که در جمع بزرگان فرهنگی و ورزشی شهرستان گراش هستم. آقای اکبری مظلوم واقع شده است، در شهرستان گراش. با این همه اطلاعات قوی، اما من احساس میکنم که مردم شریف و بزرگ شهرستان گراش باید به ایشان بیشتر بها میدادند. هر چند شخص خودش آنقدر مخلص و سر به زیر و آرام هستند که هیچ وقت هیچ ادعایی هم ندارند. من در هیات فوتبال که بودم بعضی مواقع از ایشان مشورت میگرفتم. اگر امروز ما پیشرفت در فوتبال شهرستان داریم، مدیون زحمات این مرد هستیم.»
طارمیزاده گفت: «در شهرستان خودمان چنین افرادی با چنین رویکرد و دیدگاه بزرگی ندیدهام. قدر این مرد را باید بیشتر دانست. حتی در جریان مشکلاتی که ایشان داشتند، شاید ما کمتر احساس مسئولیت کردیم. ایشان با وجود همه مشکلاتشان چطور همت به خرج دادند این همه کتاب نوشتند. خیلی بزرگی و همت میخواهد که چینن هدفی را دنبال کنی.»
حسننژاد: منش پهلوانی و غیرت را از او یاد گرفتهام
نوبت به اسماعیل حسننژاد رییس پیشین هیات فوتبال گراشش و از دوستان و همکاران میرزا اکبری رسید. او در ابتدا از مهمانان خواست ایستاده، برای همسر و خانواده آقای اکبری؛ به افتخار صبر و شکیبایی آنها، دست بزنند. او در ادامه گفت: «نگاه آقای اکبری فراتر از گراش بود. من مربیگری را از آقای چترآذر یاد گرفتم، اما منش پهلوانی و غیرت را از او یاد گرفتهام.» او سپس خاطراتی از دوستی و همراهیها با میرزا اکبری در ایران و خارج از کشور و منش پهلوانی میرزا تعریف کرد. او افزود: «در زمان او تنها ادارهای که از جیب خرج میکرد اداره ورزش و جوانان بود. سالن محبی و استادیوم ورزشی مدیون آقای اکبری هستند. به اندازه یک پدر بالای سر ما بود. افرادی امثال آقای اکبری برای خودشان زندگی ساختند. میرزا واقعا سنگ تمام گذاشت.»
او در مورد منش پهلوانی آقای اکبری گفت: «چرا ما یک استقبالکننده خوب، اما بدرقهکننده بد هستیم؟ او زندگیاش را وقف تیم کرد. چهار تیم به گراش میآمدند. همسرش را به خانه پدری میبرد و بازیکنان را در خانه خودش جا میداد. حالا چی دارد؟! او زندگی و همه چیزش را برای گراش گذاشت. یک بار یک ده تن وسایل ورزشی از طریق آقای حسنی نماینده وقت مجلس برای ما امد؛ گفتم آقای اکبری چرا میخواهی به لار هم بدهی؟! این همه سال زیر نظر لار بودیم، چیزی به ما دادند؟! گفت نه! اول لار، دوم خنج و سوم گراش! یک نفر در بلغان زندگیاش داشت خراب میشد، میگفت برویم وساطت کنیم درست شود. برای کل منطقه روزنامه مینوشت و این آدم واقعا خاص است.»
مهیایی: در زمان میرزا، یک وجب از زمینهای ورزشی، مصادره دیگران نشد
دانشور از دوستان میرزا اکبری از اجرای این برنامه تشکر کرد و ادامه صحبتها را به رحمت مهیایی سپرد. مهیایی که در دورههای مختلف مدیریت ورزش به ویژه در ههیات امنا ورزش با اکبری داشته است، با تشکر از اجرای این برنامه گفت: «آشنایی من با آقا میرزا به کلاس پنجم ابتدایی برمیگردد.» و ادامه داد: «آقای اکبری یکی از مسئولین پاکدست، شجاع و بیادعای شهر بودند. اهل قلمفرسایی و پژوهش. از چند مسئولی که آمدند، در همان اداره استخدام شد و همان جا هم بازنشسته شد. نه مجبورش کردند برود بیرون، نه خودش رفت بیرون؛ به خاطر عشقی که به جامعه ورزش داشت. هر دستاورد زیرساختی که داریم، نود درصدش زمان ایشان ساخته شد؛ مجموعه ورزشی محبی، مجموعه ورزشی شهدا و دو سالن آنجا، او هم واسطه بنایش شد؛ هم از محل شخصی و هم بودجه دولتی؛ تداوم حفظ چمن ورزشگاه و مهمتر از همه در برابر ناملایمات برای جامعه ورزش عصبانی میشد. یک وجب از زمینها و تاسیسات ورزشی مصادره دیگران نشد.»
مهیایی خاطرهای از شیخی از اداره اوقاف در جلسهای تعریف کرد و گفت: «آقا میرزا و من از طرف یک مجموعه دعوت بودیم. آن شیخ ادعای بیش از حد نسبت به زمین ورزشگاه شهدا داشت و میرزا چنان برآشفت و چنان در مقام دفاع از زمین ورزشی برآمد که شیخ مجبور به فرار از جلسه شد. شجاعتش قابل تحسین است.» و مهمانان برای جسارت میرزا دست زدند! او ادامه داد: «داور رسمی استان فارس بود. جزو اولین داوران رسمی فدارسیون فوتبال بود. بازیکن و مربی تیمهای استقلال، پاس و منتخب تارا بودند. در زمان تصدی ایشان ما چهار تیم لیگ استانی داشتیم؛ با مشکلاتی که آن زمان فرا روی ایشان بود.»
قاسمی: میرزا عاشق فوتبال و استقلالی بود
سردار قاسمی از دوستان میرزا اکبری هم با یک خاطره بامزه به گپ دوستانه جشن تولد او پیوست. او گفت: «مسابقات باشگاهای آسیا در العین بود. ما زودتر رفته بودیم و بلیط گرفته بودیم. میرزا هم بعد آمد و بلیط نداشت. استادیوم شلوغ بود و مرحوم حجازی مربی بود. من بلیطم را به میرزا دادم. دوستی گفت پس خودت چی؟ رفتیم و با شُرطه صحبت کردیم و گفتم یکی از رفقایم از ایران آمده و عاشق فوتبال و استقلالی است و بلیطم را به او دادم. او استقلالی و من پرسپولیسیام. او رقابت بین استقلال و پرسپولیس را میدانست. گفت به خاطر اینکه راست گفتی بیا بدون بلیط برو داخل. بازی با الهلال بود و استقلال یک-صفر بود. منِ پرسپولیسی زیر پرچم استقلال نشسته بودیم و فردا عکسمان در کل گراش پخش شد!»
فرسوده: همسر و خانوادهاش پا به پای او آمدند
نوبت خاطرهگویی و گفتن از میرزا، به قاسم فرسوده مدیر باشگاه هلالاحمر و معاون فرماندار گراش رسید. او در ادامه گپ و گفتها، با تشکر از هفتبرکه گفت: «آقای اکبری یک دوره پنجاه ساله فعالیت داشته است. یک دوره سی ساله که رییس اداره ورزش بوده و ده سال قبل و ده سال بعد از بازنشستگی. آقای اکبری عمده همشهریان بیشتر در بحث فرهنگی و ورزشی شناخت دارند.»
فرسوده در مورد نقش موثر فعالیت اکبری در ارتقا گراش به شهرستان گفت: «در بحث ارتقا بخش به شهرستان هفت سال محرمانه فعالیت داشتیم و دفترمان در هلال احمر بود و هیچ کسی خبردار نشد. تعداد محدود نه نفره. یکی از اعضای موثر با حضور دایمی و اصلی آقای اکبری بود. حتی اعضای شورا عضو نبودند. در بحث فرهنگی و مطبوعاتی انصافا فعالیتشان پیگیر و منتج به نتیجه بود. آقای اکبری بیشتر در مسایل کاری با ما ارتباط داشت، بارها پیشنهاد مسئولیت در سطح استان به او میداند اما به دلیل علاقه به کار قبول نمیکرد. حتی وقتی ظاهرا سمتی نداشت اما به عنوان کارمند در کنار مسئول ماند و کار کرد.»
او به بخش کارهای عمرانی میرزا اکبری هم سر زد و گفت: «در بحث ساخت و ساز، فعالیت او دو بخش است: عمرانی و نرمافزاری. نود درصد پروژههای عمرانی ما به واسطه حضور و پیگیریهای ایشان بود.» او گفت، استادیوم، سالن محبی و سالن ریاست جمهوری از جمله این پروژهها است و افزود: «هر جا بوده در بحث ساخت و ساز و عمرانی پیشقدم بود.» او از خانواده آقای اکبری تجلیل کرد و گفت: «همسر او پا به پای او آمد. با همه مسائل و مشکلات کمک میکرد و جا دارد از خانواده ایشان تشکر کنم.» و یک خبر خوب برای قدردانی از زحمات این زوج صبور داشت. فرسوده گفت: «ایشان و همسرشان در اولین فرصت عازم کربلا میشوند.»
منفرد: ورزش گراش با نام میرزا اکبری گره خورده است
مهمان بعدی محمد منفرد رییس مجمع خیرین سلامت بود. او در مورد میرزا اکبری اینطور شروع کرد: «من میگویم ابرمرد ورزش گراش. آقای اکبری یک انقلابی در ورزش گراش به وجود آوردند. ورزش گراش با نام میرزا اکبری گره خورده است. من زمان زیادی گراش نبودم و در زمان مسئولیت ایشان خارج بودم؛ اما از دور در جریان فعالیتهای ایشان بودم. آقای اکبری را دعوت کردیم آمدند دبی. من آن زمان مسئول باشگاه ایرانیان بودم. دلسوزی و فعالیت ایشان را که دیدم عاشق ایشان شدم. خواستم ایشان را همان جا به کار بگیرم و به گراش برنگردند. دوستان گفتند میرزا اگر گراش را ترک کند، ورزش گراش از بین میرود. اگر ورزش گراش الان حرفی در سطح بینالملل و ملی دارد، مقدمهساز آن آقای میرزا اکبری است. اینقدر برای کارهای مختلف ورزشی دبی آمد، اما یک بار برای کار شخصی نبود. برای مجوز استادیوم محبی آنقدر دیگران مشکلات درست کردند؛ اما میرزا و دوستانش آنقدر رفتند و آمدند تا مجوز را بگیرند.»
او افزود: «به عنوان یک شهروند و دوست از ایشان، خانوادهاش و برادرهایش تشکر میکنم.» و خاطرهای تعریف کرد که به ساخت ورزشگاه محبی انجامیده است. او گفت: «یک بار میرزا با تیمش دبی بودند. آقای رهبر محبی خواستند به آنها هدیه بدهند و گفتند بیایند منزل و آقای محبی از ما خواستند هدیه برایشان بگیریم. از میرزا پرسیدیم برای بازیکنان چه میخواهی؟ هر چه شما بگویید و ما از طرف آقای محبی وکیل هستیم. گفتند برایمان یک استادیوم بسازند! سرانجام برای آنها ساعت گرفتیم. تا شب که منزل آقای محبی اکثر تجار و گراشیها هم بودند. به آقای محبی گفتم بچهها یک انتظاری هم دارند. پرسیدند چی؟ و گفتم بچههای گراش یک استادیوم هم میخواهند و او گفت چشم! و از آنجا کار مجموعه ورزشی محبی آغاز شد.»
پالایش: زحمات آقای اکبری نادیده گرفته شد
رباب پالایش که مدتها همکار ورزشی میرزا اکبری بوده است، از جمع بانوان صحبتهای کوتاهی داشت. او گفت: «من یازده سال در خدمت ایشان بودم و پیش او کار میکردم. واقعا برای گراش زحمت کشید، اما برخی افراد زحمتش را نادیده گرفتند. من از ایشان تشکر میکنم و تولدشان را تبریک میگویم.»
خانواده آقای اکبری: به وجود او افتخار میکنیم
نوبت به خانواده آقای اکبری رسید و دختر و همسرش از مرد سختکوش خانواده گفتند. زهره، دختر میرزا اکبری که فرزند اول خانواده است، در مورد پدرش با عشق و احترام فرزندی و کوتاه صحبت کرد. او گفت: «همیشه به بابا افتخار میکنم. راهی را رفته که با همه سختیها رفت و خیلی سختیها را تحمل میکرد. ولی واقعا از جان و دل برای شهرش گراش مایه میگذاشت. خیلیها قدر او را ندانستند و خیلی هم زحمت کشیدند و سنگ تمام گذاشتند؛ مثل آقای حسننژاد، فرسوده و چترآذر. همیشه به داشتن همچین پدری افتخار کردهام.» و مهمانان احساس او را با تشویق کردن ستودند.
خانم فاطمه اکبری، همسر میرزا اکبری، حالا چهل سال است در کنار او زندگی میکند و جز تشکر و افتخار به همسرش، چیزی از سختیها و فراز و نشیبهای زندگی با مردی که عمرش را وقف ورزش گراش کرده است، نگفت. خانم اکبری گفت: «افتخار میکنم به همسرم و واقعا برای تربیت بدنی زحمت کشیدهاند. سر این موضع تربیت بدنی گاها بحث میکردیم، چون واقعا وقتش را برای آن گذاشته بود. برای زندگیاش هم خیلی زحمت کشید. هم خوب و هم وفادار بود. واقعا به او افتخار میکنم.»
آقا و خانم اکبری که سال ۱۳۶۳ ازدواج کردهاند، سه فرزند دارند. زهره تک دختر خانواده ازدواج کرده و خانهدار است و محمد و بنیامین که الان قشم مشغول کار است.
جعفری: مخلص، متعهد، دلسوز، متخصص، جسور، آیندهنگر و پاکدست
کامران جعفری، از دیگر دوستان میرزا اکبری که از نوجوانی شاگرد او بوده است گفت: «صحبت کردن در مورد استاد اکبری بسیار کار سختی است. مخصوصا اینکه نمیشود در عرض چند دقیقه گفت. آقای اکبری را در بُعد مسئولیت رسمی میتوان از انگشتشمار مسئولین مخلص، متعهد، دلسوز، متخصص، جسور، آیندهنگر و پاکدستی ایشان دید. در بُعد اجتماعی و فعالیتهای جمعی لقب استاد برازنده ایشان است. حامی و پشتوانه بینظیر و همه جانبه برای همه اطرافیان و مخصوصا شاگردانش بوده است و از دوران نوجوانی به ایشان ارادت دارم و شاگردشان بوده و هستم. اگر بخواهم یکی از خصوصیات بارز ایشان بگویم منظم و مقید بودن به قول و وعده در هر شرایطی و به هر قیمتی ولو به ضرر او باشد، میتوان مثال زد.» و تولد او را تبریک گفت و به ادب شاگردی دستان استادش را بوسید.
در پایان بخش اول برنامه، شمع کیک تولد میرزا اکبری روشن و با تشویق مهمانان و با فوت او خاموش و برگ دیگری از زندگی پربار و پرتلاش این فعال ورزشی و فرهنگی شروع شد و دوستان و خانواده او هدایایی را به رسم یادبود به او اهدا کردند.
بخش دوم: میرزا اکبری؛ مرد سرسختِ ورزش گراش
زندگینامه
نوبت به میرزا اکبری رسید. مرد آرام و صبوری که هیجانات ورزش نتوانسته است این آرامش و صبوری را کمرنگ کند. میرزا اکبری و همسرش فاطمه اکبری سه فرزند دارند؛ زهره، محمد و بنیامین. آقای اکبری پس از قدردانی از هفتبرکه برای این جشن کوچک و تشکر از مهمانان و دوستان دور و نزدیکش، از زندگینامهاش شروع کرد و گفت: «تولد چهار آبان ۱۳۳۹ هستم. دوره دبستان تا سال سوم در مدرسه ابدی و بعد در مدرسه هرمزی و دوباره بازگشتم به مدرسه ابدی. از سوم راهنمایی در لار بودم، مدرسه راهنمایی رازی لار. دبیرستان هم ابتدا دبیرستان صحبت و سپس قدس. سال ۱۳۶۲ خدمت سربازی رفتم در ۵۵ هوابرد شیراز. دوره آموزشی مرکز صفر-پنج کرمان که به دلیل جنگ آموزشی فشرده بود و بعد از حضور شیرزا، یک هفته بعد به مناطق جنگی اعزام شدم. در طول ۲۰ ماه خدمت در عین خوش، سومار و فکه و مناطق عملیاتی بودم. سال ۱۳۶۳ برگشتم و ازدواج کردم. هم همسرم و هم فرزندانم افتخار میکنم فرزندان صالحی تربیت کردم.»
شروع فوتبال از پاس
او از شروع دوران ورودش به زمین فوتبال گفت: «از بچگی با تیم جوانان پاس و با مرحوم دکتر داریوش شیبانی و شهامتالله مقتدری و مسعود شادمان و دیگر دوستان بودم. بعد از سربازی رفتن من، دوستان تیم پاس را منحل کردند و به اجبار به تیم استقلال رفتیم که مرحوم شهید ابراهیم امیدوار تاسیس کرد. به مدت ۲۵ سال به عنوان مربی و بازیکن، در خدمت تیمهای پاس، استقلال، تارا و منتخب گراش بودم. تا سن ۳۰ سالگی بازی کردیم و بعد بیرونمان کردند!» اما همه دوستان حاضر در جمع میگویند که تا سن بالاتری مانده است.
میرزا اکبری از ورزشیهایی است که شاید بیشترین حضور رسمی و غیررسمی در ورزش گراش داشته است. به مدت بیش از ۲۰ سال در چهار دوره مختلف ریاست تربیتبدنی و اداره ورزش و جوانان گراش را بر عهده داشت. او از شروع فعالیتش گفت: «از سال ۱۳۶۵ به صورت نیروی قراردادی بودم. یک روز در اداره نشسته بودم و آقای ابراهیم عزمی آمد و پیشنهاد مسئولیت تربیت بدنی را داد. گفتم صبر کن فکر کنم. فروردین سال ۱۳۶۵ در تربیت بدنی شروع کردم. در خلال این ۳۰ سال چند بار رفت و برگشت داشتهام. چند بار رفتم شیراز و چند مدت لار. در مجموع ۲۵ سال مدیریت تربیت بدنی را داشتم.»
ورزش بانوان؛ رباب پالایش
او به ورزش بانوان و به گفتهی او بنیانگذارش رباب پالایش هم سری زد و گفت: «سال ۱۳۶۷ ورزش بانوان را شروع کردیم که بنیانگذار و همه کارهاش خانم پالایش است. حتی اگر بگویم در ورزش بانوان بیش از من تلاش کرد، عمر و جوانی خودش را مخلصانه و خالصانه گذاشت. و خانمهای دیگر صفیه محمدی، پورشمسی، بیضایی، شیبانی، فرجی، اولین مسئول ورزش بانوان هم خیلی زحمت کشیدند. روزی که خواستیم ورزش بانوان را راهاندازی کنیم، اولین تماسها را دریافت کردیم و تهدید شدیم. رفتیم پیش آقای حلاجی و گفتند پوشش بانوان درست است؟ و تایید کردم. گفت باشد، یواش یواش شروع کنید و من حمایت میکنم؛ و بالاخره ورزش بانوان پا گرفت و خوب نتیجه گرفت. من همه آنها را مدیون زحمات و همت خانم پالایش میدانم.»
آقای اکبری از همکارانش در اداره تربیت بدنی هم یاد کرد و گفت: «مسعود و مهدی سالاری که هر دو با کمترین حقوق و بیشترین زحمات آنجا بودند. شاید گاهی بیش از حد به آنها سختگیری میکردم. گاهی آنقدر سختگیری میکردم که خودم از خودم بدم میآمد!» و از ارادت و حساسیتش نسبت به حفظ کیفیت چمن ورزشگاه صحبت کرد!
همسر؛ همراهی دلسوز در همه سختیها
میرزا اکبری دوباره به خانوادهاش و همسرش برگشت و او را همراه همه سختیهایش در راه ورزش خواند. او گفت: «در طول مدت سی ساله خدمتم، جفای بسیاری به خانمم رفت و همین باعث شد سالانه یکی-دو بار باید عمل جراحی میکرد. روح و تنش خسته و آزرده شد و از ورزش نفرت پیدا کرد. حتی میگفت یا دست از ورزش بکش یا مرا مرخص کن. من اگر فشاری تحمل میکردم، در قبال کارم حقوق میگرفتم، اما ایشان تعهدی نداشت.»
اکبری در تجلیل از همسرش گفت: «در اوایل دهه ۷۰ سه تیم، شاهین، ستاره آبی، استقلال در لیگ فوتبال استان بودند. معمولا اینجا دو بازی خانگی داشتیم پنجشنبه و جمعه. از روز چهارشنبه سه داور، ناظر و سرپرست بازی به خانه میآمدند. به مدت پنج سال همسرم به عنوان آشپز زحمت میکشید. بیشتر بیماریهایش به خاطر همین فشارها بود. خیلیها تهمت زدند و حتی شبنامه پخش کردند. زندگی من را به بازی گرفته بودند، اما خدا را شکر پشیمان نیستم و آنچه در توان داشتم برای ورزش گراش گذاشتم. دوست داشتم امروز جای من از همسرم تجلیل شود. چون بنده در قبال کارم مزد میگرفتم، اما ایشان چیزی نمیگرفت؛ جز بد و بیراه و تهمت و افترا. حتی برخی نزدیکان خودمان میگفتند اگر چیزی گیرشان نمیآمد، میرزا این کارها را نمیکرد. شرمنده او هستم و هنوز هم چیزی ندارم در این زمینه بگویم. در مجموع کارم راضی هستم. همین که توانستم کارم را انجام دهم و سربلند از این آزمون بیرون بیایم، خدا را شاکرم.»
از چاپ ویژهنامهها تا کتاب
آقای اکبری در بُعد فرهنگی هم حداقل با چاپ چهار جلد کتاب، شناختهشده است. سه جلد کتاب «نگاهی به ورزش گراش» و کتاب «نامها و یادها» از تالیفات او است. او در این مورد گفت: «آقای قاسم ایزدیان که نماینده مطبوعات در گراش بودند یک مدت به شیراز رفتند. من خبرها را برای «میلاد لارستان» و «خبر جنوب» میفرستادم و وقتی برگشت هم دوباره تحویل خودش دادم. ویژهنامههایی برای گراش منتشر کردم یکی «خبرجنوب» در شیراز و دیگر «میلاد لارستان» در لار منتشر میشد. برای ویژهنامهها خبرها را خودم مینوشتم و عکسها را هم میگرفتم.»
ایده کتاب او را هم دوستش مرحوم زادان خان به او داده است. او گفت: «روزی به مرحوم زادان خان مقتدری گفتم میخواهم یک بولتن از فعالیتهایم چاپ کنم. ایشان گفت کتاب چاپ کن ماندگارتر است. این دو جلد را نوشتم و بعد جلد سوم و کتاب «نامها و یادها» با دقت بیشتری منتشر کردم.» و کتابهایش همچنان ادامه خواهد داشت. میرزا در مورد کتاب جدیدش گفت: «جلد دوم کتاب «نامها و یادها» را در دست انتشار دارم، با راهنمایی عبدالله صلاحی؛ من به عنوان شاگرد و ایشان به عنوان استاد و افتخار میکنم و از هیچ کمکی نسبت به من دریغ ندارد.»
میرزا اکبری حالا شاید خسته از فعالیتهای ورزشی با دردسرهای بسیار، دوست دارد در گوشهی آرام و دنجی بنویسد. او که در سال ۱۳۹۵ بازنشسته شده است، گفت: «الان دیگر از ورزش زده شدهام. مثل مرحوم آقای رزمنوش که یکی از پاکدستترین مسئولان ورزشی در زمان شاه بود. بارها پیشنهاد مدیرکلی هم داشت، اما آنقدر علاقه به ورزش لار داشت که ماند. اما آنقدر برایش زدند که با نفرت از ورزش رفت. حتی میگفت استادیوم را نمیخواهم ببینم!»
«او میگفت ورزش یا باید عاشق باشی یا دیوانه. و واقعا لمس کردم و فکر میکنم هر دو بودم. خدا رحمتش کند، مرد بسیار بزرگی بود. خوب است یادی از ماندگارهای ورزش گراش در دهه ۴۰ یاد کنم؛ مرحوم عوض روشن، مدیر مدرسه ابدی؛ به اتفاق سهراب نجیبی، خلیل امینی لاری، مرحوم غلامرضا رضاییان، علی مهرآوران، خسرو سهامیفر؛ اینها اساس ورزش گراش را گذاشتند. بعدها هم آهنعلی غفاری، مرحوم حسن خبازی، شکرالله استوار، عبدالله آغاز، محمدامین محسنفرد، قاسم ایزدیان و گل سر سبد این جمع آقای چترآذر که اسطوره ورزش گراش بود، در اغلب رشتهها فوتبال، والیبال، آقای آشفته، جوکار، مظفریفرد، حاج محمدحسن اکبری، احمد کشاورز، حاج محمود مشتاقی، قنبر اکبری هم از کسانی بودند که خیلی زحمت کشیدند.»
او در مورد کتابش گفت: «شاید این کتاب الان خیلی مهم نباشد، اما پنجاه سال بعد ارزش پیدا میکند. آرشیوم را به آقای صلاحی سپردهام. حتی زمانی که سالن محبی اجاره میدادیم، من دفترها را تماما خدمت آقای صلاحی بردهام و تمام اسکن شده. اسناد بانکی و اسناد دیگر را به آقای صلاحی دادهام و وکیل خودم کردهام.»
پایان جلسه بعد از دو ساعت نزدیک شد و میرزا اکبری از حضور همه تشکر کرد و گفت: «من خاک پای همه شما هستم و افتخار میکنم همکاران و دوستانی مثل شما دارم.» و از دوستان و همکارانش یک به یک نام برد و تشکر کرد و افزود: «گفتند من این کارها را کردهام. اگر شما نبودید، من نمیتوانستم یک قدم هم بردارم. کارها زیاد بود و خودتان کردید. چون من مسئول اداره بودم به نام من تمام شده. اگر شما نبودید من کمترین حرکتی نمیتوانستم بکنم.»
جمالیان: در قضیه ورزش ایشان ولکن قضیه نیست
خسرو جمالیان از فرهنگدوستان اهل خور و دوستان میرزا اکبری گفت: «من از صحبت همه دوستان برداشت کردم شاهمیرزا وجودش با ورزش ساخته شده است. آشنایی من و شاهمیرزا اساسش یک مسابقه پراهمیت و پردرآمد بود. مسابقات شترسواری در شاهغیب و اولین دیدار ما و ادامه دوستی ما آنجا بود. رفتیم شاهغیب و مدیرعامل آنجا آقای مهرابی بود. در بحث کتاب «نامها و یادها» خیلی اصرار کردند خاطرهای بنویسم. خلاصه در قضیه ورزش ایشان ولکن قضیه نیست!»
احسان اکبری: برای من میرزا هم حکم برادری دارد و هم پدری
آخرین نفری که در مورد میرزا اکبری صحبت کرد، برادرش احسان اکبری بود. او در سخنان کوتاهی ارادتش را به برادرش میرزا مرور کرد و گفت: «حس خوبی دارم چون برادرم هستند. میرزا هم حکم برادری و هم پدری دارند برای من. من در گذشته تلخی که داشتم میرزا خیلی حمایتم کرد. همیشه به عنوان یک حامی پشت من بود.» و احساساتی شد و لحظاتی سکوت کرد و ادامه داد: «از صمیم قلبم برادرم را خیلی دوست دارم و خوشحالم که امشب دوستان بزرگواری که شاید نمیشناسم و کسانی که ذکر خیرشان از برادرم همیشه است، من افتخار میکنم؛ خدا را شکر که قدم رنجه کردید و ارزش قائل شدید و تشریف آوردید.»
یک آیین چراغ دیگر، برای بزرگداشت یک عمر فعالیت فرهنگی و ورزشی آقای میرزا اکبری، مرد خستگیناپذیر ورزش گراش؛ با گرفتن عکس یادگاری از دوربین مجید افشار و هدیههایی که خانواده، همکاران و دوستانش به او تقدیم کردند، در موسسه فرهنگی و هنری هفتبرکه تمام شد. حاضرین در این برنامه مهمان احسان اکبری برادر میرزا، و پذیرایی شام از طرف او بودند.
در ادامه نیز باشگاه گراشجوان در باغ نور، میزبان میرزا اکبری و مهمانان لاری و اوزی بود. شبی که با مرور خاطرات سالهای دور فوتبال و ورزش گراش بود. رقابتهایی که حالا رنگ رفاقت گرفته و خاطرهانگیز شده است.



































