هفتبرکه: گروههای واتساپی قرار بود زندگی ما را راحتتر کنند؛ قرار بود فقط یک راه ساده برای هماهنگی، خبر دادن و دور هم بودن باشند؛ اما کمکم تبدیل شدند به چیزی شبیه به یک تعهد و وظیفهی سنگین! دیگر فقط یک گروه هم نیست؛ دهها گروه است: فامیلی، کاری، مدرسهی بچهها، همکلاسیهای دانشگاه، دوستان قدیمی، همکاران سابق… و هر کدامشان اغلب بیوقفه پیام میفرستند. حالا ماییم و گروههایی که گاهی حتی اعضای آن را نمیشناسیم و استرسِ ماندن یا ترک کردن گروه را تجربه میکنیم! در این مطلب نگاهی داریم به «شغل تماموقت اضطرابی» که بیشتر ما در گروههای واتساپی داریم!
چندی قبل همکارم مطلبی از سایت روزنامهی «گاردین» برایم فرستاد که عنوانش این است: «میتونی بیصداش کنی – ولی هرگز نمیتونی بری» (اینجا) (با اشاره به ترانهی معروف «هتل کالیفرنیا» از گروه ایگلز) و موضوع مقاله به قلم پُلی هادسن، دربارهی پیچیدگیها و استرسهایی است که گروههای واتساپی در روابط اجتماعی برای ما ایجاد کردهاند. جالب است که خانم هادسن انگلیسی همان دغدغهها و استرسهایی را تجربه میکند که ما در ایران! البته در همهی شبکههای اجتماعی تقریبا وضعیت همین است و در اینجا واتساپ را به عنوان رایجترین برنامهی پیامرسان در دنیا مورد بررسی قرار دادهایم.
«وااای چقدر تو واتساپ همه چی خوب و راحته!» اما …
خب اجازه بدهید از اولش شروع کنیم که فکر میکردیم «وااای چقدر تو واتساپ همه چی خوب و راحته!» اما کجایش را دیدهاید! معمولا همه از عضویت در یک یا دو گروه فامیلی و دوستانه شروع کردهایم و حالا عضو گروههایی هستیم که شاید نصف بیشتر اعضا را نه دیده و نه میشناسیم! گروههایی که ناخواسته در آن عضو میشویم، مثلا گروه لباسفروشی دختر همسایه؛ یا گروههایی که به خاطر رودربایستی مجبوریم در آنها بمانیم، مثلا گروههای فامیلی؛ گروههایی که پیامهایشان را بیصدا کردهایم و نمیخوانیم و همهی اینها یعنی مدیریت پیامها در آنها استرسزا است. اینکه در کدام گروه میشود آزادانه بحث سیاسی کرد و در کدام گروه نمیشود و در کدام گروه میتوانیم شکلک قلب و گل بفرستیم و در کدام گروهها نه! یا حتی به محض روشن شدن اینترنت روی گوشی، پیامی که برای شما در این واتساپ فرستاده شده دو تا تیک میخورد و این یعنی اعلام حضور! و در اغلب گروهها مجبورید بخوانید یا جواب بدهید تا از عواقب «نادیده گرفتن شدن» بعدش در امان بمانید. بله همین قدر ساده و پیچیده!
پیام واتساپ به گروه: «فلانی! گروه را ترک کرد.»
نویسندهی مقاله گاردین معتقد است سادهترین راه برای فرار از مشارکت در بحثها یا فشار روانی برای ترک کردن گروه، بیصدا کردن (mute) گروه است. به خصوص در گروههایی که زیاد نمیشناسیم! ولی آیا گروههای فامیل و همکاران را هم میتوانیم بیصدا کنیم؟! بعید میدانم! کار خطرناکی میکنید! مثل این است که به یک مهمانی فامیلی یا جلسه کاری دعوت بشویم و حرف نزنیم! حالا اتفاقا باید توضیح بدهیم چرا ساکتیم! همه میپرسند: «چی شده؟ چرا ساکتی؟! چرا چیزی نمیخوری؟!» بعد هم دیگر بیا و درستش کن! پس همان تحمل کردن پیامهای «صبح بخیر!» و روانشناسی زرد، آسانتر است فکر کنم. حتی اگر گروهی با روحیات ما سازگار نباشد، گاهی به اجبار در آنها میمانیم تا مبادا اگر گروه را ترک کردیم فکر کنند، «چه کلاسی میذاره واسه خودش!»
اگر گروهی را ترک کنیم چه؟! واتساپ فورا ما را رسوا میکند! به اصطلاح خودمان توی تنبک میکند و در گروه پیام میدهد: «فلانی! گروه را ترک کرد.» این کار شاید در گروههایی که ارتباط حضوری کمتری با اعضا داریم، عواقبی نداشته باشد، ولی در گروههای دوستان یا فامیل، باید خودتان را برای توضیح کار بدتان آماده کنید! تازه بعد از چند وقت معمولا دوباره با دعوت ادمین گروه یا راضی کردن شما در چت خصوصی که «بابا حالا دور همیم! کجا میخوای بری؟!» به آن گروه اضافه میشوید. حالا مگر میگذارند قِسِر در بروی!
چند وقت قبل عمهی مادرم میخواست از یک گروه که گروه «ختم صلوات» بود و ناخواسته عضو شده بود، خارج شود و نگران بود به فقدان دین و ایمان متهم شود! البته نهایتا راضیاش کردیم که وقتی چیزی انقدر روی اعصابش است، از دستش خلاص شود و نهایتا گروه را ترک کرد.
چه پیامی در کدام گروه؟
موضوع دیگر بحث مدیریت پیامها است. در یک گروهی عضویم که میتوانیم راحت گراشی هم حرف بزنیم، صدا بفرستیم و راحت شوخی کنیم. اما گروه دیگری که همکاران ما هستند و دایرهی بزرگتری خارج از آنها که میشناسیم (یعنی صرفا همصنف هستیم) باید دست به عصا راه رفت! بالاخره ما با روحیات و اخلاق همدیگر آشنا نیستیم و ممکن است گذاشتن یک شکلک گلِ بیشتر یا یک قلب اشتباهی، کلی برداشت و تصویر غلط از شخصیت ما به جهانیان مخابره کند! یعنی این مرزگذاری بین انواع حالات ما در گروههای مختلف -بالاخره ما در گروه خانوادگی راحتیم و صمیمی اما در گروه کاری احتمالا خط قرمزهای اجتماعی و فرهنگی بسیاری وجود دارد- خودش یک ماراتن روحی و استرسآفرین روزمره است.
نکتهی ریز دیگر این است که در گروههای شلوغ واتساپی، اغلب فقط چند نفر -به دلیل رفاقتشان یا شناختشان از هم، شاید- حرف میزنند و پیام میدهند و بقیه صرفا خواننده هستند. حتی وقتی وارد بحثشان میشوی، لزوما جدی گرفته نمیشوی و پاسخی دریافت نمیکنی. این یعنی اینکه با وجود عضویت در گروه «یک تازهوارد» هستی. البته این واقعه شما را برای ترک گروه مصممتر میکند!
نتیجهی ترک گروه واتساپی آشنا در گراش: «چِکَّده فیس اَکود!»
در گراش که شهر کوچکتری است، اتفاقا شاید ماندن توی یک گروه یا ترک گروههای واتساپی، استرسزاتر و سختتر باشد. بالاخره ارتباطها نزدیکتر است و همه یک جورهایی همدیگر را میشناسیم. معمولا بعد از ترک یک گروه، اگر چند تا از اعضای آن را بشناسیم و جایی اتفاقی ببینیم، آن لحظهی خیانتبارِ! ترک کردن گروه -اصطلاحا لِفت دادن- که احتمالا بقیه فکر کردهاند «چِکَده فیس اَکود!» جلوی چشمان ما ظاهر میشود! و احتمالا در دنیای واقعی بخشی از عواقبِ حداقل کوتاهمدتش، این است که تحویل گرفته نمیشوید! من خودم در این مورد تجربیات غمانگیز دستِ اولی دارم!
البته به این هم بستگی دارد که اصولا این مساله، یعنی «حرف مردم» چقدر برای شما اهمیت دارد. شاید هم ما کمی زیادی قضیه را بزرگ کردهایم! اما نویسندهی مقالهی گاردین این وضعیت را به «اثر هتل کالیفرنیا» تشبیه کرده است و به ترانهی معروف «هتل کالیفرنیا» از گروه ایگلز اشاره دارد که در بخشی از آن میخواند: «تو میتونی «چکاوت کنی» (بیصدا کنی)، ولی هیچوقت واقعا نمیتونی خارج بشی.» یعنی آن فکر بعدش که «بقیه چه فکری میکنند؟ یا نکنه کسی ناراحت شده باشه؟» با ما میماند.
خلاصه اینکه گروههای واتساپ قرار بود ارتباط را آسانتر کنند، ولی اغلب نتیجه برعکس میشود؛ آنها تبدیل به منبع استرس، تعهدات اجتماعی نانوشته و توقعات بیپایان میشوند، که وقت و ساعت نمیشناسند؛ مثل یک معلم یا مدیر خبری که ساعت پایانی کاری ندارد! یعنی «یک شغل تماموقت اضطرابی» که این عبارت را هم از همین مقاله گرفتهام.
تجربیات شما از عضویت در این گروههای واتساپی سمج چیست؟ برایمان بنویسید.