هفتبرکه – ولی بامری: در ایام عید، وقتی شهر مملو از هیاهوی جشنها و سفرهای نوروزی بود، بنرهای بزرگی در هر گوشهوکنار خودنمایی میکرد: «پویش نه به تصادف». این بنرها با طراحی رنگارنگ و لبخندهای نمایشی رانندهها، گویا میخواستند نقش رانندگان را در تصادفها برجسته کنند، در حالی که به جنبههای دیگر این اتفاقات شوم هم باید نگاه کرد.
روایت فرضی ۱
در یکی از همین روزهای زیبا، خانوادهای که برای تعطیلات به شهری غریب سفر کردهاند، ناخواسته وارد مسیری ممنوعه میشوند. پلیس راه به سرعت آنها را متوقف میکند. پدر خانواده با چهرهای خندان و لحنی دوستانه میگوید: «معذرت میخواهیم جناب پلیس، اشتباه کردیم. ما فقط دنبال مسیر درست بودیم.» اما پلیس با اخمی عمیق و نگاهی جدی جواب میدهد: «اشتباه جایز نیست. ماشینتان باید به پارکینگ برود!»
و اینگونه است که خانواده بیپناه در شهری که هیچکس را نمیشناسند، چند روزی را با کابوسهای توقیف خودرو و هزینههای پارکینگ سپری میکنند. هر بار که پدر خانواده سعی میکند راهی برای حل مشکل پیدا کند، پلیس با صدایی جدی میگوید: «قانون، قانون است. نوروز یا غیر نوروز فرقی ندارد!»
سرانجام، وقتی خانواده میتواند ماشین خود را پس بگیرد، دیگر چهرهای شاداب در میانشان نیست. آنها تصمیم میگیرند هیچوقت دوباره بدون آشنایی به شهری ناشناخته سفر نکنند. به این ترتیب، آنها نیز ناخواسته به پویش «نه به تصادف» پیوستهاند! هرچند خبر نداریم که در راه برگشت، پدر خانواده چقدر احترامِ قانونی که احترام او را نگه نداشته است، نگه میدارد.
روایت فرضی ۲
در یکی دیگر از همین روزها، مرد غریبهای که مثل همه مسافران با شور و شوق به شهر آمده است، در خیابانی خلوت رانندگی میکند. او به خاطر ناآشنایی با مکانها، کمی دیرتر از معمول، راهنمای ماشینش را روشن میکند؛ چیزی که شاید حتی یک مورچه هم به آن اهمیت نمیدهد. اما این تخلف «بزرگ»، برای مأمور قانون تبدیل به فرصتی طلایی میشود تا مهارتهای پلیسی خود را به رخ بکشد: «راننده! متوقف شو!» پلیس با شور و هیجان خاصی فریاد میزند؛ گویی که یک مجرم فراری را به دام انداخته است.
راننده متعجب و کمی هراسان، ماشینش را کنار میکشد. مأمور با چهرهای جدی و حالتی که انگار با شخصی که امنیت ملی را تهدید کرده، صحبت میکند، میکند: «این تأخیر در راهنما زدن میتونه عواقب خطرناکی داشته باشه!» راننده که از شدت حیرت، نزدیک است راهنمای ماشینش را برای همیشه خاموش کند، فقط به چشمان جدی مأمور خیره شده است. پلیس که به نظر میرسد از نمایش اقتدار خود لذت میبرد، شروع به نوشتن ثبت یک جریمهی سنگین برای راننده میکند.
در تمام این مدت، رانندهی غریبه که انتظار چنین برخوردی را ندارد، تنها به بنر بزرگ «پویش نه به تصادف» که بالای سر پلیس نصب شده، نگاه میکند و با خودش فکر میکند: «چرا در بنرها، لبخندها واقعیتر از پلیسهاست؟!»
ماجرا با دریافت پیامک جریمه سنگین خاتمه مییابد، اما رانندهای که از جریمه و رفتار تلخ مأمور قانون به ستوه آمده، با اعصابی درهم و روانی آشفته شهر را ترک میکند. حالا او انگیزهاش را برای رعایت قوانین رانندگی از دست داده است و اینگونه بود که شعار زیبا و دلنشین «نه به تصادف» عملاً تبدیل به چیزی کاملاً متفاوت میشود؛ چرا که رانندهای با اعصاب خورد، بعید است بتواند رانندگی ایمن و آرامی داشته باشد.
احترام سهجانبه بین قانون، مامور و راننده
پلیس راهنمایی و رانندگی باید نماد حرفهایگری، احترام، و مسئولیت باشد. اما گاهی در جادههای شلوغ و زیر نور چراغهای چشمکزن، داستانی متفاوت شکل میگیرد. یکی از معضلات این حوزه، خشونت کلامی و رفتار ناشایست برخی مأموران است که به جای آرام کردن فضای جادهها، جوی متشنج و تنشآلود ایجاد میکنند. این رفتارها پیامدهایی فراتر از آن صحنه دارد. مردم اگر ببینند که ماموران قانون تبعیض قایل میشوند و یا تند و غیرحرفهای رفتار میکنند، ممکن است اعتماد خود را نه تنها به پلیس، بلکه به قوانین رانندگی از دست بدهند. نتیجه؟ کاهش انگیزهی رعایت قوانین و افزایش تخلفات جادهای. وقتی مردم ببینند که عدالت در جادهها برقرار نیست، چرا باید قوانین را جدی بگیرند؟
مردم باید به عملکرد پلیس راهنمایی و رانندگی اعتماد داشته باشند و پلیس باید الگویی مثبت و قابل احترام باشد. این اصول نه فقط برای رانندگان، بلکه برای خود پلیس نیز حیاتی است. در کنار تمام مواردی که در پویش «نه به تصادف» مطرح است، این نکتهی مهم را هم خود پلیس باید به یاد داشته باشد.