هفتبرکه – عزیز نوبهار: سی و پنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران بعد از یازده روز، شنبه ۲۹ اردیبهشت به ایستگاه آخر رسید. من بعد از سالها توانستم در نمایشگاه شرکت کنم. در این سالها به خاطر طرح «برات کتاب» و نذرهای فرهنگی، همیشه در جریان تحولات بازار کتاب بودهام اما در این پنج سالی که به نمایشگاه نرفته بودم، کتاب و کتابخوانی در ایران تغییرات زیادی کرده است. از گران شدن کاغذ و قهر برخی نشرها با نمایشگاه کتاب گرفته تا ظهور نشرهای قدرتمند جدید و جدیتر شدن کتاب الکترونیک در ایران. گزارش پیش رو برداشتی شخصی از سی و پنجمین نمایشگاه کتاب تهران است.
دیرپایی نشرها در ایران همیشه به واسطه موضوع اقتصاد کتاب، مسئله مهمی بوده است. نشرهایی نظیر اطلاعات و علمی فرهنگی که سابقه زیادی در انتشارات دارند یکی از مقاصد من در نمایشگاه بود. وقتی سراغ غرفه اطلاعات را گرفتیم متوجه شدم که این نشر امروز یک مهمان ویژه هم دارد: سید عباس عراقچی، معاون سابق وزیر خارجه ایران که به دلیل حضور فعالش در مذاکرات هستهای به شخصیتی رسانهای تبدیل شده بود. او برای مراسم امضای کتاب خود «قدرت مذاکره» آمده بود. فرصت را مغتنم شمردیم و ضمن خریداری کتاب این دیپلمات قدیمی، با او هم کلام شدیم. دو اثر دیگر نیز در حوزه سیاست خارجی در این غرفه قابل توجه بود: یکی کتاب «ایران تایشی» خاطرات سید عباس عراقچی از زمان سفیر بودنش در ژاپن؛ و دیگری کتاب «پایاب شکیبایی» اثر دکتر جواد ظریف، وزیر سابق امور خارجه، که در کمتر از سه ماه به چاپ پنجم رسیده بود.
در تبلیغات محیطی نمایشگاه امسال یک نکته بیش از همه جلب توجه میکرد: با توجه به تحولات اخیر خاورمیانه و حملات بیرحمانه اسرائیلیها به مردم فلسطین، نمادهای تبلیغاتی قدس در این نمایشگاه دیده میشد. شاید بینالمللی بودن این رویداد در تاکید زیاد برگزارکنندگان آن روی این مسئله موثر بوده باشد.
زیبایی محیط نمایشگاه در بعضی موارد با بیسلیقگی انجام شده بود. ظاهرا هیچ برنامهریزی درستی در خصوص قرارگیری سطلهای زباله و… که موجب بههمریختگی ظاهر برنامه میشد وجود نداشت. این هم البته از موضوعات جدانشدنی برنامههای فرهنگی کشور ماست. یک مورد که توجه من و خیلی از بازدیدکنندهها را جلب میکرد، قرارگیری سطل زباله در کنار بنر حدیث پیامبر اکرم در خصوص منزلت زن بود.
به غرفه نشر چشمه رفتیم که یکی از نشرهای موفق سالهای اخیر ایران بوده است. من نشر چشمه را بیشتر به واسطه ترجمههای عادل فردوسیپور میشناختم. همانطور که انتظار میرفت این غرفه بسیار شلوغ بود و استقبال بینظیری از آخرین ترجمه عادل به اسم «مارادونا» شده بود. این استقبال برای ما فوتبالیها که پای ثابت برنامه نود بودیم هم مایه خرسندی بود و هم موجب ناراحتی!
از قبل برنامه داشتم که به غرفه انتشارات نشر سخن بروم و کتاب اخیر آیتالله دکتر محقق داماد را تهیه کنم. ظاهرا بخت با ما یار بود و خود استاد هم آن روز در این نمایشگاه حضور داشت. کمی پای صحبت ایشان نشستیم و از فرصت استفاده کردیم و چند جلد از کتاب «حکمت و دیانت» را برای خودم و دوستانم تهیه کردم تا به امضای او برسد. استاد محقق داماد در عصر ما به عنوان یکی از استوانههای حوزه فلسفه و اندیشه شناخته میشود.
در جایجای نمایشگاه جشنهای امضای کتاب و جلسات نقد کتاب برقرار بود. در بعضی از این مراسم، حضور پیدا کردیم تا با فضای آثار جدید در زبان فارسی آشنا شویم. در این میان چند رویداد و غرفه توجه من را جلب کرد. یکی غرفهای بود که به یاد دوران دفاع مقدس تزیین شده بود و ما در آنجا توقف و یادی از گذشته کردیم. در یکی از غرفهها نویسندهای به نام مهرداد صدقی حضور داشت که تعداد زیادی برای خرید کتابهای او آمده بودند. نظرات درباره صدقی و آثارش جالب بود؛ از طرفی برخی میگفتند آثار او بازاری و سطحی است و از طرف دیگر صف طولانی برای خرید کتاب او شکل گرفته بود. با این حال آدم نمیتواند بدون مطالعه کتاب درباره آن نظر دهد.
نکته جالب دیگر در این نمایشگاه حضور اولین اثر داستانی نویسنده جوان گراشی، آقای مجتبی بنیاسدی، با عنوان «از این شهر میروم» بود. کتاب او توسط نشر صاد منتشر شده است. دیدن چنین آثاری از جوانان خوشآتیه شهر ما باعث دلگرمی و مسرت است. امیدوارم روند فعالیت ادبی این نویسنده با قدرت استمرار یابد.
دیدار ما با نمایشگاه کتاب تمام شد. خسته و کوفته من و همسفرم حاجی محمد امینی که از قضا باجناق من هم هست، روی زمین نشستیم و خستگی در کردیم. این بین کمی هم کتابها را تورق کردیم و از رهآورد سفرمان لذت بردیم.