هفتبرکه – صادق رحمانی: بیست و هفتم فروردین سالروز وفات احمد اقتداری، نویسنده و محقق برجستهی جنوب ایران و خلیج فارس است. او در قبرستان آل دهباشی گراش مدفون است و بر ماست که هرساله یاد و نام او را گرامی بداریم. ۲۷ نکته دربارهی او را که برخی از آن تجربهی شخصی نگارنده است، با یاد او برای مطالعهی دوستداران فرهنگ و اندیشهی ایراندوستی او تقدیم میشود.
۱. احمد اقتداری در سال ۱۳۰۴ خورشیدی از پدر و مادر گراشی در لار به دنیا آمد. در سال ۱۳۲۳ خورشیدی با دختر قهرمانخان در گراش ازدواج کرد و حاصل ازدواج او سه دختر به نامهای میترا، امید و آرزو و پسری با نام افشین است. امید و آرزو در تهران زندگی میکنند. قهرمانخان در ۱۰۴ سالگی در سال ۱۳۷۰ در گراش فوت کرد و در گورستان آل دهباشی به خاک سپرده شد.
۲. اولین باری که از زادگاهش بیرون رفت برای خدمت وظیفۀ عمومی در سال ۱۳۲۵ خورشیدی بود و اولین کتابی که نوشت کتاب «فرهنگ لارستانی» نام داشت که در سال ۱۳۳۴ شمسی چاپ شد. کتاب «لارستان کهن» نیز مدتی بعد منتشر شد. این دو کتاب سال ۱۳۷۱ در انتشارات جهان معاصر در یک مجلد چاپِ مجدد شد.
۳. در سال ۱۳۲۹ شمسی با دو تن از پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ایرانزمین؛ یعنی ایرج افشار یزدی و منوچهر ستوده، در مسیر کوهستان آشنا شد و این آشنایی به دوستی و فعالیتهای تحقیقی انجامید.
۴. در سال ۱۳۴۲ کاندیدای نمایندگی لارستان شده بود، امّا به دلیل فشار برخی از مخالفان او و شکایت بردن به دربار، دستور داده شد که اقتداری انصراف بدهد و به جای او حسین خطیبی، رئیس جمعیت شیر و خورشید ایران، برای وکالت لارستان در نظر گرفته شد.
۵. یکی دو سال پس از انقلاب بازنشسته شد و پس از بازنشستگی به سفر و تحقیق پرداخت. در سال ۱۳۶۵ به اروپا و امریکا رفت، اما به گفتۀ خودش در صفحه ۱۸۸ کتاب «کاروان عمر»، هیچ چیز در آنجا برایش لذتبخش نبود. او نتوانست بی یاد ایران عمر بگذراند و نوشت: «به یاد دردهای خودم و خانوادهام نیستم، اما به یاد وطنم آنی و لحظهای بیخیال و بیاندوه به سر نمیبرم.»
۶. اولین بار که او را دیدم در موسسهی باستانشناسی دانشگاه تهران بود. بعدها خیلی صمیمی شدیم و چند کتاب را در نشر همسایه منتشر کردیم. یک بار برای چاپ دیوان شیدای گراشی به قم آمد و با دقت و حوصله اصل کتاب را تصحیح و غلطگیری میکرد. کاری که از حوصلهی من خارج بود.
۷. هزینه چاپ کتاب «گل و برگ» و «دیوان شیدای گراشی» را از فامیل گرفت و به تعداد هزینهای که کرده بودند، برای آنها کتاب فرستاد.
۸. از نظر مالی با پول بازنشستگی زندگی را به سر میبرد و مقداری نیز سپرده در بانک داشت. در طول ۲۵ سال آشنایی و دوستی، یک بار مرا به رستوان پردیس بالای چهارراه «پارک وی» تهران دعوت کرد.
۹. به پاکیزگی مالی خیلی اعتقاد داشت.
۱۰. در منطقه کامرانیه خانهای ۵۰۰ متری داشت؛ در همسایگی ایرج افشار. آن را فروخت و برای فرزندانش هر کدام آپارتمان خرید.
۱۱. وقتی ایرج افشار در بیمارستان جم در خیابان شهید مطهری تهران بستری بود، هر روز به دیدارش میشتافت. یک بار من هم به هوای دیدن آقای اقتداری به بیمارستان رفتم. دیدم آقای اقتداری مثل همیشه با لباسهای مرتب و کراوات روی صندلی در سالن انتظار نشسته است. سلام و احوالپرسی کردم. گفت به دلیل وضعیت آقای افشار اجازهی ملاقات نمیدهند، ولی من هر روز میآیم اینجا ساعتی را مینشینم و به خانه برمیگردم.
۱۲. سالهایی را که ایرج افشار زنده بود، پاتوقش دفتر مجله آینده در موقوفات دکتر محمود افشار یزدی بود. بعدها و تا روزهای آخر عمر به دایره المعارف بزرگ اسلامی میرفت. روزهای آخر آقای دکتر کیانوش کیانی هفتلنگ همیشه در کنار احمد اقتداری قرار داشت.
۱۳. اقتداری کتابخانهاش را به نام خلیج فارس کرد و به دایره المعارف بزرگ اسلامی هدیه کرد. شرح اهدای کتابخانه در ورودی محل دایرهالمعارف اسلامی بر لوح فلزی نگاشته شده است. سردیس او نیز در همان جا قرار دارد.
۱۴. همیشه برای رفتن به محل تحقیق و یا ملاقات با دانشجویان چه در ساختمان موقوفات دکتر افشار واقع در چهار راه کلنل پسیان، و چه در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی در کاشانک، پای پیاده میرفت.
۱۵. اقتداری جای قبر خودش را مشخص کرده بود. سال ۱۳۸۷ دوستان از جمله راشد انصاری در گورستان آل دَهباشی، شاهد بودند. و سرانجام همانجایی که دوست داشت دفن شد.
۱۶. یک بار به من گفت که صادق، من در زندگی خود را مثل شاخه درختی میدانم که با جریان رود همراه است. برای گذشت و گذران زندگیام برنامهریزی دقیق نمیکردم.
۱۷. درباره اختلافهای نیاکانمان در لار و گراش همیشه میگفت که هر چه بوده گذشته است. شرایط و وضعیت تاریخی روزگار گذشته را نمیتوان با معیارهای امروزه سنجید.
۱۸. نگاه احمد اقتداری به موضوع خلیج فارس آکادمیک و فرهنگی بود، نه سیاسی. هرچند که به موضوعات سیاسی اشراف کامل داشت.
۱۹. احمد اقتداری از نظر اخلاق در زندگی راستین، رک و با صداقت، علاقهمند به آثار ایران قبل و بعد از اسلام بود. او در سفرها آنقدر صمیمانه با مردم عادی برخورد میکرد که تا سالها او را به یاد میآوردند. او گاه بیتکلف در خانههای روستایی شب را به صبح میآورد.
۲۰. خیابانی با نام احمد اقتداری در حوالی منزل ایشان نامگذاری شده است. این کار به پیشنهاد و سعی و پیگیری آقای حقشناس اهرمی بوشهری که رئیس کمیته نامگذاری شورای شهر تهران بود انجام شد. در گراش نیز بلواری با تصمیم کمیته نامگذاری معابر شورای شهر گراش به نام ایشان نامگذاری شد.
۲۱. خانواده آقای اقتداری علاقهمند بودند که ایشان در تهران دفن شود، امّا علیرغم اصرار خانواده، طبق وصیتنامهی ایشان عمل شد. در آخرین دیداری که با تو در بیمارستان داشتم، مصر بود که پیکرش در گراش به خاک سپرده شود. آقای محمد ولیزاده، فعال فرهنگی اهل جم و ساکن تهران، در انتقال پیکر بیجان آقای اقتداری نقش بسزایی داشت.
۲۲. دو ویژگی مهم اقتداری: رسیدگی به امور منزل و حمایت از سلامت و تحصیل فرزندان و دوم گردشگری برای شناخت ایران.
۲۳. رضا رشیدیان با مستند «به ایران جاودانیام» که بارها و بارها از شبکههای مختلف سیما پخش شد، در بازتاب و انتشار اندیشه، زندگی و کار احمد اقتداری حرکت مؤثری انجام داد. کار او قابل ستایش است. خاطرات او از زمان فیلمبرداری و تدوین این مستند شنیدنی است.
۲۴. احمد اقتداری پس از کنارهگیری از سیاست در سال ۱۳۴۴ خورشیدی به فرهنگ و اندیشه روی آورد و در طی این سالها بیش از ۳۰ عنوان کتاب را نوشت یا به تصحیح و تحشیهی آن پرداخت. بسیاری از عناوین آن مرتبط با خلیج فارس و فرهنگ ساحلنشینان آن است. نزدیک به ۲۰۰ مقاله نیز دربارهی مباحث مختلف ادبی، نقد و بررسی کتاب و تاریخ در مجلات مختلف منتشر کرده است.
۲۵. طبق آخرین اظهار نظری که خانم امید اقتداری داشت، اصل نوشتههای احمد اقتداری در مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی محفوظ است.
۲۶. اقتداری به دلیل مسافرت و گردش برای شناخت زوایای مختلف ایران در طول زندگی اتومبیلهایی داشت که مناسب برای سفر بود. یک بار شیشهی جلو اتومبیلش ترک کوچکی برداشته بود و با هم برای تعمیر آن به خیابان امام در قم رفتیم. تعمیرکار که جوان بود، گفت: جناب! من جوری بسیجیوار برات درست میکنم که مشکل کامل کامل برطرف شود. احمد اقتداری گفت: یعنی اگه بسیجی نبودی کار ما را ناقص تحویل میدادی؟
۲۷. جدیدترین کتابهایی که از احمد اقتداری و پس از مرگ او منتشر شد، این دو کتاب است: «گناه نابخشودنی جدایی بحرین از ایران» در انتشارات دایرهالمعارف بزرگ اسلامی؛ و چاپ مجدد «سفرنامهی سدیدالسلطنه» در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار که به گونهای نفیس و منقح چاپ شده است.
محمدحسین ابراری
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
خدا رحمتش کنه