هفتبرکه: «همیلتون»، اجرای پرسروصدای برادوی در سال ۲۰۲۰ که توسط استودیو دیزنی تبدیل به فیلمتئاتر شد، موضوع چهل و یکمین جلسه «تماشا» و شروع دورهی هفتجلسهای جدید با عنوان «تئاتر موزیکال» بود.
درام موزیکال «همیلتون» زندگینامهی الکساندر همیلتون، یکی از پدران بنیانگذار آمریکا، را روایت میکند. این نمایش را لین مانوئل میراندا در سال ۲۰۱۶ برای صحنه نوشته و کارگردانی و خود در آن نقش الکساندر هملیتون را بازی کرده است. شبکهی دیزنیپلاس فیلمِ این نمایش را در سال ۲۰۲۰ به کارگردانی توماس کیل پخش کرد که خیلی سریع به یکی از پربینندهترین و همچنین پرافتخارترین فیلمهای آن سال تبدیل شد. هرچند جایزهی اسکار به خاطر مقرراتش این فیلم را جزو نامزدها قرار نداد، اما فیلم برنده یک جایزه و نامزد چندین جایزه امی و همچنین نامزد بهترین فیلم کمدی جایزهی گلدن گلوبز شد.
به همین بهانه، مسعود غفوری، دکترای ادبیات انگلیسی، پس از تماشای فیلم، بحثی را با عنوان «سنتهای هنری آمریکا» در دو بخش کلی مطرح کرد. سنتهای ادبی و هنری آمریکا به بهانهی توضیح آنچه بر صحنهی نمایش «همیلتون» میگذرد؛ و مختصری در مورد ویژگیهای تئاتر موزیکال.
سنتهای ادبی و هنری آمریکا
ادبیات آمریکا مثل ادبیات روسیه دیرتر به صحنه جهانی آمد. اولین نویسندههای آمریکایی در سطح جهانی، واشنگتن ایروینگ و جیمز فنیمور کوپر بودند؛ بعد رالف والدو امرسون و هنری دیوید تورو که نسل ادبیات رمانتیک آمریکا را شکل دادند؛ و نسل بزرگ بعدی، کسانی مثل والت ویتمن، نتنیل هاثورن، هرمان ملویل و ادگار آلن پو در ادبیات جهان کاملا شناخته شدهاند.
نویسندههای اولیهی ادبیات آمریکا (تا سال ۱۷۰۰) از نسل اول مهاجران مسیحی پیوریتن به آمریکا بودند، کسانی همچون ویلیام بردفورد (که تاریخ را برای بهرهبرداری بعدی مینوشت)، ادوارد تیلور و کاتن مثر. نوشتههای ایشان شامل تاریخ و خودنگاری و گزارشگونه است و در ژانرهای معمول ادبی (نمایشنامه، شعر و داستان) نیستند.
نسل بعدی (از ۱۷۰۰ تا ۱۸۲۰) عمدتا شامل «پدران بنیانگذار» آمریکاست، کسانی همچون جاناتان ادواردز، بنجامین فرانکلین، تامس پین، تامس جفرسون و الکساندر همیلتون. این افراد نیز ادبیات به معنای معمول نمینوشتند. اتوبیوگرافیهای بنجامین فرانکلین و توماس جفرسون در این میان بسیار مهم است، چون این پدران به دنبال درست کردن یک هویت برای آمریکا بودند. در واقع سوال اساسی آنها بخصوص بعد از استقلال از انگلستان این بود: «آمریکایی بودن یعنی چه؟»
الکساندر همیلتون نوشتن کتاب مهمی به نام «مقالات فدرالیست» را برای تشویق مردم به رای دادن به قانون اساسی پیشنهادی آمریکا کلید زد. این کتاب یکی از کتابهای کلاسیک در فلسفه سیاسی، و به قول جیل لپور، تاریخنگار و نویسنده نیویورکر، یک «بیگ بنگ سیاسی» بود، چون این افراد به جایگاه خودشان به عنوان پیشتازان تاریخ سیاسی در برساختن یک سیستم جدید حکومتداری واقف بودند و با شور و حرارت خاصی در دفاع از آنچه در قانون اساسی آمریکا نوشته شده بود، قلم میزدند. نقش همیلتون به ایدهپردازی اولیه برای نوشتن این مقالات محدود نشد. او جیمز مدیسون و جان جی، دو سیاستمدار نامدار دیگر از نیویورک را به همکاری فرا خواند، و در نهایت ۵۱ مقاله از ۸۵ مقاله کتاب را خودش نوشت.
با این که در نمایش «همیلتون» به این کتاب در صحنهای اشاره میشود، اما از لحاظ رسانهای و سیاسی، شاید بتوان نوشتن این کتاب را یکی از نقاط عطف زندگی همیلتون دانست.
ویژگیهای ژانر موزیکال، آمریکاییترین ژانر ادبی
با این که از قرن نوزدهم آمریکا دارای نویسندگان و شاعران تراز اول دنیا بود، اما نمایشنامهنویسی در این کشور هنوز به سطح بالایی نرسیده بود. آمریکا باید تا اوایل قرن بیستم و ظهور یوجین اونیل صبر میکرد تا صاحب یک نمایشنامهنویس در سطح جهانی شود. پس از او هم نمایشنامهنویسانی همچون سوزان گلَسپِل و مکسول اندرسون، و بعد هم کسانی مثل تورنتن وایلدر، آرتور میلر، تنسی ویلیامز و… هنر نمایشنامهنویسی را به حد اعلای خود رساندند.
در این میان، دو ژانر خاص نمایشی از آمریکا سر برآورد: یکی طنز ظریف بومی همراه با انتقاد اجتماعی بود که در آثار جورج کافمن پدید آمد، در کارهای کلیفورد اودت (در انتظار لفتی) ادامه یافت و در آثار نیل سایمون و وودی آلن به اوج رسید. نوعی کمدی سرخوشانه و همهپسند که وضعیت اجتماعی زمانه را به شکلی طنزآمیز به نقد میکشید.
ژانر دوم، کمدی موزیکال بود که از اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت. این ژانر در ابتدا مخلوطی از جوک و ترانه و رقص بود اما آرامآرام به سمت ترکیب هنری این عناصر رفت. میتوان کمدی موزیکال را ترکیبی از ژانر اپرتا و وادویل اروپایی با موسیقی جز و دیگر موسیقیهای آمریکایی به اضافهی رمانتیسیسمی که در هر دو قاره غالب بود دانست. جورج و آیرا گرشوین در دهه ۱۹۲۰ و اسکار هَمِرشتاین در دهه ۱۹۳۰ در تکامل این ژانر تاثیرگذار بودند.
موسیقی در نمایش نقشهای مختلفی دارد، گاه در حد نویزی است که فقط فضا را پر میکند، و گاه همانند ژانر اپرا، موسیقی دلیل و جریان اصلی نمایش را به وجود میآورد. در ژانر موزیکال، موسیقی همتراز با دیگر عناصر نمایش از جمله روایت و شخصیتپردازی و صحنهپردازی است. توهم و خیالپردازی در این ژانر نقشی محوری دارد، چون طبق قرارداد بین صحنه و تماشاگر، هر چیزی باید از خلال کوریوگرافی (حرکات موزون) و موسیقی و آواز به تماشاگر منتقل شود.
نکتهی دیگری که به یکی از خصوصیات این ژانر تبدیل شده، منبع روایت نمایشنامه است: در بیشتر مواقع، داستان نمایشها از نمایشنامهها و داستانهای کلاسیک اقتباس شده است؛ مثلا داستان وستساید اقتباسی از رومئو و ژولیت؛ مرا ببوس اقتباسی از رام کردن زن سرکش، و بانوی زیبای من اقتباس آزادی از داستانهای قدیمیتر در مورد دختری که از طبقه پایین اجتماع سر برمیآورد، همانند سیندرلا و پیگمالیون اثر برنارد شاو است.
نمایش «همیلتون» نیز روایتی بهروز شده و البته دراماتیک از زندگی الکساندر همیلتون است. به همین خاطر، بحثی را که در مورد سندیت تاریخی این نمایش به وجود آمده را میتوان بلاموضوع تلقی کرد، چون این نمایش نه ادعایی در مورد دقت تاریخی دارد، و نه اساسا چنین قصدی در میان است. از طرفی دیگر، نمایش سعی میکند از تمام ظرفیتهای موسیقی، کوریوگرافی، صحنهپردازی و نورپردازی برای جذب مخاطب استفاده کند. بدین ترتیب، «همیلتون» به یکی از اساسیترین خصوصیات ژانر کمدی موزیکال پایبند میماند: سرگرمکننده و میخکوبکننده بودن.
این اولین جلسه از دورهی هفتجلسهای تئاتر موزیکال است که از طرف انجمن نمایش گراش برگزار میشود. در این دوره نیز همانند دورههای پیشین، هفت فیلمتئاتر در این ژانر نقد و بررسی، و در انتها به شرکتکنندگان در دوره، گواهی شرکت معتبر اعطا خواهد شد. اسپانسر این برنامه هایپر گلستان، حامی هنر و هنرمندان است.