بستن

کمد ۴۳: داستان به مثابه سلاح در برابر استبداد

هفت‌برکه – سمیه کشوری: ماریو بارگاس یوسا Mario Vargas Llosa داستان‌نویس، مقاله‌نویس، سیاست‌مدار و روزنامه‌نگار اهل پرو است. یوسا یکی از مهم‌ترین رمان‌نویسان و مقاله‌نویسان معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است. او برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات نیز است.

نویسندگی برای بارگاس یوسا همیشه سلاحی در برابر ناامیدی و استبداد بوده است و آثار او همواره تلاشی برای مقابله با امواج جریانات سیاسی و فکری آسیب‌زا بوده‌اند. او مدافع آزادی‌های فردی و دموکراسی در آمریکای لاتین است و انتقادهای تندش از مقام‌های سیاسی، دشمنانی را چه در میان سوسیالیست‌ها و چه میان محافظه‌کاران برای او به وجود آورده است. به عقیده‌ی یوسا، مورد احترام‌ترین خصیصه در انسان‌ها، تمامیت و ثبات قدم است و در حالی که پافشاری او بر گفتن یا انجامِ دقیق و بدون کم و کسرِ باورهای خود باعث به وجود آمدن مشکلاتی در زندگی شخصی‌اش شده، اما مهمترین عنصر سازنده‌ی دوران حرفه‌ای نویسندگی او نیز بوده است.

طول و عمق زندگی یوسا

بارگاس یوسا تا ده سالگی در کنار اعضای خانواده‌ی مادرش که افرادی خوش‌مَشرب از طبقه‌ی متوسط اجتماع بودند، از دوران کودکی لذت می‌برد. پدربزرگ و مادربزرگ، و دایی‌ها و خاله‌های ماریو با کارهای عجیب او بسیار مهربانانه برخورد می‌کردند؛ کارهایی مثل جاسوسی از آدم‌ها روی درخت یا آوردن تمام هم‌کلاسی‌هایش به خانه برای خوردن چای! به ماریو گفته بودند که پدرش در آسمان زندگی می‌کند و او هر شب قبل از خواب، عکسی از پدر را می‌بوسید. اما حقیقت این بود که پدرش زنده بود. پدرش چند ماه قبل از به دنیا آمدن فرزندش، مادرِ ماریو یوسا را ترک کرده بود. اما در سال ۱۹۴۶، پدر و مادرش دوباره به هم بازگشتند و ماریو را به شهر لیما، پایتخت پرو، بردند.

بارگاس یوسا در کتاب «ماهی در آب» که شرح حال زندگی اوست، در مورد این شرایط وحشتناک می‌نویسد: «وقتی پدرم کتکم می‌زد، از نظر روحی از هم می‌پاشیدم و ترس بارها مرا وادار می‌کرد که با دستانی گره‌کرده با التماس از او تقاضای بخشش کنم. اما این کار من، او را آرام نمی‌کرد. او به کتک زدن من و فریاد کشیدن ادامه می‌داد و تهدید می‌کرد که به محض رسیدن به سن قانونی، من را به ارتش خواهد فرستاد تا در مسیر درست قرار بگیرم. وقتی که نمایش تمام می‌شد و وقت آن رسیده بود که مرا در اتاق حبس کند، نه درد مشت و لگدها بلکه خشم و انزجار از خودم باعث می‌شد شب را نخوابم و در سکوت گریه کنم؛ خشم و انزجار از اینکه چرا آنقدر ترسو بوده‌ام و خود را به آن شکل جلوی او حقیر کرده‌ام».

داستان و شعر، پناه و راه فرارِ ماریو از استبداد خانگی پدرش بود؛ اما علاوه‌براین، به نوعی مخالفت و اعتراض او نیز به حساب می‌آمد. پدرش عقیده داشت ادبیات، بلیت ورود به یک زندگی ناموفق و کار آدم‌های مست و منحرف است. پدرش برای تبدیل پسرش به مردی واقعی، او را در چهارده‌سالگی به آکادمی نظامی فرستاد. بارگاس یوسا در این باره می‌گوید: «من به آکادمی نظامی رفتم چون پدرم فکر می‌کرد ارتش، بهترین درمان برای ادبیات است؛ اما او در عوض، موضوع اولین رمانم را به من داد!».

بارگاس یوسا خود را در رمان‌های نویسندگانی چون الکساندر دوما، ویکتور هوگو، چارلز دیکنز و اونوره دو بالزاک غرق کرده بود و رویای یک زندگی سرشار از ماجراجویی را در سر می‌پروراند. یوسا در این باره می‌گوید: «این راه شگفت‌انگیزی برای فرار از شرایط وحشتناکی بود که داشتم».

بارگاس یوسا، نویسنده‌ای بی‌باک و چالش‌برانگیز است. در حالیکه گابریل گارسیا مارکز تلاش می‌کرد تا روابط خود را با حکومت در وضعی مطلوب نگه دارد، یوسا بارها نظرات تند و گزنده‌ای را درباره‌ی مسائل سیاسی و اجتماعی مطرح کرده است. عقاید سیاسی او، حول محور احترام به تفاوت‌های نژادی و فرهنگی، آموزش‌های عمومی و فرصت‌های برابر برای تهیدستان می‌چرخد و رمان‌هایش نیز، چه تاریخی باشند و چه تریلرهایی سیاسی یا حتی کمدی، به دلیل در بر داشتن طیفی وسیع از تفکرات و دیدگاه‌های قابل تأمل، بسیار شایان توجه هستند.

ماریو بارگاس یوسا، علاوه بر درخشش در دنیای ادبیات، به عنوان چهره‌ای سیاسی در کشورش شناخته می‌شود. او حتی در سال ۱۹۹۰ تا آستانه‌ی رئیس‌جمهور شدن نیز پیش رفت و هنوز هم به عنوان یکی از تأثیرگذارترین افراد در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی، مورد عشق و نفرت اقشار مختلف ملت پرو است. زمانی که مرکز فرهنگی آمریکای لاتین، رویدادی را برای جشن گرفتن تولد ۸۰ سالگی بارگاس یوسا در سال ۲۰۱۶ برگزار کرد، چهره‌هایی همچون رئیس ‌جمهور شیلی، یکی از رئیس‌جمهوران سابق اروگوئه، دو تن از رئیسان جمهور سابق کلمبیا و دو تن از نخست‌وزیران سابق اسپانیا در این مراسم حضور داشتند.

سردسته‌ها، اولین تجربه‌های یوسا در داستان

کتاب «سردسته‌ها» شامل شش داستان کوتاه است که در سال ۱۹۵۹ زمانی که ماریو بارگاس یوسا فقط ۲۳ سال داشت، اولین داستانش را منتشر کرد. بعد از این مجموعه، اولین رمانش یعنی «شهر و سگ‌ها» را با استفاده از درون‌مایه‌ی همین مجموعه ‌داستان منتشر کرد؛ به عبارتی این کتاب رهاوردی برای انتشار اولین رمانش به او داد.

داستان اول که نام کتاب هم از آن گرفته شده است، درباره‌ی چند بچه مدرسه‌ای است که در قالب دسته و گروه علیه مدیر خود شورش می‌کنند. قسمت شوکه‌کننده‌ی داستان این است که دانش‌آموزها بر سر بدیهی‌ترین چیز شورش می‌کنند و آن تاریخ امتحانات است که مدیر از آنها دریغ می‌کند. مدیر مدرسه‌شان برنامه‌ی امتحانات آن‌ها را ارائه نمی‌دهد و دانش‌آموزان را در بلاتکلیفی قرار داده است. این داستان کوتاه از این حیث بسیار قابل تامل و تاثیرگذار است.

داستان کوتاه «سردسته‌ها» اگرچه ظاهری ساده و سرراست دارد اما روایتی که در بستر مدرسه به‌عنوان یک جامعه رخ می‌دهد درون‌مایه‌ای کاملاً سیاسی و اجتماعی دارد.

داستان دوم با نام «کرجی» است که مربوط می‌شود به یک جدال خیابانی و چگونگی شکل‌گیری این درگیری و انجام آن. در ترجمه‌ی دیگر فارسی، به اسم «جدال» چاپ شده است. در اینجا جدال بر سر قدرت است. البته مضمون عمده‌ی رمان‌های یوسا جدال بر سر قدرت و اعمال این قدرت در آمریکای لاتین است. قهر و خشونت مردانی که سودای سالاری را در سر دارند (خواه در ارتش، در گروه‌های چریکی یا در احزاب سیاسی) در بسیاری از کتاب‌های او مضمون عمده‌ است، خاصه در شاهکار به یادماندنی‌اش «جنگ آخرالزمان».

داستان سوم این مجموعه به نام «برادر کوچک» روایت سفر دو برادر در جنگل و کوهستان برای پیدا کردن یک سرخ‌پوست است. خواهر دو برادر، سرخ‌پوست را به تجاوز متهم کرده‌ است. دو برادر به خونش تشنه‌اند. او را پیدا می‌کنند اما داستان طور دیگری رقم می‌خورد. طوری که پایان شوکه‌کننده‌ی آن و استحاله‌ی آدم‌های درون داستان کشش زیادی به آن می‌دهد.

داستان چهارم «یکشنبه» است. شخصیت اصلی آن پسر جوانی است به نام میگل که عاشق دختری به نام فلورا است، در این میان رقیبی هم به نام روبن وجود دارد. میگل روبن را به دوئل دعوت می‌کند. همان‌طور که از داستان برمی‌آید در اینجا هم نبرد بر سر قدرت است.

داستان پنجم این مجموعه به نام «ملاقاتی» روایتی است درباره یک زندانی سیاه‌پوست به نام جامایکینو که با مأمورین پلیس قرار می‌گذارد تا یکی از دوستان فراری خود به نام نوما را به پلیس بفروشد و در ازای آن خودش آزاد شود. اما در ادامه سیاه‌پوست در ازای آزادی‌اش به نوع دیگری اسیر می‌شود. این داستان شاهکار، مرز باریک بین آزادی و اسارت را نشان می‌دهد.

داستان ششم به نام «پدربزرگ» داستان متفاوت‌تری از دیگر داستان‌های قبلی خود است و درون‌مایه‌ی تاریک و مرموزی دارد.

با خوانش این مجموعه داستان متوجه می‌شویم که نویسنده مسائل فکری و تاریخی و سیاسی و ادبی را به یک اندازه برمی‌انگیزاند. به گفته‌ی منتقدان «در آثار او تاریخ و تخیل کنار هم هستند و گاه حتی با سبکی «هزار و یک شبی» چنان در هم می‌آمیزند که مرزی میان آن دو باقی نمی‌ماند».

این کتاب با اسامی «سردسته‌ها» یا «تازه‌کارها» ترجمه شده است. اگر وقت چندانی برای کتاب خواندن ندارید، کتاب صوتی این اثر می‌تواند بهترین گزینه باشد. کتاب صوتی آن در پایگاه کتاب گویای ایران‌صدا به اسم «داستان‌های کوتاه ماریا وارگاس یوسا» به صورت رایگان وجود دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0 نظر
scroll to top