بستن

ذره‌بین تاریخ ۵۹ – دوره‌ی جدید: ایراهستان کجاست؟

هفت‌برکه غلامحسین محسنی: شناخت سرزمین‌ها، شهرها و آبادی‌های پیرامون جایگاه‌ی زندگی‌مان ما را با مردم آن نزدیک‌تر می‌نماید. از این راه باشندگان با شادی‌ها و گرفتاری‌های هم آشنا شده، راهی همسان برای پایداری شادی‌ها و همگون در از میان برداشتن رنج‌های خود خواهیم یافت. برای این شناخت تنها راه واکاوی جغرافیا، تاریخ و فرهنگ همسایگان نزدیک خود می‌باشد. پس به‌گذشته‌ی آنها سری می‌زنیم.

ایراهستان= ایراه + (پسوند مکان) ستان.

ایراه: بر پایه آنچه فرهنگ‌نامه‌ها نوشته‌اند، به‌معنی «پَست، پایین، زیر، ساحل و کنار دریا» و «هر ساحل را به‌فارسی ایراه گویند». و «ایراهستان (اراهستان، ابراهستان)» را هم «به‌معنی ساحل و ناحیه‌ای‌ست مجاور خلیج‌فارس در ایالت فارس…».

«یاقوت‌حموی‌بغدادی» در نیمه نخست سده‌ی هفتم ه/۱۳م و «اعتمادالسلطنه» در روزگار قاجار (سده ۱۹ م) نوشته‌اند: حمزه (اصفهانی) گوید: ایرانیان کناره و سواحل دریا را «ایراه» گویند. و از این روست که لبه‌های خوره اردشیرخُرَه از سرزمین فارس را «ایراهستان» نامند. زیرا که نزدیک به ‌دریاست. و مردم آنجا را هم «ایراهیه» خوانند. عرب ایراه را معرب نموده، یک «قاف» به‌پایان آن افزده «عراق» گفته‌اند.

ایراه= اراک

«محمدعلی ‌امام ‌شوشتری» در «فرهنگ واژه‌های فارسی در زبان عربی» نگاشته: ایراه (اراک) سرزمین هموار در کناره دریاست. پرفسور «هرتسفلد آلمانی» شکل فارسی واژه را «اراک» و به‌معنی زمین هموار می‌داند. آنچه نظر او را تأیید می‌کند آنست که هنوز (سال ۱۳۴۷ که کتاب منتشر شده است!) بخشی از ساحل فارس را که در شهرستان اردشیرخوره است «ایراهستان» گویند. به‌معنی جلگه ‌ساحلی.

ایراهستان درگذر زمان:

یکی از کهنه‌ترین متن‌های پهلوی بازمانده‌ی روزگار ساسانی «کارنامه اردشیر پاپکان» می‌باشد. در این یادگار باستانی از درگیری اردشیر با «هپتانباد (هفتان‌بوخت)» سخن رانده شده است. چرا که هفتان‌بوخت دارنده «کِرم» به ‌سپاهیان اردشیر شبیخون زده، و همه‌ی دارایی‌های او را به‌ تاراج برده است. هفتان‌بوخت هفت پسر داشته، که هر یک با سپاه هزار نفری به ‌شهری گمارده بود. پسری که در «ارنگستان (اروستان) [عربستان، بخش عمان و سواحل جنوبی خلیج‌فارس]» بود، به‌گذار دریا آمد تا پدر را یاری نماید. آنها نخست سپاهیان اردشیر را بشکستند. و به‌جایگاه خود دژ «گولار (کلال)» در دهکده یا شهر «کلالان (گذاران، کجاران، کوجران)» آنجا که کِرم بُنه داشت، بازآمدند. آنگاه اردشیر نیرنگی استوار کرد، به‌ دژ راه یافت و کِرم را کشت. پس بر هفتان‌بوخت و پسرانش چیره شد و آنها را در کرانه‌ی دریای ‌پارس به ‌دارآویخت. بر پایه این داستان کهن، حماسه‌سرای بزرگ ایران «حکیم ‌فردوسی‌» سروده: «به‌ شهر کجاران به ‌دریای ‌پارس / چو گوید ز بالا و پهنای پارس».

«طبری» در تاریخ گران‌سنگ خود دژ را در «دهکده‌ الار» از روستای «کوجران» ساحل اردشیرخُره یاد می‌کند. «بلعمی» در «تکمله و ترجمه تاریخ‌ طبری» جایگاه «ابتنبود (هفتان‌بوخت، هفتان‌پات، هفتواد)» را «شهرهای سواحل که هم از کرمان بود» دانسته است. «الکامل ‌ابن ‌اثیر» هفتان‌بوخت را پادشاهی به ‌نام «اسیون» در سواحل دریای ‌پارس خوانده است. «حمداله ‌مستوفی» در «تاریخ ‌گزیده» نوشته: «در ولایت کرمان، در شهر بم، مردی هفتواد نام، مستولی شد… اردشیر بر کرمان غالب آمد و هفتواد و پسران او را برانداخت». «مجمل ‌التواریخ» نگاشته: «بشهرکجاران نزدیک دریا هفتواد و آن کِرم که پیدا گشته بود… بکشت… و گویند شهرکرمان بدان کِرم باز خوانند».

ایراهستان در متون کهن:

بر پایه جغرافیای «موسی ‌خورنی» تاریخ‌نویس ارمنی روزگارساسانی، «پرفسور مارکوارت» کتاب «ایرانشهر» نگاشته است. در آن کتاب «ناحیه جنوب»، «کوست نیمروج (نیمروز)» آمده: «شرح این بخش از امپراتوری (ساسانی)، دقیق‌ترین وصف درباره ایالات ایران است». همچنین «استان پارس به‌ عنوان سرزمین اصلی نیمروز» شناسانده است. و نوشته که استان پارس از روزگار ساسانی بدین‌سو به‌ پنج خوره (کوره) «استخر، شاپور، اردشیرخُره، دارابگرد و ارگان» تقسیم می‌شده، و «پسا (فسا)» نیز برآن افزوده‌اند. همچنین جنوب اردشیرخُره (کرانه خلیج ‌فارس) بخشی را «خوژه‌رستان (خوژیهرستان)» خوانده است. «مقدسی» که در سده‌ی چهارم هجری منطقه را دیده این نام (خوژه‌رستان) را «خَوَرستان» یکی از شهرهای «اردشیرخُره» نامیده، که با «داستان اردشیر» و قلعه حاکم ناحیه «کِرم» به‌نام «هفتان‌بوخت» برابری دارد.

پیداست تا این روزگار از واژه «ایراهستان» برای این بخش از اردشیرخُره پارس بهره برده نشده است. بکارگیری نام «ایراهستان» برای جغرافیای این بخش از اردشیرخُره آغاز سده‌ی ششم (۵۱۱ھ.ق/ ۱۱۱۷ م) می‌باشد. آنجا که «ابن ‌بلخی» در کتاب پُرارزش خود «فارسنامه» می‌نویسد: «این اَعمال [نواحی حکومتی] ایراهستان و کُران همه در بیابان است از اَعمال سیراف است و گرم‌سیر بغایت…». و در بخش «قلاع فارس» آورده: «قلاع ایراهستان بیش از آن است کی [که] برتوان شمردن، کی به ‌هر دیهی حصاری است، اگر بر سنگ و اگر سر تَلّ و اگر بر زمین و همه گرم‌سیر بغایت». «حمداله‌مستوفی» در نیمه سده‌ی هشتم (۷۴۰ھ. ق) افزده: «…بیرون از این قلاع ولایات ایراهستان، هر دیه را حصاری است که هر یک قلعه‌یی محکم است، بعضی بر پشته‌های خاک و بعضی بر زمین هموار همه گرمسیر است». خیلی روشن «دکتر مُوحّد» در «سفرنامه ابن ‌بطُوطه» نوشته: «بنی‌صفار طایفه‌ای از اعراب بودند که از دیر زمان در سواحل فارس مسکن داشتند. این نواحی را که ایراهستان می‌نامیدند جغرافیون عرب سیف‌بنی‌الصفار خوانده‌اند».

ویژگی‌های ایراهستان:

«ابن ‌بلخی» و به ‌دنبال او «حمداله ‌مستوفی» نگاشته‌اند: گرمی هوا در «ایراهستان» به‌اندازه‌ای‌ست «چنانک به ‌تابستان جز مردم آن ولایت، آنجا مقام نتوانند کردن از گرما، و هیچ آب ‌روان نباشد و نه ‌کاریز. و همه غلّه ایشان، بخس [دیم] است و جز درخت خرما هیچ میوه ندارد». درختان خرما در گودال نشانند، تا به‌زمستان گودها از آب باران پُر شود. «و این از نوادرست کی [که] گویند کجاست کی درختان در چاه، درکارند [؟] و این ایراهستان است».

ویژگی دیگری که برشمرده‌اند: در ایراهستان «مردم پیاده‌رو و سلاح‌ور و دزد و خون‌خواره باشند. مردی از ایشان کی به ‌ره زدن و نابکاری رود دومن آرد با نان ‌خشک فتیت [کوفته، ریزه‌ریزه] کرده، در انبانی کند و در شبانروزی بیست فرسنگ برود و همواره عاصی [سرکش] بودندی، از آنچ، هیچ لشکر آنجا مقام نتواند کردن…».

گستره جغرافیایی ایراهستان:

با نگاه به ‌منابع و کتب بازمانده از گذشته بر ما روشن می‌باشد که «ایراهستان» بخش جنوبی و کناره‌ا‌ی خلیج ‌فارس از شهرستان (کوره) اردشیرخُره پارس بوده است. برای آگاهی از اندازه و پهنه این کرانه از «احسن ‌التقاسیم» سود می‌بریم. «مَقدَسی» شهرهای کوره اردشیرخُره را اینگونه برشمرده است: «گور، میمند، نابند، صیمکان، خَیر، خَوَرستان [ایراهستان]، غُندِجان، کُران، سَمیران [شمیران (قلعه ‌سیراف)]، زیرباذ، نَجیرَم، دون، سورو و رأس‌کِشم». البته با نگاه (از دید مَقدَسی) چون «ارزش سیراف پوشیده» نبوده، آن بندر را «قصبه (مرکز)» اردشیرخُره دانسته است. دو مکان جغرافیایی سورو و رأس‌کشم [قشم] مرز خاوری ایراهستان مشخص کرده است. «سورو» آبادی کوچکی در خاور بندرعباس کنونی، و «رأس‌ کشم» هم نقطه برابر آن در خلیج ‌فارس «جزیره‌ قشم».

در درستی این مرز «تاریخ ‌شاهی ‌قراختائیان» کرمان نوشته: سواران نکودری [قومی از مغولان] چون به ‌ولایت فارس یورش آوردند «…به دیه کبرستان [کهورستان] رفتند که سرحد ابراهستان زیر است و نزدیک کنار دریای فارس…». مرز شمال ‌باختری ایراهستان نیز همین منبع روشن کرده است. آنجا که نگاشته: مغولان نکودری «…تا حدود هنگ [خنج] برفتند و آن ولایتی عظیم فراخ‌عرصه و بسیارعلف باشد از جمله ابراهستان…». لیکن مرز شمال و شمال ‌خاوری اندکی پیچیدگی دارد. «مَقدَسی»، «جویم ‌ابواحمد [شهرستان‌جویم]» را از کوره دارابگرد دانسته. بر همین پایه «لسترنج» در «سرزمین‌های خلافت شرقی» نوشته: «ولایتی که در جنوب ‌باختری آن [جویم] قرار دارد ایراهستان نامیده می‌شود». لیکن «ابن‌بلخی و حمداله ‌مستوفی» هر چند نوشته‌اند: «جویم ‌ابی‌احمد از ولایت ایراهستان است»، ولی افزوده‌اند: «ولایت ایراهستان از کوره اردشیرخوره است و حومه آن را کوره‌رود خوانند». به ‌بیان دیگر «جویم» را از کوره دارابگرد کاسته، به ‌اردشیرخُره افزوده‌اند.

زبان ایراهستانی:

کتاب «فردوس‌ المُرشدّیه‌ فی‌ اسرار الصّمدّیه» متنی از آغاز سده ششم (۵۰۲ ھ.ق) به‌عربی می‌باشد و در سال ۷۲۸ھ.ق / ۱۳۲۷ م توسط «محمود بن ‌عثمان» به ‌فارسی ترجمه شده است. این کتاب درباره زندگانی و طریقت «شیخ‌ ابواسحاق‌ کازرونی» بوده، لیکن «سود بسیار مهمی که از این کتاب عاید می‌شود وجود پاره‌ای از اشعار و جمله‌ها به ‌لهجه محلی کازرونی و شیرازی و ارهستانی است». از جمله حکایتی دارد از شیوه رفتار امیرتَوَج (یکی از کوره‌های پنجگانه فارس) با دو برادر از «ناحیه اِرِهستان (ایراهستان)». در این داستان مادر پیر آنها برای آزادی فرزندان خود به «شیخ‌ ابواسحاق» متوسّل می‌گردد. گوید: «آن پیرزن برخاست و پذیره شیخ بازرفت و هر دو گیسوی سفید خود بر دو دست خود نهاد و بگریست، همچنانکه کسی بر فراق فرزندان گرید و به‌لفظ اِرِهستانی گفت: یا شیخ کُهری جَنِ توشم رَهُوشَن تو نفذم که جَروُی کَرِمن بُجیَی»، یعنی فدای جان تو گردم، راه من بتو نمودند که چاره کار من بجویی». از این حکایت و جمله‌ی کوتاه به ‌زبان «ایراهستانی» دو نکته روشن می‌شود: نخست اینکه حاکم تَوَج به ‌نام «امیر هداب‌ بن‌ بیدوج» بر ایراهستان فرمان می‌رانده است، یعنی ایراهستان در قلمرو «خوره شاپور» بوده است؛ دوم اینکه زبان ایراهستانی فاصله‌ی زیادی با گویش‌های زبان «اَچمی» دارد!

فرمانروایان ایراهستان:

این بخش از پارس (کجاران) در روزگار باستان پیش از ساسانی برابر شاهنامه فردوسی و مجمل ‌التواریخ در فرمان «هفتواد» و پسرانش بوده است. طبری فرمانروای کوجران را «ملکه‌ای» دانسته که «تعظیم و پرستش او می‌کردند». بلعمی او را «ابتنبود» خوانده، و ابن ‌اثیر وی را «اسیون» نام داده است. با چیرگی اردشیر بابکان و در درازای شاهنشاهی ساسانی، این گستره از پارس به ‌دست آنها اداره می‌شده است. روشن است که با پیروزی اعراب مسلمان، همه پارس و قلمرو ساسانی به ‌فرمان حاکمان عرب انتخابی از سوی «مدینه، شام و بغداد» در آمده است. همچنین ایراهستان روزگاری به دست اعراب مهاجر از آن سوی خلیج ‌فارس به‌ویژه تیره «بنی‌صفار» اداره می‌شده است. آنها با در اختیار داشتن دژ استواری در کناره‌ی دریا به‌ نام «دیگدان» حتی از کشتی‌های عبوری هم عشریه دریافت می‌کرده‌اند.

با برآمدن فرمانروایان ایرانی (صفاری و بویه) در روزگار عباسیان کرانه‌ی شمالی خلیج ‌فارس به‌ویژه ایراهستان زیر سلطه آنها قرار داشته است. این چیرگی در روزگار دیلمیان چشمگیرتر هم بوده، به طوری که «عضدالدوله» چند سفر به ‌منطقه و سیراف داشته است. و مَقدَسی نگاشته: «اکنون اینجا [همه‌ی فارس] در دست دیلمیان است». سپس «اتابکان سلغری» از سوی «سلجوقیان»، امیران «بنی‌قیصر» کیش، و در روزگار «ایلخانان ‌مغول» خاندان «ملک‌الاسلام طیبی» بر منطقه حاکم بوده‌اند.

در آغاز سده هشتم هجری «وصاف‌ الحضره‌ شیرازی» گزارش کرده: «امیرابودلف [جاتی] مردی بزرگوار بود و خود را از نژاد ساسانیان می‌دانست و حکومت او بر تمام گرمسیرات و ایراهستان (ساحل و ناحیه‌ای است مجاور خلیج ‌فارس در ایالت فارس) و سواحل از صحراء کُندُران تا لار و جریس [گراش] و جویم و فال و کُران و رَم و سیراف نافذ بود. گروهی از افاضل خطبا و شعرا در خدمت او بودند و او را می‌ستودند و نسخه مجموعه آن اشعار را امروز [۷۲۸ ھ.ق] موجود است. باید افزود، در سده ۴ھ.ق «مَقدَسی» گزارش کرده: «کُندُران: بزرگ است و دژی دارد که سلطان‌نشین است…». و در برهه‌ای از تاریخ که در بالا آمد، امیر تَوَج حاکم بر ایراهستان بوده است.

«دکتر وثوقی» به ‌نقل از «ابن ‌بطوطه» نوشته است: در سال ۷۴۵ ھ.ق / ۱۳۴۴ م. «نظام‌الدین‌کیقباد» که بر برادر «قطب‌الدین تهمتن» شاه هرموز شوریده بود، «با ارسال نامه و پیک حکومت خود را به‌ تمامی نواحی قلمرو پادشاهی [هرموز] اعلام کرد و به ‌جز منطقه ایراهستان مناطق دیگری از او تبعیت نکردند». از این نوشته هم آشکار است که پس از «امیر ابودلف»، ایراهستان بخشی از قلمرو شاهان هرموز بوده است.

چیرگی هرموزیان تا ۹۱۴ ھ.ق و باز شدن پای استعمار کهنه «پرتغال» دنباله داشته است. آنگاه برای ۱۱۷ سال تا ۱۰۳۱ پرتغالیان بر منطقه فرمان رانده‌اند. با بیرون راندن اشغالگران منطقه به‌ قلمرو صفوی درآمده است. این کشمکش‌ها از آن پس با دیگر متجاوزان اروپایی به‌ویژه انگلیسی‌ها تا پایان قاجارها به ‌درازا کشیده است.

 

دریافت‌های این پژوهش:

آنچه در این پژوهش بر ما روشن و آشکار می‌گردد، اینست که «ولایت ‌لار» در هیچ روزگاری «ایراهستان» خوانده نمی‌شده، و ایراهستان هم «لارستان» نبوده است! چرا که: یک) «لار» ولایتی در کوره دارابگرد بوده، در حالی که «ایراهستان» خود ولایتی از «اردشیر خوره» دانسته‌اند! دو) «لار» را کسی «ایراه» و مردم آنرا «ایراهیه» نخوانده است! سه) ویژگی‌هایی که در بالا برای «ایراهستان» و مردم آن آمده، در لار و لاریانِ تاجرپیشه دیده نشده است! چهار) در هیچ روزگاری «لار» فرمانروایی به‌نام «هفتواد، هفتان‌بوخت، اسیون» یا «ملکه‌ای» به‌ هر نام به‌ خود ندیده است! پنج) جایی نیامده که تیره عرب «بنی‌صفار» بر «لار (لارستان)» حاکم بوده‌اند! شش) کسی ننوشته «قلعه ‌دیگدان» در «لارستان» بوده است! هفت) تاکنون شنیده نشده «لار» حاکمی به‌نام «امیر هداب ‌بن ‌بیدوج» داشته است! هشت) هیچ‌گاه «لار» در قلمرو شاهان هرموز از جمله «نظام‌الدین» نامی قرار نداشته است! نه) زبان ایراهستانی فرسنگ‌ها با زبان «اَچُمی (لاری)» فاصله دارد!

ستون ذره‌بین تاریخ را از این صفحه دنبال کنید.

2 نظر

  1. بسیار جالب بود. تحقیقات جناب محسنی که واقعیت های تاریخی را به صورت علمی روشن می کند شایسته تحسین است.
    کار لاری ها این است که همواره تاریخ را به نفع خودشان جعل میکنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 نظر
scroll to top