هفت‌برکه – سمیه کشوری: کارلوس فوئنتس یکی از برجسته‌ترین مورخان مکزیکی و نویسندگان اسپانیایی‌زبان است که هم در رمان‌نویسی و هم در داستان کوتاه هنرنمایی کرده است. آثارش تاثیری شگرفی بر ادبیات معاصر آمریکای لاتین گذاشته است. فوئنتس با تحصیلات در رشته‌ی حقوق، حرفه‌ی پدرش را ادامه داد و دیپلمات و سفیر مکزیک در لندن، پاریس، هلند، پرتقال و ایتالیا شد. برای همین با زندگی و فرهنگ آمریکایی، آمریکای لاتین و کشورهای دیگر آشنایی کامل پیدا کرد و آن را به بخشی از خمیرمایه‌ی اصلی کار نویسندگی‌اش تبدیل کرد.

فوئنتس در دانشگاه‌های پرینستون، پن، هاروارد، کلمبیا و کمبریج و… تدریس می‌کرد و برایش افتخار بود که تولدش با داستایفسکی و کورت وونه‌گات یکی بوده است. همچنین با نشریه‌ای اسپانیایی‌زبان همکاری می‌کرد و برایشان مقالاتی فرهنگی سیاسی می‌نوشت،‌ و یکی از منتقدان سرسخت آنچه خودش «فرهنگ و اقتصاد امپریالیسم» می‌نامید بود.

در ۲۹ سالگی اولین رمان خود را با عنوان «جایی که هوا صاف است» منتشر کرد. فوئنتس با توجه به شغل سیاسی‌اش رویدادهای تاریخ معاصر و جهان سیاست را دستمایه‌ی داستان‌های خود قرار می‌داد. از معدود نویسندگان مکزیکی بود که نوشته‌هایش فضایی واقعی و تصویری به‌روز از سرزمینش را برای مخاطب ترسیم می‌کند. کتاب «مرگ آرتمیو کروز» نمونه و گواه خوبی بر این مدعا است.  

رمان «مرگ آرتیمو کروز» در سال ۱۹۶۲ منتشر شد. این کتاب حدود شش سال پیش از انتشارِ مشهورترین رمان کارلوس فوئنتش یعنی «پوست انداختن» منتشر شد. با این وجود، کتاب «مرگ آرتیمو کروز» به یکی از کتاب‌های مشهور این نویسنده تبدیل شد.

این کتاب رمان بزرگ و ارزشمندی است و از دو جهت می‌توان آن را بررسی کرد: یک) استفاده از سبک جریان سیال ذهن برای اعتراف‌گیری از مردی در حال احتضار؛ دو) پرداختن به علل انحراف یک انقلاب به صورتی دراماتیک.

استفاده از سبک جریان سیال ذهن

«مرگ آرتمیو کروز» یکی از بهترین نمونه‌های جریان سیال ذهن در ادبیات آمریکای لاتین است. جریان سیال ذهن یا سیلان ذهن، شکل خاصی از روایت داستان است که مشخصه‌های اصلی آن پرش‌های زمانی پی‌درپی، درهم‌ریختگی دستوری و نشانه‌گذاری، تبعیت از زمان ذهنی شخصیت داستان و گاه نوعی شاعرانگی در زبان است؛ که به دلیل انعکاس ذهنیاتِ مرحله‌ی پیش از گفتارِ شخصیت رخ می‌دهد. زمان در این نوع داستان‌ها به صورت غیر خطی است، یعنی ممکن است در یک پاراگراف جملاتی مبهم از زمان‌های مختلف، بدون هیچ اشاره‌ی روشن‌کننده یا توضیحی از طرف نویسنده یا راوی بیان شود. نویسنده ممکن است بدون استفاده از نشانه‌گذاری مناسب، از صحنه‌ای به صحنه‌ی دیگر یا از اندیشه‌های کسی به سخنان کسی دیگر بپرد و مجدداً به اول بازگردد. حتی راوی داستان نیز ممکن است تغییرکند.

بخش اعظم رمان «مرگ آرتمیو کروز» متشکل از گفتار درونی و ذهنی و شرح حال راوی است. ذهن شخصیت یعنی آرتمیو کروز مدام در رفت و برگشت است و وقایع مربوط به دوران انقلابی‌گری و چگونگی فاصله گرفتن او را از آرمان‌هایش به تصویر می‌کشد.

آرتمیو کروز یک سرباز فاسد، سیاستمدار و روزنامه‌نگاری پیر است که در بستر مرگ نفس‌های آخرش را می‌کشد و در این احوال به مرور زندگی‌اش از انقلاب مکزیک تا عضویت در حزب انقلاب مکزیک می‌پردازد و مدام در گذشته و حال در رفت و آمد است. آرتمیو کروز ثروتمند و انقلابی، در حالی که به مرورِ زندگی و دستاوردهایش می‌پردازد، ما را با تاریخ معاصر مکزیک آشنا می‌کند. او که در گذشته سروان بوده و تلاش‌های بسیاری هم در جهت به ثمر نشستن انقلاب کرده است، از خاطرات آن روزها می‌گوید و از فاصله‌ای که انقلاب کم‌کم با آرمان‌هایش پیدا می‌کند. مبارزات قهرمانانه‌اش در طول انقلاب مکزیک و پرش او از فقر به ثروت را به زیبایی تصویر می‌کند. کارلوس فوئنتس در این رمان ضمن نقد شرایط پس از انقلاب مکزیک، تفکرات محافظه‌کارانه کلیسایی را نیز نقد می‌کند.

 

پرداختن به علل انحراف یک انقلاب

هم از لحاظ تئوریک و هم از دیدگاه علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی به علل مختلف انحرافِ انقلاب در کشورهای متفاوت پرداخته شده است. اما کارلوس فوئنتس به صورت دراماتیک و با شخصیت‌سازی قوی، به دلایل افول و انحراف انقلاب مکزیک می‌پردازد و در لابه‌لای آن به کندوکاو در چگونگی استحاله‌ی آرتمیو کروز و افول شخصیت او در زیر و بم‌های انقلاب نقب می‌زند.

دلایل مختلفی برای انحراف انقلاب‌های کشورها بیان شده است. دلایلی مثل فاصله گرفتن از شعارهای انقلابی، سپردن زمام امور به دست دولتمردان خاکستری، روا داشتن ظلم و ستم به مردم برای گذران امور دولتی و عدم توجه به خواست مردم انقلابی، به قدرت رسیدن تندروها، پدیده‌ی‌ «چرخش چهره‌ها» و…

آرتیمو کروز هفتادویک‌ساله در بستر مرگ خاطراتش را مرور می‌کند. به شمال می‌رود و به انقلابیون می‌پیوندد و با ژنرال فرانسیسکو ویلا مبارزه می‌کند. توسط زاگال اسیر می‌شود و آنجا با سرخپوستی به نام توبیاس و گونزالو برنال جوان و تحصیل‌کرده هم‌بند می‌شود. گونزالو برنال سروان و جنگنده‌ای مثل آرتیمو کروز را به چالش می‌کشد.

یکی از دیالوگ‌های باشکوه در این رمان گفتگویی است که بین آرتمیو کروز و گونزالو برنال صورت می‌گیرد که شاید در همین دیالوگ مختصر، بیشترِ علل‌ها را یک جا بیان می‌کند. دیالوگ بین یک جوان که به زعم خود آرتمیو کروز، تحصیلکرده و روشنفکرِ تازه از راه رسیده بود که هرگز در نبردِ عملی شرکت نکرده؛ آن هم وقتی کسانی مثل کروز جنگ را می‌بردند، روشنفکران تازه از راه رسیده، فقط حرف می‌زدند و حرف می‌زدند. در اینجا دو دیدگاه متفاوت مورد بررسی قرار می‌گیرد.

استحاله‌ی شخصیت انقلابی از همین جا بروز و ظهور بیشتری پیدا می‌کند. آرتمیو با زاگال معامله‌ای می‌کند و زنده می‌ماند. آرتمیو در جایگاه منصب و قدرت خود با خواهر گونزالو ازدواج می‌کند و ثروت خانواده را صاحب می‌شود. خواهر گونزالو همچنان آرتمیو را مقصر مرگ برادرش می‌داند. آرتمیو وارد سیاست و مسخ می‌شود. در این راه پسرش را از دست می‌دهد و دخترش نیز از او متنفر است.

دغدغه‌ی بزرگ کارلوس فوئنتس در رمان «مرگ آرتمیو کروز» قبل از هر چیز انقلاب و تاریخ پرفراز و نشیب مکزیک و دلواپسی برای فداکاری‌ها و کوشش مردم آن مرز و بوم بوده است. فوئنتس در این کتاب دل‌مشغولی و نگرانی خود را از حال و آینده‌ی این انقلاب بیان دارد. گویی اشاره‌ای به این باور قدیمی، معروف و تاریخی دارد که بسیاری از انقلاب‌ها فرزندان خود را می‌خورند و هر زمان که کار یک جبار به پایان برسد، یکی دیگر به جای او روی کار می‌آید و در قرارداد نانوشته‌ای، دیکتاتور دیگری با همان شاخصه‌های قبلی جایش را می‌گیرد. در جایی از کتاب گفته می‌شود: «بیچاره این کشور که در هر نسل توانگران قدیمی را از میان بر می‌دارد و اربابان تازه‌ای را به جایشان می‌نشاند که به همان اندازه جاه‌طلب و حریص‌اند». این نگرش نویسنده را در خلال روایتش از انقلاب مکزیک و روزهای پرتب‌وتابِ پس از آن در جای‌جای کتاب می‌توان دید.

رمان «مرگ آرتمیو کروز»  توسط م‍ه‍دی‌ س‍ح‍اب‍ی‌ و م‍ه‍ش‍ی‍د ض‍رغ‍ام‌ ترجمه شده است. علاوه ‌بر این، کتاب صوتی این رمان را می‌توانید در پایگاه کتاب گویا ایران‌صدا به صورت رایگان بشنوید.

 

ستون کمد را از این صفحه دنبال کنید.

Komod 32 Marge Artemio Cruz