هفتبرکه – حسین ناصری: حدود دو سال پیش که در یکی از سفرهای شخصی به تهران، طبق روال هر مسافرت به کتابفروشی رفتم، به محض اینکه فروشنده فهمید من جنوبی و اهل گراشم، کتاب «بر جادههای آبیِ سُرخ» نوشتهی نادر ابراهیمی را معرفی کرد. گفت هر ایرانی باید از این قبیل کتابها را بخواند، به خصوص اهالی جنوب ایران. بالاخره بعد از دو سال، چند ماه پیش توانستم کتاب را مطالعه کنم.
داستان بلند «بر جادههای آبیِ سرخ» یکی از آثار نادر ابراهیمی است که بعد از ۱۵ سال مطالعه، به زندگی و دلاوریها و مبارزات میر مَهنای دوغابی، قهرمان خطه جنوب در برابر استعمارگران هلندی، انگلیسی، فرانسوی، پرتغالی میپردازد. همچنین بخشهایی از کتاب به اوضاع و احوال دربار حاکمان ایران در آن دوره میپردازد همچون حکومت افشاریان در نواحی خراسان، حکومت قاجار در شمال و زندیان در مرکز ایران. این کتاب یک داستان تاریخی بلند است که که با تلفیق واقعیتهای تاریخی و تخیلات نویسنده به سبک واقعگرایی و رمانتیسیسم نوشته شده است. سیر داستانی موزن و جذاب کتاب، در هر لحظه، حس وطنپرستی و میهندوستی را در خواننده ایجاد میکند.
این کتاب را انتشارات روزبهان در قالب ۵ جلد در یک مجلد با عنوانهای کتاب اول: فصلِ سرسبزِ آشناییها؛ کتاب دوم: دو حفرهی سیاه و جهانِ ظلمات؛ کتاب سوم: کریمخانِ زند یک پنجرهی روشن؛ کتاب چهارم: میرمَهنا مرد بیپروای دریای جنوب؛ کتاب پنجم: صبور در مصافِ مصائب، و در ۶۵۰ صفحه منتشر کرده است.
به عقیدهی من، هر کسی که تاریخ را بازخوانی و مطالعه میکند، به دلیل حس ناسیونالیستی و میهنپرستی که در وجود همه ما وجود دارد، به دنبال هویت خود در تاریخ میگردد. اینکه حاکمان آن زمان چه نقشی ایفا کردهاند و زادگاه و محل زندگیمان در گذشته کجای تاریخ قرار گرفته است. شاید به همین دلیل است که شیرازیها به حکومت زندیه، اصفهانیها به حکومت صفویه، و تهرانیها به حکومت قاجار علاقه بیشتری دارند.
شاید نزدیکترین فاصلهای که این کتاب با تاریخ منطقهی ما پیدا میکند، رابطهی خوبی است که نصیرخان، حاکم لار، با میرمهنای داستان برقرار میکند. اولین بار در صفحه ۲۴۱ نام نصیرخان لاری وارد داستان میشود. سران شرکت هند شرقی و حکام هلندی قصد دارند نصیرخان لاری را علیه میرمهنا برانگیزند و سرکوب کنند، چون فکر میکنند نصیرخان لاری با وعده مزد و مقام هر کاری را انجام میدهد. در صورتیکه در صفحه ۲۹۴، زمانی که نصیرخان لاری با میرمهنا ملاقات میکند، خود را ایرانی، مسلمان و بیگانهستیز میداند و برای این عهد قسم میخورد و برای نشان دادن حسن نیت خود پیشنهاد میدهد: «دختری از نزدیکانت را به برادرم بده، دختری از نزدیکانم را به یک برادرت میدهم و اگر بخواهی پسر ارشدم را نزد تو میگذارم تا در رکاب تو بجنگد…»
بخشی از مناجات میرمهنا را از متن کتاب میخوانیم: «خدایا! کاری کن که حتی بداندیشترین آدمها نیز نتوانند مرا به مدارای با دشمنان امت و ملت، و به خودخواهی، لذتخواهی، و مقامخواهی متهم کنند. خدایا! رضایت وجدان میخواهم، نه رضایت خویشان و دوستان. خداوندا! کینهام را به دشمنان سرزمینم عمیقتر کن، زبانم را تیزتر کن، پایم را استوارتر کن، زبونیام را کمتر کن، شاید بتوانم سنگی از کوه سنگی دردهای مردم بردارم و باری از بار عظیم غمهایشان بکاهم! خدایا! بیکارهام مکن، بیمصرفم مکن، عیاشم مکن، وراجم مکن، بهانهگیرم مکن، خودباورم مکن، اسیر تنم مکن، پیش فرزندان سرزمینم سرافکنده و سرشکستهام مکن، در به درم کن اما دلبسته به زر و زیورم مکن! خداوندا! خوارم کُن امّا مردُمْآزارم مَکن!
محمد
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
میر مُهَنّا صحیح است