بستن

ذره‌بین تاریخ ۴۳: اعلام جهاد سیّد لاری علیه والی فارس

هفت‌برکه غلامحسین محسنی: هفته‌ی گذشته در ذرّه‌بین تاریخ ۴۲، از سرکشی «سید لاری» از مشروطه‌خواهان و برپایی آشوب و ناامنی در جنوب نوشتیم. آوردیم که با این اقدامات سید لاری، مردم منطقه دچار پراکندگی و حکومت‌های ملوک‌الطوایفی گردید. حکّام خودساخته‌ی منطقه هم با یورش به بنادر و همسایگان خود، بر آشفتگی‌ها افزودند. در نتیجه دولت مشروطه‌ی مرکزی با التیماتوم انگلیس، ناچار به گسیل حکمران جدید (رضاقلی‌خان نظام‌السلطنه مافی) به فارس شد.

کشته شدن نصرالدوله قوام و سفر سوم سیّد لاری به شیراز

حکمران فارس «نظام‌السلطنه مافی» که با خاندان قوام تفاهم نداشت، از راه بوشهر در ربیع دوم ۱۳۲۹ ھ.ق. / آوریل ۱۹۱۱‌م. به شیراز آمد و از سوی صولت‌الدوله قشقایی و تنگستانی‌ها مورد استقبال قرار گرفت. نُه روز بعد، ابتدا حبیب‌الله‌خان و نصرالدوله قوام را به اتهام ایجاد ناامنی بازداشت نمود. حدود یک ماه و نیم بعد آنها را با اسکورت نفری ۱۵۰ نظامی به سوی بوشهر روانه کرد، تا به اروپا روند. پس از طی مسافت سی مایلی در نزدیک «خان‌زنیان» مورد یورش گروهی سوار قرار گرفته، نصرالدوله اول پسر محمدرضاخان کشته و برادرش حبیب‌الله‌خان جان بدر برد. وی پس از ۳۶ ساعت خود را به شیراز رسانید، و در کنسول‌گری انگلیس پناهنده گردید. این خبر «مسترناکس تلگراف کرده که قوام‌الملک صحیحاً به شیراز وارد و اینک در قنسول‌خانه متحصن است» (کتاب آبی، ۱۰۵۸).

در این روزها، سیّد عبدالحسین لاری بنا به خواست حکمران فارس (نظام‌السلطنه مافی) در شیراز بوده‌اند [سفر سوم].

بازگشت سیّد به لار، همراه با یورش محمدعلی‌شاه و نابسامانی کشور

سید چون به لار باز می‌گردند، حسین سپهسالار و شیخ زکریا دارابی هم در پی ایشان به لار می‌آیند. «تاریخ دلگشای اوز» گزارش می‌دهد: «آقا سیّد عبدالحسین نیز موقع را غنیمت شمرده مجدداً لار را در قبضه خویش در آورد و «گراشی‌ها» را اخراج نمود. محمدجعفرخان در قلعه گراش متحصن گردید.»

سیّد، حاجی‌بابا بیرمی را به حکومت لار برمی‌گزیند. از آنجایی که حکمران فارس آهنگ آرامش و برپایی امنیت دارد، حاکم انتخابی سیّد بر لار را می‌پذیرد.

درست همزمان با بازگشت محمدعلی‌میرزا از اروپا در جمادی دوم سال۱۳۲۹ ھ.ق. / ژوئن ۱۹۱۱‌م. برای بازپس‌گیری قدرت و سلطنت، شاهد تجمع نیروهای نظامی سیّد در لار می‌باشیم. «گردهمایی کلیه نیروهای طرفدار سیّد» در لار پس از قتل نصرالدوله قوام و پناهندگی حبیب‌الله‌خان قوام‌الملک به کنسول‌گری انگلیس صورت گرفته است. در حالی که هم پایتخت و هم مرکز ایالت درگیر مقابله با تهاجم مستبدین بودند.

در این سال خبر پیاده شدن «محمدعلی‌میرزا» در «گومش‌تپه» در کرانه جنوب باختری دریای مازندران رسید که پس از ۴ ماه با شکست همراه گردید. همچنین «سالارالدوله» برادرش در باختر کشور سر به شورش برداشته، کرمانشاه و همدان و بسیاری از شهرهای باختری کشور را به دست آورده؛ تا ۸۰ کیلومتری پایتخت پیشروی کرد. نیروهای «یپرم‌خان» و «بختیاری» پس از دَر هم شکستن طرفداران محمدعلی‌میرزا به سوی باختر کشور یورش آورده، نیروهای سالارالدوله را به فرار واداشتند. این نیروها بارها دردسرآفرین شدند. لیکن تا سال دیگر از صحنه ناپدید گردیدند. همزمان با این رویدادها «شعاع‌الدوله» حکمران آذربایجان هم با اقداماتی در تبریز به پشتیبانی از محمدعلی‌میرزا برآمد. نیز در این اوضاع «نایب‌حسین کاشی» راهزن معروف هم به کاشان یورش آورده، مسیر راه تهران- اصفهان را اشغال نمود. بر این پایه، دولت مرکزی نمی‌توانستند بر این بخش از کشور هم که در دست سیّد لاری مشروطهِ‌مشروعه‌خواه بود، نظارت لازم داشته باشند.

یورش نیروهای سیّد لاری به نواحی همجوار لار

در این گیر و دار (۱۷ ربیع‌الثانی ۱۳۲۹ ھ.ق.) ، سیّد هم نیروهای گرد آمده در شهر لار را «به منظور جلوگیری از حرکات احتمالی مستبدین [در اینجا از واژه «مستبدین» دو برداشت می‌شود: یک) هواداران محمدعلی‌میرزا، دو) دولت مشروطه‌خواه ایالتی و مرکزی. البته درمورد نخست گزارشی در دست نداریم.] به نواحی مختلف گسیل داشت؛ حسین سپهسالار را به سوی بندرعباس، شیخ زکریا به داراب و سیرجان، سیّد حاجی‌بابا بیرمی را به سمت غرب لارستان در مقابل علی‌قلی هرمودی، غلامحسین‌خان وراوی به بیخه در مقابل باقرخان اشکنانی، نیروهای بنارویی را به سمت شمال شرقی لارستان در مقابل رضاقلی‌خانبیدشهری، بهارلوها را به سمت جنوب شرقی لارستان، بخشی از نیروهای بیخه‌ای را به سمت بستک در مقابل صولت‌الملک بستکی و ملاعلی عمادده‌ای به سمت عمادده در مقابل [ایل] نفر گسیل داشت» (وثوقی، ۱۳۷۵ و ۱۳۸۵) . در حالی که گزارشی از حمله و تدارک نیرو از سوی هواخواهان «مستبدین» مورد اشاره در منطقه داده نشده است!

«تاریخ لارستان» می‌نویسد: قشون حاجی سیّد عبدالحسین، خور و صحرای باغ که مردمش سنی‌مذهب و با استبداد همراه شده بودند غارت کردند…. از طرف دیگر شیخ زکریای کوهستانی با جمعیت کوهستان داراب به نی‌ریز حمله نمودند و نی‌ریز را غارت کردند…از جانب دیگر خوانین بهارلو که در جلگه داراب سکونت داشتند و قریب دو هزار خانوار می‌شدند، حمله به شهر بابک کردند. و آنجا را غارت نمودند. و اموال و اساس آنها را به داراب آوردند. در آن وقت معروف شده بود، می‌گفتند قریب شصت هفتاد گهواره اطفال شیرخوار که با آنها پیچیده بوده‌اند و با خودشان آورده بوده‌اند پس از یک ماه که آنها گندیده بوده‌اند و بوی تعفّن آنها شنیده بوده‌اند، جسد گندیده شده آنها (کودکان شیرخوار) بعداً به صحرا ریخته‌اند.

ادامه‌ی گسیل این نیروها سبب «سرپیچی نیروهایی غربی سیّد از فرمان حمله به مستبدین آن ناحیه…که بر اثر غفلت نیروها، درگیری به نفع مستبدین و با کشته شدن بسیاری از نیروهای سیّد پایان یافت» (وثوقی، ۱۳۸۳ ص۱۸۸).

پیداست که دلیل «سرپیچی» نیروهای «سیّد» ، نافرمانی فرمانده‌هان نبوده است بلکه حملات بی‌مورد در آن نواحی «سرپیچی» به همراه آورده است. چرا که فرمانده‌ی نیروهای غربی سیّد، حاجی‌بابا بیرمی، از آغاز برپایی «حوزهعلمی- سیاسی» سیّد در لار، در مکتب ایشان آموزش دیده و تا آخر در کنارش بوده‌اند. او کسی است که به انتخاب سیّد حاکم لار شده، و فرمانروای ایالت هم وی را پذیرفته بود.

یکی دیگر از «رهبر نظامی قدرتمند» سیّد، حسین سپهسالار (حسین کله‌کن) که «به سوی بندرعباس» گسیل داشته بودند، می‌باشد. «از حرکات حسین (کله‌کن) تجّار لاری مقیم بندر، اظهار به لار نمودند و تجّار مقیم لار کیفیت را خدمت جناب سیّد عرض نمودند، اظهار بیزاری از حرکات و اعمال ناشایست نمودند» (وثوقی ۱۳۷۵ ص۱۸۸) . با این حال تا پایان عمر در کنار سیّد باقی بودند!

برکناری نظام‌السلطنه از حکمرانی فارس

دولت مرکزی تا رمضان ۱۳۲۹ ھ.ق. یورش محمدعلی‌میرزا و هوادارانش در شمال و غرب کشور را درهم شکسته و از پیش رو برداشت. لیکن ناآرامی در فارس همچنان ادامه پیدا کرد. «گردهمایی» و قدرت‌نمایی نیروهای سیّد لاری و «دستور تجهیز اُردو جهت تهاجم به بندرعباس و بندرلنگه…» غیر از «ایجاد آشوب و ناامنی» و «منطقه را دچار اغتشاش و درگیری» کردن، چه دستاوردی به همراه داشته است؟ جز این که «امیدهای مرکز را در اعاده نظم و امنیت را بر باد داده» ؟ و التیماتوم سه‌ماهه انگلیس به دولت ایران به ارمغان آورده است؟ دستاورد این ناآرامی‌ها، برکناری نظام‌السلطنه از حکمرانی فارس و صولت‌الدوله اسماعیل‌خان از ایلخانی ایل قشقایی در رمضان ۱۳۲۹ ھ.ق. بود.

والی‌گری قوام‌الملک، اعلام جهاد سیّد لاری علیه قوام

به دنبال آن قوام‌الملک پس از پنج ماه کنسول‌گری انگلیس را ترک کرده، بیرون آمده، والی فارس گردید. واکنش سیّد لاری در برابر این تحولات، «اعلام جهاد علیه قوامی‌ها» بود. قوام‌الملک هم اینگونه به دولت گزارش داد: «از قراری که از لار و جهرم نوشته، سیّد عبدالحسین به همه جا اعلان داده که باید جمعیت خود را حاضر کنید و با من جهاد کند، و خیلی هم مضامین بد به هیئت وزراء عظام در آن اعلام نوشته است» (وثوقی ۱۳۸۳ ص ۱۹۵، سند شماره ۱۵).

وزیر امور داخله سردار اسعد بختیاری در پاسخ به تلگرام قوام نوشت: «…دیوانگی این شخص واضح است، البته به هر ترتیبی می‌دانید، اقدام در جلوگیری کنید تا نتواند تولید زحمتی کند» (همان).

در پی این اقدام سیّد، شیخ زکریا که پیشتر به داراب گسیل شده بود، «در یک یورش، توانستند منطقه‌ی وسیعی در شرق فارس را تا شهر بابک به ناامنی کشانیده و دوره‌ای از آشوب را به وجود آورند» (همان، ص۱۹۸).

«مورخ لاری» می‌نویسد: «آقابیگ کواری هم که در آن وقت از جانب فرزندان قوام حاکم سبعه‌جات شده بود در قلعه فرگ بدست مشروطه‌خواهان مقتول گشت و سرش بریده و به لار آوردند» . در حالیکه «ستّاری» ، «آقابیگ کواری [را] که از اخلاص‌کیش مولائی [سید لاری] بود» در سال۱۳۲۷ ھ.ق. برای دو ماه حاکم لار دانسته است!

همچنین «سیّد بر اساس تقاضای صولت‌الدوله قشقایی، به تمامی نیروهای خویش، دستور ایجاد ناامنی و اغتشاش در منطقه را داد» (همان، ص۱۹۷)!

«میرزا علی‌محمدخان شیرازی مؤقرالدوله» حاکم بوشهر نگرانی خود را از تحرکات کنونی (سال۱۳۳۰ ھ.ق.) ، اینگونه گزارش می‌کند: «حسین کله‌کن [سپهسالار] از اشرار است که بستگی به سیّد لاری دارد، مصباح دیوان او را دعوت کرده که اسباب زحمت را فراهم کند، الحمدالله موفق نشد، با کنسول‌گری انگلیس مشغول مذاکره هستم که مصباح را از راه دریا روانه کند در قونسول‌خانه بندرعباس متحصن شده…» (همان، سند شماره۲).

مصباح دیوان اوزی دو سال پیش (۱۳۲۸ ھ.ق.) از سوی حاکم بوشهر به نیابت حکومت بندرلنگه برگزیده شده بود. «دکتر وثوقی» انتخاب یک سنّی هوادار سیّد را یک اشتباه تاکتیکی دانسته است. حال آن که حکومت بنادر نمی‌دانسته که مصباح دیوان «هوادار سیّد» است. و خیالات دیگری در سر داشته، و آن جلوگیری از چپاول بندرلنگه بود؛ که نتیجه هم داده است. از این موضوع از تلگراف «موقرالدوله» به وزارتداخله آگاه می‌شویم. در تلگراف حکومتبنادر به وزارت داخله آمده: «…به لحاظ اینکه مصباح سنّی است و اطاعت سیّد را نمی‌کند و به سبب نداشتن آدمِ بااطلاع ناچار مصباح را بر خلاف عقیده خودم برای جلوگیری از فساد سیّد عجالتاً به بندرعباس نیابت حکومت فرستادم و …»

در پیش نوشتیم که حکمران فارس (مافی) هم حاجی‌بابا بیرمی، از رهبران جنبش سیّد، را به حکومت لار پذیرفت. آشکار است این انتخاب‌ها، «تاکتیکی» برای برقراری آرامش در منطقه صورت داده‌اند. با این حال سیّد روی خوش نشان نداده‌اند. چرا که «حرکت گسترده‌ی نیروهای قشقایی و لارستانی [!] ، دوره‌ای از وحشت و ترور را در فارس به وجود آورد، و پراکندگی قدرت، به گونه‌ای بود که حضور دولت، در هیچ جا لمس نمی‌گردید» (وثوقی ۱۳۸۳ ص ۱۹۸).

باید افزود «کرامتی»، «مصباح دیوان» را حکمران بندرعباس و لنگه به فرمان «شاهنشاه ایران» دانسته است و می‌نویسد: «در مورد مهاجمه (حسین حاجی‌آبادی) مشهور به «کله‌کن» به کلاه‌فرنگی «عباسی» …مصباح‌دیوان چنان جلوگیری و مدافعه از آن گروه خون‌آشام کرد که شایسته تحسین و آفرین اولیای دولت ابد مدت آمد و بندرعباس کماکان در تحت مراقبت ایشان قرار گرفت…»! در حالی که جای دیگر نوشته: جناب آقا (سیّد لاری) «خلعت و رقم سرداری برای جناب آقای مصباح‌دیوان و مأمور برای اخذ و تصرف اداره گمرک عباسی» نموده است! از سوی دیگر می‌نگارد: مصباح‌دیوان «در اداره قویمه آقای قوام‌الملک مدظله در سلک اجزا منخرط [به‌رشته کشیده شده] آمد و مورد توجهات عالیه‌ء ایشان گردید و همواره در ملازمت و در اجرای اوامر و فرمایشات خدمات نمایان بجلوه ظهور رسانید…(همچنین) در سنه ۱۳۳۶ (ق) که موکب فیروزی کوکب قوام‌الملک در خط لار فرود آمد…از برای رفع مناقشه و خوشنودی تجّار آقای مصباح‌دیوان را بجهت رتق و فتق امور و اصلاح اوز منصوب شود [شد].»

از این همه تناقض بر می‌آید که «مصباح‌دیوان» شخصیتی ناشناخته داشته است و می‌توان گفت، مشکل بسیاری از تاریخ‌های محلی می‌باشد.

گزارش قوام از پریشانی منطقه به مرکز

قوام‌الملک پریشانی اوضاع منطقه را به پایتخت اینگونه گزارش می‌کند: «ایلات فارس و اهالی گرمسیرات، به کلی خود را مطلق‌العنان [می‌دانند] ، و عقیده‌ی همگانی بر این شده است که سلطنت و دولتی در میان نیست، که به هوای نفس هر چه می‌خواهند می‌کنند، قوه‌ی نظامی هم در این مملکت مفقود است» (وثوقی ۱۳۸۳ ص۱۹۸).

دنباله دارد.

منابع:

لارستان و جنبش مشروطیت، دکتر محمدباقر وثوقی، مؤسسه فرهنگی همسایه، ۱۳۷۵.

آیت‌اله سید عبدالحسین لاری و جنبش مشروطه‌خواهی، دکتر محمدباقر وثوقی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳.

 

«هفت‌برکه آمادگی انتشار نقدها بر این نوشته و همچنین طرح دیدگاه دیگر در مورد این بخش از تاریخ معاصر را دارد تا بستری برای گفتگو و بحث علمی فراهم گردد.»

دیگر نوشته‌های غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0 نظر
scroll to top