هفتبرکه – غلامحسین محسنی: در بخش پیشین (ذرّهبین تاریخ ۳۷) از پیروزی انقلاب مشروطه و برپایی مجلس شورای ملّی، انتخاب نمایندگان و تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی نوشتیم. آوردیم که نمایندهی لار به دلیل اینکه از سوی «سید لاری» انتساب شده بود، در مجلس پذیرفته نگردید. نیز با ترور «محمدرضاخان قوام» در شیراز و بازگشت «سید» به لار، اقدامات عملی ایشان برای در دست گرفتن قدرت آغاز شد. نخستین اقدام طرفداران وی، درگیری با نایبالحکومه لار (حاجی علیقلیخان) در نزدیکی «بریز» بود که به زخمی شدن او انجامید. سپس کشتار خوانین و پیوستگان آنها (فاجعهی ذیقعده ۱۳۲۶ ه.ق.) در لار صورت گرفت. اینک دنباله آن.
بهدستگیری حکومت لار توسط سید لاری
در «تاریخ دلگشای اوز» چاپ سال ۱۳۳۳ (ه.خ) نامهی مرحوم سیّدعبدالحسین پس از فاجعه ذیقعدهی ۱۳۲۶ ه.ق. به نام «سواد مکتوب سیّدعبدالحسین» آمده است. ایشان در نامه به مردم به خاطر آن واقعه بشارت (مژده) میدهد. از این تاریخ است که «کتاب آبی» گزارش میکند: «در جنوب مجتهد عمده سیّدحسین لاری با متابعین کثیره خود خروج نموده و در ولایت لار علناً کوس یاغیگری میزند» (کتاب آبی، ج ۲).
این واقعه در گزارشهای محرمانهی وزارت خارجه انگلیس اینگونه آمده است: در ذیقعده ۱۳۲۶ ه.ق. / دسامبر ۱۹۰۸ (م.) «سالار سلطان (حبیباللهخان قوامالملک چهارم که پس از ترور پدرش جانشین شده بود) به طرف لار عزیمت نمود. سیّد لاری بضّد این عزیمت به لار به او اخطار نموده… ظاهراً به تحقیق پیوسته که دهاتیان آن بلوک یک استعدادی از اعراب [منظور عرب ایل خمسه میباشد] را که عازم ملحق شدن به سالارالسلطان بودهاند مغلوب و تقریباً هشتاد نفر از آنها را مقتول نمودهاند» (کتاب آبی، ج ۲). پیداست که این «اعراب» همراهان حاکم لار (حاجی علیقلیخان) مورد اشارهی بالا بودهاند، که با این برخورد، حبیباللهخان به لار نیامده؛ به داراب میرود. حاجی علیقلیخان حاکم لار هم به آنجا فرار کرده است.
حبیبالله قوام با جمع دو هزار نفری تفنگچیان عرب و باصری و شیبانی و کواری، در جاهای مختلف داراب سنگربندی نموده و آماده مقابله گردید. درگیری بین طرفین بمدت دو ماه بدرازا انجامید و نهایتاً بشکست نیروهای «قوامی» منجر گردید (وثوقی، ۱۳۷۵، ۱۳۵). در «کتاب آبی» هم نوشته شده است: «ظاهراً برادران قوامی در قشونکشی خودشان بر علیه لاریها چندان پیشرفت زیادی نه نمودهاند».
در پیش نگاشته شد که «قوام»، «شیخ زکریا» را مجبور به بیرون رفتن از داراب کرد. با بازگشت قوام به شیراز، شیخ زکریا به داراب آمده، که اخراج یهودیان از آن شهر را به دنبال داشت.«سید» با توانمندی در جنوب فارس، با پیروان مسیحیت نیز رفتاری ستیزهجویانه همچون «یهودیان»داشته است. گزارش شده «یک دسته مبلغان نصاری که آمده بودند به فارس از برای تبلیغ، چون به خطه لار فرود آمدند،… امر فرمود تا کتب ظلال را از آنها گرفتند و ایشان را از لار بیرون کردند و دستور داد که در هیچ بلدی آنها را راه ندهند…» (وثوقی، ۹۰،۱۳۷۵).
در ماههای آخر سال ۱۳۲۶ ه.ق.، «سیّد عبدالحسین لاری»، «پرداخت مالیات به شاه عالیه [محمدعلیشاه قاجار] را مخالف اسلام دانسته، اکیداً غدغن (قدغن) نموده است» (کتاب آبی، ج ۲). پیکره سند در کتاب «آیتالله سیدعبدالحسین لاری» آمده است. پس از این وقایع، «سیّد عبدالحسین لاری شرحی به یکی از ملاهای عمده [سیّدمرتضی اَهرمی در بوشهر] نوشته و در آن اشاره نموده است که با قوام جنگ نموده و او را بکلی مغلوب کرده…» است. همچنین طی نامهای که «سیّد لاری» به «انجمن اسلامی شیراز» فرستاده، و «ناظمالاسلام کرمانی» آن را نقل کرده؛ این پیروزی را اطلاع داده، و نوشته: «و الآن جمعیت ملت قریب پنج هزار در دارابجرد معطل و منتظر رجوع خدمتند؛ و هر چند اراده کردهاند که بجهت شیراز حرکت کنند، و اجازه خواستهاند، داعی [سیّد لاری] اذن نداده و مترقب اجازه و رخصت جنابان بوده و هستم…» (کرمانی، ج ۳۵۸،۵). از متن نامه پیداست، تا این تاریخ «سیّد لاری» با انجمن در شیراز همراهی داشته است.
تلاش سید لاری برای سلطه بر بنادر خلیج فارس
از آغاز سال ۱۳۲۷ ه.ق. بنادر خلیج فارس سر از اطاعت محمدعلیشاه قاجار پیچیده و بدون خونریزی بندر بوشهر، بندرعباس و بندرلنگه در تحت سلطهی انقلابیون مشروطهخواه در آمد. در بندرعباس با حضور کشتی جنگی «پرسپولیس» در ماه محرم این سال آرامش برقرار ماند. در ماه صفر با خروج آن، ملیّون با تأکید و فشار علمای نجف و سیّد لاری حکومت بندر را به دست گرفته و گمرک را تصرف نموده، کارگزار بندر را به سمت حکومت تعیین کردند. رئیس بلژیکی گمرک هم حاضر به همکاری با ملیّون نشده و از گمرک بیرون رفت. کنسول انگلیس هم با کارگزار به توافق رسیدند که نصف درآمد گمرکی به ملیّون پرداخت شود، تا به مصرف حقوق اشخاص سلاحدار برسد. این پیروزی به این صورت با تلگرافی به نجف مخابره گردید: «۳ع ل- نجف، حضرت آیتاله خراسانی، از برکات امام زمان، حسبالامر حجهالاسلام حاجی سیّد عبدالحسین لاری، تمام دوایر دولتی متصرف، به قونسلات خارجه اعلام دادیم که انجمن ولایتی ضامن جان و مال رعایای خارجه است مستحفظ از هر جهت به نهایت آرامی موجود امضاء عموم ملت بندرعباس» (کرمانی، ۳۹۵).
در ۲۹ صفر «سیّد مرتضی اَهرَمی» با یک عده تفنگچی تنگستانی به بندر بوشهر وارد شده، و حکومت را از سوی ملیّون در دست گرفت. روز دیگر گمرک را متصرف شده، مأمورین بلژیکی از گمرک بیرون رفتند. نیز جلسهای در منزل میرپنج فرمانده قشون دولتی با حضور سیّد مرتضی از سوی ملیّون، کارگزار و رئیس پستخانه و رؤسای دیگر و شش نفر از تجّار تشکیل گردید. میرپنج چون از پیوستن به ملیّون سر باز زد از مقام خود استعفا داد. سایر مأمورین دولتی هم همین روش پیش گرفتند. سپس سیّد به همراه هواداران به دارالحکومه رفته، پرچم سلطنتی را پایین کشیده و به جای آن پرچم ملّی برافراشتند. همچنین به رسم سلام ۲۱ تیر توپ شلیک کردند. این انقلاب بدون خونریزی بوده، چون تمام طبقات در بوشهر به همراه مأمورین دولت قلباً ملتخواه بودند. «آدمیت» مینگارد: سیّد مرتضی مجتهد اهرمی تنگستانی ملقب به علمالهدی [«سید برای بعضی از متابعان خود لقبهایی اعطا کرده است از جمله شیخ زکریا را به «نصیرالاسلام» و سید مرتضی اهرمی را به «علم الهدی» ملقب ساخته است» (فارس در عصر قاجار، ص ۵۲۴)] «به فتوای مرحوم سیّد عبدالحسین مجتهد لاری و هم به اجتهاد خود رئیسعلی دلواری را با صد نفر تفنگچی به بوشهر خواست و با مدد آنها و آزادیخواهان بوشهر تمام ادارات دولتی بوشهر را از دست مستبدین و نمایندگان شاه مستبد خارج ساخت و خود رتق و فتق زمام امور بندر را بدست گرفت و چندی حکمران و آمر و ناهی بوشهر بود» (آدمیت، ج ۶۵۲،۳).
در بوشهر همچون بندرعباس، گمرک در رهن دولت انگلیس بود. بدین خاطر، سیّدمرتضی به کنسول آن کشور پیشنهاد میدهد روزانه مبلغ پانصد تومان برای مخارج و نگهداری تفنگچیان به ایشان پرداخته شود و باقی درآمد تا مدت سه ماه نزد یک تاجر معتبر ایرانی به امانت گذارده شود تا از مرکز ملیّون کسب تکلیف گردد. «آدمیت» به نقل از «کتاب آبی» دربارهی سیّدمرتضی مینویسد: «ایرانیان، چه ملتیان و چه سایرین اعتقادی به صداقت و صمیمیت سیّد [سید مرتضی] ندارند و میتوان معتقد بود که مادامیکه او به سلطه و قدرت خود در اوضاع باقی است، تجّار حتیالامکان کم مالالتجاره وارد و کمتر استخراج خواهند نمود». همچنین ادامه میدهد: «دستبردهای مختصر تفنگچیان تنگستانی اهالی بوشهر را دچار یک خوف دائمی نموده، و آنها اغلب اظهار عقیده مینمایند که هیچ چیز دیگری بجز یک نوع مداخلهای از طرف دولت انگلیس نمیتواند آسایش و نظم را اعاده بدهد».
در هجده ربیعالاول ۱۳۲۷ ه.ق. نیز گزارش داده: «یکی از دستههای متعددی که سیّدمرتضی داخل شهر نموده دیروز از اختیار او بیرون رفته و در عرض روز به یک قسمت بازار هجوم بردند…» (کتاب آبی، ج ۴۵۱،۲).
در گزارش ۲۱ ربیعالاول کنسول انگلیس آمده، «سیّد مرتضی» به تجّاری که عایدات گمرک سپرده میشود، فشار آورده که دخالت نکنند و بقیهی درآمد را به او بپردازند. کلیهی درآمد هم که نزدیک بیست هزار تومان بود سیّد و پیروانش گرفتهاند. لذا پنجاه نفر نیروی دریایی انگلیس برای جلوگیری از دریافت بیشتر درآمد گمرک از سوی سیّد، در آن جا گمارده شدهاند.
«آدمیت»کار را آسان نموده، بدین صورت: «چون این رشته سر دراز دارد از نقل بقیه تلگرافها خودداری میشود، و همینقدر از مضمون تلگرافهای مزبور معلوم میشود که دولت انگلیس شدیداً با اعمال آزادیخواهانه علمالهدی مخالف بوده مخصوصاً قطع پرداخت وجوه گمرک که در رهن دولت انگلیس بوده… و به دولت محمدعلیمیرزا فشار میآورند و دولت هم مرحوم احمدخان دریابیگی حکمران بنادر جنوب را که گویا در آن وقت در بندرلنگه بوده مأمور قلع و قمع سیّد اهرمی میکند، او نیز به بوشهر آمده و یکعده سرباز گرسنه را جمعآوری میکند و به خانه سیّد حمله میبرد، و پس از آن که چند نفر از طرفین کشته میشوند خانه سیّد (اهرمی) را به توپ بسته خراب میکنند و سیّد را گرفتار کرده و با وضع بسیار زشتی در کوچههای بوشهر میگردانند! و به زندان میافکنند و پس از چندی [در جمادیالثانی ۱۳۲۷ ه.ق.] او را به عتبات عالیات تبعید میکنند» (آدمیت، ۶۵۵). وی حدود سه ماه و نیم امور بندر بوشهر را در دست داشت.
کوشش سید لاری برای به زیر فرمان درآوردن حکام منطقه
«سیّد لاری» با نامهنگاری به بوشهر، لنگه، بندرعباس، بستک و… آنها را به جنبش خود فراخواند. در اینباره «تاریخ جهانگیریه» مینویسد: «سیّد عبدالحسین» در آن نامهها وظایفی را برای هر یک از سران قوم صادر کرد. و در زیر نامه با امضاء سردار مختار ملت و مهر (عبده عبدالحسین الموسوی) خود را معرفی میکرد. و دستور داد که فقط خراج و زکوت از مسلمانان بگیرید. و به رئیس سردار ملت برسانند. تا به مصرف عامه برساند. به استثناء حاکم جهانگیریه و مشایخ شیبکوه و بندرلنگه و بندرعباس که زیر بار نرفتند، ولی تمام اهالی حومهجات لار و اشرار ایلات و بیخهجات… به شهر لار هجوم آورده، خانهها و برج و بارو و سنگرها را اشغال کرده؛ راه ایاب و ذهاب و قوافل را مسدود و مردم لار از کار و کاسبی باز مانده و در مضیقه و پریشان افتادند. سپس یکی از سرداران خود بنام «حسین کلهکن حاجیآبادی» [چون او در ابتداء جنگ لار سر نایبالحکو(مه) لار بریده بود وی موسوم به سپهسالار و حسینکلهکن شده بود» (تاریخ لارستان، مورخ لاری، نسخه ت، ص۲۴۲)] به بندرعباس گسیل داشت. این نیروها با همکاری «مصباح دیوان اوزی» نایبالحکومه بندرعباس توانستند گمرک بندر را تسخیر و تا تصرف «کلاهفرنگی» پایگاه تجاری انگلیس پیش بروند. و «احمدخان دریابیگی» را محاصره نمایند. لیکن «میربرکتخان بلوچ» اطراف کلاهفرنگی را گرفته، و حسین کلهکن را به محاصره در آورد. پس از زد و خورد بسیار، تفنگچیان لاری بسوی لار فرار میکنند. گزارشهای محرمانهی وزارت خارجه انگلیس مینویسد: ۲۴ صفر ۱۳۲۷ ه.ق.، «راپورت رسید که نظر به تأکید و فشار علمای نجف و سیّد لاری ملیون در بندرعباس مهام حکومت را در دست گرفته و گمرک را تصرف نموده و کارگزار را به سمت حکومت تعیین کردند» (کتاب آبی).
«ناظمالاسلام کرمانی» هم درباره وقایع ربیعاول ۱۳۲۷ ه.ق. گزارش میدهد: «بنادر- حضرت حجهالاسلام لاری در پنج روز قبل با لشکر ملی، با فتح و فیروزی وارد بندر بوشهر گردیده، و بندرعباس و لنگه و نخیلو و سایر جزایر و بنادر فارس تماماً به تصرف حضرت سیّد لاری در آمده، عموم اتباع دولت از حاکم و اجزاء فرار کردند».
باید افزود «سیّد» خود به بوشهر نرفته، و لنگه و… هم به تصرفشان در نیامده بوده است. «کتاب آبی» از این موضوع گزارش دیگری میدهد و مینویسد: «اخبار وحشتناک از لنگه میرسد. میگویند که سیّد لاری بستک را تصرف نموده و بندرلنگه را تهدید مینماید. من به دولت ایران اصرار نمودم که اقدامی برای دفع او بنماید… حکومت بنادر قشون برای دفاع لنگه فرستاده است و سردار اسعد به من گفت که دولت مطمئن است از این که او را در تحت اطاعت خود خواهد آورد. جز حرکات سیّد عبدالحسین لاری اغتشاش دیگری به سفارت راپورت داده نشده است» (کتاب آبی، ج ۷۴۲،۳). هر چند در این گزارش هم حرفی از تصرف بندرلنگه نیست، با این حال «اخبار اشتباه» (وثوقی، ۱۳۷۵، ۱۳۹) در جای خود تصحیح گردیده است.
دنباله دارد.
منابع:
آدمیت، محمدحسین. دانشمندان و سخنسرایان فارس، ج ۳، ۱۳۳۹.
امداد، حسن. فارس در عصر قاجار، انتشارات مؤسسه فرهنگی و پژوهشی دانشنامه فارس، ۱۳۸۷.
بنیعباسیان بستکی، محمداعظم. تاریخ جهانگیریه و بنیعباسیان بستک، به کوشش عباس انجمروز، ۱۳۳۴.
شبیری، احمد. کتاب آبی، گزارشهای محرمانه وزارت خارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطه ایران، نشر نو، ۱۳۶۳.
کرامتی، حاجیمحمد. تاریخ دلگشای اوز، به کوشش محمدشریف کرامتی. انتشارات نوید شیراز، ۱۳۷۰.
مورخ لاری، سیدعلاءالدین. تاریخ لارستان (نسخه خطی الف، ب و ج).
ناظمالاسلام کرمانی. تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علیاکبر سعیدی سیرجانی، ۱۳۵۷.
وثوقی، دکتر محمدباقر. لارستان و جنبش مشروطیت. مؤسسه فرهنگی همسایه، ۱۳۷۵.
«هفتبرکه آمادگی انتشار نقدها بر این نوشته و همچنین طرح دیدگاه دیگر در مورد این بخش از تاریخ معاصر را دارد تا بستری برای گفتگو و بحث علمی فراهم گردد.»
دیگر نوشتههای غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.
توضیح هفتبرکه: تصویری که در این خبر به عنوان عکس حاج علی وکیل منتشر شد، به دلیل نداشتن سندیت قوی حذف شد. به گفتهی دکتر وثوقی، این عکس نمیتواند چهرهی حاج علی وکیل باشد، چون او بازاری و تاجر بوده نه روحانی.
غلامحسین محسنی
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
گراشی از دبی بزرگوار و گرامی ! سپاس فراوان، که مطالب را شفاف و روشن می کنید.امید که عزیزان خواننده برای تکمیل آگاهی های تاریخی خود همچون من بهره ببرند سپاسگزارم.
گراشی
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
رهنما جان !
من هم گفتم عالی جواب دادی.
من درمانده نیستم و با اون کامنتم به عارف گفتم که محدوده حقالناس را آدم بشناسد و رعایت کند خیلی خیلی مهمتر از محدوده زمین و حاکمیت در شهرهای منطقه اون زمانهاست.
شما از تحسین من ناراحت نشو.
من هم حالتی درمانده ندارم و تا بیخ و ته مطالبهگری رفتم و متاسفانه مرحله آخر غولی به نام پارتی میخواست که من نداشتم. قدیما میگفتن: از تو حرکت از خدا برکت و بر اساس آن من هم حرکت کردم و مدارک مستند و مستدل محکمه پسند ارائه دادم ولی چون
” وزارت فرهنگ ” و ” نهاد ” در پایتخت دوتاشون با هم اختلاف داشتاند و خیلی وقته از هم جدا شدند ، یک قاضی مشخص در دو حکم جداگانه یکبار در حکمش نوشت : حقت را
باید ” وزارت فرهنگ ” بدهد و همان قاضی در حکمی دیگر نوشت : حقت را باید نهاد بدهد. و من بین دو ” والد مسوولیتناپذیر ” اداره گیر افتادم و هیچکدام حقم را ندادند. و اینگونه شد که فهمیدم زمان ضربالمثلها تمام شده و در راه احقاق حقم من حرکت کردم ولی خدای
” شهروند آبی ” دست زیر چانه زده بود و با تبسمی ملیح نگاهم میکرد و برکتی به حرکتم نداد و هیچ حرکتی علیه مسولان مسوولیتناپذیر از هم جدا شده نزد. راستی قضیه اینکه میگن : حضرت علی _ کوه صبر و ایستادگی و آئینهی تمام نمای اجرای عدالت _ شکایتش از دست آن قوم و نالههایش و گریههایش را سر در دهانه چاه میکردند و مینالیدند میتونه بیاد عادلانه برای شکایت من و احقاق حقم چه مادی و چه معنوی ، قضاوت کند و حکم عدالت را اجرا کند؟ یا اینکه ایشون چون از این دنیای فانی پر گشودند ، دیگر پروندههای مردم این دنیا را قضاوت نمیکنند و حکمی برای پروندههای مردم این دنیا صادر نمیکنند؟
لطفا آدرس آن چاه مبارک را به من بدهید تا من هم مثل حصرت علی ، از دست این مسولان مربوطه مسوولیتناپذیر و از دست قاضی بیعدالت ، سر در آن چاه کنم و با خدای “شهروند آبی ” دیگر باره صحبت کنم و مثل حضرت در آن چاه بنالم. شاید فرجی حاصل شد.
رهنما
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
گراشی جان خدا خیرت بده. وقتی خودت چند روز پیش جواب سوالت رو دادی و همه ملت رو حواله دادی به خونه شهروند آبی پس چرا دوباره در حالتی درمانده میخوای که کسی محدوده رو برات نشون بده؟؟؟؟
خودت برخیز و بر خود ماتمی گیر
کسی بهر کسی ماتم نگیرد
از تو حرکت از خدای شهروند آبی برکت! صبر و حوصله و مداومت در پیگیری خواسته ها هم دیگه ضروریه
گراشی از دبی
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
با سپاس و قدر دانی از آقای محسنی در ادامه نگارش تاریخ محلی منطقه،
۱- انچه من تا کنون از نوشته های آقای محسنی و دیگر تاریخ نویسان محلی خوانده ام به نظر می آید که رویداد ها و درگیریهای که بعد از مرگ فتحعلی خان و قیام سید عبدالحسین در لار و منطقه اتفاق افتاده در نهایت در راستای خواسته های اولیه آورندگان سید به لار تمام نشده زیرا بعد از به توب بسته شدن مجلس در پایتخت توسط محمدعلی شاه و استبداد صغیر سید بدنبال فکر و ایده های اسلامی خودش بوده و حرکتها و فرمانها و مکاتباتی در میان هرج و مرج و در گیریها که در ان دوره در کل کشور و منطقه بوده انجام داده و پیروزیها و شکستهای هم در همان دوره کوتاه قیام داشته است ولی در نهایت ثمره ملموسی و دست اوردی مشخص و روشنی برای توسعه تجارت و بازرگانی و عمران و آبادانی شهر لار و کل منطقه جنوب و بنادر نداشته است و حتی اقتدار و محدوده حاکمیتی لار نیزبه نسبت دوره فتحعلیخانی بسیار کم شد و رونق تجارت و بازرگانی نیز از لار و منطقه رفت.
۲- درجواب پرسش آقای عارف رفیعی در باره محدوده حاکمیتی لار باید گفت آنچه از نوشته های تاریخ نویسان محلی و تاریخ گفتاری مردمان منطقه بر داشت می شود این است که در زمان قیام مرحوم سید عبدالحسین، لار چندان حاکمیت با ثابت و استواری نداشته که اعمال حاکمیتی به دیگر شهرها و روستاها منطقه داشته باشد و کل منطقه در هرج و مرج بوده و اگر مرحوم سید نامه نگاری می کرده و یا فرمانی می داده بدین معنی نبوده است که لار مثلا بر بندرعباس و یا بوشهر حاکمیت داشته در آن دوره در اکثر شهرهای مهم بین مشروطه خواهان و حاکمان درگیری بوده هر طرف سعی می کرده قدرت کسب کند. حال از هر کس و یا طرف که کمکی می رسیده استقبال می کرده اند . نمونه اش هم تفنگچیانی که از لار به بندرعباس رفتند و بدست میر برکت بلوچ تار و مار شدند به خوبی موید این نظر است. موضوع دیگری که مهم است این است که نباید دوره سید عبدالحسین را با دیدگاه و نگرش و معیار امروزی بر رسی کرد حتی در اوج اقتدار بیگلربگی لار ستان در دوره ناصری نیز محدوده حاکمیتی به مفهوم امروزی بی معنی بوده. کل مملکت محروسه بوده و هر قسمت تحویل حاکمی و نوابی می شده و بستگی به درایت آن حاکم با ریئسها و کلانتران و خانهای محلی کنار می آمده اند نمونه اش در دوره فتحعلیخان است که با وجود محاصره شهر اوز نتوانست اعمال حاکمیت کند و در اخر به نوعی سازش راضی شدند در دوره سید که اوضاع به حدی از دست حاکمیت لار بیرون رفته بود که قدرت سید در جنوب و غرب لار از بائن و تنگ خور هم بیشتر نبوده سید نه پایش و نه نفوذش هر گز به گراش ،اوز ، خنج، بیخه جات و بستک و لنگه نرسید و نتوانست مردمان این شهرها و مناطق به خود امیدوار و وابسته کند و نه اعمال نفوذی و نه قدرتی داشت که اعمال حاکمیت کند. معروف است پس کشتن هفتاد و اندی گراشی و خانهایش و عده ای پیشوری لاریها احساس قدرت کردند و التیماتم به گراش دادند که باید مالیات و زکات به لار بدهید و الا تفنگچی می فرستیم سراغتان. گراشیها در جواب التیماتم مقداری نان و یک نوشته با نوشتن آیه معروف کم مئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله به لار پس فرستادند و لار هم هر چه سعی کرد تفنگچیان حاجی ابادی و دیگر تفنگچیان مزد بگیر به گراش بفرستد نتوانستند و تفنگچیان به بالا سرخ نرسیده سر از اطاعت پیچیدند. مشکل کار این بود که تفنگچیان اجیر شده و مزد بگیر لاری نبودند مقدار کمی چرخ اوی بودند و بقیه حاج ابادی و از دهات داراب و آن نواحی بودند حتی با خود مردم لار هم سنخیتی نداشتند مزد می گرفتن و بیشتر دنبال درآمد بودند. برای همین هم بود که در نهایت مردم و تجار لار پول به تفنگچیان نرسانیدن و سید در نهایت در شیراز تنها ماند. حاکمیت لار در زمان سید به گونه ای شکننده بود که در روز روشن از بیخه جات امدند و لار را غارت کردند و رفتند و کسی هم مزاحمشان نشد.
۳-پرسشی دارم از تاریخ پژوهان و تاریخ نویسان در باره چگونگی اخراج یهودیان از لار، جهرم، داراب و فرستادن آنها به قدس و فلسطین و پرسش این است که اخراج این قوم توسط دستور و فرمان روحانیت آن زمان با آگاهی و شناخت خودشان در ضرورت بر خورد با قوم یهود بوده و یا تحت تلقینات و نقشه های مخفی روباه سیاست انگلیس در انتقال یهودیان در اوایل قرن بیستم به فلسطین و اشغال سرزمین مردم فلسطین و در نهایت تشکیل دولت صهیونستی در آنجا در اواسط قرن بیستم. در آن دوره قدس و فلسطین و عراق و اردن و مصر تحت کنترل استعمار انگلیس بوده و در ایران نیز نفوذ زیادی داشته اند. چگونه روحانیت آن زمان متوجه این نقشه شوم نشده اند.
گراشی
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
عالی گفتی رهنما جان😉😀
رهنما
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
محدوده اش از خونه خداست تا خونه شهروند آبی! 😉
گراشی
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
عارف !شما که به تاریخ علاقهمندی ، من جزئی از تاریخ فرهنگ و کتاب این مملکتم
بهم بگین محدوده حق دیگران خوردن و آب هم رووش از کجا تا کجاست؟
محدوده فشار کاری چن نفر روی یکنفر از کجا تا کجاست ؟
محدوده حقوق کارمندی که جای چن نفر کار میکند و حق نیم نفر را بهش میدهند از کجا تا کجاست؟
محدوده فریاد مطالبهگری این کارمند که به گوش اون بالا بالاها رسید و از گوش دیگرشان بیرون کردند از کجا تا کجاست؟
محدوده واریز نکردن حق بیمه و حساب نکردن سنوات یه کارمند زحمتکش توو این مملکت که
” وزارتخانه ” به آن بزرگی دارد و اسم
“فرهنگ و ارشاد اسلامی ” را یدک میکشد از کجا تا کجاست؟
محدوده ظلم از کجا تا کجاست؟
وقتی وزارت فرهنگ مملکتی با این ظلمش حقخوری میکند دیگه فاتحهی فرهنگ خوانده شده است.
عارف رفیعی
۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
سلام سپاس از ادامه مباحث تاریخی. در آن زمان محدوده حاکمیت لار تا کجا بوده است ؟