بستن

مرگ آرام مردی که از مرگ نمی‌ترسید

هفت‌برکه: غلامرضا حجازی معروف به نمک حجازی که بیش از ۲۰ سال غسال گلزار شهدای گراش بود، امروز ۲ فروردین ۱۴۰۰ جلوِ درِ غسالخانه درگذشت. 

به گزارش هفت‌برکه، عصر امروز غلامرضا حجازی بعد از غسل و کفن حاج علی‌اکبر فانی و رفتن همکاران و خانواده متوفی در غسالخانه حضور داشت. «نمک» در اثر سکته قلبی در مسیر کوتاه بین غسلخانه و سردخانه بر زمین افتاد و درگذشت. آمبولانس پایگاه یک اورژانس ۱۱۵ به محل اعزام شد، اما در زمان حضور آمبولانس، «نمک» دیگر جان داده بود. 

ناصر دلخوش، رییس اورژانس گراش، در توصیه‌ای به شهروندان در زمان سکته قلبی گفت: «به محض احساس درد قفسه‌ی سینه و تنگی نفس، در حالت نیمه نشسته بمانید. اگر فرد سابقه‌ی قلبی دارد، از داروی زیر زبانی استفاده شود. مهم است که بیمار هیچ حرکتی نداشته باشد و به سرعت با ۱۱۵ تماس بگیرید. این درد قفسه سینه را دست کم نگیرید.»

غلامرضا حجازی فرزند محمدرضا (مش‌رضا)، ۵۵ ساله بود. شغل اصلی غلامرضا لوله‌کشی بود اما در سال‌های اخیر به ویژه بعد از شیوع کرونا، زمان زیادی را در گورستان و گلزار شهدا حضور داشت. او و همسرش هر دو کار تغسیل اموات را انجام می‌دادند. او گفته بود: «من هر روز، وقت و بی‌وقت به اینجا سر می‌زنم. اگر روزی سه بار نیایم انگار یک چیزی گم کرده‌ام. حتی خیلی وقت‌ها، نیمه‌های شب اینجا هستم.»

غلامرضا حجازی در هیات کتل و ذوالجناح گراش در روز عاشورا نیز سال‌ها در نقش حارس با چوبی بالای سر طفلان مسلم حضور داشت.

کار ما دل می‌خواهد، دل

آذرماه ۱۳۹۹ فاطمه ابراهیمی خبرنگار هفت‌برکه، با این مرد زحمتکش به بهانه تدفین اموات کرونا گفتگو کرد. بخش‌هایی از این گزارش را بخوانید. 

نمک می‌زند زیر خنده و می‌گوید: «بیماری زمینه‌ای دارم. من پنجاه و سه ساله‌ام و بیست سال است که مرده‌شورم. هشت سال قبل، فقط تا لار، همین شهر بغل، رفته‌ام. اصلا نمی‌توانم بروم مسافرت. اگر من نباشم کار اینجا لنگ می‌شود.» می‌گویم مالک گلزار هستید؟ با لبخندی می‌گوید: «اگر خدا قبول کند، مالک معنوی اینجا.»

نمک می‌گوید: «باید همیشه، وقت و بی‌وقت در دسترس باشم. من برای خودم یک پا دکترم. غسالخانه خیلی وقت‌ها شبیه اتاق عمل است. مثلا تصادفی‌هایی داشتیم که سر و یا یکی از اعضای بدنش قطع شده است که ما باید به خوبی و درستی آن را غسل بدهیم. و خیلی وقت‌ها هم شبیه جبهه است، که باید بدن‌های پاره‌پاره را غسل بدهیم. کار ما زور بازو نمی‌خواهد. دل می‌خواهد. دل.»

می‌گوید: «از بیست سال کار، فقط چهار سال است که برای شستن هر میتی، آن هم اگر خودشان پیشنهاد بدهند، صد هزار تومان می‌گیرم. البته آخرین بار خودشان دویست تومان دادند. این همه سال مجانی کار کردم.» می‌گویم برای رضای خدا؟ می‌گوید: «بله. هم خدا و هم شهدا.»

مرگ بی‌دردسر و بی‌هزینه

نمک خیلی راحت می‌گوید: «آخرش همه‌مان سر و کارمان با اینجاست.» می‌گویم ایشالله به کمال پیری برسیم بعد. می‌خندد و به شوخی می‌گوید: «ولی من دوست دارم در این ایام کرونا بمیرم. بی‌دردسر و بی‌هزینه. نه مجلسی می‌گیرند که هزینه داشته باشد و نه رفت‌وآمدی می‌شود. مفتی مفتی خاکت می‌کنند!»

آقای حجازی این روزها خیلی سرش شلوغ است: «برای هر تدفین کرونایی، هم از شبکه بهداشت و هم شهرداری با من تماس می‌گیرند و بعد از اخذ مجوز تدفین، کار قبرکنی شروع می‌شود و بعد از آن هم غسل و کفن و دفن.»

از تدفین میت کرونایی که می‌پرسم می‌گوید: «اموات را درون دو کاور می‌گذارند. بعد از خواندن نماز به میت، با بندی که دور کاور می‌آوریم آن را می‌فرستیم درون قبری که با بیل مکانیکی به عمق ۳ تا ۵ متر کنده شده است. و دوباره بیل مکانیکی قبر را پر می‌کند. راننده بیل مکانیکی من نیستم. محمد دوستم است.»

| مدیر رسانه‌های هفت‌برکه | مدیرمسئول پایگاه خبری هفت‌برکه | مدرس دوره‌های آموزش خبرنگاری

4 نظر

  1. صبحها ایشان را می دیدم لبخندی برلب کمی شوخی می کردیم بعد هرکسی دنبال کار خودش می رفت / با مرگ عجین شده بود / انسان زحمت کشی بود خدا رحمتش کند / مرگ دیر یا زود سراغمان میاید و چنین مرگ ارامی سراغ هرکسی نمی اید /

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 نظر
scroll to top