یادآوری: این یادداشت هفتهای بعد از شهرستان شدن گراش در آخرین شماره صحبتنو ویژه گراش منتشر شد. عنوان نوشته گلایههایی را در پی داشت،اما همانگونه که در متن آمده است این یادداشت به عنوان وظیفه آگاهی بخشی روزنامهنگاری نوشته شد. متاسفانه به این یادداشت و این گونه توصیهها در آن روزها توجهای نشد. شاید اکنون فرصتی برای بازاندیشیدن باشد.
محمد خواجهپور -بهمن ۱۳۸۸: شاید فکر کنید که من خبرها را پیگیری نمیکنم یا این بیست روز به خیابان نیامدهام و پارچه نوشتههای متعدد را ندیدهام یا این که پول موبایلم را پرداخت نکردهام و هیچ پیامکی به من نرسیده است که میگویم: «گراش هنوز شهرستان نشده است»
شاید فکر کنید منظور من این است که تا وقتی فرماندار گراش در ساختمان نیمهتمام آن مستقر نشده است گراش شهرستان نشده است. یا منظورم این است که منتظر باشیم که توابع گراش مشخص شود تا گراش را شهرستان بنامیم. یا این که هنوز زود است که عادت کنیم از عبارت شهرستان گراش استفاده کنیم. اما منظور من هیچ کدام از اینها نیست.
وقتی در سینمای بهمن تهران در یازده بهمنماه نشسته بودم و در نیم ساعت دوازدهبار موبایلم زنگ خورد مطمئن شدم شهرستان شدن گراش از نظر اداری نهایی شده است. در نم نم باران زمستانی تهران من هم مثل همه گراشیها خوشحال بودم چون چند سالی بود که منتظرم شنیدن این خبر بودیم. اما بعد از خودم پرسیدم خوب حالا که شهرستان شدیم قرار است چه اتفاقی بیافتد. چه چیزی فرق کرده است؟
سخت است به آدمی که آرزویی در دل دارد و به سختی برای رسیدن به هدفی کوشش میکند بگویی به پس از رسیدن به هدف فکر کند. همیشه بعد از رسیدن به هدف یک «خلا» ایجاد میشود خلایی که باید سریعاً از آن گذشت و هدفهای تازهای را برای آینده تعریف کرد.
وقتی از میدان انقلاب تا خانهی اجارهای پنجاهمتری در انتهای خیابان جمالزاده قدم میزدم بعد از هر تلفن که میزدم این خلا را احساس میکردم. وقتی دو روز بعد در گراش بودم و شور و نشاط بیپایان مردم در خیابان و جمعهای دوستانه و خانوادگی دیدم گاهی یک نفر بود که میپرسید: «با شهرستان شدن گراش چه اتفاقی میافتد؟» هر کسی سعی میکرد جوابی به این پرسش داشته باشد. از افزایش بودجههای دولتی، تا اشتغالزایی، امکان استخدام در ادارات دولتی، کم شدن مشکلات اداری جزو خواستههایی بود که مردم تحقق یافته میدیدند.
دوباره به مردم ایران و مردم شهرم فکر کردم. یکی از انتقادهایی که جامعه شناسان از مردم ایران قرن چهاردهم هجری شمسی میکنند این است که همه چیز را در ید قدرت حکومت و دولت میبینند. مردم انتظار دارند دولت پول توجیبی آنها را بدهد. برای آنها کارخانه بسازد تا کار کنند. آنها را برای کارهای بیدردسر اداری استخدام کند و حقوق خوب بدهد. دولت باید برنامهریزی کند. همه راهها به دولت ختم میشود. دولت غولی است که زور مردم به آن نمیرسد اما همه آرزوهای خود را از آن میخواهند.
در این سالها مردم شهر گراش خودشان گلیم خودشان را از آب بیرون کشیدند با پول حاصل از ۱۸ ساعت کار بیوفقه در دبی مسجد ساختند. با پول دور بودن سه ساله از زن و فرزندان خود، هزینه تحصیل فرزاندانشان را فراهم کردند. خودشان با ریشسفیدی گرفتارهای بین خودشان را حل کردند و هر وقت مهری دیدند دست دوستی دراز کردند و هر وقت بیمهری دیدند به عزلت گزیدن در کنج خانههای خود و سفر به آنسوی آبها و مرزها مجبور شدند.
حالا مردم توقع دارند، غیاب هفتاد ساله دولت با شهرستان شدن گراش جبران شود. توقعی که حاصل تصور آنها از شهرستان شدن است. قرار است غول دولت از چراغ جادوی شهرستان شدن به درآید و همه چیزها حل شود. اما معادله به این سادگی نیست. شاید این حق مردم گراش باشد که به جای آن همه هزینه که برای شهر خود کردهاند توقع داشته باشند به اندازه شهرهای دیگر کشور به آنها توجه شود اما هیچ گاه دولت به دنبال جبران گذشته نخواهد بود.
اگر گراشیها به انتظار دولت بنشینند شهرستان شدن در حد یک ارتقای ساده سیاسی و افزوده شدن چند ادارهی دولتی باقی خواهد ماند. «شهرستان شدن» زمانی به گراش کمک خواهد کرد که بستری برای همراهی مردم و دولت فراهم شود. دو احتمال ناخواسته ممکن است پیش آید. اولین این که با شهرستان شدن گراش دولت توقع داشته باشد که مردم گراش همانند گذشته بار خود را خود بر دوش بکشند و یا حتی بار توابع را نیز بر دوش داشته باشند. مسالهای که با توجه به وضعیت اقتصادی پیشبینی شده برای ایران چندان بعید نیست. در دومین حالت مردم گراش دست روی دست بگذارند و منتظر باشد دولت از راه برسد و تمام مشکلات آنها را حل کند. غلتیدن بر هر کدام از این دو سوی باعث میشود که شهرستان گراش هیچ وقت «گراش» نشود. واقعیتهایی وجود دارد که هر چند شاید یادآوری آن در روزهایی که مردم گراش شادکام و سرخوشند چندان خوشآیند نباشد اما به وظیفه روزنامهنگاری و نگاه انتقادی تلنگری به آنها کمک میکند نگاه بهتری به شهرستان گراش داشته باشیم:
الف. شهرستان گراش در انتهای سال تصویب شده است. در بودجه امسال و سال آینده ردیفی برای این شهرستان وجود ندارد به خاطر همین تا حداقل یک سال آینده گراش اسماً شهرستان است اما بودجه رسمی چندانی نخواهد داشت.
ب. مدیران استان بد عادت شدهاند که در شهرستانهای جنوب فارس راهاندازی هر ادارهای تنها بعد از تامین بخشی از هزینه به ویژه ساختمان توسط مردم محل انجام میشود. عوض کردن این عادت بد کار سختی است.
پ. راهاندازی هر کدام از ادارات مستقل روندی طولانی است و ممکن است برخی ادارات تا ده سال نیز در یک شهرستان تاسیس نشود مسالهای که نیازمند صبر مردم است و در طی این مدت مجبور به تعامل با اداراتی هستیم که شاید چندان دل خوشی از شهرستان شدن گراش نداشته باشند.
ت. گراشیها در این سالها حضور چندانی به عنوان کارمند در ادارات دولتی نداشتهاند از سوی دیگر توقع استفاده از مدیران بومی در شهر وجود دارد. به گونهای که تصور میشود افراد تنها حاضر هستند از سطح مدیریت وارد ساختار اداری شوند. ورود مدیران غیر متخصص و بدون تجربه مسالهای است که نه به سود مدیران اداری است و نه به سود شهر
ث. شهرستان شدن سیر تحولات اجتماعی را افزایش میدهد. به نظر میرسد که گراشیها حساسیت خاصی بر حفظ محیط مذهبی شهر و بافت بومی آن دارند. گرایشی که ممکن است چالشهایی را در پی داشته باشد
ج. قول دادهایم که پس از شهرستان شدن عدالت را مراعات کنیم. قولی که انجام آن سخت و دشوار است.
و همینطور این سیاهه میتواند ادامه داشته باشد و در هر حوزهای گوشهای از مشکلات رخ مینمایاند. این گونه است که شهرستان شدن به همان میزان که فرصتهایی را برای پیشرفت فراهم میکند چالشها، امتحانات و ابتلائاتی را برابر ما قرار میدهد. بعد از به پایان رسیدن این شور عمومی وقتی که پارچههای سبز رنگ تبریک زیر آفتاب داغ در حال رنگ باختن است و پیامکهای تبریک از حافظهی گوشیها پاک میشود تازه یاد این سوال خواهیم افتاد: «قرار است گراش بعد از شهرستان شدن چگونه تغییر کند؟» سوالی که بهتر است همین حالا از خود بپرسیم.
«شهرستان شدن» تا اینجای کار چیزی بیش از یک ارتقای سیاسی نیست که با تلاش و زحمت برخی از فعالین سیاسی و اجتماعی شهر به دست آمد اما حالا وقت آن است که همه مردم و نیروهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی وارد شوند و در راه «شهرستان بودن» تلاش کنند. تلاشی که چون همیشه بیش از آن که منتظر کسی از بیرون باشیم باید خود آستین بالا بزنیم.