امیر حمزه مهرابی: تحقیق و بررسی پیرامون زوایای مختلف زندگی بشر، به ویژه آثار عینی و الگوهای رفتاری برجا ی مانده از دوره های ماقبل صنعتی، مطمح نظر و مورد علاقهی بسیاری از دانشمندان باستان شناس،مردم شناس، زیست شناس بوده و هست.هر یک از این آثار به مثابه دریچه ای است به اعماق اقیانویس فرهنگ و باور یپیشینیان بطوری که نتایج حاصله از این تحقیقات، تاکنون منجر به تحولات شگرفی در ابعاد نظری و کاربردی علم انسان شناسی شده و بسیاری از گره های ناگشوده را باز کرده است. یکی از زمینه های مورد توجه، اشکال و نقش و نگارهایی است که در جوامع مختلف، در سطح وسیع و هماهنگی به کار گرفته می شود.
علامت چاردال (چهاردال) از جمله نشانه هایی است که در گستره، زندگی اقوام و قبائل گوناگون به وفور یافت می شود.
این نشانوارهها، نمونههای مختلفی از اشکال چاردال است که به مرور زمان و در وسعت مکان تغییر یافتهاند. معمولاً بین هر قوم و قبیلهای یک نمونه از این نگارهها، رواج بیشتری دارد. در گراش ترکیب علامت چاردال با چارخال رایجتر میباشد. در مواردی اشکالی مرکب از دو یا چند چاردال نیز به چشم میخورد .
با نگاهی گذرا در فرهنگ مردم گراش، با گونه های فراوان و کاربردهای وسیع این علامت بر میخوریم که بسیار اعجابانگیز و جالب توجه است. تعدد کاربرد این نقش در گراش به حدی است که برای سهولت معرفی بهتر است، موارد کاربرد آن را دستهبندی نماییم.
دراین جا صرفاً به ذکر نمونهها بسنده می کنیم. در حالی که یقیناً ارائه عکس، تصویر و نمودار برای هر یک از گونهها می تواند برای خوانندگان محترم، به ویژه عزیزان غیربومی مفید فایده باشد.
کاربردهای چاردال در گراش:
این علامت، به انگیزههای گوناگون و برای مقاصد مختلفی به کار میرود که مهمترین آنها عبارتند از:
۱. حرز و حفاظت در برابر سحر و جادو و اجنّه . مثل:
الف.کشیدن علامت چاردال بر روی دیوار بالای سر زن زائو به وسیلۀ مادۀ سرمهای رنگی به نام نیل.
ب. رسم این علامت بر روی شکم زن زائو به وسیلۀ نیل.
ج. کشیدن آن بر روی شکم کودکان در روز چهارشنبه آخر ماه صفر.
۲. معالجۀ بعضی از امراض دامها و چهارپایان. مثل:
الف. داغ کردن محل درد به وسیلۀ میلۀ آهنی گداخته به شکل چهاردال.
ب. مالیدن ضماد، خمیر و داروهای دیگر بر بدن حیوان به شکل چاردال.
۳. علامتگذاری و نشان کردن چیزها. مثل:
الف. نشان کردن ظروف و اثاثیه منزل به وسیلۀ رنگ روغنی یا حکاکی بر روی آنها (این عمل بر روی ظروفی انجام میشود که در میهمانیهای بزرگ به یکدیگر امانت داده میشود تا از تداخل و تعویض با وسایل دیگران جلوگیری گردد.)
۴. تزیین خوراکیها:
این عمل با ریختن پودر نارگیل، زعفران و مواد خوشبو و رنگی دیگر روی بعضی از غذاها و شیرینی جات صورت میگیرد . مثل:
مِکرازی (مقرازی)، رنگینک، پِشِه(ژله)، یغدر بهشت (یخ در بهشت)، آش و …
۵. تزیین و حاشیهدوزی لباس زنان و کودکان مثل:
کایه نوزاد (مقنعه محلی)، کُنبل (قنبل)، لچک (روسری زنانه)، چارکد «چارقد» (نوعی روسری زنانه)، ساراخ (بقچه) و اغلب لباس و سرویس عروس و نوزاد.
۶. نقش و نگار بافتنیها . مثل:
قالی، گلیم، زیلو، پِشتکی (حصیر)، بادبزن، مُشب، جُوال، خورجی (خورجین)، پَلو(پالان)، پاردُم(پشت بند پالان)، پروان (پروند)، ملکی(گیوه مردانه)، جیرآو(گیوه زنانه)، چادر مویی گله بانان و …
۷. تزیین ظروف سفالی و مسی . مثل:
خُمه (خمره)، کئلون(قلیان)، کئز(کوزه)، دسته اسمه (دستۀ کفگیر)، مَشرفه، لگن و آفتابه و …
۸. آرایش و زینت زنانه. مثل:
نقش و نگار به وسیلۀ حنا به ویژه حنای بند و حنای نقش بر روی دست و پای زنان و دختران.
۹. مصونیت از چشم زخم. مثل:
الف. ساختن زاخه و نمکه (زاج و نمک) به شکل چاردال که با طلا و مازه و دبیری تزیین و به لباس کودکان آویزان می شود.
ب. ساختن آدمکهای شبیه چاردال (حدود ۳۰ در ۲۰ سانتی متر) از نمک تخته که معمولاً جلوی در ورودی منازل جدیدالاحداث آویخته میشود.
ج. کشیدن علامت چاردال از خون گوسفند قربانی بر روی وسیله نقلیه تازه خریده.
۱۰. ساخت و تزیین وسایل منزل و ابزار کار. مثل:
کئزدو (کوزه دان)، بئنه (گهواره)، دخه(دوک)، چرخ چاه، درب و پنجرههای منازل و …
شکل چاردال در این وسایل ممکن است به دلایل مختلفی مثل تزیین و یا استحکام و یا هر دو منظور به کار برود. مثلاً در کئزدو و دُخه و چرخ چاه برای استحکام بیشتر و در درب و پنجره برای زیبایی کاربرد دارد.
۱۱. معماری و خانه سازی:
در معماری و بناهای قدیمی به ویژه در گچبریهای موجود در بادگیر، تالار، پنجدری و تنئبی و … به طرق مختلف از این اشکال استفاده شده است.
12. موارد متفرقه دیگر:
علاوه بر موارد ذکر شده، تنوع و گسترش علامت چاردال بسیار وسیع و پردامنه است به طوری که دور از ذهن مینماید و در این جا به چند نمونه اشاره می شود:
الف. کودکان وقتی با هم قهر می کنند، انگشت کوچک دست راست خود را به علامت چاردال روی هم می گذارند و سپس آن را فوت کرده از هم جدا میشوند.
ب. در گذشته موی سر دانش آموزان تنبل و متخلف به شکل چاردال چیده میشد و در حال حاضر این عمل بر سر مجرمین و سارقین و شیادان میآورند و در شهر میگردانند.
ج. برای مهر و لاک کردن درب اماکن و ظروف، علامت چاردال بر روی آن زده میشود که این عمل با گذاشتن علامت، کوبیدن چوب با میخ و یا جوش دادن میله آهنی صورت میگیرد.
د. آدمک های وسط مزرعه و جالیز به شکل چاردال درست می شود و بر تن آنها لباس آدمی میپوشانند.
ه. برای اعلام بطلان و غیرقابل استفاده بودن چیزی از این علامت استفاده میشود بر این اساس معلمها روی مشق دانش آموزان علامت چاردال میزنند.
پیشنینۀ تاریخی:
جالب است بدانید که شکل چاردال با نامهای گوناگون در بین تمامی اقوام و طوایف مختلف ایران، بلکه میان کلیۀ ملت های جهان رواج داشته و دارد. جالب تر این که این امر اختصاص به زمان، مکان و دورۀ خاص ندارد. تا جایی که گروهی از محققین بر این عقیدهاند که علامت چاردال از انسانهای نخستین به ما به ارث رسیده است.
در کاوشهای باستانشناسی و در غارهای مربوط به انسانهای دورههای مختلف این علامت یافت شده است. دیوارهای آرامگاه مصریان باستان و اهرام ثلاثه مصر، پر از نقشهای بزرگ چاردال است.
دانشمندان، اسناد فراوانی از بابل باستان و روزگار حمورابی (حدود هفت هزار سال پیش ) با این نشان یافتهاند.
بر نشان زرین سینۀ فرعون مصر (که پیش از هزار سال قبل از میلاد مسیح مرده است) نماد چاردال به چشم میخورد.
در قبرستانهای قبایل سرخپوست که پیش از نفوذ مسیحیت به آن مناطق مردهاند، این علامتها یافت شده است.
زیارتگاههای مقدس بودائیان و مهرپرستان، با این نقش می آراستند.
در پهنای زمین و ژرفای تاریخ، به ویژه در یونان، هند و ایران باستان گسترش شگفتانگیزی دارد. تمامی اقوام، این علامت را در سرنوشت خویش مؤثر دانسته و برای آن احترام قائلند.
در زندگی متمدن و صنعتی کنونی نیز در جای جای زندگی عادی و صنعتی به چشم میخورد و به طور ناخودآگاه به تمامی زوایای زندگی نفوذ کرده است و امروزه بسیارند کسانی که به غلط بر این باورند که کثرت این علامت نشانۀ تسلط مسیحیت است در حالی که این علامت ریشه در تاریخ باستانی دارد. به نظر میرسد مسیحیان و حزب نازی با زیرکی از این باور عمومی جهانیان بهره برداری کرده و علامت سمبلیک خود را بر اساس آن برگزیدهاند.
فلسفه چاردال در باور عامه :
مطالعات باستانشناسی این حقیقت را اثبات میکند که در جوامع ابتدایی، مردم به چاردال (چلیپا) چون مظهر آتش احترام میگذاشتند و علت آن هم این بود که دو چوب را که روی هم میگذاشتند و میساییدند و با آن آتش میافروختند، شکل صلیب داشت. انسان ابتدایی که در پرتو تجربه خویش آتش را بازدارنده قهر طبیعت و نگاهدارنده او در برابر جانوران وحشی میدید، نشان آن را نیز دارای نیروی مافوق طبیعی و معجزهآسا تصور میکرد و به تدریج نماد صلیب به مظهر جادو و جلوه خدایی مبدل شد.
هندوها چلیپا را نمادى مقدس مىدانستند و آن را «سواستیکا» Suvastika مىنامند. سواستیکا واژه اى سانسکریت است به معناى «هستى نیک»
طبق برداشت عده ای دیگر از مردم شناسان، انسان دوران باستان از هنگامی که دریافت تن بی جان تنفس نمیکند ، نفس را در مقام روح مورد توجه قرارداد . وقتی انسان میمرد، انگار چیزی از بین نمیرفت ، بلکه روح بدن را ترک میکرد و همچون پرنده ای به سوی آسمان ها به پرواز در میآمد . بدین ترتیب، پرنده به شکل چلیپا تجسم یافت و چلیپا نماد روح گردید.
در ایران پیش از «اشوزردشت» تیرههای آریایی عناصر چهارگانه: باد، خاک،آب و آتش را گرامی دانسته و آن را به وجود آورنده گیتی و گرداننده نظام هستی میشمردهاند و با اعتقاد به این که از نزدیکی و ترکیب این عناصر به نسبت معین، هستی شکل گرفته است. هر شاخه این نشانه را جایگاه یکی از عناصر چهارگانه می دانستند. عناصر چهارگانه هستی بخش، بر روی هم و با گردش و چرخش خود چرخ آفرینش را آهنگ میدهد و نظام پر شکوه طبیعت را نگاهبانی میکند.
نزد مسلمانان، این علامت به چهار جهت اصلى دلالت داشت. زیر نظر داشتن فصول به وسیله فرشتهها که هرکدام در یک رأس چلیپا قرار دارند: درجنوب«فرشته مرگ»، در شمال «فرشته زندگى» ، در مغرب «فرشته ثبت سرنوشت» و در مشرق «فرشته منادى».
پس از پیدایش دین اسلام، نماد چلیپا و چلیپاهاى شکسته که هم از زیبایى برخوردار بود وهم رنگ دینى داشت و مقدس بود، فراموش نشد. چلیپا در دوره اسلامى نیز کاربرد و زندگانى دیگرى آغاز کرد. ایرانیان خوش ذوق، نام بزرگان دین را با آرایههاى دلنشین بر کاشیکارى هاى مساجد، استوار و ماندنى ساختند.
چلیپا در هنر اسلامى، عنصرى کلیدى بوده و رابط و پیونددهنده نگارههاى پیچیده به شمار آمده است. در گچبرىهاى مسجد جامع نائین، در مسجد کبود و در قسمت گنبد آن که تماماً کاشیکارى بوده نقش على (ع) رویت مىشود و در فضاى هر ردیف کاشى، نقش چلیپا با رنگ زرد بارها تکرار شده است. رفتهرفته این نگاره که خود نماد یک رشته باورهاى کهن آریایى بود در دوره اسلامى با تلقى ویژه ایرانیان از خاندان پیامبر(ص) و به خصوص على(ع) بستگى پیدا کرده، درآمیخت.
هنرمندان ایرانى ،کاشیکاران و سازندگان این نگارهها بر درها و بر کاشىهاى مساجد و نیایشگاهها بر این باور بودهاند که:
چلیپا نشانگر نمودها و چهرههاى گوناگون پرتو خداوند است. همچنانکه خورشید تیرگىها را مىزداید، نمودهاى گوناگون و پرشمار خداوند روشنى بخش چهارسوى جهان و جهان درون انسان است.
برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به :
۱ – کتاب «نشان راز آمیز» ـ نوشته: دکتر نصرت الله بختورتاش ـ انتشارات فروهرـ
۲ – مقاله «گردونه خورشید یا گردونه مهر» – نصرت اله بختورتاش – مجله باستان شناسی و تاریخ –شماره دوم- سال۱۳۶۸ ، صفحات ۳۲-۵
این نوشته در شماره هفتم «هیمه» ویژهنامه فرهتگی صحبتنو گراش منتشر شده است.