بستن

طنز ِ تلخِ روستایِ خالی از سکنه

هفت‌برکه – راشد انصاری (خالو راشد)*: در این که روستا بهتر است به همان وضعیت و بافت روستایی ِ خودش باقی بماند، شکی نیست. روستا باید به تمام معنا روستا باشد. این همه ساختمان‌های شیک و گران‌قیمت و چندطبقه چیزی به زیبایی و کلاس روستا که نمی‌افزاید هیچ، بلکه کم هم می‌کند. در روستا پس از بارش باران باید بوی کاهگل و خشت و کود و… از کوچه‌پس‌کوچه‌ها به مشام برسد، نه بوی تند ادکلن فرانسوی! در روستا بایستی صبح‌ها با قوقولی‌قوقوی خروس ِ روی دیوار از خواب بیدار شویم، نه زنگ‌های بدآهنگ تلفن همراه! در کوچه‌های روستا به جای رد ِ لاستیک خودروهای آنچنانی، باید جای پای گاو و الاغ و گوسفند را مشاهده کنیم…

باور کنید بنده به هیچ وجه مخالف پیشرفت نیستم، اما نه این پیشرفتی که جوان‌های روستا زمین‌های کشاورزی خود را رها کنند و به شهرها هجوم ببرند. این پیشرفت نیست. پیشرفت آن است که شما در روستا کشاورزی کنید و انواع و اقسام میوه‌ها، غلات، صیفی‌جات و… داشته باشید و شهری‌ها را برای خرید به روستا بکشانید. البته در این راه مسئولان نیز بایستی با در اختیار گذاشتن تسهیلات و فراهم کردن شرایط و امکانات، جوانان جویای کار و بیکار را یاری کنند و ترتیبی داده شود تا با ایجاد اشتغال جوان‌ها، جلوی مهاجرت بی‌رویه‌ی همولایتی‌ها به شهر گرفته شود.

حیف و صد حیف که روستای ما فقط نام روستا را با خود یدک می‌کشد. خانه‌های ما به جای این که به صورت باغ ویلایی و مملو از درخت و گل و گیاه باشد، در و دیوارش با آجرهای نما و کاشی و سرامیک‌های رنگ و وارنگ تزیین شده است. در این خانه‌های تنگ و قفس‌مانند، نفس کشیدن مشکل است. درست شبیه زندان‌های (به ظاهر خانه)ی شهری است که نفس آدم می‌گیرد. چه شد آن هوای پاک و مطبوع روستا؟ چه شد آن خانه‌های بزرگ قدیمی که هر گوشه‌اش درخت خرما، کُنار ، لیمو و ….کاشته بودیم؟

بدتر از این‌ها، تازگی درخت‌های اطراف روستا را هم قطع کرده‌اند و ریشه‌اش را در آورده اند تا به جای آن ساخت و ساز کنند. عجبا…! آن هم خانه‌های خالی که دل‌شان خوش است فقط طی سال، ۱۵ روز تعطیلات نوروز داخل آن زندگی کنند.

اما خودمانیم، امکانات اولیه نیز همچون برق، آب، تلفن، بیمارستان و… در روستا بسیار ضروری است. که البته آب‌مان شور است و برق‌مان بیشتر اوقات در حال رفت و آمد! و نوسان و بیمارستان هم که خدا را شکر نداریم! به هر حال به دلیل دور بودن از شهر، امکانات رفاهی ِاین چنینی و… حتی از شهرها هم واجب‌تر است.

ضمن آن که تکنولوژی را نیز نباید دست کم بگیریم و بی‌خیالش شویم. به عنوان مثال همین اینترنت! سرعت اینترنت در روستای ما چیزی است در مایه‌های راه رفتن لاک‌پشت‌های پیر! نه تنها اینترنت که آنتن‌دهی تلفن همراه نیز برخی مواقع مشکل دارد. گاهی وقت‌ها اتفاقی رخ می‌دهد، اما خط‌ها چنان قَر و قاطی است و دچار اختلال که نمی‌توانید با جایی ارتباط برقرار کنید! در روستای ما وضعیت اینترنت همراه اول افتضاح است. فرض بفرمایید اگر شما قصد داشته باشید کلیپی یا عکسی و مطلبی را برای شهر یا روستاهای اطراف بفرستید، اگر همزمان با شروع ارسال کلیپ، خودتان شروع به دویدن کنید؛ قطعا زودتر به مقصد خواهید رسید تا کلیپ‌تان!

مدتی قبل خدمت مسئول محترمی در شهرستان بودم و در خصوص اعتبارات اندک عمرانی و… روستا گله می‌کردم. حضرت ایشان با کمی چاشنی ِ طعنه فرمودند: «ای آقا! روستای شما که خالی از سکنه است، اعتبار برای چه می خواهد! سال گذشته به اتفاق تعدادی از مسئولان دستگاه‌های اجرایی آمدیم، اما فقط دو سه تا پیرمرد لنگ و کور در ورودی ِ روستا به استقبال‌مان آمدند…»

عرض کردم: «قربانت گردم! از قدیم گفته‌اند هر کجا آب است، آبادی هم هست! آب آبادانی است و یا آب مایه‌ی حیات است… اما مستحضرید که آب شرب روستای ما چنان شور و تلخ است که تحت هیچ شرایطی قابل شرب نیست. حتی تا دقایقی پس از دوش گرفتن، چنان چشم‌ها را می‌سوزاند و اشک‌مان سرازیر می‌شود که آدم خیال می‌کند یکی از بستگان نزدیکش را از دست داده است! اگر پمپ و دینام نداشته باشیم به جای آب، باد از داخل لوله خارج می‌شود! آب‌مان یک روز وصل است دو روز قطع! گاهی رنگ آب مثل شیر سفید است و گاهی مثل خون قرمز! و باور بفرمایید اگر این آب را به گوسفند بدهند از خوردن آن امتناع می کند چه رسد به آدمیزاد! خب، چه گونه بشر در همچو جایی می‌تواند زندگی کند تا به استقبال شما نیز بیایند؟!»

و ادامه دادم: «اهالی روستای ما آب شرب‌شان را از روستاهای همجوار یا شهرهای اطراف خریداری می‌کنند. آنهایی که وسع‌شان می‌رسد با تانکر آب تصفیه شده و قابل شرب را خریداری و در بشکه‌های ۵۰۰ و هزار و… لیتری برای مصارف روزانه نگهداری می‌کنند و کسانی که وضع مالی خوبی ندارند نیز هنوز پس از گذشت ۴۰ سال از پیروزی انقلاب، آب شرب مورد نیازشان را از طریق آب‌انبارهای غیر بهداشتی روستا تهیه می‌کنند! بعد هم می فرمایید چرا روستا خالی از سکنه است!؟»

و اضافه کردم: «امنیت‌مان هم در حدی است که کابل‌ها و سیم‌های برقمان را از روی دیوار و پشت بام می‌برند! کنتور آبمان را از داخل حیاط باز می‌کنند و می‌برند! آیفون‌های دم در را باز می‌کنند و می‌برند! کولرهایمان بعضاً در حالی که روشن است، یواشکی از داخل جا کولری برمی‌دارند و می‌برند! و…. آن وقت شما انتظار دارید کسی در روستا زندگی کند و به استقبال جنابعالی بیاید؟!”

بعد که چانه‌ام حسابی گرم شد، ادامه دادم: «بیش از ۹۰ درصد ِ اراضی روستا به شوره‌زار تبدیل شده است، آیا شما برای زهکشی و بهتر شدن آن تاکنون اقدامی کرده‌اید که کسی بتواند در روستا بماند و در این زمین‌ها کشت کند و بعد به استقبال حضرتعالی بیاید؟! آیا وام‌های خوداشتغالی با درصدهای پایین در اختیار جوان‌های روستا قرار داده اید که از رفتن آنها به شهر جلوگیری کنید تا برای همچو مواقعی با ساز و دهل گروه گروه به استقبالتان بیایند؟! آیا سالن‌های ورزشی مجهز و امکاناتی فراهم شده است تا جوان‌ها و نوجوان‌های روستا اوقات فراغت خود را با ورزش سپری کنند و به سمت مواد مخدر کشیده نشوند؟! دزد نشوند، خلافکار نشوند؟! و….و….»

* برگرفته از کانال تلگرامی (+) راشد انصاری، شاعر، روزنامه نگار و طنزپرداز اهل دیده‌بان و ساکن بندرعباس

1 نظر

  1. درود بر خالو راشد .
    در طول تاریخ فرهنگ منطقه جنوب با فرزانگانی رو به رو می شویم که عمر خود را صرف تحقیق موشکافانه و دقیق علمی و ادبی و تاریخی کرده اند و خالو راشد یکی از این نوادر میباشند.
    تواضع و فروتنی و افتادگی خالو راشد در کنار شخصیت فرهنگی و ادبی و ممتاز، او را به چهره ای ماندگار تبدیل کرده که نسل های آینده حتما در تشریح جنبه های مختلف آثار و زندگانی وی قلم فرسایی خواهند کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 نظر
scroll to top