AmirHosein Nowbahar هفت‌برکه – امیرحسین نوبهار: گراهام فولر، تحلیل‌گر برجسته آمریکایی، زمانی که می‌خواهد برای توضیح و تحلیل سیاست خارجی ایران مقدمه بنویسد، به گذشته‌ی ایران نگاه می‌کند. گذشته‌ای پیوسته که بر خلاف نظر فولر، امروز در بازخوانی ایران مغفول مانده است. این سیاست‌مدار آمریکایی در کتابی درباره فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایران می‌گوید: «چنانچه به یک قالی ایرانی نگاهی بیندازیم، بسیاری ازخصوصیات ذهن ایرانی را به عیان درمی‌یابیم. فرهنگ ایرانی فرهنگی است که تقریبا در کلیه وجوه تسلیم افراط است.» هر انسانِ آگاه به تاریخ ایران حتی اگر جرأت نکند این حرف را به امروز نسبت بدهد، لااقل می‌تواند صحت آن را در گذشته ایران تایید کند!

فولر نام کتاب خود را «قبله‌ عالم» گذاشته است، مفهومی که در دیالوگ‌های تئاتر «قهوه قجری» بسامد قابل توجهی دارد. این نمایش به کارگردانی علی فخری از ۲۶ دی‌ماه تا چهارم بهمن‌ماه ۱۳۹۸ در سینما فرهنگ به روی صحنه رفت و مورد استقبال قرار گرفت (خبر در گریشنا).

قبله‌ی تئاتر گراش

«قبله عالم به سلامت باد». وقتی کاراکتر صدراعظم این جمله را می‌گوید، متوجه گفت‌وگوی پسر و دختر جوانی می‌شوم که به نظر می‌رسد نامزد هستند و دقیقا پشت سر من نشسته‌اند. پسر به دختر می‌گوید: «تِه دَنِساشْ چِ گوتا؟» و دختر از وضعیتی حرف می‌زند که به تعبیر خودش «کَله گیچکه» نام دارد. می‌خواهم برگردم و تذکر بدهم که: «آقا جان! داریم تئاتر می‌بینیم. لطفا سکوت را رعایت کنید!» اما منصرف می‌شوم. اول اینکه از خودم می‌پرسم: «مگر در گراش چه فضای عمومی وجود دارد که آدم‌ها بتوانند آن را برای بیرون رفتن‌های دوره نامزدی بهانه کنند؟» و دیگر اینکه: «خب لابد آنقدر تئاتر در شهر ما کم هست که فرهنگ تئاتر دیدن جا نیفتاده باشد!»

جمله دوم من را به فکر فرو می‌برد و این سوال: «آخرین کار درست و درمانی که در گراش اجرا شده کدام بود؟ چند سال پیش؟» و ذهنم سر می‌خورد به سال‌های کوتاه جشنواره تئاتر کل که خیلی زود جوانمرگ شد و جشنواره تئاتر «دَنگ» که در رحم دبیرخانه‌‌اش سقط شد.

برمی‌گردم به صحنه و با بازی خوب محمود علیپور مواجه می‌شوم. اینکه محمود دارد با ته لهجه ترکی، فارسی حرف می‌زند و چقدر خوب رُلش را بازی می‌کند. ترکیب بازی بازیگران و توالی صحنه‌ها آنقدر زیاد و متراکم است که احتمالا همین موجب گیجی بعضی مخاطب‌ها من‌جمله نفر پشت سر من شده است. اما چیز دیگری که توجه‌ام را جلب می‌کند بازی شخص کارگردان در یکی از نقش‌هاست.

 فخری: محصول ساختار یا نبوغ شخصی؟

علی فخری تاریخ تئاتر گراش نیست، اما قطعا شناسنامه آن است. سال ۸۹ که فخری تئاتر «کابوس سرخ» را روی صحنه برد، در واقع از لابه‌لای میزانسن‌ها داشت روضه محرم می‌خواند که صدای هق‌هق مردم تکیه داده به صندلی‌های سبز سینمای شهر قصه به گوش می‌رسید. «قهوه قجری» و «کابوس سرخ» تنها دو تا از کارهای شاخص علی فخری است. اگر پیگیر فعالیت‌های فرهنگی گراش بوده باشید، حتمی در کارنامه او و گروه صبا کارهای دیگری با بازی خاطره‌انگیز غلامرضا پورقائد و دیگران را به خاطر خواهید آورد.

با این‌همه اما من فکر می‌کنم یک جای کار می‌لنگد. اینکه علی فخری محصول یک ساختار نیست بلکه آدمی است ایستاده بر نبوغ شخصی؛ و این دردناک است. یعنی اگر همین لحظه فخری تصمیم بگیرد که دیگر تئاتر کار نکند، احتمالا بخش مهمی از تئاتر گراش تعطیل می‌شود!

Namayesh Qahveh Qajari 9

سه پرده: حماسی، کمدی و رمانتیک

فکرم که اینجا می‌رسد، دوباره صدای پچ‌پچ آدم پشت سرم را می‌شنوم و حواسم به سالن (و نه به صحنه تئاتر) برمی‌گردد. سالن پر از مخاطبی است که مثل تئاتر‌های تهران گلچین نشده است. یا بهتر بگویم: نه تئاتر مخاطبش را انتخاب کرده و مخاطب تئاترش را. این مسیری است که در شهر‌های صاحب تئاتر طی شده و اصولا علت برگزاری بیشتر تئاترها در سالن‌های کوچک همین است. با این همه، انگار دقیقا در پشت سرم سه پرده‌ی حماسی، کمدی و رمانتیک به طور همزمان در حال اجراست.

پرده‌ی حماسی آنجاست که متوجه می‌شوم سالن پر از مخاطبی است که خوشبختانه حوصله‌اش سر نرفته است. گیج شده، اما هر از چندگاهی یک تکه‌ی محلی یا شوخی که سراغش را در نمایش‌های روحوضی می‌توان گرفت، دل مخاطب را به دست می‌آورد. عوامل تئاتر خیلی زیرکانه بر اسب چموش سلیقه‌ی مردم فائق آمده‌اند. مردمی که این سال‌ها بیشتر از تئاتر، جُنگ‌ را می‌پسندند و کمتر می‌توان با آنها حرف جدی زد. «قهوه قجری» دقیقا روی مرز میان جُنگ و تئاتر ایستاده است، جایگاهی لغزنده که اندکی خطا می‌تواند کار را در یکی از ورطه‌های لودگی یا قهر با مخاطب غرق کند. راه رفتن روی سطح لغزنده هم مهارت می‌خواهد و هم تمرکز، چیزی که در دونفر از بازیگران کار به خوبی مشاهده می‌شود، برای همین می‌توان گفت در خلق این کار قهرمانانه، نمی‌توان بازی علی مقتدری و احمدرضا حیدری را نادیده گرفت.

پرده کمدی همان مخاطب گیج است که از طرفی می‌داند باید بخندد اما از طرف دیگر دقیق نمی‌داند به چه چیزی باید خندید! فهم بسیاری از مفاهیم موجود در «قهوه قجری» نیاز به اندکی اطلاعات تاریخی دارد. اینکه قضیه «بچه آشپز» چیست، و اینکه چه نسبتی میان خواهر و مادر شاه با برخی صدراعظم‌‌ها برقرار بوده است، نکات مهمی هستند که مخاطب را گیج کرده است. بخشی از این کمدی در واقع محصول فضای تئاتر و موضوع آن است. به قول فولر، همه چیز تسلیم افراط است و این افراط موجب شلوغی کار در طرح موضوعات شده است. دقیقا به همین خاطر است که پسری که پشت سرم نشسته است، بعد از هر نکته‌ی سیاسی یا تاریخی از نامزد احتمالی‌‌اش با تعجب می‌پرسد: «اُتدَنِس چه بی؟!» و جواب می‌شنود: «نَه!»

شنیدن این «نه» از زبان یک خانم جوان، نقطه عزیمت پرده آخر، یعنی پرده رمانتیک است. رمانتیک در معنی ارتدکس آن یعنی چیزی در برابر کلاسیک و در معنی جدیدترش یعنی شاعرانه. معمولا در شهر ما پای یک کار فرهنگی که می‌آید وسط، کمبود نیروی انسانی زن احساس می‌شود. اگر آن کار یک نمایش صحنه‌ای باشد که دیگر وامصیبتا. استمرار بسط دیدگاه کلاسیک به زن در جامعه ما نوعی نظام اجتماعی را خلق کرده که در آن زن اصولا کمتر می‌فهمد، حال آنکه در واقع کمتر فهمیده می‌شود. مقصود از به عاریت گرفتن آن «نه» دقیقا توضیح همین مفهوم است. البته شاید آن مکالمه یک اتفاق بود و می‌توانست عکسش رخ دهد؛ یعنی پسر کمتر می‌دانست و دختر بیشتر و اگر چنین بود شاید اصلا این حجم از گزاره‌ها هم در ذهن نویسنده صادر نمی‌شد. اما به هر حال اندیشیدن امری غیر ارادی است و از آن گریزی نیست.

«مَگه نمایش بدون دفَم می‌شه؟» این نکته‌ای است که تنها بازیگر زن «قهوه قجری» با لهجه شیرازی می‌گوید. پاسخ مشخص است: نمایش بدون دف بلی، اما قطعا بدون زن امری غیر ممکن است. ترکیب حضور پررنگ و اثرگذار عاطفه امین‌زاده روی صحنه با آن «نه» که خانمِ پشت سری به نامزد احتمالی‌‌اش گفت در واقع هر دو معنای رمانتیک را می‌‌دهد. قرارگیری زن اثرگذار در برابر زنی که از منظر عرف کمتر می‌فهمد، به نوعی معنای قدیمی رمانتیک را تداعی می‌کند و مهمتر از آن راهی‌ است که امین‌زاده هموار کرده ‌است، نه در «قهوه قجری» بلکه از سال‌های دور. بازی امین‌زاده از بازی در نقش‌های عاشورایی آن سال‌ها تا قهوه قجری نوعی فداکاری از روی علاقه‌مندی است به راهی دراز که پیش روی حضور زنان در هنر، اجتماع و در مجموع در زندگی قرار دارد.

Namayesh Qahveh Qajari 4

اما با این همه، شجاعتی که امین‌زاده به خرج می‌دهد و در تمام این سال‌ها به خرج داده نیز نوعی تصمیم شخصی است. شخصی نه به معنای اینکه مابه‌ازای اجتماعی ندارد؛ اتفاقا نقش او و امثال او در هنر گراش را سال‌ها بعد باید ارزیابی کرد؛ اما چنان که فخری محصول نبوغ فردی است، امین‌زاده نیز تنها در این میدان دف می‌زند. فرد در اینجا در مقابل مفهوم دیگری قرار می‌گیرد که کمی بالاتر نیز از آن یاد کردیم: «ساختار». و این چیزی است که هنر شهر آن را کم دارد.

 در معنا و لزوم ساختار

ساختار در واقع الگویی است کلی برای چیزی که می‌خواهیم بر شانه‌های یک شخص حمل نشود. در ساختار اجزا بر مبنای نظمی خاص در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند. حمایت نهاد دولتی فرهنگ و ارشاد، گروه‌های فعال، نظام صنفی و غیر دولتی اهالی تئاتر، تئاتر پایه با الگوی جشنواره دانش‌آموزی و حلقه‌های واسط میان فعالین این عرصه با هنرمندان منطقه می‌تواند اجزای این ساختار باشد. قرارگیری این اجزا نیز در کنار تامین منابع می‌توانند به این ساختار شکلی عینی بدهد که یکی از نمونه‌های ‌آن جشنواره‌های تئاتر هستند. جشنواره‌هایی که سال‌ها قبل شاهد تولد و مرگ زودهنگام آنها بودیم. جشنواره تئاتر کل و جشنواره تئاتر دنگ می‌توانست این ساختار را خلق کند و نماینده آن باشد اما عدم استمرار آن موجب شد هیچ وقت مسیر لازم طی نشود. موضوعی که اخیرا در حوزه فیلم با تعطیلی جشنواره فیلم کوتاه کل به عنوان یکی از با سابقه‌ترین رویدادهای فرهنگی جنوب کشور رخ داده است.

 پیشنهاد برای ساختارمندی تئاتر گراش

این موضوع و اینکه جشنواره کل مبدا چه تحولاتی در هنر گراش شده است که امروز از آن محروم هستیم در مقالی دیگر می‌گنجد، اما مرور تجربه موفق جشنواره فیلم کل می‌تواند مدلی برای تئاتر ما نیز باشد. چنان که گفته شد، تئاتر ما باید ساختارمند شود تا محصول داشته باشد. این ساختارمندی فقط با توجه کردن می‌تواند شکل بگیرد. جدی گرفتن جشنواره تئاتر دانش‌آموزی و خروج آن از حالت فرمالیته و بخشنامه‌ای در کنار احیای جشنواره تئاتر دنگ می‌تواند راهگشا باشد. جشنواره‌های تئاتر دانش‌آموزی به عنوان نخستین مواجه دانش‌آموزان با مقوله‌ تئاتر می‌تواند هم مردم را با تئاتر صلح دهد و هم انگیزه‌ای برای دانش‌آموزان برای آینده تئاتر باشد. این جشنواره که در حال حاضر فقط نام جشنواره را یدک می‌کشد، باید بتواند با سطح عمومی مردم ارتباط برقرار کند. این ارتباط‌گیری البته مزاحم امر پرورش نیست، کافی‌ است دانش‌آموزان مختلف و خانواده‌هایشان هر ساله مهمان تئاترهای دانش‌آموزی باشند یا اینکه تئاتر‌های برتر جشنواره در سطح شهر اجرای عمومی داشته باشند. این جشنواره در واقع تئاتر پایه‌ی شهر خواهد شد و سطح مقدماتی کار را بر عهده می‌گیرد. جشنواره دنگ نیز با توجه به ظرفیت موجود می‌تواند سطح حرفه‌ای تئاتر گراش یا تئاتر منطقه باشد. این دو رویداد در کنار هم می‌توانند مسیری را در تئاتر آغاز کنند که در سال‌های آینده به حضور کارهای گراش در جشنواره‌های ملی منتج شود.