بستن

حرفی از ابراهیم مهرابی برای آیندگان: مانیفست اعتراض بر عدمِ اِحراز

هفت‌برکه – گریشنا: دکتر ابراهیم مهرابی یکی از نامزدهای گراش در یازدهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی بود که صلاحیتش از سوی هیات نظارت استان احراز نشد. او اکنون به گریشنا اعلام می‌کند که اعتراضش به این قضیه نیز در مرحله‌ی رسیدگی به اعتراضات نتیجه‌ای در بر نداشته، و دیگر قصدی برای اعتراض ندارد. او متنی را برای انتشار در گریشنا ارسال کرده است که بدون تغییر می‌خوانید.

 

دکتر ابراهیم مهرابی:

به نام خدا

مانیفست اعتراض بر عدمِ اِحراز (حرفی برای آیندگان):

چهل پیام

 

هم‌اقلیمی‌های عزیز!

درود خدا بر شما

بنابر اعلام ستاد انتخابات شهرستان لارستان، هیأت نظارت استان فارس، نظر هیأت اجرایی شهرستان (تایید صلاحیت حقیر) را تایید نکرده و صلاحیت بنده را به استناد ماده ۲۸ (عدم التزام عملی به اسلام و…) احراز نکرده است!

شخصا تمایلی به اعتراض نداشتم، چون معتقدم با مهندسی، چینش‌ها صورت گرفته است؛ اما به اصرار برخی از مشفقین، اعتراضیه را نوشتم. لکن در حیرتم به چی، کی و برای چه باید اعتراض می‌کردم؟!

نمی‌دانم منظور آنان از اسلامی که بنده به آن التزام نداشته‌ام، کدام اسلام است! اینک اسلامم را برای استحضار، معرفی می‌کنم.

بنده مسلمانم. تخصص و مدرکم دکترای «مبانی نظری اسلام» است. اسلامم را از صدا و سیما (رسانه تک‌چشم) نگرفته‌ام بلکه به مددِ تحقیق و تفحص. آنچه تقلیدی و ارثی بود، تحقیقی‌اش کردم. اما گویا توفیق درک اسلام مورد نظر آنان را ندارم!

اسلام مورد نظر من:

۱. انسان را خلیفه‌ی خدا می‌داند و نه ذلیلِ یک بنده‌ی خدا.

۲. با ارتکاب ظلم و ستم و چشم‌ بستن بر آن مخالف است.

۳. حرمت جان و آبروی هر انسانی را نگه می‌دارد.

۴. دروغ را گناهی بزرگ می‌داند. به رای اکثریت احترام می‌گذارد (قبول می‌کند هرچند تایید نکند). حق‌الناس را بزرگ می‌شمارد. با هرگونه رانت و فساد سیاسی و اقتصادی مخالف است. بر اجرای عدالت پافشاری می‌کند. برای بالندگی زن و مرد، حقوق اجتماعی، سیاسی، دینی و اقتصادی مناسبی را پیشنهاد می‌دهد و بر پایبندی به میثاق‌های داخلی و خارجی (مثلا قانون اساسی از جمله اصل ۹) تاکید دارد.

۵. بر حاکمیت قانون و ارجمندیِ نظم تاکید می‌کند. اخلاق، حفظ عزت و کرامت انسانی برایش بسیار مهم است. فریبکاری را نهی می‌کند و تَقَرُّبِ چرب‌زبانان و مداحانِ مجیزگوی را به حکومت، تخطئه کرده و آن را خطرناک می‌داند چرا که ستوده‌ی هرکسی، شبیه او می‌شود (حکمت۱۰۲ نهج البلاغه).

۶. بیش و پیش از فرد، به قول، بها می‌دهد و سخنِ درست را از هرکس، شنیدنی می‌داند. همچنانکه توحید را بر موحد ترجیح می‌دهد.

۷. حقوق بشر، حقوق حیوانات و طبیعت و حقوق نسل‌های آینده را محترم می‌شمارد به وجهی که در حالت اِحرام شرعی، نمی‌توان شاخه‌ای را بُرید و یا حتی مورچه‌ای را کُشت تا چه رسد به یک انسان؛ افزایش کیفیت زندگی (آسایش + آرامش = امنیت) شهروندان را هدفی مهم قلمداد کرده و این امنیت را چندبعدی (امنیت روانی، مالی، شغلی، اجتماعی، …) می‌داند. این اسلام، امنیت را منحصر به (عدمِ جنگ) ندانسته بلکه دایره آن را وسیع‌تر می‌داند.

۸. به تعهدات بین‌المللی احترام می‌گذارد. صلح‌طلب و صلح‌بان است. جنگ و خشونت را در حالت عادی نهی می‌کند مگر زمانی که کسی یا کشوری به تَعَدّی شمشیر بکشد. حق همسایگی را رعایت می‌کند. حفظ وحدت اسلامی و همبستگی ملی را واجب می‌داند. صبورانه صدای معترض و منتقد را می‌شنود و همواره تصویری را که دیگران به واسطه‌ی ‌عملکرد ما از اسلام دارند، مهم تلقی می‌کند! چرا که در اینباره خود را پاسخگو و مسئول می‌داند.

۹. بر تحمل یکدیگر تاکید دارد. نقد را وظیفه می‌داند. با سانسور مخالف است و از آزادی بیان دفاع می‌کند تا آزادگی درونی و حریت را عینیت بخشد. هرکسی حق دارد عقیده‌ای را داشته باشد هرچند آن عقیده، حق نباشد.

۱۰. تنها پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) را معصوم می‌داند و در غیاب امام عصر(عج)، توزیع حکیمانه‌ی قدرت، حاکمیت قانون، تضمین مردم‌سالاری و دادگستری مستقل و نافذ را امری واجب قلمداد کرده و چرخش قدرت و ثروت را از اَهَمّ واجبات دینی می‌داند.

۱۱. ترکیبی از انتقادِ ابوذری و اِحتمالِ سلمانی (تحمل و تدبیر) است.

۱۲. مرا به ساختن کلاه از نمد جنگ و معلولیت آن دوره تشویق نکرده و لذا از این امتیازات بهره نبرده‌ام؛ نه کارت رزمندگی دارم و نه برگ معلولیت! هنوز عزتمندانه، ثوابِ رزمِ شکوهمندِ ایامِ دفاع را به بزم و فرشِ نرمِ چاکرمَآبی، تعویض نکرده‌ام.

۱۳. مرا  به اختلاس و فرار، تشویق نمی‌کند!

۱۴. مرا  بر چندرنگی و زبانم را بر مجیزگویی نیالوده است! و می‌گوید نان را به نرخ شرف بخور و نه نرخ روز! توصیه می‌کند اولین چیزی که از دست می‌دهی، جانت باشد و نه عزت، شرف و کرامتت را!

۱۵. استصوابِ حیله‌ای، سلیقه‌ای، جلیقه‌ای و سلیخه‌ای را مردود دانسته و برائت را اصل می‌داند. امروز اما از سر تَحَزُّب، تَصَنُّف و تَفَرعُن، به عکس آن مبتلاییم!

۱۶. وارستگی را مایه بصیرت و تایید می‌داند و نه وابستگی! اسلام من، تَرکِ انتقاد را موجبِ تسلطِ شَرورترین انسانها بر سرنوشت مردم می‌داند (لاتَترُکِ الامرَ بالمعروفِ…. فَیُوَلّی علیکم شِرارُکُم…). تاوانِ نقد، در این اسلام حذف و طرد نیست بلکه ارج و قَدر است.

۱۷. دارای اصل اِصحار (شفافیت امر حکومت، بجز امور امنیتی) است و مردم را مَحرَم و ولی‌نعمت می‌داند.

۱۸. به من جرات داد تا در ۱۶سالگی اولین راهپیمایی را علیه رژیم ستم‌شاهی مدیریت کنم.

۱۹. اسلام من، ارزش حکومت را از آب دهان بز کمتر می‌داند مگر این که حق مظلومی را به او برگرداند و می‌گوید: لَن تَقَدَّسَ اُمَّهُُ لایُوخَذُ للضعیفِ فیها حقُّه مِن القَویِّ غَیرَ مُتَتَعتِعِِ؛ «هیچ امتی (نظامی) مقدس نیست مگر اینکه در آن حق ضعیف بدون لکنت زبان از قوی گرفته شود!» (نهج البلاغه / نامه ۵۳)

۲۰. به هم‌رفتِ (کنوکسیون) جان‌ها اعتقاد دارد؛ لذا بر نهی مطلقِ قتل نفس تاکید می‌کند و کُشتن یک فردِ بی‌گناه را معادل کشتن همه انسان‌ها می‌داند همچنان که اِحیاء یک فرد را احیاء همه انسان‌ها می‌شمارد.

۲۱. دینِ اختفاءِ منکَر و افشاءِ معروف است و تشییع الفاحشه را مایه خواری دنیوی و عذاب آخرتی می‌داند. (۱۹/نور)

۲۲. دانا با نادان یکسان نمی‌داند. برای علوم و دانشمندان، ارج بسیار قایل است و نه برای خُردپایان بی‌دانش؛ عِلمِ مُوَلّد، مفید و میدانی را توصیه می‌کند نه علم حُجرِه‌ای، حَجَری و حنجره‌ای!

۲۳. تجمیع زَرِ قارونی، زورِ فرعونی، تزویر ابلیسی و تَدلیسِ رسانه‌ای، زیر پوشش تقدس را در فرد و ارگان منع می‌کند.

۲۴. توسعه و پیشرفت را برای همه مردم ایران با هر آیین و مسلکی می‌خواهد و نه گروهی اندک (آقازاده‌ها).

۲۵. همان است که علی (ع) در اهمیت رای و نقش مردم فرمود: «لا رایَ لِمَن لا یُطاعَ» حکومت، بی‌حضور و همراهی مردم، کارآمد نیست.

۲۶. با مَطالبِ عالیه، مُطالبات معنوی عالیه را ترویج می‌کند و از دون‌پروری و سفله‌گزینی ابا دارد و می‌گوید: «هر دو عالم قیمت خود کرده‌ای / نرخ بالا کن که ارزانی هنوز».

۲۷. رنجِ رعیت و گنجِ حکومت را بر نمی‌تابد و زشت‌ترین نوع مدیریت را پرورش کاخ و کوخ در کنار هم می‌داند و از دوقطبی شدن جامعه، خوفی فزاینده دارد و لذا امامش برای همسان‌پنداری خویش با کف جامعه، به دو قرص نان و دو پیراهن مندرس بسنده می‌کند  (…ان اِمامَکم قد اِکتَفَی مِن دنیاه بِطِمرَیهِ و من طُعمِهِ بِقُرصَیه… /نامه علی (ع) به عثمان بن حُنَیف) و کاخ مُشَیّد را برای رهبرانش نمی‌پسندد.

۲۸. دین صِدق است و نجات و نه کذب و بازخوانی نیّات.

۲۹. دنیا و آخرتِ مردم را تواما آباد می‌خواهد و با جهنم کردن دنیا، قول بهشت نمی‌دهد. (بنگرید به سوره قریش و تعقیبات نماز در ماه رمضان: (…. اغن کل فقیر، اشبع کل جائع و….)

۳۰. خدای اسلام مورد نظر من، مصداق «اِنَّ رحمتی سَبَقَت غَضَبی» (رحمتم بر غضبم پیشی دارد) است.

۳۱. در آن، دق کردن بخاطر ظلم (مثلا جدا کردن خلخال از پای یک زن یهودی) ملامت و تاسفی ندارد.

۳۲. سیاستِ اسلام من، سیاست «حکمت و وِداد» است و نه سیاست «جیغ و داد» و «تیغ و عناد».

۳۳. همه انسان‌ها را نسبت به حاکمان، یا هم‌کیش می‌داند و یا هم‌نوع؛ لذا از منطق دومولفه‌ای صفر و یک و شعار نامتعارف «مردم یا با ما هستند یا علیه ما» متنفر است (نامه به مالک اشتر).

۳۴. (بسیار مهم) اسلامی که به آن پایبندم می‌گوید: «لا تقولوا لِمَن اَلقی الیکم السّلام، لستَ مومنا، تَبتَغونَ عَرَضَ الحیاهِ الدنیا.» (نساء /۵۹) از روی دنیاگرایی (و برای حفظ مقام خود و حزب و گروهتان) کسانی که خود را مسلمان می‌خوانند، غیرمومن نشمارید! (دلیل اغلب رد کردن صلاحیت‌ها).

۳۵. اراده امامانِ اسلامِ من، در خدمتِ آگاهی مردم است، گرچه این آگاهی طبق سنت الهی، به سود افرادِ حاکم نباشد!

۳۶. قاضی اسلامِ من، در پنهان کردن گناه و خطای متهم می‌کوشد نه در افشاء گناه؛ گناهکارِ شب را به احتمال توبه در صبح گناهکار نمی‌داند.

۳۷. دوقطبی‌سازی جامعه برای تثبیت حکومت گروهی خاص را برنمی‌تابد و دل در گِرو گُسست و ازهم‌پاشیدگی اجتماعی ندارد. ضمن تاکید بر توحید (همگرایی و هم‌افزایی)، به پلورالیسم اجتماعی و سیاسی نیز معتقد است.

۳۸. بیش از آن که حکم کند، پیشنهاد می‌دهد (و ما علینا الا البلاغ) تا بشر با اجتهاد و انتخاب، نجات یابد (انا هدیناه السبیل…). ابلاغ و تبلیغ را بر اِحکام و تیغ، ترجیح می‌دهد و می‌گوید: «لاتَکُن عَبدَ غَیرِکَ و قد جَعَلَکَ اللهَ حُرا»، (بنده و برده کسی نباش).

۳۹. برای آینده بالنده بشر، مهدویتی قرار داده که در آن، سِلم و آبادانی حرف اول را می‌زند (وَاعمُرِاللهم بِهِ بلادَک وَ…).

۴۰. جهان را به سوی خود و خیر می‌کَشد و نه طرد و زجر. دین من، دین سهل و نور است و نه آیین نار و زور! در آن، عقل و نقل هر دو حُجّیّتِ نافذ را دارند.

اگر علت احراز نشدن صلاحیتم، اعتقاد به امور فوق باشد، باید بگویم اگر ده بار دیگر نیز رد کرده یا احراز نکنند، نه تنها باز بر این عقیده‌ی متعالی پایبند خواهم ماند، بلکه مشتاقانه جان خویش را نیز در این راه خواهم داد. ما همچنان بر سر آرمان اولیه انقلاب هستیم!

و هو الحق الحَکَم

د. ابراهیم مهرابی

۱۲بهمن ۱۳۹۸ه. ش.

0 نظر
scroll to top