هفت‌برکه – گریشنا: یادداشت‌های سه‌گانه «من اچمی هستم» به قلم شایان تدین در بستک، مصطفی ملتفت در اوز و امیرحسین نوبهار در گراش، روز جمعه ۲۵ مرداد منتشر شد. با هدف کنار هم قرار گرفتن‌ دیدگاه‌های مختلف، باز نشر این یادداشت‌ها را در گریشنا می‌خوانید و پاسخ‌ها و انتقادات مرتبط با این یادداشت‌ها نیز به تدریج منتشر خواهد شد.

این مطلبی است که حامد توانا در نقد این سه یادداشت نوشت و علاوه بر گریشنا، در سایت آفتاب لارستان نیز منتشر شد. در ادامه، امیرحسین نوبهار بر این مطلب، پاسخی دیگر نوشت که در سایت آفتاب لارستان منتشر شد. حامد توانا باز هم دست به قلم برد تا مطلب دومی را نیز در جواب نقدهای نوبهار در همان سایت منتشر کند. اکنون هر سه مطلب در سایت گریشنا بازنشر می‌شود.

Tavana Hamed از هوای نفس پیروی نکنید تا عادلانه قضاوت کنید. قرآن کریم

حامد توانا:‌ در ۲۴ ساعت گذشته، سه مقاله در سایت‌های خبری شهرهای اوز، بستک و گراش منتشر شده است که شگفتی اهل دانش و فرهنگ را برانگیخته است. در این سه مقاله هماهنگ این ادعا مطرح شده که نام زبان مردم منطقه «اچمی» است. این ادعا هر چند پایه‌های سستی دارد و به خودی خود فروریختنی است، اما نباید این ادعا را که با هویت تاریخی مردم منطقه گره خورده، بی‌پاسخ گذاشت. به خصوص که شیوه استدلال به کار برده شده در هر سه مقاله در موضوع مورد بحث کاملا ژورنالیستی و با تکیه بر احساسات و تعصبات است و هیچ مبنا و مستند قابل قبولی در آنها مشاهده نمی‌شود. برای هر یک از مقالات یک پاسخ کوتاه ارائه کرده و قضاوت را به اهل فکر و اندیشه واگذار می‌کنیم. شیوه ما در این نقد شیوه نقضی است و استفاده از اسناد و مدارک برای اثبات عنوان «زبان لارستانی» بر عهده متخصصین مربوطه است.

Larestan

تفسیرپذیری را نمی‌توان به هر پدیده‌ای تعمیم داد

آقای ملتفت در سایت اوز امروز در یک نگاه و عنوان کلی، انتخاب نام اچمی را نگاهی زیبایی‌شناسانه! قلمداد می‌کند در حالی که عموم افراد این عنوان را نوعی تمسخر و تحقیر زبان مردم منطقه می‌دانند. وی برای صحت استعمال عنوان «زبان اچمی» به دو استدلال کاملا ضعیف تکیه کرده است.

دلیل اول ایشان تفسیرپذیری پدیده‌هاست. این دلیل به طور خلاصه یعنی مهم نیست تاریخ در مورد زبان اهالی منطقه چه می‌گوید بلکه مهم این است که بر پایه سنت مهاجرت اهالی منطقه به اقصی نقاط جهان، که با تعبیر «اچم» از آن یاد می‌شود، می‌توان نام اچمی را پذیرفت. این استدلال یک نوع آسمان ریسمان کردن برای حصول نتیجه مد نظر مستدل است.

در پاسخ به این دلیل باید گفت: اول، تفسیرپذیری بر چه اساس و مبنایی پذیرفته شده است؟ دوم، بحث تفسیرپذیری اصالتا مربوط به فهم متون است، لذا چگونه می‌توان آن را به هر پدیده‌ای حتی نام و عنوان اشیاء تعمیم داد؟ این مثل آن است که شما به فردی بگویید چون شما لنگ می‌زنید من شما را با نام «لنگان» می‌فهمم و نام می‌برم. شیوه تفسیر به هیچ وجه نمی‌تواند به حوزه اموری که متکی بر نص است وارد شود، در غیر این صورت هیچ نام و عنوانی در هیچ زمان و مکانی معتبر نخواهد بود.

دلیل دوم ایشان «تمایل افراد» برای به کاربردن نام زبان اچمی است. جالب این است که ایشان یک نظرسنجی محدود شفاهی از برخی افراد غیر لاری، ارایه کرده و مدعی شده بیشتر مردم تمایل به نام اچمی دارند. اول این که این نظرسنجی محدود که معلوم نیست دقیقا به چه شیوه‌ای انجام شده، هیچ ارزش علمی ندارد. دوم، چگونه می‌توان در نامیدن پدیده‌هایی که مبنای خاصی در نامگذاری دارند، نظر مردم را دخیل کرد؟ این کار هم فلسفه نامگذاری را زیر سوال می‌برد و هم نام‌ها و عنوان‌ها را به نشانه‌های سست و لغزنده که به آراء مردمی بستگی دارد، بدل می‌سازد. این مثل آن است که خود جناب ملتفت برای کشف نام خودش به آراء و نظرات مردم مراجعه کند و مثلا اگر اورا «غیرملتفت» بنامند او هم بپذیرد.

برای هر زبانی همیشه نام و عنوانی بوده است

آقای تدین در نشریه بستک نیوز هم مقاله‌ای طولانی در اثبات نام جعلی اچمی برای زبان مادری خود نوشته‌اند. مبنای ایشان در اثبات این مدعا دو چیز بیش است: ۱.بی‌اعتباری هر منبع معتبر ۲.مراجعه به دیدگاه مردم در تعیین نام زبان خود.

ایشان در شرح و تفصیل‌های احساس‌برانگیز خود از زبان مادری‌شان چنان صحبت کرده‌اند که انگار مقوله زبان اساسا هیچ ربطی به فرهنگ، تاریخ، جغرافیای سیاسی و عوامل دیگر ندارد. ایشان مدعی است زبان مادری‌اش نامی ندارد و رسالت او یافتن نامی برای آن است؛ در حالی که در جای دیگر اعتراف نموده، برای هر زبانی، همیشه نام و عنوانی بوده است.

ایشان مراجعه به هر منبع و مرجع معتبر برای اطلاع از نام زبان را بی‌ارزش قلمداد نموده و سبک دلخواه خود را نامگذاری زبان مادری‌اش ارائه می‌کند. از نظر ایشان پذیرش نام‌هایی مانند لاری و لارستانی، قبول یک فاشیسم فرهنگی است. اما باید از ایشان پرسید؛ چرا کسی در هیچ جای ایران نام فارسی را یک تحمیل و زورگویی فرهنگی نمی‌پندارد؟ و اگر می‌پندارد چرا ایشان با آنان همنوا نمی‌شود و در هدم نام زبان فارسی کوشش نمی‌کند؟ آیا ایشان پاسخی برای این سوال دارد؟ اگر دارند دقیقا در مورد نام زبان لارستانی به کار ببرند.

در پایان خطاب به جناب تدین می‌توان گفت:

جناب تدین لطفا از مبنای مورد استفاده خود در حل اختلاف ایرانی‌ها و اعراب در مورد نام خلیج فارس استفاده کنید. شما که سوابق تاریخی، جغرافیای کهن سیاسی، نامگذاری در منابع معتبر را قبول ندارید؛ برای کدام قوم و ملت می‌توانید نام و عنوان کشور و سرزمین و زبان‌شان را ثابت کنید؟ شما تنها می‌توانید با این استدلال همه نام‌ها و عنوان‌ها را محو سازید. همین!

اشتراک نظر سر نام اچمی یک ادعای بی‌اساس است

آقای نوبهار در سایت گریشنا بحث را از مقوله زبان فراتر برده‌اند. ایشان با به کار بردن بی‌تعارف «اچمی هستم» مدعی است این منطقه نه تنها زبانش لارستانی نیست بلکه به لحاظ سابقه فرهنگی نیز لارستانی نیست بلکه این تعبیر، اشاره ای به این موضوع دارد که اچمی نام منطقه است چون عنوان «اچمی هستم» غالبا در پاسخ به سوال کجایی هستید، می‌آید.

ایشان عدم تمایل درونی به استعمال عنوان لارستانی برای زبان را در حد یک دلیل محکم قابل تکیه مطرح می‌کند؛ همان دلیل درخشان «دلم نمی خواهد پس نیست.»

همینجا می‌توان پرسید: جناب نوبهار اگر کسی دوست نداشته باشد با ذکر عنوان «نوبهار» شما را به شادابی و سرسبزی ربط بدهد، حق می‌دهید با نام «کهنه پاییز» نام ببرد؟ و اساسا اگر کسی مصرّ به این استعمال دل‌بخواهی باشد چطور ثابت می‌کنید «نوبهار» هستید؟ اگر پاسخی در مقابل وی دارید همان را در مورد زبان و جغرافیای فرهنگی منطقه استعمال کنید.

ایشان در ادامه عنوان رسمی لارستان و لارستانی را صرفا تابع یک مساله و گرایش سیاسی می‌داند، اما آیا این مساله مربوط به یکی دو دهه اخیر است یا لار و لارستان سابقه‌ی تاریخی بس طولانی دارد؟ نظرتان در مورد نام ایران چیست؟ آیا نام ایران عنوانی متخذ از قدرت و جغرافیای سیاسی تاریخی قوم آریایی نیست؟ بهتر نیست نام ایران را هم به خاطر این ارتباط، نفی کنید تا سایر اقوام و نژادها ناراحت نشوند؟

جالب است که ایشان هیچ تعلقی بین مناطق و بخش‌ها با لارستان قائل نیست. این نشان‌دهنده نگاهی شدیدا متعصبانه است که همه چیز، حتی تاریخ و فرهنگ، را هم نادیده می‌گیرد. ایشان تفکیک سیاسی را دلیل محکمی برای تفکیک فرهنگی و زبانی می‌داند.

آقای نوبهار که در طول بحث خود دلیل قابل اعتنایی برای توجیه عنوان اچمی ارایه نکرده، در پایان به ادعای بی‌اساس «اشتراک نظر اهالی منطقه در نام و عنوان اچمی» متوسل شده و تاکید می کند از این نام، به عنوان تنها نام قابل قبول همه استفاده شود.

این مقالات استدلال علمی و منطقی ندارد

در خلاصه نقد می‌توان گفت، متاسفانه هرسه مقاله مورد بحث از استدلال علمی و منطقی قابل قبول در موضوع بحث خود بی‌بهره‌اند. آنها در عین پذیرش صریح یا ضمنی رسمی بودن نام لارستانی برای زبان مردم منطقه، به نفی و نقد منابع مربوطه اقدام نمی‌کنند، چرا که می‌دانند آنجا که جای حرف حساب است؛ حرف حسابی ندارند.

آنچه که در شبه‌نظریه‌های این سه دانشجوی جوان دیده می شود، تنها یک هرج و مرج فکری ناشی از تعصب و احساسات است که از آن‌ها می‌توان حتی برای تغییر خود عنوان اچمی به هر نام دیگری استفاده کرد بلکه از استدلال آقایان می‌توان برای تغییر هر نام معتبر و تاریخی به نام‌های دیگر بهره برد. کلا استدلال آقایان به درد خراب کردن می‌خورد نه درست کردن؛ حتی احتمالا می‌توان چند دهه بعد نام اوز و بستک و گراش را با تکیه بر همین ادله به راحتی تغییر داد.

پس بهتر است جوانان دانشجوی ما که این مقالات را نوشته‌اند یک بار هم که شده با نگاه منصفانه علمی به مقاله خود نگاه کنند و تبعات استدلال‌های خود را در فضای فکر و فرهنگ برآورد نمایند. رسالت دانش‌دوستان این نیست که به تبع گرایشات خود همه اصول و مبانی پذیرفته شده در فضای تفکر و اندیشه‌ورزی را نادیده بگیرند و برای اثبات نظرشان از هر خط قرمز منطقی و علمی عبور نمایند. خداوند حکیم، دانشمندانی را که به تبع هوای خود حقایق را پنهان می‌کنند سرزنش می‌کند.

 

جواب امیرحسین نوبهار به نقد حامد توانا

Nobahar Amir Hoseynدر سایت آفتاب لارستان

امیرحسین نوبهار: این نوشتار پاسخی است به نوشته برادر ارجمند آقای حامد توانا در نقد سه یادداشت با عنوان “بدون تعارف اچمی هستیم” که بنده و دوتن از دوستانم بر اساس دغدغه ای مشترک نوشته‌ایم. هرچند بخشی از حرف های جناب توانا کلی گویی، تمسخر و افتراء است اما قلم زدن ایشان را به فال نیک گرفته و تلاش می‌کنم بدون توهین به نام یا نام خانوادگی افراد، برخی اشتباهات ایشان را آشکار سازم. چرا که نوشته های حقیر و دوستانم هرچند به زعم ایشان سست، اما مودبانه و بدون تحقیر و پرخاشگری است. بنده به نقدهایی که به شخص بنده شده پاسخ نمی‌دهم تا مخاطب یقین پیدا کند که به دنبال جدال شخصی نیستم و مسئله‌ام برابری و نفی رفتاری استعمار گونه‌ است که تاریخ منطقه مصادیق متعددی از آن را به خاطر دارد.

این متن بخشی از پاسخ‌های اینجانب به جناب تواناست، نقد سطر به سطر متن ایشان مجالی مفصل می‌طلبد. حقیر می‌توانم مدعی شوم که برای هرکدام از گزاره‌ها که در قالب پرسش طرح کرده‌اند، پاسخی وجود دارد اما از آنجا که به نظر می‌رسد بخشی از نوشته‌ ایشان از سر بی‌اطلاعی است پاسخ به آن لازم نیست. صرفا برای مثال ذکر می‌کنم که ایشان در نقد از عنوان ژورنالیستی به عنوان عبارتی منفی و دلیلی برای بی اعتباری متن نام برده‌اند غافل از اینکه ژورنالیسم یکی گونه‌های معتبر نوشتار است که حتی همین سایت وزین آفتاب لارستان بخشی از آن به شمار می‌آید یا در جایی دیگر مصر هستند که مسئله یادداشت من “گرایش سیاسی” است، بی توجه به اینکه “گرایش سیاسی” با “موضوع سیاسی” زمین تا آسمان تفاوت دارند. هدفم از ذکر این دو مورد یعنی “ژورنالیسم” و “گرایش سیاسی” تاکید بر این مسئله است که در علوم انسانی مفاهیم معنای دقیق و گاه متعارضی دارند و می‌بایست در کاربرد آن احتیاط کرد، کاری که دوست بزرگوارم جناب توانا به آن توجه نکرده‌اند.

در نخسنین سطور جناب توانا به تمسخر آمیز بودن عبارت اچمی پرداخته شده که هیچ معلوم نیست از کجا و با کدام سنگ محک به این مهم دست یافته اند، پرسش اینجاست اگر این عبارت از سر تمسخر و تحقیر آمیز است، چطور مردم این منطقه نام بنگاه‌های تجاری، سایت‌های فرهنگی، ان جی او ها و… را با تمرکز و الهام گیری از کلمه اچمی انتخاب می‌کنند؟ کافیست کلمه اچم را به حروف لاتین در شبکه اجتماعی اینستاگرام سرچ کنید تا متوجه شوید که مردم نه تنها آن را مسخره و تحقیر نمی‌دانند بلکه به آن افتخار هم می‌کنند. آیا استفاده بیش از هجده هزار بار هشتگ اچمی و مجموعه سی هزار بار عبارت اچمی با شکل های متفاوت مانند اچمی‌ها، اچمیا، اچمی_خودمونی و… برای شما پیامی ندارد؟

ایشان در نقدی که به نظر سنجی آقای مصطفی ملتفت نوشته‌اند تمام تاکیدشان بر گزاره‌اییست که حتی نویسنده نیز به آن معترف است. ملتفت هرگز ادعا نکرده که این یک نظر سنجی علمی و قابل استناد است بلکه از آن به مثابه اماره استفاده کرده می‌تواند دلیل را تقویت کند. هرچند نشانه‌هایی برای تایید این گزاره که مردم به اچمی تمایل بیشتری دارند، وجود دارد، یکی از آنها فعالیت گروه های مردمی در شبکه های اجتماعی است که به آن اشاره شد و دیگری نظر سنجی کانال گریشنا در تلگرام است که نتایج آن منتشر خواهد شد.

حامد توانا در ادامه در نقدی به شایان تدین نوشته است که تدین به دنبال یافتن نامی برای زبان مادری اش است، در حالی که سه مقاله موجود مشخصا ادعایی برای طرح ریزی یا کشف مفهومی جدید ندارد و به طور خاص استعمال عبارت “اچمی” توسط مردم را مورد توجه قرار داده است. همین جا باید متذکر شوم که “اچمی” چنان که مخالفان آن می‌پندارند نامی من در آوردی نیست، اثبات این مسئله نیز کار مشکلی نیست، کافی است سفری به شهرهای بستک، بندرلنگه، خنج یا در همین نزدیکی، به شهر گراش داشته باشید و از مردم بپرسید که کدام را ترجیح می‌دهند؟ لارستانی یا اچمی؟

اما یکی از نقاط مهم نقد جناب توانا بحث بر سر نام خلیج فارس است، این از آن استدلال های نخ نمای مدافعان مفهوم لارستانی است. هرچند بر خود لازم نمی‌بینم علاقه و موضع‌ام را درباره خلیج همیشه فارس بازگو کنم اما، در چند جمله اگر بخواهم به این بازخواست پاسخ دهم باید از ناجوانمردی نهفته در متن آغاز کنم. نویسنده با نام بردن از یک مسئله ملی سعی در برانگیختن حس وطن پرستی مخاطب دارد تا طرف مقابلش را به زعم خود بی آبرو کند و در موضع ضعف قرار دهد اما این یک قیاس مع الفارق است. به این دلیل که در مشاجره بر سر نام خلیج فارس، یک موجودیت و یک شخصیت سیاسی برای دستیابی به منافع خودش و دولتش چنین ادعایی مطرح کرده. تاریخ می‌گوید مبدا این دروغ بزرگ جمال عبدالناصر رئیس دولت مصر است که مشخصا انگیزه رقابت با ایران را داشته و اصولا در بدو این ادعا مردم نقشی نداشته اند. آیا شما می‌توانید بگویید دقیقا چه کسی و با هدف دستیابی به کدام هدف سیاسی اچمی را مطرح کرده؟ آیا “اچمی”ها در رقابت با کسی خود را به این نام خوانده اند؟ پاسخ مشخص است، خیر. این عبارت از آن جهت در میان مردم پذیرفته شده و متداول است که اتفاقا برای کسی احساس در حاشیه بودن ایجاد نمی‌کند حال آنکه مفهوم مطبوع شما چیزی جز مرکز گرایی به بار نیاورده.

در مجموع تصور نمی‌کنم هیچ‌کس حتی خود جناب توانا منکر این باشد که اچمی مفهومی عرفی و مورد استفاده در منطقه است اما درک می‌کنم که پذیرش نظری متفاوت از موضعی متفاوت که سالیان سال در حاشیه نگاه داشنه شده و حتی از آن سند زدایی شده سخت است و هضم آن زمان می‌برد. سند زدایی را از این جهت بکار  می‌برم که در بهار امسال برخی همفکران ایشان با نوشتن نامه به فرهنگستان زبان و ادب فارسی خواهان حذف کلمه اچمی از کتب منتشر شده بودند،رفتاری که در طول تاریخ علم بی سابقه است!

برای جلوگیری از اطاله کلام بخش های دیگر این پاسخ را به مجالی دیگر می‌افکنم اما پیش از پایان این نوشتار ضمن تبریک عید سعید قربان به آقای توانا، از ایشان بابت  نقدشان تشکر می‌کنم هرچند امیدوار بودم منتقدینی چون ایشان با آرامشی بیشتر قلم به دست گیرند.

 

پاسخ دوم حامد توانا به نقد امیرحسین نوبهار

در سایت آفتاب لارستان

حامد توانا: این مقاله در پاسخ به پاسخی است که برادرمان جناب آقای نوبهار به مقاله بنده در سایت آفتاب لارستان داده اند. (اینجا)

ابتدا بنده از آقای نوبهار تشکر می کنم که در پاسخ ما از بیان معتدل تری استفاده کرده اند که نشان دهنده فرهیختگی و خرد ایشان است اما لازم است در پاسخ ایشان نکاتی، خدمتشان عرض کنم.

۱) موضوعی که در پاسخ به مقاله شما سه جوان گرامی بدان اشاراتی شد اما بر آن تاکید نشد این است که این مقالات دچار خطای روشی است. مساله روش شناسی علوم یک مساله مهم است. شما به عنوان یک دانشجوی علوم سیاسی نمی توانید هر موضوعی را به روش معمول در علوم سیاسی حل کنید. هر موضوعی، موضوعی سیاسی و لذا موضوع علم سیاست نیست تا شما با مراجعه به آراء و نظرات مردم آن را حل کنید مگر اینکه خود مدعی چنین چیزی باشید که آنگاه باید بپذیرید نگاهتان به این موضوع هم واقعا یک نگاه سیاسی است.

باز هم تاکید می کنم؛ مساله عنوان و نام زبان به هیچ وجه موضوع علوم سیاسی و روش های آن نیست مگر اینکه مساله ای سیاسی  تلقی شود.

۲) اما مساله توهین که اشاره ای کردید؛ بفرمایید ما کجا به شما و دوستانتان توهین کرده ایم؟! اگر منظورتان مثال هایی است که از نام شما در آن استفاده شده، صرفا در رد شیوه استدلال آمده و مطمئنا قصد توهینی در آن نبوده بلکه غرض آن بوده که با یک مثال قابل درک تر، اشتباه بودن استدلال مشخص شود. چه اینکه افراد تا وقتی فکر می کنند مشکلی مال دیگران است به ابعاد آن توجه کافی نمی کنند؛ خیلی مشکلات از نظر افراد، اصلا مشکل نیستند، چراکه مشکل آنها نیست. آنها وقتی متوجه مشکل بودن می شوند که خود بدان دچار یا مرتبط شوند. شما وقتی بهتر درک می کنید ملاک بودن نظر مردم در نام و نامگذاری اشتباه است که آنرا برای نام و عنوان خودتان تصور کنید، آنوقت متوجه می شوید این مبنا تا چه حد می تواند بد و اشتباه باشد.

بله الان اگر درباره نام بنده از بعضی مناطق نظرسنجی شود، احتمالا نام «ناتوان» پرطرفدارترین است. اما چه کسی گفته نام و عنوان من و شما به انتخاب مردم است؟

۳) در بحث عنوان ژورنالیستی باید توجه داشت استعمال هر ادبیاتی در هر زمینه ای درست نیست. مثلا بکار بردن بیان تخیل گرای شعری در مباحث علمی مذموم بلکه ممنوع است. از نظر ما بحث نام زبان از موضوعات علمی و تاریخی است و استفاده از بیان ژورنالیستی در آن صحیح نیست چون این بیان، بیانی است که در این قبیل موضوعات، بدنبال تهییج افکار است نه استدلال علمی برای اثبات یک حقیقت. که اگر چنان بود، سبک و شیوه بیان نیز متفاوت بود.

۴) بحث تحقیرآمیز بودن عنوان اچمی؛ موضوعی است که در افواه اهالی منطقه وجود دارد و احتمالا شما نمی خواهید به آن اشاره کنید چون بر خلاف نظریه شماست. در سخنان مردم لارستان این موضوع، مشهور است که عنوان اچمی تعبیری تحقیرآمیز بوده که غالبا برخی فارسی زبانان غیرفرهیخته بکار می برده اند. حتی شعرهایی هم در این باب ساخته اند که از ذکرش پرهیز می کنم.

اما استدلال به بکارگیری این عنوان در زمینه های مختلف در منطقه غیر از لار ضمن اینکه دلیل بر رسمیت و صحت آن نیست می تواند ناشی از تفکری باشد که اکنون شما به شیوه مقاله نویسی آنرا بروز می دهید. اینها جلوه های تعصباتی است که به هر بهایی حتی پذیرش یک عنوان مجعول بی مفهوم، می خواهد استقلال سیاسی خود را به رخ بکشد.

البته بنده از آنچه که می تواند این حس تند را ایجاد کرده باشد دفاع نمی کنم اما از نحوه بروز آن می توان انتقاد کرد. دلیلی ندارد برای ابراز احساسات و افکارمان از شیوه غیراصولی استفاده کنیم و بعد به آن رسمیت هم بدهیم.

۵) و اما در باب تلاش دوستان برای یافتن نامی برای زبان مادری. آیا در پیش گرفتن رویه نظرسنجی مفهومی غیر از این دارد؟ اگر شما به عنوان افرادی از منطقه با سابقه تاریخی لارستان برای زبان ها، نامی قائلید، چطور برای کشف نامش نظرسنجی می کنید؟

آیا غیر از این است که برخی افراد پس از سالها کوبیدن بر طبل تعصب و باب کردن نام های جعلی، اکنون می خواهند حاصل خود را درو کنند؟ آن هم با نظرسنجی هایی که لاری ها در هیچکدام حضور ندارند چون می دانند لاری ها انگیزه ای برای نفی تاریخ و هویت فرهنگی خود ندارند. این انگیزه در جاهایی است که به مردمش القا شده، راه سعادت و عزت تنها در مخالفت با هر چیزی است که نشانی از لار دارد. و چه تنفرانگیز است این فریبکاری دشمن تراشانه و این روش نابخردانه. آیا فکر نمی کنند با این اندیشه های تنفرانگیز روح صلح و دوستی از منطقه پر می کشد و هر اتفاق ناگواری را محتمل می سازد؟

البته آنان که چنین القائاتی می کنند باید در پیشگاه الهی پاسخگوی ایجاد کینه بی جا در دل مردم یک منطقه باشند؛ اگر به خدا و معادی باور دارند؛ فرق  هم نمی کند که این افراد لاری، گراشی یا اهل هرجای دیگری باشند.

۶) و اما قضیه ناجوانمردی در مثال نام خلیج فارس. اولا دلیل، دلیل است و کهنه و نو بودنش به آن ضرر نمی زند. ضمن اینکه که مساله زبان فارسی و نام ایران را هم ذکر کردیم که مصداقا همه نشان دهنده مشکل آفرین بودن و اشتباه بودن نگاه شما به مساله «نام زبان» است. بله نه تنها به شیوه استدلالی شما، مشکل نام خلیج فارس حل نمی شود بلکه به نفع اعراب تمام می شود حتی می توان با آن در کنار ناسیونالیست های جدایی طلب قرار گرفت که گاه و بیگاه شاخ و شانه می کشند و اتحاد ملت را هدف قرار می دهند.

و مهم نیست داستان نام خلیج فارس را چه کسی و با چه انگیزه ای مطرح کرده است مهم آن است که ماهیت این موضوعات یکی است و اشتباه روشی شما در همه آنها، مشهود و مشکل آفرین است.

۷) و آخر اینکه بنده مدت کوتاهی است به مباحث منطقه وارد شده ام و شعارم به عنوان یکی از اهالی لارستان کهن، صلح و دوستی و همگرایی است و سابقه همفکری و همکاری با کسی را ندارم هرچند اگر در دفاع از حق و حقیقتی با افرادی همکاری هم داشتم، پشیمان نبودم.

نظرم این است که مساله هویت تاریخی و فرهنگی منطقه یا باید مسکوت بماند یا همانطور که بوده و هست، مطرح شود. ما حق نداریم و اهل دانش و فرهنگ هم به ما اجازه نمی دهند که برپایه احساسات و تعصبات واقعیت ها را به روش های ناکارامد ظاهرا علمی، دگرگونه جلوه دهیم.

بنده هم از شما تشکر می کنم که زمینه این گفت و گوها را فراهم کردید. امید است در مباحثی بهتر، هم سخن باشیم.

بنده نیز عید سعید قربان را پیشاپیش به محضر دوستان گراشی و سایر اهالی گرانقدر شیعه و سنی تبریک عرض می کنم. امیدوارم بر محور وحدت ایمانی و اسلامی گردآییم و خوب بگوییم و خوب بشنویم.

بیستم مرداد ۹۸

 

یادداشت‌های مرتبط با این موضوع:

http://www.gerishna.com/archives/95542

http://www.gerishna.com/archives/95614

http://www.gerishna.com/archives/95722

http://www.gerishna.com/archives/95731