هفتبرکه: هفتم آبانماه سالگرد خاموشی قیصر امینپور شاعر نامور معاصر بود. صادق رحمانی در دومین شماره مجله چامه در یادداشتی از پیشینه دوستی خود و قیصر نوشته است. شماره دوم چامه در دست انتشار است، این یادداشت را پیش از انتشار در گریشنا بخوانید:
صادق رحمانی: داستان آشنایی و دوستی با قیصر امینپور به اوج فعالیت سروش نوجوان بر میگردد. سروش نوجوان آن روزگار، در شمایل مجله ادبی نوجوانان، بسیار استعدادها را به گرد خود جمع کرد.
با این که نوجوانی را پشت سرگذاشته بودم، اما همچنان سروش نوجوان را میخواندم. یک بار با نام مستعار در مسابقه شعری با عنوان «پسری سنگ به دیوار دبستان میزد» شرکت کردم. شعر ارسالیام برنده شد و جایزهاش ارسال یک سال سروش نوجوان به مدرسه خان قم بود که در آن جا سکونت داشتم و شعر این بود:
آخرین بار که در آینه تنها بودم
پسری را دیدم که به خود میپیچید
لای انگشتانش قلمی پیدا بود
درد سنگینی
زیر ناخنهایش جاری بود
من در آن آینه خود را دیدم
عصر آن روز
پسری سنگ به دیوار دبستان میزد
من و او دور شدیم از هم و او
در مه خاطرههایم گم شد
در سال ۱۳۶۸ که توفیق دست داد با محمدرضا ترکی در دانشگاه تهران پذیرفته شدیم و کلاسهای ادبیات شرکت میکردیم، دوستی ما با قیصر شکل گرفت. محمدرضا ترکی با نام مستعار میم.بیقرار برای سروش شعر میفرستاد. مدیریت صفحه شعر با قیصر بود. ترکی خود را و مرا معرفی کرد و دوستیها آغاز شد و پایدار ماند. و در آن روزگار حلقه دوستی با سیدعلی میرافضلی و عمادالدین شیخ الحکمایی و رضا خوشدل و وحید امیری و وحید دانا شکل گرفته بود و جلسات ادبی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران.
قیصر یک دوره چالشهای سیاسی و جناحی را پشت سرگذاشته بود و اکنون دوست داشت در کسوت شاعری پژوهشگر و به دور از غوغای سیاست شناخته شود. آیا او به گفته برخی از تحلیل گران داشت پا جای پای دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی میگذاشت؟
قیصر به تدریج حال و هوای شعرهایش را از جغرافیای دفترهای پیشن خود تغییر داد. او با انتشار دو مجموعه شعر «گل ها همه آفتاب گردانند» و «دستور زبان عشق» در شمایل شاعری اجتماعی با نگاهی منتقدانه ظاهر شد. با این حال شعرهای آیینی او برخاسته از سویدای جان بود و آنها را از عمق باور سروده بود. و عشق، البته، هنوز در شعرهای او جایش محفوظ مانده بود. عشق همیشه پیش این شاعر برآمده از جنوبِ گرم ایران نشسته بود با او بود.
قیصر امینپور شاعری برخاسته از نسل نخست انقلاب با باورهای شیعی ناب و اصیل، شاعری ابوذر وار. شاعری با اندیشه کوچ به روستای فطری انسان:
خدا روستا را
بشر شهر را…
ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند
که در خواب هم خواب آن را ندیدند
دوستان به یاد دارند ساختمان شماره ۲۳ کوی دانشگاه را و عکسهایی که او و هم اتاقیهایش بر سینه دیوار نصب کرده بودند. عکسی از دکتر علی شریعتی با امضای خود قیصر و عکسی از گرسنگان سیاه پوست، نشاندهنده نوع نگاه رهایی بخش شیعی بود که در دهه شصت جوانها را تسخیر کرده بود.
قیصر را باید از آغاز تا پایان زندگی شاعرانهاش مرور کرد؛ شعرهایش را و سلوک شخصی اش را.
دوره زندگی شاعرانهاش پرفراز و نشیب بود که نشان از روح جست و جوگر او داشت. با این همه در سلوک شخصی و در دوستیهایش وفادار و پایدار بود، هر چند تلاش میکرد شخصیتی مستقل از خود نشان دهد. همین استقلال و اختیاری که در اخلاق فردی برای خود قائل بود وقتی به خونگرمی جنوبیاش اضافه میشد، دایره دوستان او را وسعت میبخشید و از همه طیفها و نحلههای شعری، و حتی فرهنگی و هنری، او را ستایش میکردند. علاوه بر همه اینها تدریس ادبیات معاصر در دانشگاه تهران و روحیه معلمی او شاگردانی را به گرد او جمع کرد که میتوانستند سرچشمههای تازهای از یافتههای ادبی را از زبان یک شاعر به معنای خاص کلمه بشنوند. شاعری که شاعریش را باور داشت، از آن دفاع میکرد و آن را به منزله پیامآوری میدانست. پیغامی که از اقالیم دیگر میرسید و کلمات را در بین پیروان میگسترد.
فیصر امین پور و شاعران هم نسل و پسا نسل او را گرامی میداریم که روحمان را با کلمات سرشار از طبیعت و زندگی میکنند.