هفت‌برکه – گریشنا: انتشار کتاب «آبی روشن، آبی خاموش» همانند کتاب «سبزها، قرمزها» بازتاب‌های زیادی در فضای ادبی کشورمان داشت. در تازه‌ترین بازتاب‌ها روزنامه اطلاعات امروز شش شهریورماه ۱۳۹۷ نقدی به قلم «ضیاءالدین خالقی» با تیتر «سادگی، نوگرایی و سلامت زبانی» بر رباعی‌های نیمایی صادق رحمانی منتشر کرده است. (مطلب در اطلاعات)

Ettelaat Abi Rooshan

 

سادگی، نوگرایی و سلامت زبانی

شعرهای دفتر«آبیِ روشن، آبیِ خاموش» دچارِ سادگیِ عمیقی ا‌ست. از این رو، تمایل به شعر ناب دارند و گاه این جمعِ متضادِ«سادگی» و «عمق‌داشتن»، آنها را به ذاتِ‌ هایکو نزدیک می‌کند.

هرچند برای مخاطبِ غیرحرفه‌ای و اذهانِ الفت‌گرفته با معیارهای معمول، شعرهایی ساده، واضح، معمولی و اظهرمن‌الشمس جلوه می‌کنند. در صورتی که اگر کمی در آنها دقت شود، هر کدام از شعرها اشاره به معانیِ ژرف دارند. حال به زعمِ من، شاعر این دفتر هرچه بیشتر به سمت تعلیقِ این معانی پیش رود، موفق‌تر خواهد بود. چرا که در آن صورت، هم آن معانیِ در ذهنِ مخاطبِ حرفه‌ای حاصل شده و هم شاعر به فراسوهای دیگر کشانده شده است.

این که می‌گویم«معنا»،منظورم معناگرا و محتواگرابودن شعرها نیست؛چون معناگرایی و محتواگرایی،اگر بر سایر عناصر شعری تسلط داشته باشد، شاعر را از لحظه‌های شاعرانه و شعر را از دقایق و ظرایف شاعرانه دور می‌کند. در واقع معنا و محتوا در شعر نوعی قرائت دیگر از پدیده‌ها، صحنه‌ها، اشیا و واقعیت‌هاست؛ نوعی نگاه و تعبیرِ دیگر که در تازه‌ترشدنِ جهان نقش ایفا می‌کند. ساده‌تر این که، شعرهای صادق رحمانی اشاراتی از واقعیت‌ها به فراسویِ واقعیت‌ها یا حداقل اشاره به آن سویِ واقعیت‌ها یا آن رویِ دیگرِ واقعیت‌هاست.

با این همه، شعرهای «پایمردی»،«آرامش»،«چکاوک» و«مطبخ» اشارتی کوتاه و معمولی دارند،اما شعرِ«کلاغ»عمیق‌ است یا تضاد شعر«قناعت»چندان مضمون و مفهوم خود را برنمی‌تابد. برخلاف شعر«تضاد» که پشت تضادش یک جهان‌بینی خوابیده است. بیدارش کنی، محتوایش را برایت معنا نمی‌کند، بلکه در برداشت تو از شعر می‌گوید: «گاهِ آبادانی و خوبی و زیبایی… با خود ویرانی و بدی و زشتی… را نیز به همراه دارد… و از ناگزیریِ طبیعت می‌گوید؛ آنجا که همه‌چیز سیاهِ سیاه یا سفیدِ سفید نیست…»

در واقع، معناکردنِ اشعار یا اشارات آن را خیلی روشن بیان‌کردن، نه تنها کار نقد و بررسی نیست، بلکه در کل، کار درستی نیست. کاری که من اینک از سر ناگزیری انجام دادم؛ یعنی چون ناگزیر به مثال‌آوردن بودم، واردِ این مقوله شدم تا حرفم را برسانم.

تضاد
از پسِ ابرهای بارانی
برکه‌ها برکه‌ها همه پُرآب
خانه‌های پایِ قلعه خراب

اما شعرهای «مهربانی»، «بیهودگی»، «حزن»، «شیطنت»، «تساوی»، «بریدن»، «رفاقت» از اشارات عمیق‌تر می‌گویند و تعابیرِشان شکلِ دیگری از واقعیت را بیان می‌کند. در واقع مخاطب و شاعر باید«شکلِ‌ دیگری از واقعیت» را معنای شعر به حساب آورد؛ چون به راستی هیچ شعری از معنا خالی نیست. چرا که شعر با کلمه سر و کار دارد، اما رنگ و لعاب‌دادن به یک حرفِ فلسفی، اجتماعی یا سیاسی معنای شعر محسوب نمی‌شود. به این دلیل است که شعر هر شاعر باید از خودِ شاعر جلوتر باشد؛ یعنی از سواد و دانشِ شاعر و خودآگاهِ شاعر.

شعرهای دیگری در این دفتر هستند که در عینِ جانبداری از معنایی روشن، به فراسوها و آن سویِ واقعیت‌ها نیز اشارت دارد یا حداقل آنها را تداعی می‌کند. نظیر شعرهای«متروک»، «جرجر»،«قفل»،«محیا»،«دلتنگی»،«دیوار»،«مرگ» و«سختی». البته اسم «سختی» گستردگی شعر را کمرنگ می‌کند.

متروک

از حفره‌های بامِ خانه پدری
چکه چکه می چکد گِل و لای
بر خاطراتِ من

نکته‌ دیگر، شعرهایی هستند در این دفتر که ظاهراً تحتِ تاثیر شعر منصور اوجی هستند. نه تنها یکی‌بودنِ وزن این دسته از شعرها، بلکه یکی‌بودنِ دایره‌ واژگانی‌ِ بسیاری از آنها با اشعار اوجی، به ویژه فضایی که این شعرها ترسیم می‌کنند و نیز زبانی که به کار می‌گیرند، نشانه‌های این تاثیرپذیریِ مثبت را نشان می‌دهند. نوعی تاثیرپذیری پرخون و جاری و زلال که ظرفیت‌ها و ظرافت‌های یک شاخه از شعرِ پس از نیما را پاسداری می‌کند و آن شعر‌ ساده اما ناب و سالمِ منصور اوجی ا‌ست.

البته سادگی و در عینِ حال عمیق و ناب‌بودن شعرها، اشعارِ سپهری را نیز تداعی می‌کند. در واقع همه‌ شعرهای ساده و ناب و سالم به هم شباهت‌هایی دارند که باید آن را به فالِ نیک گرفت. به خصوص در این واویلای مصنوعی‌گویی و گنگ‌سرایی. ناگفته نماند که بهره‌گیری شاعری از وزن‌ها و واژه‌هایی که اوجی از آنها بیشتر استفاده می‌کند، هم ما را در فهمِ این تاثیرپذیری راهنمایی می‌کند و هم ما را به اشتباه می‌اندازد.

باید با ظرافت به آنها نگریست. اما آن دسته از شعرهای صادق رحمانی که در ظاهر یا در واقع نزدیک به شعر اوجی هستند، شعرهای «دشمنم»، «خودی»، «واهمه ۱و ۲»، «انس»، «زندگی»، «فروردین»، «دم جنبانک»، «غریب» و شاید دو سه شعر دیگر باشند.

فروردین

بلبل‌ها را به نغمه واداشته است
داوودی‌هایِ کنارِ پرچینِ حیاط
آآآآه
آغازِ بهار

به نظر من، حالا که رحمانی در شعر کوتاه به یک استقلالِ چشمگیری رسیده است، باید به راه و سمت زبان و بیان و شکلِ شعر خود بیش از پیش وفادار بماند و علاقه‌مندی به شعر اوجی حتی نباید اندکی او را از این امر باز دارد. رحمانی در شعر کوتاه، خود یک ابداع‌گر است؛ نظیر بیژن جلالی، اوجی، سادات اشکوری، شاهرودی، میرافضلی، نوذری و… معتقدم که رحمانی با یک چرخشِ ظریف می‌تواند حتی از ظرفیت‌ها و ظرافت‌های شعر اوجی نیز به نفعِ خود بهره ببرد.

نکته‌ دیگر این که شعرهای کوتاهِ موزونِ طنز، اغلب بدونِ قافیه جالب نیستند. این امر در مورد دیگر شعرهای کوتاهِ موزون نیز تا حدی صادق است. به شرطی که قافیه در شعر طبیعی نشسته باشد. در واقع قافیه به آنها انسجام و زیبایی می‌دهد و آنها را در حافظه بهتر جای می‌دهد. البته گاهی قافیه‌های آوایی مثلِ برگ و زرد و شرط و… هستند که کمتر از قافیه عمل نمی‌کنند یا واژه‌های که مثلِ قافیه ایجادِ موسیقی می‌کنند؛ مانندِ واژه‌ «در» و «ببرم» که با «م» و بی‌آن ایجادِ موسیقی می‌کند. این امر در اشعارِ حافظ به وفور یافت می‌شود:

«… از این همه درر………..ر آیا به کجا پناه باید ببرم؟»

نکته‌ دیگر این که بعضی از شعرهای رحمانی به لحاظ فضاسازی و زبان و ساختار و در کل تازگی، مدرن هستند. هرچند مدرن بودن شان الزاماً نشانه‌ عالی بودنشان نیست؛ چرا که این شعرها ممکن است تقریباً خوب یا عالی باشند. شعرهایی که در عینِ حال، رحمانی را بسیار در معرضِ دید و توجه قرار می‌دهند. این شعرهای مدرن نظیرِ «سطر»، «همچنان»، «کلاغ» و «پله‌ها» هستند که مخاطب را یکسره و خالص از کمترین غبارِ کهنگی دور می‌کند.

سطر

ای پرنده چه مزه ای دارد؟
قارقارِ هزارِ حرفِ سیاه
رویِ این سایه سطرهای سپید

 

پله‌ها

ابرهای نشسته بر خانه
پله‌های شکسته تا سرداب
پله‌ها پله‌ها
چه نیمایی است

دیگر این که شعرهای «تجاهل»، «کوچ»، «نبض»، «کاغذ»، «صبوری»، «حال»، «سکوت»، «بی‌حوصلگی»، «گرما»، «شبانی»، و مرز هم از شعرهای بسیار زیبای این دفتر هستند. شعر «قفل»هم بسیار زیباست، اما سطرِ آخرِ آن کمی آن را سطحی می‌کند. به خصوص که سطر آخر هم هست و ظاهراً باید حرف آخر را هم بزند. بگذار دلِ شاعر برای آن قفلِ تنها نسوزد، بلکه یک دلِ غایب باشد. چون در این شعر، همه‌ حرف‌ها از نیستی و نبودن است. بهتر است آن دل هم نباشد. در کل بهتر است سطر آخر چنین باشد(البته بهتر و قوی‌تر از این هم می‌تواند باشد):«… و یک دل که سوزد بر احوالِ این قفلِ تنها».

قفل

نه چفتی نه بستی
و درها نبودند.
در آورده بودند از دستِ دیوار
و درها نبودند، درها نبودند
دلم سوخت بر حالِ این قفل تنها

جالب این که هرچه جلوتر می‌رویم، شعرها بهتر و زیباتر و قوی‌تر می‌شوند. اما عنوانِ «رباعیِ نیمایی»،ابتکار جالبی‌ است در شعر نیمایی. هرچند این خود یک نوع بهره‌گیری از ظرفیت شعر کلاسیک است در شعرِ نیمایی. شاید گفته شود این کار ظرافت‌ها و زیبایی‌شناسیِ شعر نیمایی را به سمتِ نگاهِ سنتی وابسته یا وابسته تر می‌کند، اما واقعیت این است که این ظرفیت وجود داشته که کشف شده.

در واقع این ظرفیت اگر به فرض کارکرد منفی هم داشته باشد، خالی از کارکردهای مثبت نیست. آنقدر که دوبیتی نیمایی نیز می‌توانیم داشته باشیم. از طرفی این نوع ابتکارها می‌تواند به احیایِ دوباره‌ شعر نیمایی کمک کند. هرچند شعر سپید را نیز باید ادامه‌ منطقیِ شعرِ نیمایی دانست و یا حداقل یک شاخه از شعر نیمایی.

همچنان

یکسان شده با خاک ولی می‌تابد
خورشیدِ بهار
همچنان روشن و گرم
بر گورستانِ شیخ حسین

نکته‌ آخر این که: سادگی، نوگرایی، تازگی و سلامتِ زبانی، دفتر شعرِ«آبی روشن، آبی خاموش» را خواندنی و حتی به تعبیری نیز خاص کرده است و ان شاءالله ماندگار.

Abi Roushan Abi Khamush Sadegh Rahmani