گریشنا (هفتبرکه): فریدون صفری، دبیر سیاسی و اجتماعی انجمن اسلامی دانشجویان علوم پزشکی گراش، سخنرانی دونالد ترامپ درباره ایران و برجام را فرصت مناسبی دانسته است تا دربارهی انزوای روزافزون آمریکا در نظام بینالملل بنویسد. صفری توضیح میدهد این انزوا در چه زمینههایی قابل ردگیری است، و چرا این مساله برای آمریکا در حال شکلگیری است.
فریدون صفری، دبیر سیاسی و اجتماعی انجمن اسلامی دانشجویان علوم پزشکی گراش – نگاهی اجمالی به ساختار قدرت در دنیا در حال حاضر، سوالاتی را در ذهن ما ایجاد میکند: این که قدرت برتر دنیا کیست؟ قدرت جهانی چندقطبی است یا تکقطبی؟ آیا آمریکا ابرقدرت حال حاضر دنیاست؟ آیا همچنان آمریکا و روسیه دوقطبی قدرت دنیا را در اختیار دارند، یا نه چین و بعضی دیگر از کشورها را نیز باید به آن اضافه کنیم؟ باید گفت آری. آمریکا همچنان ابرقدرت دنیاست و معادلات را به نحوی او رقم میزند؛ اما این اهرم قدرت تغییر یافته است.
با روی کار آمدن ترامپ و تصمیمات عجیب او، بسیاری از منزوی شدن آمریکا سخن میگویند و کاهش تاثیرگذاری ایالات متحده. ترامپ از زمان روی کار آمدنش نشان داده چندان به تعهدات بینالمللی پایبند نیست و راه خود را میرود. خروج او از معاهده محیط زیستی پاریس و تلاش او برای خروج از برجام، نمونهای از مدل کاری اوست. اما آیا آمریکا تنها با ترامپ و به خاطر او دارد مسیر انزوا را طی میکند؟ اصلا آیا آمریکا منزوی میشود، یا نه، این کشور آنچنان قدرت و نفوذ دارد که انزوا در قاموس او نمیگنجد؟ آیا جهان پساآمریکا در حال شکلگیری است؟ ساختار این جهان پساآمریکایی چگونه خواهد بود؟
از سال ۱۹۹۱ ما در جهانی بیهمتا و تکقطبی که اقتصاد آزاد جهانی در آن گستره و شتابی فوقالعاده یافته است، زیستهایم. این گستره اینک دستاندرکار تحولآفرینی بعدی در ماهیت نظم بینالمللی است. ما به لحاظ سیاسی و نظامی همچنان در جهانی با تنها یک ابرقدرت به سر میبریم، اما در سایر ابعاد صنعتی، مالی، آموزشی، اجتماعی و فرهنگی قدرت در حال جابهجایی و فاصله گرفتن از سلطه آمریکایی است. فرید زکریا، نویسنده و تحلیلگر مشهور آمریکایی، دوران ما را دوران «خیزش دیگران» قلمداد میکند؛ خیزشی به معنای رشد کشورهایی چون چین، هند، برزیل، مکزیک و بسیاری دیگر. او این را تحولی بزرگ میداند که جهان را در قالبی نو خواهد ریخت. هرچند این دگرگونی نقل بسیاری از محافل است، اما به درستی شناخته نشده است.
ما در ۵۰۰ سال گذشته شاهد سه جابهجایی ساختاری در قدرت بینالمللی بودهایم. نخست، پیدایش جهان غرب که در قرن ۱۵ شروع شد و در قرن ۱۸ سرعت گرفت. دومین جابهجایی، ظهور ایالات متحده در سالهای پایانی قرن ۱۸ بود. اما اینک ما در سومین دوره جابهجایی هستیم که همان خیزش دیگران نام دارد. رشد اقتصادی در سراسر جهان با شتابی بیسابقه در حال انجام است، بهخصوص در برخی کشورهای آسیای شرقی. دیگر آمریکا در اول فهرست بزرگترین و بیشترینها قرار ندارد. نسبت مردمی که با کمتر از یک دلار در روز یا کمتر زندگی میکنند، از ۴۰ درصد در سال ۱۹۸۱ به ۱۸ درصد در ۲۰۰۴ کاهش یافته است. اموری که پیشتر به دست دولتها اداره میشد، اکنون بین نهادهای بینالمللی تقسیم شده است. گروههای غیر دولتی در هر زمینه در کشورها قارچگونه رشد میکنند.
ظرف چند دهه اخیر، جنگ و خشونت سازمانیافته به نحو چشمگیری کاهش داشته است. دامنه کلی منازعات جهانی بیش از ۶۰ درصد کاهش یافته است. استیون پنیکر، استاد برجسته هاروارد، معتقد است امروز ما احتمالا در مسالمتآمیزترین مقطع در طول حیات انسانی زندگی میکنیم. شاید این را غیر واقعی بدانید. اما دلیل این ناهمخوانی بین واقعیت و احساس میتواند تجربهی ما از انقلاب فنآوری اطلاعات باشد که کوچکترین خشونتی را به عنوان خبر فوری پوشش میدهند. در کشورهایی جنگ میشود، اما کشور همسایه بیاعتنا به رشد خود ادامه میدهد. نمونه آن جنگ عراق و پیشرفت کشورهای حوزه خلیج فارس است. آرامش نسبی برای رشد کشورها به وجود آمده و بههمپیوستگی خاصی در دنیا حاکم شده است.
در سراسر جهان، سیاست تحتالشعاع اقتصاد قرار گرفته است. در اواخر قرن نوزدهم و بیستم، نگرانیهای فراوانی از بروز جنگ بین قدرتهای بزرگ اروپایی وجود داشت، اما اقتصاد جهان به رغم وجود نقاط انفجار، شکوفا ماند. این دورهی نخستین جریان بزرگ سرمایه از اروپا به جهان نو (آمریکا) شد. آلمان و آمریکا در زمرهی سه اقتصاد بزرگ جهان قرار گرفتند. ظرف ۳۰ سال اخیر، بیش از دو میلیارد نفر وارد دنیای بازار و تجارت جهانی شدهاند. محرک این توسعه، جریان سرمایه غربی به آسیا و دیگر نقاط جهان بود. بازار داخلی قدرتهای نوظهور، عامل رشد آنها بوده در نتیجه نباید آن را پدیدهای گذرا بدانیم. اما این مدل و شکل جدید چگونه ایجاد شد؟ ژاپن و چند اقتصاد آسیای شرقی، مسیری شبهکاپیتالیستی در پیش گرفتند و موفق شدند. با فروپاشی شوروی در اواخر ۱۹۸۰، تنها راه همین بود: آزادسازی و بازارسازی.
در کنار پولی که آزادانه جریان داشت، انقلاب دیگری در حوزهی سیاستها نیز رخ داد: گسترش بانکهای مرکزی مستقل و مهار تورم. تورم افسارگسیخته بدترین بیماریای است که میتواند گریبانگیر ملتی شود و خسارتی بیش از یک رکود اقتصادی شدید دارد. اکنون تنها ۱۵ کشور ورشکسته، تورمی بالای ۱۵ درصد دارند.
توسعه ارتباطات و امکان انجام کارهای یک کشور در کشورهای دیگر، باب دیگری در داستان در حال تکوین سرمایهداری گشوده است. از ۱۹۸۰ این سه قوه سیاست، اقتصاد و فنآوری برای ایجاد یک فضای بینالمللی بازتر، پیوستهتر و دقیقتر همسو بودهاند. پیشبینی شده در سال ۲۰۴۰ بازده اقتصادی پنج بازار نوپدید چین، هند، برزیل، روسیه و مکزیک در مجموع از کشورهای گروه ۷، هفت کشور غربی که قرنهاست بر امور جهانی مسلط هستند، بیشتر باشد.
اما خیزش ناسیونالیسم از عوارض این جهانی شدن به شمار میرود. در حالی که اقتصاد، اطلاعات و حتی فرهنگ جهانی شده است و با وجود کاهش توان دولت-ملتها در حل یکجانبهی مشکلات، افسار قدرت رسمی سیاسی خیلی محکم در دست آنهاست. دولت-ملتها کمتر از گذشته به تلاشهای جمعی برای حل مشکلات رغبت نشان میدهند و با بالا رفتن قدرت و اعتمادبهنفس آنان از احتمال توافق و اقدام مشترک آنان نیز کاسته میشود. با طلوع بخت اقتصادی، ناسیونالیسم نیز با آن همراه خواهد بود. آمریکاییها به نحوی قابل توجه به کشور خودشان مباهات میکنند، در حالی که از مشاهدهی همین غرور و انحصارطلبی در مردمان دیگر یکه میخورند.
قدرتهای نوپدید جهانی راهی را برگزیدهاند و آن ورود به نظم غربی اما بر اساس معیارها و ملاحظات خودی و تلاش برای شکل دادن مجدد به آن است. کشورها بیش از پیش به یکدیگر و کمتر به غرب و آمریکا توجه دارند. جهان از سر خشم به بیتفاوتی و از ضدآمریکاییگرایی به پساآمریکاییگرایی روی آورده است. جایگاه آمریکا قطعا طی چند دهه آینده افت خواهد کرد. به زبان ریاضی، وزن نسبی اقتصاد آمریکا با شتاب رشد دیگر کشورها پایین خواهد آمد، اما این افت تا زمانی که بتواند خود را با چالشهای تازه و همچنین آثار چالشهایی که در قرن گذشته با آن روبهرو بوده، همساز کند، گسترده و چشمگیر نخواهد بود.
هماکنون در مواردی به نظر میرسد یکجانبهگرایی به فرجام خود رسیده است. اتحادیه اروپا در حال حاضر به عنوان بزرگترین بلوک تجاری جهان، موجب دوقطبیگرایی شده و با تثبیت بیشتر چین و سایر غولهای نوپدید، ممکن است قلمرو دوقطبی تجارت، ابتدا سهقطبی و سپس چندقطبی شود. آیا آمریکا خواهد توانست خود را با خیزش قدرتهای دیگر با دیدگاههای سیاسی مختلف و در چندین قاره همساز کند؟
برای آمریکا تنها راه بازدارندگی در جریان مقابله با اعمال خودسرانه، ایجاد ائتلافی گسترده و پایبند است. در صورتی این امر ممکن است که واشنگتن نشان دهد آمادگی سهیم ساختن دیگران را در نظم جدید دارد. لازمه پیشرفت در نظم بینالمللی امروز، مصالحه و سازش است. هیچ کشوری نمیتواند به تنهایی گلیم خود را از آب بیرون بکشد. برخی از آمریکاییها از تحولات جهانی کاملا آگاهاند، اما چنین نگرش برونگرایی در جامعه آمریکا فراگیر و حاکم نیست. تمرکز اقتصاد در آمریکا همچنان بر درون است. انزوا یکی از موهبتهای طبیعی برای آمریکای محصور بین دو اقیانوس عظیم و دو همسایه مهربان بوده است، اما این انزوا باعث غفلت آنها از شناخت فرهنگهای مختلف بوده است.آمریکاییها به زبانهای معدود تکلم میکنند. سیاستمداران آمریکایی دائما و نسنجیده همهی کشورها را به خاطر خطاهای بیشمار مواخذه میکنند و به آنها برچسب میزنند و تحریم و محکومشان میکنند. آمریکا به همان چیزهایی که سالها گرامی داشته و در سایر کشورها تبلیغ کرده، همچون بازارهای آزاد، تجارت، مهاجرت و تحولات فنآوری بدگمان و بیاعتنا شده است. درحالی که جهان رو به گشادی دارد، آمریکا رو به انسداد دارد. آمریکا خود مسبب جهانی شدن بسیاری از کشورها بوده و خود با آزادسازی اقتصادی و فرهنگی و … باعث یک نوع شکلگیری قدرتهای نوظهور شده، اما خود جهانی شدن را فراموش کرده است.
ترامپ محصول این انزواطلبی آمریکایی است. محصول تفکر و سیستمی که گویی از جهانی شدن بیخبر است. در چنین شرایطی است که ترامپ و آمریکای جدید با سیاستهای نوین و افراطیاش چندان هم به ضرر ما نیست. فرضا در توافق برجام، فشارهای همهجانبهای به آمریکا برای ماندن در برجام وارد شده است. آژانس هستهای و اتحادیه اروپا و سایر قدرتهای جهانی، ایران را کشوری پایبند میدانند و یکبهیک هیئتهای خود را برای تبادلات اقتصادی و جهانی به ایران میفرستند.
با یک اتحاد داخلی و البته صدایی واحد و به دور از تسویهحسابهای سیاسی، میتوان گرفتار بحران نشد. جهان به سمت جهانی شدن میرود و قدرتهای مختلف در حال شکلگیریاند. زبان اقتصاد است که ارتباطات جهانی را جلو میبرد. بازار آزاد، جذب سرمایه، صنعتی شدن و دیپلماسی در تمامی عرصههاست که پیشرفت و توسعه را رقم میزند. کشورهایی مثل کره جنوبی، سنگاپور و برزیل، نمونههای بسیار خوب و موفقی از این جهانی شدناند. هر کشوری به غیر از آمریکا نیز میتواند این میان انتخاب کند که آیا به سمت انزوا و نگاه به درون برود، یا نه، خود را به نحوی در این چرخ جهانی شدن قرار دهد.
فریدون صفری
۲۳ مهر ۱۳۹۶
سلام دوست عزیز
بله در متن هم اشاره شد که آمریکا همچنان ابر قدرت سیاسی و نظامیست در دنیا /نوشته صرفا برا این بود که نشون داده بشه در سایر ابعاد کشور های دیگه در حال به قدرت رسیدن هستن و چه بسا طبق گفته تحلیل گران چین قدرت اول اقتصادی رو بدست بگیره در دنیا ؛در واقع در این نوشته قصد داشتم بگم مسیری که آمریکا برای رسیدن به این جایگاه طی کرده رو خودش داره کم کم فراموش میکنه و این مسیر جدید آمریکا و نگاه درون محورش قطعا به نفعش نخواهد بود بله شکی در این نیست که هنوز سیطره زیادی داره ولی نکته مهم اینه که گروه هایی در آمریکا فهمیدند که رقبای این کشور دارن خیلی سریع جلو میان وگروه هایی هم پنبه در گوششون کردن و یا نمیدونن که جهان به چه سمتی داره میره یا نمی خوان که بدونن و اصلا خیزش دیگران; رو جدی نمیگیرن
این گروهی که در حال حاضر بر مسند قدرت هستن با رفتارهای متعدد عجیب و افراطی آمریکا رو منزوی کردن طبق گفته کارشناسان; و تحلیلگران خود آمریکا اهداف جدید در راستای منافع ملی آمریکا نیست و بنظر میرسه ترامپ و همفکراش فقط به فکر ایستادن در کنار اسرائیل و دلخوش کردن عربستان هستن و البته برآورده کردن وعده های انتخاباتی به هر قیمتی که شده
یک گراشی
۲۳ مهر ۱۳۹۶
با عرض سلام و تشکر از مقاله خوبتان ولی باید اضافه کنم که نفوذ و استیلای امریکا در میان کشورها از نظر اقتصادی همان دلار معروف همچنان پابرجاست و تقلای کشورهای اروپایی در جایگزین ساختن ان با یورو و نتیجه نگرفتن ان و همچنین سیاست کشورهای قدرتمندی چون چین در پایین نگه داشتن ارزش یوان در برابر دلار برای رقابت در عرصه جهانی به نظر میرسد به این زودیها دلار که شاخص قدرت و ثروت امریکاست از میدان به در نخواهد شد و از نظر سیاسی سازمان ملل و شورای امنیت با وابستگی شدید از نظر مالی و نظامی به ایالات متحده حالا حالاها سردمداری امریکا را در عرصه یین الملل تضمین خواهندد کرد و همچنین بازیهای سیاسی امریکا در ایران هراسی و اسلام هراسی در اروپا و خاورمیانه و کره شمالی هراسی در شرق دور نقش امریکا را به عنوان برادر بزرگ تر و حامی به اصطلاح متحدانش را هر روز به نحوی پررنگتر می کند و همچنین هراس از تجربه دو جنگ بزرگ جهانی و بیم از تکرار ان در خلا و نبود یک کدخدا و هماهنگ کننده نظم نوین جهانی و ارامش حاکم بر ان هنوز عقلای سیاسی دنیا را بر تمکین بر امریکای قدرتمند هر چند زورگو و خودرای وادار می کند
سهراب
۲۲ مهر ۱۳۹۶
ترامپ تنت میخاره….