هفتبرکه: جلسهی انجمن شاعران و نویسندگان گراش در هفتهی گذشته به نقد و بررسی مطالب الف ۷۸۹ شامل شعرهایی از سعید توکلی، فاطمه آبازیان و سحر حدیقه گذشت. مطالب برگزیده این شماره الف را اینجا بخوانید، و یا کل نشریه را نیز به صورت پیدیاف دریافت کنید (اینجا کلیک کنید).
فارض
سعید توکلی
فارض گفت مهیا شو به خیال
از کوچههایی که دل دیوار میریزد از گلوله
چشم به ابری پاره بدوز
فارض دستم را گرفت
گفت من نیستم
صدایی بسیار کوه دورترم
در دردی خاموش خانه کردهام
شب قبل از بیخوابی
دندانهایم را میشمارم
گرگ چند دندان دارد؟
فارض که وجود ندارد از من پرسید.
چه فرق میکند با یک دست علفهای سبز گس شوند روی انگشتهات
یا بر دستی دیگر سیگار بسوزد
درست که لباست بسیار درد رنگ گرفته
همین که آدمی خیال کند
شروع شده از درون خشکیدن
فارض که نیستی
مرگ تنها گلوله نیست
گاهی پنج دقیقه دیر بیدار شدن خونی ریخته شده است
گاهی نشستن، وقتی نمیدانی کجای ساعت چهار عصری
باعث خشکیدن رگی در قلب
فارض، من ما هیچکدام نیستیم
به ما گفتهاند در یک جنگل گم شدهایم
و نشانی در هر کتاب چیزی است
هر ساعت که گم میشوم خودم را پیدا میکنم
که من نیستم، فارض نیستم
معنی ضبط شده در فرهنگ لغت
موهایی پریشان در نگاهی سرسری نیستم
و گاهی خواب مردی آغشته به خون میبینم
خوشخیم
فاطمه آبازیان
روزی که گفتی نمیمانی
عشق ورم کرد در سرم
به همراه تمام واژههایی که از پیش و پساش آمدند و رفتند
آمدند و نرفتند
آمدی و خواستی بروی
نگه داشتمت
و تو فکر کردی رفتهای
تا حالا
که تمام سیتیاسکنهای دنیا
تو را
در سرم
نشان میدهند
و عشقت را
به شکل توموری که میتواند
من
تو
و عشق را
از نو شروع کند
شعر
سحر حدیقه
در چاه فرو رفتهام
و از آینه مبعوث شده.
اگر حرفی نداری
مرا بنویس.
ببین…
تفسیر زمین از چشمهای من آغاز شد:
از تصویر خموده تو
در شکل محدبی از زیبایی.
طاقتم بارانی است در عصبهای خشک درخت.
باز فرست مرا
به عمق آبی خیس.
من
تو را انتخاب کردهام:
جادهای که میشکفد.
تو
در تجسم باغچه٬ شعری.
به ایلیاتم بخوان
به دودی که مدام در چشممان میرود.
اسرار قصهها در تب تو نهفتهاند
در شبی که مرگ شکل بوسه تو میشد.
یادداشتهای ۳:۲۱ نیمهشب
اینستاگردی
کل نشریه را از اینجا دریافت کنید.