بستن

الف ۷۳۹: دکتر با خودت چندچندی؟

گریشنا: شماره ۷۳۹ «الف»، نشریه داخلی انجمن شاعران و نویسندگان گراش هم‌زمان با جلسه ۸۳۹ انجمن ادبی، روز پنج‌شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۴ منتشر شد. مطالب برگزیده این شماره را می‌توانید در ادامه بخوانید، و کل نشریه را نیز می‌توانید به فرمت pdf از گریشنا دریافت کنید (کلیک کنید).

 

Aleph739png_Page1

 

شعر

سمیه‌سادات حسینی

 

از زمین و زمان کتک خورده

ممتد و بی‌امان کتک خورده

این که او نیمه جان کتک خورده

گردن روزگار نامرد است

 

کینه دارد از این شب تیره

دختری که به غم شده خیره

مدتی می‌شود که درگیرِ

قرص اعصاب و بغض و سردرد است

 

می‌شعارید: «بردگی هرگز!

جنگ با خط دائما قرمز»

یک نگاه دریده‌ی نافذ

پشت ته چهره‌ی مریضش بود

 

هیس لطفا! خطر! نشو احمق!

هیچ حرفی نزن ولو برحق

زندگی یک کبودی مطلق

زیر آرایش غلیظش بود

 

زندگی رد تیره ی اشکی

در لباس همیشه‌ی مشکی

زندگی حال و روز گنجشکی

زیر رگبار تند باران بود

 

حرف‌ها را به سینه‌اش انباشت

درخودش بذر خودخوری را کاشت

حال دیوار محکمی را داشت

که بنایی برای زندان بود

 

Aleph739png_Page2

 

ناسوت

حوریه رحمانیان

تکان نمی‌خورد. لب‌هایش ته مانده رنگ دیشب را با خود دارد. ناسوت با نوک انگشت  روی بینی خفته می‌نوازد. آرام پیشانی‌اش را لمس می‌کند. عرق نکرده و سرد است.گرمای شب قبل پریده، صورتش را به صورت خفته نزدیک می‌کند. نفسی نیست. نفس‌های تند و گرمای پیکرش و اضطراب دیشب را فراموش کرده. ملافه را پس می‌زند لباسها‌یش را  تن نکرده. جیب لباس‌هایش را تند می‌کاود کیف دستی‌اش را باز می‌کند چیزی جز کمی پول و زرورق سیگار پیدا نمی‌کند. کف توالت اتاق یک نایلون کوچک خالی است با کمی پودر سفید. مقداری هم روی کاشی‌ها.

لباس‌هایش را برمی دارد تا به سختی تن‌اش کند. زنگ بزند پلیس و بگوید زنی بدون نام اینجا خفته.

 

بشنوید:

 

Aleph739png_Page3

 

کارگاه ترجمه شعر ۲۲

انتخاب و ترجمه از مسعود غفوری

Postcard from Kashmir

Agha Shahid Ali

Kashmir shrinks into my mailbox,

my home a neat four by six inches.

I always loved neatness. Now I hold

the half-inch Himalayas in my hand.

 

This is home. And this is the closest

I’ll ever be to home. When I return,

the colors won’t be so brilliant,

the Jhelum’s waters so clean,

so ultramarine. My love

so overexposed.

And my memory will be a little

out of focus, in it

a giant negative, black

and white, still undeveloped.

بشنوید:

 

کارت‌پستالی از کشمیر

آقا شهید علی

 

کشمیر فشرده شده در جعبه‌ی پستی،

خانه‌ام در یک قاب چهار در شش اینچی تمیز.

 

همیشه تمیزی را دوست داشتم. و حالا

نیم‌ اینج هیمالایا را در دست گرفته‌ام.

 

این خانه‌ام است. و این نزدیک‌ترین حالتی است

که به خانه‌ام خواهم داشت. وقتی برگردم،

رنگ‌ها چنین درخشان نیست،

آب‌های جِلوم چنین پاک،

چنین لاجورد. عشق‌ام

چنین پرنور.

 

و خاطره‌ام از تنظیم خارج می‌شود کمی،

درون‌اش نگاتیوی عظیم،

سیاه و سفید،

که هنوز ظاهر نشده.

 

بشنوید:

Aleph739png_Page4

 

 

تقویم الف ۳۰

ابوالحسن محمودی

سوتی نظام آموزشی ایران

 

تقویم را با تبریک تولد سه عزیز دوست‌داشتنی سینمای ایران شروع می‌کنیم، به این امید که این آخرین تبریک تولدی باشد که در سراسر جهان به کسی گفته می‌شود. اگر شما هم کسی را می‌شناسید که این تعارفات مزخرف را انجام می‌دهد، پیشنهاد ما این است که با لگد به استقبال نقاط حساس بدن شخص مورد نظر بروید، باشد که دست از این رفتار‌های بی‌معنی بردارند. اما رضا کیانیان عزیز این هفته شصت‌وچهار ساله می‌شود (متولد ۲۹ خرداد ۱۳۳۰) و پرویز پرستویی دوست‌داشتنی شصتمین سال تولدش را جشن می‌گیرد(متولد ۲ تیر ۱۳۳۴) و البته عزت سینمای ایران، استاد انتظامی نازنین هم نود و دومین بهار زندگی‌اش را در آخرین روز فصل بهار تجربه می‌کند(متولد ۳۱ خرداد ۱۳۰۳).

اما سوژه تقویمی این هفته کسی است که نُه‌سال بعد از انتظامی به دنیا آمد و الان سی‌وهشت سال است که از دنیا رفته است. و او کسی نیست جز طلایه‌دار جملات سنگین، دکتر علی شریعتی، که تو گویی ماری‌جوانا می‌زد و می‌نوشت.

کسی‌که بالاخره معلوم نشد با خودش چندچند است: در یکی از روستاهای اطراف مشهد به دنیا آمد و در سوت‌همپتون انگلیس از دنیا رفت و در دمشق سوریه دفن شد. مشخص نشد مذهبی بود یا تکنوکرات؛ اگر مذهبی بود پس چرا کراوات می‌زد؟ دست استاد مسعود فراستی (که آن موقع پیش خدا بود) را از پشت بسته بود و همزمان هم مخالف سنت بود و هم مدرنیته. مشخص نشد ایدئولوژی او اسلامی است یا غربی. و اصلاً چرا دکترای تاریخ و فرهنگ اسلامی خودش را از دانشگاه سوربن فرانسه گرفت؟ سر آخر هم معلوم نشد با مرگ طبیعی از دنیا رفت یا کشتن‌اش. تازه اگر هم کشتن‌اش، نمی‌دانیم بگوییم او را به قتل رساندند یا شهید‌ش کردند.

البته روانشناسان این نوع پریشانی شخصیت در افراد را یکی از علائم بیماری اسکیزوفرنی معرفی می‌کنند. اما به نظر می‌رسد که علت اصلی را باید در «ضعف نظام آموزشی وقت» جست‌وجو کرد:

شریعتی در سال ۱۳۲۵ وارد دبیرستان فردوسی مشهد شد و از آنجا مدرک سیکل اول دبیرستان را گرفت. و همین‌طورکه می‌دانید «سیکل اول» همان چیزی است که ما بعد از هفتادسال تلاش مجدانه در تغییر آرایش سیستم آموزشی از ۶-۶ به ۵-۳-۴ و بعد ۵-۳-۳-۱ و سرآخر ۶-۳-۳ به عنوان «دوره متوسطه اول» یاد می‌کنیم. پرواضح است که این سیستم آموزشی -که در دوره‌های مختلف با دفاع خطی جانانه مسئولان وقت همراه می‌شد- از بدیِ حادثه، چکش‌کاری آن در زمان شریعتی شکل گرفت.

مورد دیگر این‌که، شکر شیرین‌سخن بعد از گرفتن مدرک لیسانس ادبیات فارسی و به لطف شاگرد اولی‌اش در دانشگاه، به دانشگاه سوربن فرانسه بورسیه شد. اما آن‌زمان همانند حالا نبود که طرف باید کلی زحمت بکشد تا در یک رشته مطرح دکترا بگیرد و بعد کشورهای دیگر منت‌اش را بکشند که: «الا و باالله بیا علم‌ات را به ما انتقال بده»؛ همین‌طور آبکی و در یک رشته و دانشگاه آبکی‌تر طرف را بورسیه می‌کردند. و نتیجه‌اش هم این می‌شد که مثل علی شریعتی با کمترین نمره که برای قبولی کافی بود از تز دکترایش دفاع می‌کرد.

اما اوج از هم گسیختگی نظام آموزشی آن زمان آن‌جا بود که با کارمندان تازه استخدام شده‌ی خود با بی‌احترامی تمام برخورد می‌شد؛ تا آن‌جا که در سال ۱۳۴۴ اداره فرهنگ مشهد، استاد جامعه‌شناسی و فارغ‌التحصیل دانشگاه سوربن را به عنوان دبیر انشاء کلاس چهارم در یکی از روستاهای مشهد استخدام کرد. و اساساً موارد از این دست بود که بعدها سربازان نظام برای اصلاح نظام آموزشی وارد این عرصه شدند.

تقویم روز ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ را نشان می‌داد که علی شریعتی با این امید که کوزه‌گر بیکاری بیاید که از خاک گلویش سوتکی بسازد، چشم از جهان فروبست.

 

Aleph739png_Page6

 

شعروگرافی

محمد خواجه‌پور

Aleph739png_Page8

 

کل نشریه را از اینجا دریافت کنید.

1 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 نظر
scroll to top