هفتبرکه: قصهی خیر گراشی در مورد ساخت یک حسینیه در روستای کوچک خشتی به ظهر روز تاسوعای سال ۱۳۸۶ برمیگردد. روستای خشتی در بخش علامرودشت شهرستان لامرد واقع است و در سرشماری سال ۱۳۹۰ تنها ۲۰۶ نفر جمعیت دارد. حالا این روستا یک حسینیه به نام حضرت ابوالفضل(ع) دارد، حسینیهای با تمام امکانات که برای مردم روستا محل اجتماع و برگزاری آیینهای ملی، مذهبی و گفتن و شنیدن است. این حسینیه در سال ۸۷ ساخته شده و رضا رضایی، خیر آن، میگوید پول ساخت آن را خدا جور کرد.
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
رضا رضایی ۶۵ساله فرزند جعفر است. او برای گراشیها نامی آشنا است چون مالک شرکت آسفالت بتون گراش است.
عصر یکی از روزهای ماه رمضان، او مشغول کار در صحرای باغ بود که داستان این حسینیه را برای ما تعریف کرد: «سال ۸۶ من در روستای چاه عینی که به روستای خشتی متصل است و فاصلهی زیادی ندارد کار میکردم. ظهر تاسوعا بود و رفتم روستای خشتی و دیدم گروه کوچکی از مردم در یک اتاق کوچک جمع شدهاند و مشغول عزاداری هستند. باجناقم آنجا بود. از وضعیت پرسیدم و گفتند همهی امکاناتشان همین است. فردای آن روز پنج دیگ برنج نذری آماده کردم و برای مردم روستا آوردم.»
اما داستان ساخت حسینیه برای این روستا تازه شروع شده است. داستانی که آقای رضایی تعریف میکند من را یاد شعری از مولانا میاندازد: «ای قوم به حج رفته کجایید کجایید / معشوق همینجاست بیایید بیایید.»
آرزوی بسیاری از آدمهایی که از نسل قدیمتر هستند، رفتن به سفر حج است. او هم این آرزو را داشته اما برای ساخت حسینیه از این خواسته میگذرد. آقای رضایی میگوید: «آن سال برای ثبت نام حج مراجعه کردم. گفتند ۱۸۰ هزار نفر جلو شما هستند. با خودم گفتم بیست سال دیگر هم صبر کنم تازه نصف اینها رفتهاند و هنوز هم نوبت من نیست. آدم نمیداند چه پیش میآید و مرگ کی میآید. چه کسی از فردای خودش خبر دارد؟»
و اینگونه آقای رضایی پول سفر حج را در یک کار خیر خرج میکند و تصمیم به ساخت حسینیه برای روستای محروم خشتی را عملی میکند: «دو روز بعد از اینکه برای ثبت نام حج مراجعه کردم، رفتیم روستا. آن موقع ده بیست میلیون تومان بیشتر پول نداشتم. با شروع ساخت آن، پولش هم از جاهای دیگر جور شد و خواست خدا بود. آن موقع برای کار از لامرد و چند جای دیگر تماس گرفتند و نه تنها هزینهی ساخت حسینیه جور شد بلکه حتی بیشتر از چیزی شد که لازم داشتم. القصه اینکه پنج هزار متر زمین را با لودر صاف کردیم. معلمی به نام آقای محمد میرزاده در آن روستا بود. گفتیم هر طور بگویید حسینیه را درست میکنیم. همهی وسایل و دستگاهها و ماشینآلات لازم برای ساخت آن را خودم بردم. آن موقع از شهرداری طلب داشتم و شهرداری به جای طلبمان به ما ۱۰۰ شاخه میلگرد داد. به یاری خدا کار آنقدر منظم و با دردسر کم پیش میرفت که عاشورای سال بعد حسینیه افتتاح شد.»
هم استراحتگاه؛ هم کلاس آموزشی
آقای رضایی میگوید کار خیر است که میماند و او هم مثل همهی خیرین این کار را برای رضای خدا انجام داده است. او دربارهی ویژگیهای این حسینیه میگوید: «حسینیه یک آشپزخانه دارد که ۱۵۰ متر است. دو تا اتاق دارد. یکی را برای رد مظالم نذر کردهام؛ در راه مانده یا مسافری گذارش به روستا بیفتد و بخواهد شبی را در یک جای امن صبح کند. دوازده کولر، آبشیرینکن، آب سردکن، چند تخته فرش و لوازم پذیرایی و ضروری هم دارد. هفت سرویس بهداشتی هم دارد. بقیه زمین آن هم که حیاط و محوطه است به مساحت چهار هزار متر بتونریزی شده و یک متر دیوار دارد.»
اما حسینیه فقط برای برگزاری نماز و مراسمهای مذهبی نیست. بانی خیر این بنا میگوید: «چندین کلاس مختلف در این حسینیه برگزار میشود و هنوز هم بعضی سالها کلاسها ادامه دارد. یک کلاس آموزش قرآن بود و کلاس قالیبافی. آن سالهایی که حسینیه تازه ساخته شده بود، بعضی از مردم روستا خانههایشان کولر نداشت و تابستانها میآمدند و در سالن مسجد اسکان میگرفتند و برایشان مثل استراحتگاه بود.»
آقای رضایی میگوید چیزی که دلگرمی میدهد و باعث تشویق برای کار خیر بیشتر میشود، تشویق و محبت مردم است. او گلهای ندارد و صحبتهایش را اینطور تمام میکند: «هنوز هم هر سال دیگ غذای نذری میپزم و به این روستا و چند روستای محروم دیگر میبرم. وظیفه ماست. اما این مردم هستند که باعث تشویق خیر هستند. کار خیر در راه خدا و برای رضای اوست و محبت مردم هم موهبت خدا است.»