هفت‌برکه – غلامحسین محسنی

مقدمه

تاریخ سرگذشت نیاکان ماست. نه آنچه دلخواه و آرزوی ماست! آنچه در«ذره‌بین تاریخ» آورده‌ایم و از این پس نیز خواهد آمد؛ دیدگاه نویسنده نیست. تنها و تنها رویدادها و حوادثی است که تاریخ‌نگاران و مورخین در کتب تاریخِ موجود و در دسترس از خود به جای گذاشته‌اند. نویسنده‌ی «ذرّه‌بین تاریخ» هیچگونه دست‌کاری و گزینشی در آنها به کار نمی‌برد! بدین خاطر در پایان هر بخش، لیست منابع مورد استفاده آورده می‌شود. پژوهشگر با مکان‌های جغرافیایی و کسان نامبرده شده در متون تاریخی یکسان برخورد می‌نماید. خواننده نیز اقدامات و فعالیت آنها را بر پایه دستاوردی که برای مردم به ارمغان آورده، مورد ارزیابی قرار می‌دهد. پژوهشگرِ تاریخ، تحلیل‌گر نیست که از رویدادهای تاریخی نتیجه‌ی مورد دلخواه خواننده را ارائه نماید و رفتار و کردار تاریخ‌سازان را ارزیابی و ارزش‌گذاری کند. تنها برای آگاهی از سرگذشت پدران و نیاکان، رویدادها و وقایعی را که مورخین نقل نموده‌اند؛ مورد تحقیق و بررسی قرار می‌دهد، تا بتواند به اندازه‌ی ممکن، درستی رخدادها را آشکار نماید. چون آشنایی با آنچه بر گذشتگانمان سپری شده، ما را یاری می‌دهد که آینده را بهتر بشناسیم و بسازیم.

 

مرور بخش‌های پیشین

در دو بخش‌ پیشین، از زبان تنی چند از تاریخ‌نگاران آوردیم که چگونه «سیدعبدالحسین» به لار دعوت شد؛ حضور و رابطه‌‌اش با مردم شهر و حاکم چگونه بود؛ با مرگ حاکم و سپس درگذشت «آیت‌الله شیرازی» چه شکلی پیداکرد. اکنون دنباله آن.

 

همکاری حاکم لار با سید

در سال‌های حکومت حاجی‌رستم‌خان و حاجی‌علیرضاخان، فرزاندان فتحعلی‌خان بر لار، «سیّد» به قدرت لازم دست نیافته‌اند. زیرا میان سال‌های ۱۳۱۶ تا ۱۳۱۸ ه.ق. در لار نبوده‌اند. پس از حکومتِ یک‌ساله‌ی دوباره‌ی حاجی‌رستم‌خان، «شیخ‌ علی ‌ستّاری (ادبی، لاری)» در «درّه ‌التواریخ» می‌‌نویسد: «بعد از برادر، حاجی‌علی‌قلی‌خان متکفّل امور حکمرانی شد. تمام بلوکات ده ساله از ‌قوام اجاره کرد. بنای رعیت‌پروری نهاد و مملکت مادامی که او بود رو به آبادی نهاد و ابتداء اخلاص تاّم با حجه‌الاسلام حاجی ‌سیّدعبدالحسین اعلی‌الله مقامه داشتی و با مردم مماشات کردی».

در پی آن، حکومت «فضل‌الله‌خان شکوه‌نظام» برادر کوچک‌تر را داریم، که در زمان پناهنده شدن حاجی‌علی‌قلی‌خان به قلعه گراش، یک سال و چند ماه به درازا می‌کشد. و در سال ۱۳۲۱ ه.ق. با پادرمیانی «قوام»، حاجی‌علی‌قلی‌خان از قلعه ‌گراش به زیر آمده؛ حکومت را از برادر پس می‌گیرد.

می‌توان گفت این اتفاقات با قدرت‌یابی مرحوم «سیّد عبدالحسین» همراه است، لیکن با بازگشت «حاجی‌علی‌قلی‌خان» به حکومت لار با «سیّد» مشکلی نداشته است و با هم همکاری لازم داشته‌اند. زیرا «دکتر وثوقی» نوشته: «پیروی حاکم محلی از او (سیّد) امری معقول و نشان‌دهنده واقع‌گرایی می‌باشد» (۱۳۷۵، ص ۱۳۲).

 

اخراج یهودیان از لار

تنها یک اقدام عملی از فعالیت‌های سیاسی «سیّد» پیش از سفر نُه‌ماهه (از رمضان ۱۳۲۵ تا جمادی‌الاول ۱۳۲۶ ه.ق.) به شیراز در دست داریم. این برنامه هم با همکاری حاکم وقت لار صورت پذیرفته است. آن هم اجرای برنامه‌ی اخراج یهودیان شهر که بخشی از تجّار و کسبه لار را تشکیل می‌دادند. «در سال ۱۹۰۴ م. (۱۳۲۲ ه.ق) راپُرتی از ریاست مدرسه شیراز حاکی از تجاوزات نسبت به یهودیان بخصوص لارستان و تعدیات حاکم جهرم رسید…» (حبیب‌لوی، ۱۳۳۴). «سیّد علاءالدین مورخ لاری» نیز نوشته: «دو / ۲ سال قبل از مشروطه (۱۳۲۲ ه.ق.) بود که حاجی ‌سیّد عبدالحسین لاری با لاری‌ها و حاکم لار که در آن وقت با هم خوب بودند مردم کلیمی (یهودی) لار که عده خانوارشان در آن دوره در لار به هفتصد خانوار می‌رسید از لار خارجشان نمودند…» (تاریخ ‌لارستان، نسخه ‌«ج»). وی در نسخه «ب» نوشته: «یکی دیگر از کارهای بد حاجی ‌سیّد عبدالحسین مجتهد لاری این بود که یک سال قبل از مشروطه پانصد خانوار کلیمی‌های لار را از لار خارج کرد و از روزی که کلیمی‌ها را از شهر و وطن خودشان تبعید و آواره شدند دیگر شهر لار یک روز خوش بخود ندید زیرا کلیمی‌ها نیز بشر و مخلوق خدا هستند و نباید مخلوق خدا را اذیت و آزار کرد».

«دکتر وثوقی» انگاشت دیگری دارد. او می‌نگارد: «حمایت علنی حاکم لارستان از ایشان (یهودیان) [در نظرِ] مردم مذهبی و سنت‌گرا، عمل حاکم محلی، امری ضدمذهبی تلقی گردیده و از مقبولیت ایشان بکاهد» (۱۳۷۵، ص ۹۰). ایشان برای این پندار خود سندی ارائه نکرده است.

با توجه به سند [اعلامیه ضدّ یهودی] که ایشان ارائه نموده، آشکار است که اخراج یهودیان از لار به یک ‌باره انجام شده باشد. این امر نمی‌تواند بدون رضایت حاکم شهر بوده باشد. چرا که در «سند شماره ۵۵» با عنوان «علان حکم محکم»، آمده است «…هر کس که با آنها [یهودیان] معامله نماید، اتلاف مال خود نموده و حرام و معاقب (جزا است) و حقی هم از آب‌انبار و برکه‌های مسلمانان به هیچ‌ وجه ندارند» (وثوقی، ۱۳۷۵، ص ۸۹). [متن سند در ص ۱۹۴، کتاب «اسناد و مکاتبات آیت‌الله سیّد عبدالحسین ‌لاری» آمده است.]

سند همکاری حاکم با روحانی شهر «مورخ لاری» آورده، می‌نویسد: «در آن زمان هم قریب هفتصد خانوار یهودی در لار سکونت داشتند که آنها هم همه از لار خارج کرده بودند… شغل آنها بزّازی و زرگری و کسب و کاسبی بود و آب‌انبار و قبرستان و همه چیز آنها جدا بود که در آن سال مردم لار با حکومت لار بالاجبار آنها را از شهر لار خارج گردانیدند» (تاریخ ‌لارستان، نسخه «ج»).

عدم داد و ستد با مردم و نداشتن دسترسی به آب در منطقه گرم و خشک لار راهی جز تغییر دین و یا مهاجرت فوری باقی نمی‌گذارد. گزارش «تاریخ یهود ایران» در تأیید این موضوع، از جهرم که در حال شورش بر علیه یهودیان بود، می‌نویسند: در شهر اخیر، مشه سلیمان و نوراله‌بن‌شمون کشته شده و محله یهودیان غارت و بالاخره یهودیان این شهر را نیز مانند لار تخلیه نموده به شیراز رفته و عده‌ای هم به بیت‌المقدس مهاجرت نموده‌اند. در شیراز پس از ورود مهاجرین لارستان، اختلافی بین مأمورین دولت بروز کرد که نتیجه آن تولید اشکالات برای مهاجرین لاری بود» (حبیب‌لوی، ۱۳۳۴، ج ۳، ص ۸۳۹). لیکن «فارس در عصر قاجار» نوشته: «از سال ۱۶ (۱۳۱۶ ه.ق.) به بعد، دستور داد تا خانه‌های یهودیان را بخرند و آنان را از لار بیرون نمایند» (حسن ‌امداد، ۱۳۸۷، ص ۷۳۷).

 

شروع اختلاف پنهان سید با حاکم

باز «مورخ لاری» گزارشی از آن روزگار دارد که ناسازگاری حاکم و روحانی محل را نشان نمی‌دهد. وی می‌نویسد: «حاجی سید عبدالحسین نام برده معروف به لاری هم در حکومت ‌علی‌قلی‌خان گراشی در لار فوق‌العاده ترقی کرد و حاکم لار هم یکی از مریدان او شده بود ولی بعدا ً[این بعداً به سال ۱۳۲۶ ه.ق. بازمی‌گردد] میان این دو و مردم لار بهم خورد و ابتدای قضیه که فیمابین آنها شکر آبی روی داد اینطور شد که عده (عده‌ای) از شیوخ کوهستان داراب آمده بودند به لار و طلبه سیّد شده بودند و درس فقه می‌خواندند از آن جمله شیخ زکریای کوهستانی که پسر شیخ ابوتراب کوهستان داراب بود و در لار تند حرکت می‌کردند یعنی اگر خانه‌یی (خانه‌ای) در لار عروسی می‌شد و اسباب عیش و تار و تنبور یا دایره (دف) می‌زدند بنام امر به معروف بدان خانه می‌ریختند و اذیت و آزار مردم می‌نمودند و حاکم لار هم از جلوگیری آنها عجز داشت تا سالی که محمدرضاخان قوام‌ با اردو و قشون کذایی خود چنان که رسم هر ساله او بود به لار آمده بود و حاکم لار چگونگی قضیه را به قوام گفته بود و محمدرضاخان قوام هم چون خودش درس عربی خوانده بود، چنان که مرسوم آن دوره بود غالب مردم ایران مثل آن که امروز درس زبان خارجی و اروپایی می‌خوانند درس عربی می‌خواندند، از این جهت قوام هم به زیاده‌روی آنها آشنایی داشت برای سرکوبی آنها شیخ‌ زکریای کوهستانی که یکی از طلاّب مرحوم سیّد بود به باغ نشاط لار خواسته و به او گفته بود که تو رعیت منی حق نداری عمامه بر سر بگذاری و عمامه از سر او برداشته و کلاه نمدی بر سر او گذاشته بود. از این جا میان حکومت لار و قوام و حاجی سید عبدالحسین لاری نقاری پیدا شده بود و رفته رفته کار به درازا کشید» (تاریخ ‌لارستان، نسخه «ث»).

اگر این گزارش درست باشد، اختلاف پنهان سیّد با حاکم به سال‌های پس از ۱۳۱۸ ه.ق. برمی‌گردد و می‌توان پنداشت اختلافات سیّد و قوام هم از آن پس آغاز گردیده است. در حالی که با پیروزی انقلاب مشروطیت، در سال ۱۳۲۴ ه.ق. حاکم لار «حاجی ‌علی‌قلی‌خان معتمدالدوله ‌گراشی»، «مشروطه را یاری و در سلک همراهان سیّد آمده است» (وثوقی، ۱۳۷۵، ص ۱۰۹). [این نقل قول از تاریخ دلگشای اوز آورده‌اند. ولی من نیافتم!]

 

تشکیل انجمن اثنی‌عشری (اسلامی) در لار

در مورد تنش پنهان حاکم و روحانی شهر لار با هم، «تاریخ جهانگیریه» اینگونه نوشته: تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی پس از برقراری مشروطیت در سال ۱۳۲۴ ه.ق در شهرهای لار و بندرلنگه نیز انجمن ولایتی تشکیل گردید. در لار هم هیئت ‌مدیره‌ای به ریاست «سیّد عبدالحسین لاری» برای انتخاب نماینده مجلس شورای ملّی به نام «انجمن اثنی‌عشری» [«دکتر وثوقی» نام انجمن را «انجمن اسلامی» نوشته؛ لیکن «کرامتی» و «بنی‌عباسیان»، «انجمن اثنی‌عشری» قید کرده‌اند (وثوقی، ۱۳۷۵، ص ۱۰۹)] برپا داشتند و تاجری به نام «حاجی ‌علی وکیل» برای دوره‌ی اول مجلس شورای ملّی انتخاب گردید.

«انجمن اثنی‌عشری» همه‌ی امورات شهر را به دست گرفته، به دعاوی و شکایات مردم رسیدگی می‌کرد. در این زمان بود که میان «حاجی ‌علی‌قلی‌خان ‌گراشی» حاکم لار و «سیّد عبدالحسین لاری» و اعضای انجمن اختلاف شدیدی ایجاد شد. و کار به مشاجره کشید (بنی‌عباسیان، ص ۳۱۲).

«تاریخ ‌دلگشا» هم درباره‌ی آغاز این تنش می‌نویسد: «چون انجمن لار ظاهراً و علناً مخالفت با حاجی ‌علی‌قلی‌خان و نایب‌الحکومه لار داشت و ضدیت می‌نمود، بنابراین خان موصوف اجازه انجمن ولایتی به اهالی اوز داد. ایشان هم بر حسب امر عالی به اتفاق وجوه اهالی در یک مجلسی حاضر شده پس از استشاره [مشورت] شش نفر از میان قوم انتخاب و انجمن ولایتی (در تاریخ ۲۶ صفر ۱۳۲۶ ه.ق) را تشکیل دادند و متصدی اصلاح امور داخلی شدند و کلانتر محل را بدون اجازه انجمن اختیار امر و نهی نداشت. در مدت چهار ماه این انجمن دوام کرد…. تا موقعی که محمدعلی‌شاه دارالشورای ملّی را ابطال و بهارستان را به توپ بست [۲۳ جمادی‌اول ۱۳۲۶ ه.ق.] و برای انحلال جمیع انجمن‌ها اعم از ایالتی و ولایتی در جمیع شهرها فرمان داد و منحل گردید و انجمن اوز نیز تعطیل شد» (کرامتی، ص ۱۷۳).

«سدیدالسلطنه بندرعباسی» در این‌ باره می‌نویسد: «در ماه صفر هزار و سیصد و بیست و پنج انجمن ولایتی لارستان تأسیس و در نوزدهم صفر اولین جلسه آن منعقد شد و مرکب از ده نفر اعضاء چهار نفر از طرف تجّار و چهار نفر از طرف اصناف و کسبه و حاجی‌علی از طرف علماء و فضل‌الله‌خان ‌‌شکوه‌نظام از طرف حکومت انتخاب و ریاست  انجمن با شکوه‌نظام بود» (احمد اقتداری، ۱۳۷۱، ص ۲۲۷).

نوشته‌ی «سدیدالسلطنه» با آنچه «تاریخ جهانگیریه» و «تاریخ دلگشای‌اوز» آورده‌اند، همسویی دارد. و «دکتر وثوقی» در راستای نوشته‌ی «سدیدالسلطنه» می‌نگارد: «حاکم سنتی شهر بنا به مصلحت‌اندیشی سیاسی تا آن زمان به لباس مشروطه‌خواهی در آمده و ظاهراً از تصمیمات شورای محلی تبعیت می‌کرده است» (وثوقی، ۱۳۷۵، ص ۱۳۲). و در دنباله، هم او را ناگزیر به‌گرفتن چنین تصمیمی دانسته است. در صورتی که نماینده‌ی حاکم ریاست انجمن را به عهده داشته است! اگر تنش پنهانی بوده، تا سفر نُه‌ماهه «سیّد» به شیراز همچون آتشی زیر خاکستر باقی می‌مانده است؛ و از حاکم لار تا این تاریخ هیچ اقدام عملی برای مقابله با سیّد و انجمن گزارش نشده است.

 

منابع:

۱- لارستان و جنبش مشروطیت، دکتر محمدباقر وثوقی، مؤسسه فرهنگی همسایه، ۱۳۷۵.

۲- سرزمین‌های پیرامون خلیج فارس و دریای عمان، سدیدالسلطنه ‌بندرعباسی، احمد اقتداری، جهان معاصر۱۳۷۱.

۳- فارس در عصر قاجار، حسن امداد، انتشارات مؤسسه فرهنگی و پژوهشی دانشنامه فارس، ۱۳۸۷.

۴- درّه ‌التواریخ، شیخ‌ علی ستّاری (ادبی)، نسخه خطی، ۱۳۴۹.

۵- تاریخ دلگشای اوز، حاجی ‌محمد کرامتی، به کوشش محمدشریف کرامتی، انتشارات نوید شیراز، ۱۳۷۰.

۶- تاریخ جهانگیریه و بنی‌عباسیان بستک، محمداعظم بنی‌عباسیان بستکی، به کوشش عباس انجم‌روز، ۱۳۳۹.

۷- سیدعلاءالدین مورخ لاری، تاریخ لارستان (نسخه خطی «ب، ث و ج»).

۸- تاریخ یهود ایران، دکتر حبیب‌لوی، کتابفروشی یهودا بروخیم، تهران،  1334 شمسی، ج ۳، کتاب ششم.

 

«هفت‌برکه آمادگی انتشار نقدها بر این نوشته و همچنین طرح دیدگاه دیگر در مورد این بخش از تاریخ معاصر را دارد تا بستری برای گفتگو و بحث علمی فراهم گردد.»

دیگر نوشته‌های غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.

 

Zarrebin 36 Seyyed Lari 01