هفت‌برکه – غلامحسین محسنی: در این بخش از تاریخ لار فارس، آهنگ پرداختن به سرگذشت لار در «انقلاب مشروطیت ایران» را داریم. از این روی به آگاهی عزیزان خواننده می‌رسانیم، که آنچه در این چند بخش پیشکش می‌گردد، برداشتی مستند از کتب تاریخ‌نگاران گذشته و اکنون، و خاطرات مردان سیاست و پژوهشگران است. این برداشت‌ها در کنار نوشته‌های تاریخ‌نگاران محلی و لاری آورده شده است تا فضایی برای گفتگو، سنجش، اندیشه و دستیابی هر چه بهتر به واقعیات تاریخی فراهم گردد. به همین دلیل، کوشش شده است که کمترین برداشت و نکته نظرات شخصی به کار برده شود.

 

لار و انقلاب مشروطیت:

سه سال پیش از درگذشت «فتحعلی‌خان گراشی» نایب‌الحکومه لار و سبعه (درگذشت ۱۳۱۲ ق. / ۱۸۹۴ م.) بین ملاها و آخوندها در لار به علت فوت مرحوم «آخوند ملامحمدباقر جویمی (ف ۱۲۸۸ ه.ق)» که از علما و مجتهدین معروف لار بود، اختلافاتی به وجود آمد و چنددستگی ایجاد شد (تاریخ ‌جهانگیریه، ص ۳۱۳). از این ‌رو، به تقاضای عده‌ای از عیان و تجّار، تنی چند به سرپرستی «حاجی ‌علی وکیل» به عتبات رفتند و «آقا سیّد عبدالحسین مجتهد دزفولی (شوشتری)» [سیّد لاری آینده] را به لار دعوت نمودند.

برای آشنایی بیشتر با «حاجی ‌علی وکیل فرزند آقامحمد لاری» از تجّار معروف لار، باید گفت که وی «از طرف سیدعبدالحسین و جمعی از تجّار لار به عنوان نماینده لار در مجلس شورای ملّی به تهران فرستاده می‌شود. مجلس و مشروطه‌طلبان از پذیرفتن او خودداری می‌کنند و به حرف‌های او و مرحوم سید گوش نمی‌دهند. البته مجلس شورای ملی به دلیل آنکه او از طرف مردم انتخاب نشده بود و منتخب شخص سیدعبدالحسین بوده و مغایر با قوانین و رویه و فرمان مشروطیت عمل شده، او را نپذیرفته ولی مشروطه‌خواهان انقلابی هم او را نپذیرفته‌اند…» (وقایع انقلاب مشروطیت در لارستان و سواحل خلیج ‌فارس، دکتر احمد اقتداری، ص ۳۸).

مرحوم «سیّد» در تابستان سال ۱۳۰۹ ه.ق. در میان استقبال انبوهی از مردم به لار وارد شدند (لارستان و جنبش مشروطیت، دکتر محمدباقر وثوقی، ص ۷۹). «دکتر وثوقی» نقل قولِ «تاریخ جهانگیریه» را نیز بدین شکل تأیید کرده است: «در آستانه مشروطیت، لار با فقدان روحانیت سنتی روبه‌رو گردید، این امر بهمراه عواملی (دیگر)… منجر به دعوت «سیّدعبدالحسین» از نجف به لار و آغاز دوره جدید گردید» (لارستان و جنبش مشروطیت، ص ۶۴).

«شیخ‌علی ستّاری (ادبی)» در نسخه خطی «درّه ‌التواریخ» در این‌باره می‌نویسد: با درگذشت «ملا محمدباقر لاری»، «میرزا عبدالباقی پسر فیض‌ بن ‌ملامحمدباقر صحبت لاری» به قضاوت نشست. بحکم قوام مردی ملاء بود ولی چه فائده به جبر رشوه گرفتی. گویند همراه فتحعلی‌خان [گراشی] رفتی در سبعه بحکم دیوان حکم کردی و ده یک از طرفین گرفتی. غرض چون چندی برآمد مردم به سبب بی‌عالمی، حاجی‌علی (وکیل) فرستادند در عراق جهت آوردن مجتهد جامع‌الشرایط…».

روان‌شاد دکتر اقتداری نیز همین موضوع را با تفصیل بیشتری آورده‌اند. ایشان می‌نویسد: «مردم لار نیازمند مجتهدی شدند تا مشکلات شرعی و فقهی آنها را حل و فصل کند. مرحوم فتحعلی‌خان بیگلربیگی جمعی از تجّار لاری را به کربلا و نجف فرستاد و از مرحوم میرزای شیرازی تقاضا کرد فقیهی واجد شرایط را به لار بفرستد تا جواب‌گوی سؤالات شرعی مردم باشد. از طرف مرحوم میرزاء، مرحوم آیت‌الله سیّدعبدالحسین دزفولی یا شوشتری (که بعدها به سیّدعبدالحسین لاری مشهور گردید) به لار اعزام می‌شود و در لار در نزدیکی خانه و دارالحکومه‌ی مرحوم فتحعلی‌خان گراشی با احترام و عزت تمام در خانه‌ای که مرحوم فتحعلی‌خان خود برای اقامت مرحوم سیّد تعیین کرده بود، منزل می‌کند و مهمان پر احترام مرحوم فتحعلی‌خان بوده است.

«از سال ۱۳۱۰ هجری قمری تا اواخر سال ۱۳۱۲ هجری قمری که مرحوم فتحعلی‌خان گراشی مهماندار مرحوم سیّدعبدالحسین زنده بوده است، مرحوم سیّد به وظایف خود و مرحوم فتحعلی‌خان به وظایف خود عمل کرده و هیچ‌گونه اختلافی بین آن دو یعنی حاکم و مجتهد وجود نداشته است» (وقایع انقلاب مشروطیت…، ص ۷ و ۸).

لیکن دکتر وثوقی یکی از «عواملی» را که به حضور«سید» در لار انجامیده، چنین آورده‌اند: «لارستان پس از مرگ او [فتحعلی‌خان گراشی] دچار خلاء قدرت گردید و همین امر ناامنی را به شدت بالا برده و نارضایتی شدید تجّار را سبب گردیده، آنها را وادار به تشکیل شورای غیررسمی و دعوت عالمی به لارستان کرد» (لارستان و…، ص ۵۹)! یعنی مدتی پس از سال ۱۳۱۲ ه.ق. که لار «دچار خلاء قدرت» و «ناامنی را به شدت بالا برده و…»، «سیّد» به لار دعوت کرده‌اند! در حالی که «سیّد» سه سال پیش از درگذشت فتحعلی‌خان به لار آمده‌اند (سال ۱۳۰۹ هـ.ق.)! پس روشن است که این دلیل نمی‌تواند درست باشد. در حالی که جای دیگری نوشته‌های «تاریخ جهانگیریه و درّه ‌التواریخ» را پذیرفته، و می‌نویسد: «با درگذشت آخرین نسل ذکور سادات «زاویه» در دوره ناصرالدین‌شاه قاجار، جنوب فارس و منطقه با خلاء حضور روحانی روبه‌رو شد. فتحعلی‌خان گراشی، بیگلربیگی لارستان، با اطلاع از این موضوع در صدد دعوت روحانی برآمد. از این‌ رو، آیت‌الله شیخ‌علی رشتی را به لار دعوت کرد. حضور این روحانی در منطقه چندان نپایید و عدم همراهی کامل او با فتحعلی‌خان بیگلربیگی لارستان، و حمایت قطعی از مردم موجب شد که ایشان در ۱۳۰۷ هجری در یک حادثه مشکوک دار فانی را وداع گوید. در اذهان مردم شایع شد که او توسط دست‌نشاندگان بیگلربیگی لارستان مسموم شده است. این حادثه موجب تحریک افکار عمومی و شکل‌گیری اقداماتی شد که نهایتاً به دعوت آیت‌الله لاری از نجف منتهی گردید…. اعزام هیأت تجّار به نجف و مهاجرت سیّد به لارستان در ۱۳۰۹ هجری نتیجه کوتاه‌مدت اقداماتی بود که با هدف مبارزه قطعی با حکام محلی و استقرار امنیت شکل گرفت[۱]».

این در حالی است که «ستّاری» معتقد است: پس از درگذشت شیخ‌ علی ‌رشتی، «چون چندی گذشت ملا محمدباقر لاری مجتهد به امامت بجماعت برخاست در مسجد جامع نمازخواندی… مدت امامت جماعت آن بزرگوار ده سال بود…»!

وثوقی در جای دیگر می‌نویسد: «انجمن تجّار لاری با دعوت آیت‌الله لاری به ایران موضع خود را در مقابل حکومت سیاسی قاجاریه و حکام محلی اعلام کرد» (قدرت‌های اجتماعی، ص ۳۶۹)! ناراستی و نادرستی این گزارشات «وثوقی» از روز هم روشن‌تر می‌باشد، چرا که مهر انجمن که خود منتشر کرده، با این واژه‌ها می‌باشد «عموم تجّار خطه لار ۱۳۲۶[۲]». آشکار است که این تاریخِ (۱۳۲۶) سال تشکیل انجمن می‌باشد. یعنی ۱۷ سال پس از حضور «سیّد» در لار!

به هر روی، این دعوت «به دلیل تندروی‌های سیاسی نتوانست برآورنده‌ی تمامی خواسته‌های تجّار باشد» (لارستان و…، ص ۵۹). این نیز باز دلیل دیگری بر نادرستی انگاشت پیشین ایشان می‌باشد.

به نظر می‌رسد نوشته دکتر وثوقی درباره‌ی آمدن «شیخ ‌علی رشتی» به لار، برداشتی از «منتخب‌التواریخ، حبیب‌الله اشکنانی» باشد. پس، لازم شد از آن نیز بنویسیم. «اشکنانی» می‌نویسد: «برادر [بزرگ] فتحعلی‌خان گراشی «حاجی‌اسدالله» به عراق شده، و از آقای حجه‌الاسلام شیرازی استدعای مقتدا و هادی و مجتهدی کردی. پس بحکم آقای شیرازی، آقا شیخ‌علی رشتی اعلی‌الله مقامه با حاجی‌اسدالله تشریف همایونی به لار آورده… حاجی‌اسدالله در گراش بنای مدرسه بسیار عالی گذاشتی [هنوز آن مدرسه پابرجاست] و کُتَبات علمیّه از عراق خریده وقف بر طلّاب نمودی. و آقای شیخ ‌علی را به گراش آورده و طلّاب زیادی بجهت آقا شیخ‌علی جمع کرده، و در مدرسه‌اش جای داده. هر ماهه حقوق معیّن بجهت طلّاب قرار داده…. حاصل، گراش را به دارالعلم قرار داده. و حاجی‌اسدالله شخصی بودی سخی‌الطبع و با خیر و برکت و بناهای خیر بسیار گذاشته… تا آن که حاجی‌ رستم‌خان [برادر حاجی‌رستم‌خان] شخصی را مقتول ساخت آقا شیخ‌علی بدین واسطه از گراش هجرت به لار فرموده، مدتی در لار بودند. و در مسجد جامع امامت بفرمودند. تا آن که ملاهای لاری [پس«خلاء حضور روحانی» هم در لار نبوده است!] بر آن وجود اقدس حسد ورزیده بیماری و کسالتی بر وجود شیخ روی داده. او را مداوا به دَوائی [دارویی] کردند خلاف آن دَوا [دارو]، جوهر نمک که بر آن مرض مضّر بودی دادندش تا آخر بدان واسطه برحمت الهی پیوست. و این عمل هم از دست غلام سیاه سیّدمرتضی که پدر سیدعلی اکبری که الحال مشهور و در حیات است بِدَر [انجام] شده. و بعضی گویند که مسمومش ساخته… یا از روی غدر یا خطا. العلم عندالله.»

«شیخ ‌علی ستّاری» در «درّه ‌التواریخ» در این‌باره می‌نویسد: «در ششم از سال حکومتش [فتحعلی‌خان گراشی] آقا شیخ ‌علی رشتی از سامرّه بحکم حجه‌الاسلام میرزامحمدحسن تشریف همایونی به لار شد و مردم را از چاه ضلالت به شاه‌را [شاه‌راه] هدایت آورد. چند مدّت در جراش بود ولی به سبب تظلّم زیاد و کشته شدن شخصی از اهل جراش بدست خوانین، آقا شیخ‌علی به لار تشریف آورد. مدتی بود، بعد بدست غلام سیّدمرتضی مسموم شد. دیگر عمداً بود یا سهواً العلم عندالله». و می‌افزاید: «مدت امامت جماعت او در لار پانزده سال بود»! این تاریخ نمی‌تواند درست باشد، چون اگر در سال ۱۳۰۹ ه.ق درگذشته، پانزده سال از آن کم کنیم به سال ۱۲۹۲ می‌رسیم!

«مورخ لاری» هم نوشته: شیخ‌ علی رشتی «برای حکم حقی که نموده در غیاب بدست یکی از تجّار لار که نسبتی بحاکم نام‌ برده‌ی لار [فتحعلی‌خان] داشته مسموم و مقتول شده…» (تاریخ لارستان، نسخه ج، ص ۱۹۴).

درباره اینگونه وقایع، «شادروان ‌باستانی ‌پاریزی» نامه‌ای از «شیخ‌ حسینعلی (پیغمبر ثانی)» پسر «صفاعلی سیرجانی (پیغمبردزدان)‌ »به همسرش در همین سال‌ها آورده، که در نامه نوشته:«…میان من (شیخ‌حسینعلی) و مجتهد لار آقای آقاسیّداسدالله، گفتاری روی داد، حضرات تجّار لاری به‌اندازه‌ای به او وثوق داشتند که او را مانند امام پرستش می‌کردند، جان و مال و… از او مضایقه نداشتند، از ورود من و مراتبِ فضل من حَسد برده و رَشک خورده خواستند ما را زیرآب زده باشند، تمام لاری با او بود -مگر آقای شکوه‌نظام که به حمایت بنده (شیخ‌ حسینعلی) برخاسته، قریب دویست سیصد نفر نوکر کارآمد در خانه سید (آقاسیّداسداله) ریختند. خدا خواست سیّد به‌چنگ نیامد و الا در معرض تلف افتاده بود، خانه آنها را نابود کرده هر چه بود به‌ غارت بردند، ولی باز به‌توسط خودِ من پس داده شد. از این جهت، لاری آرام گرفت و سیّد حساب کار خودش را کرد[۳]».

روشن نیست، چرا از این «مجتهد لار» در آن برهه‌، تاریخ‌نگاران محلی و لاری گزارشی نداده‌اند! تاریخ حضور «شیخ ‌حسینعلی» در لار میان سال‌های ۲۱-۱۳۱۲ه.ق نمی‌تواند نادرست باشد. چرا که در تاریخ دیگری «شکوه‌نظام» حاکم لار نبوده است.

خواسته‌ی تجّار لار از دعوت یک روحانی جامع‌الشرایط، ایجاد یکپارچگی میان روحانیون شهر بوده تا امور مذهبی و تجارت در کنار هم با آرامش ادامه و توسعه یابد. به گونه‌ای که در پیش نیز آوردیم، تجارت‌پیشگی لاریان سبب گردیده بود میل چندانی به سیاست نداشته باشند. فقط خواستار آرامش در محیط تجاری خود بودند که با حضور «سیّد» به آن دست نیافتند.

باید افزود که دکتر وثوقی می‌پذیرند که حاکم محلی خواسته‌های تجّار را به خوبی جامه عمل پوشانیده است؛ آن جایی که می‌نویسد: «فتحعلی‌خان ‌گراشی، حاکم لارستان در دوره قاجار، در حکومت سی و چند ساله خود طرح‌های عمرانی بسیاری را به پایان رسانید که تعمیر بازار قیصریه لار، ساختن کاروانسراهای متعدد شهری و جاده‌ای در مسیر لار به بندرعباس و بندرلنگه و شیراز از آن جمله است. امنیت راه‌ها باعث رونق تجارت شد. بازرگانان لارستانی در این زمان بیشترین سود را بردند. برای حفظ قدرت و ثروت خود «انجمن» تجّار لاری را تأسیس کردند» (از ایران چه می‌دانم، ص ۶۳ و ۶۴)!

در تأیید این نوشتارِ دکتر وثوقی، «ویلسن انگلیسی» در سفرنامه‌ی خود، حضور «استاک» هموطنش در سال ۱۸۸۲ م. / ۱۲۹۹ ه.ق. در لار را با حضور با خودش در ۲۵ سال بعد (۱۹۰۷ / ۱۳۲۴ هـ.ق.) در این شهر با هم مقایسه کرده، و می‌نویسد: «در موقع ورود به لار معلوم شد که شهر در ۱۹۰۷ از ۱۸۸۲ که استاک در کتاب خود موسوم به «شش ماه در ایران» شرح آنرا نوشته آبادتر می‌باشد و آب‌انبار بزرگ محل که در زمان مسافرت او رو بخرابی بوده اینک تعمیر شده و امور تجارتی و بازرگانی هم رواج کامل دارد. علی‌قلی‌خان که از خوانین بنام محل است از ما کمال پذیرائی را کرد و به همان قسم که استاک پدر او را [فتحعلی‌خان گراشی] در کتاب خود توصیف نموده وی نیز رشید و بلند قامت و خوش‌بیان و با نفوذ و مؤدب و خون‌گرم است[۴]».

این نقل قولِ شاهد عینی با دیگر نوشته‌های پیشین همخوانی کامل دارد. باید توجه داشت، که «ویلسن» در حکومت پسر فتحعلی‌خان به لار آمده؛ که این چنین از رواج کامل امور تجارتی و بازرگانی لار نوشته است! پس روشن است که هدف «تجّار لاری» از دعوت روحانی به لار، برای پر کردن جای خالی روحانیِ متوفی بوده است، نه «با هدف مبارزه قطعی با حکام محلی و استقرار امنیت»، و یا روشن کردن «موضع خود در مقابل حکومت سیاسی قاجاریه»!

چه تاجری حاضر بوده است موقعیت برتری را که در دوره فتحعلی‌خان (به نوشته خودِ دکتر) و پسرش در نوشته‌ی «ویلسن انگلیسی» به دست آورده، و «در این زمان بیشترین سود را برده»، در راه «تندروی‌های سیاسی» از دست بدهد؟! به اندازه‌ای که خودِ دکتر وثوقی اقرار می‌کند: «تجّار لارستانی از سال‌های ۱۳۲۴ ه.ق. که با ورود «سیّد» به شیراز اولین روزهای ناامنی را تجربه می‌کردند تا سال ۱۳۳۱ ه.ق. بجز ایامی کوتاه، آرامش چندانی بخود ندیدند، همین امر لطمات جبران‌ناپذیری را بر پیکر روند اقتصادی منطقه و در نتیجه بر منافع این قشر بر جای گذاشت» (لارستان و…، ص ۱۸۹).

دنباله دارد.

پانویس‌ها:

[۱]– قدرت‌های اجتماعی«گرمسیرات فارس» در آستانه انقلاب مشروطیت، محمدباقر وثوقی، ص۳۵۷

[۲]– از ایران چه می‌دانم؟/ ۲۰ لارستان، دکترمحمدباقر وثوقی، دفتر پژوهش‌های فرهنگی، ۱۳۸۰، ص۶۴ و اسناد و مکاتبات آیت‌الله سیّدعبدالحسین لاری، ص۲۲۲

[۳]– آثار پیغمبر دزدان، باستانی‌پاریزی، نشر علمی۱۳۸۹ص۷۷۴

[۴]– سفرنامه ویلسن، ترجمه و تلخیص حسین سعادت نوری،انتشارات وحید، ۱۳۴۷، ص۲۱

 

«هفت‌برکه آمادگی انتشار نقدها بر این نوشته و همچنین طرح دیدگاه دیگر در مورد این بخش از تاریخ معاصر را دارد تا بستری برای گفتگو و بحث علمی فراهم گردد.»

دیگر نوشته‌های غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.

Zarrebin 34 Seyed Abdolahossein Lari