هفتبرکه – غلامحسین محسنی: در ذرّهبین تاریخ ۴۰ نوشتیم که در میانهی سال۱۲۸۸ ه. خ. / ۱۹۰۹م. نزدیک به پایان استبداد صغیرِ محمدعلیشاهی، شهر لار به دست نصرالدوله پسر قوام غارت گردید و سید لاری از لار به کوهستان داراب پناه برد. ماه دیگر بساط استبداد برچیده شد و «احمدشاه» را به پادشاهی نشاندند. سید لاری نیز از کوهستان داراب به لار بازگشت و حکومت را به دست خود گرفت.
اکنون دنباله آن.
آغاز پادشاهی احمدشاه و بازگشت سید به لار
چون «سیّد» حکومت را در لار دوباره به دست خود گرفت، «ایجاد ناامنی و اغتشاش در سواحل جنوبی ایران، از سوی نیروهای «مشروطهخواه» لارستانی، هر چند بار [با] دخالت مستقیم و رسمی «سیّد» صورت نگرفته بود [!] …اما همین امر باعث واکنش شدید مرکز و در رأس آن سردار اسعد با [به نظر میرسد (با) اضافه است] بختیاری گردید، او طی احکامی شدیداللحن خواهان احضار «سیّد» به تهران گردید. [هرچند از سوی] «علمای نجف طی نامههای جداگانه، خواهان ایجاد آرامش و عدم تحرک سیاسی «سیّد» گردیدند» (وثوقی ۱۳۷۵ ص۱۵۹) .
آغاز سرکشی «سیّد لاری» از دولت مشروطه
پس از استبداد صغیر، پادشاهیِ مشروطهی سلطنتی «احمدشاه» قاجار میباشد. «مورخ لاری» از این اغتشاش مینویسد: با بازگشت سیّد از کوهستان به لار «مردم نواحی لار که در غارت کردن لار با استبداد شرکت کرده بودند همه را غارت کردند از آن جمله قریه خور و صحرای باغ و ناحیه بستک لار بود…» .
در «درّه التواریخ» آمده: «چون از آنطرف خبر رفتن قوام به مولائی [سید لاری] رسید از رستاق با جمعیت بسرداری حسین سپهسالار [کلهکن] و شیخ زکریا و لشکر کثیر در حرکت آمد روانه بسوی لار شد. چون این خبر گوشزد حاجیرستمخان شد فرار نمود حسین از عقبش رفت ولی به او نرسید. بعد از آن خور غارت کردند بسبب اینکه مال لار برده بودند تمام خانه خور تاراج اغلب آتش زدند» .
یورش نیروهای سید لاری به بستک و بنادر جنوب
در مطالب پیش، خبر گرفتن «بستک» را از «کتاب آبی» آوردیم. در گزارش آمده: «راپورتِ گرفتن قصبه بستک صحیح بود و لیکن تصرف آنجا در تاریخ ۲۹ سپتامبر (۱۹۰۹م. / ۱۳ رمضان ۱۳۲۷ ھ.ق.) به هیچ جهت مربوط به سیّدعبدالحسین لاری نبود. ظاهراً صولتالملک (محمدتقیخان بستکی) نایبالحکومه بستک به قدری طرف نفرت و ضدّیت اهالی شده بود که خودِ مردم غلامحسینخان وراوی را که دشمن او بود دعوت کرده که صولتالملک را از بستک بیرون نمایند…وصول خبر وقایع بستک وحشت فوقالعادهای در لنگه حادث نموده…قنسول انگلیس مقیم بندرعباس برای اینکه راپورت اوضاع را به دقت بدهد خود به لنگه رفته و معلوم شد که وحشت بیجا و خارج از نسبت بوده» است.
«محمداعظم بنیعباسیان» در این باره گزارش متفاوتی ارائه کردهاند. وی مینویسد: «خبر رسید که جمعیت کثیری مسلح و مجهز از اهالی تراکمه و بیخههای وراوی، زنگنه و بیرم بسرکردگی حاجی غلامحسین وراوی و سیّد حاجیبابا بیرمی (که ظاهراً با سفارشات و مکاتبات اظهار اطاعت و ارادت به صولتالملک داشتند) از طریق کال (کَل) و از راه نیستان به طرف کوهِج حمله برده تا از طرف صولتالملک عده کمی تفنگچی فرامرزی و جناحی و بستکی به سرکردگی عظیمخان و شیخاحمد شیخیعقوب در نیستان به جلو آنها فرستاده شد. ولی کار از کار گذشته بود…. جمعیت بیخه به آبادی کوهِج سه فرسخی بستک رسیدند…. صولتالملک برای این که تلفاتی به مردم وارد نشود محل را بطور کلی تخلیه کردند…بطرف بنادر شیبکوه رفته و در اندک مدتی جمعیتی کثیر و نیروی مجهز از اهالی و مشایخ عربشیبکوه و بنادر و جزایر و جهانگیریه را جمعآوری کرده شب عید فطر سال۱۳۲۷ مجدداً به بستک برگشته و متجاوزین و اشرار بیخه را به محاصره انداخته عدهای شکست خورده و متواری و عدهای دیگر نیز تسلیم شدند…و اهالی عموماً در خانه و منزل خود جای گرفته…» .
برای آشنایی بیشتر با «غلامحسینخان وراوی» باید گفت: او از رهبران نظامی «سیّد» در ناحیه غربی لارستان بوده است. او در سال۱۳۲۹ قمری همراه با نیروهای طرفدار خود به لار آمد و به عنوان نیابت حکومت لارستان منصوب گردید. او پیش از آن در درگیریهای بین مشروطهخواهان و مستبدین شرکت مؤثر داشت و نهایتاً در سال۱۳۳۱ قمری در یک درگیریناخواسته [!] به قتل رسید» (وثوقی، ۱۳۸۵، ص۲۴۵) .
همچنین «سیّد حاجیبابا بیرمی از ساداتبیرم یکی از بخشهای غربی لارستان بوده است و فرمانده چریکهای بیخهای را بر عهده داشته است. او در سال۱۳۲۹ قمری به دعوت تجّار لار و آیتالله لاری به لار آمد و با تأیید نظامالسلطنه مافی والی فارس به عنوان حاکم لارستان معرفی گردید. او به مدت سه سال در لارستان حکومت کرد و نهایتاً در سال۱۳۳۱ قمری در یک درگیری ناخواسته [!] به قتل رسید» (وثوقی ۱۳۸۵ ص۲۴۱) .
«ستّاری» مینویسد: سید حاجیبابا «بعد از غارتی لار با حاجی غلامحسینخان با هفت هزار سپاه ریختند بستک را غارت کردند تمام اموال اهالی اینها را برده فسادها کردند تمام موسنیهای (نخلستانهای) اهل بستک بریدند» . سپس خانوراوی به سوی بندرلنگه یورش آورده، وحشت بر پا نموده بود. کنسول انگلیس هم با دعوت از کشتی جنگی انگلیسی و آمدن کشتی «پرسپولیس» از بندرعباس راه او را به بندرلنگه سدّ کرده بودند.
«دکتر وثوقی» این یورش و بینظمی را اینگونه نقل نموده است: «حمله گسترده به «جنوب» با دخالت مستقیم «سیّد» انجام نپذیرفته است، هر چند رهبران نظامی این تهاجم چندی بعد با دعوت «یاران سیّد» به لار وارد شده با عنوان حاکم به کار مشغول شدند» (همان، ص۱۶۰) !
در تأیید این موضوع هم به نقل از «روزنامه دارالعلم شیراز» مینویسد: «آقای «سیفالهخان» حاکم لارستان مشروحهای نوشته که مجتهد لاری نه تفنگچی دارد و نه استعداد، نه سر جنگ، در کمال تمکین از احکام مشروطه در خانه خود نشسته است» . ولی در دنباله میافزاید: «احتمالاً با توجه به فشار مرکز و علمای نجف…حاکم لارستان بنا به توصیه «سیّد» چنین گزارشی را به شیراز فرستاده است» !
نمونهی دیگری از این دست گزارش «انجمن ولایتی» (محلی) بوشهر به تهران فرستاده، که «کتاب آبی» آن را آورده است: «به تحریک عامل سیّد عبدالحسین لاری انجمن به طهران تلگراف نموده و سیّد را مشروطهخواه و بیتقصیر از یغما و سایر کارهایی که درباره او گفته شده معرفی کرده است. از مرکز جواب دادهاند که انجمن در این خصوص مداخله نکند» .
با این شرایط بوده که در شوال همان سال (۱۳۲۷ ھ.ق.) وزیر داخله طی حکمی از «احمدخان دریابیگی» حاکم بنادر و جزایر خلیج فارس میخواهد برای قلع و قمع «سیّد لاری» که باز هم مُخل آسایش لار و نواحی خلیج فارس است حرکت نماید. لیکن دریابیگی اقدامی نمیکند، و قبل از حرکت درخواست پول مینماید (کتاب آبی، ص۷۴۷) .
در این راستا، به بوشهر خبر میرسد که به همین زودیها اجازهی بازگشت از عتبات به «سیّد مرتضی اهرمی» داده خواهد شد. لیکن «سیّد اسداله تاجر» بنا به خواهش حکومت و انجمن محلی کاغذی به نجف نوشته، عدم رضایت خود را از این اقدام اعلام نمود.
چشمداشت مشروطهخواهان از سیّد لاری
در حکومت مشروطه و برپایی مجلس و قانون، انتظار حکومت انقلابی این بود که «سیّد عبدالحسین لاری» در لار به روند بازسازی و ایجاد امنیت منطقه یاری رساند. از آن جایی که «حبیبالهخان قوامالملک چهارم» و قوامیان در شیراز با توجه به شکست «استبدادیون» ، خود را از آن چرخه جدا کرده و به سوی «انقلابیون مشروطهخواهِ» حاکم بر کشور چرخیدند، تا جایی که «این زمان در حبلالمتین نامهای از نصراله پسر قوام به چاپ میرسد از گذشته خود پشیمان است و مدعی هواداری مشروطیت میباشد» ، به نظر میرسد «سیّد لاری» روند انقلاب را انحرافی دانستهاند. هضم این که «قوامیان» چندی پیش از این در جبهه «مستبدین» ، لار را غارت کرده باشند و در رأس صف ضّد مشروطه فارس قرار داشتهاند، ولی اکنون از سوی انقلابیون مشروطهخواه در پایتخت به نایبالحکومهای فارس برسند، آسان نبوده است. از سوی دیگر «اسماعیلخان صولتالدوله قشقایی» ایلخان ایل قشقایی هم برایش قابل پذیرش نبود که دشمن دیرینه خود (قوامالملک) رئیس «ایلات خمسه» و «بیگلربیگی فارس» (کلانتر فارس) را اکنون با چرخش یکصد و هشتاد درجهاش در سیاست روز، باز هم حاکم بر فارس ببیند؛ حاکمی که از سوی رئیس «ایل بختیاری» ، «سردار اسعد بختیاری» و وزیر داخلهی دولت مشروطه برگزیده شده است.
هر چند بنا به «گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس» احضار «سیّد عبدالحسین لاری» به تهران و آمدنش به شیراز ممکن است اسباب اغتشاش بشود، سرانجام در ذیقعده ۱۳۲۷ ھ.ق. «سیّد لاری» به شیراز فرا خوانده شد (سفر دوم) تا «بنا به دعوت انجمن ایالتی در جلسه مشترکی با «نصرالدوله قوام» اختلافات فیمابین را به بررسی نشیند» (وثوقی ۱۳۷۵ ص۱۶۱) .
ورود سیّد به شیراز حدوداً همزمان با برکناری «سهامالدوله جعفرقلیخان جلیلوند» از حکمرانی فارس در محرم ۱۳۲۸ ھ.ق. و انتصاب «شاهزاده فرمانفرما» به حکومت بود. چرا که « (سهامالدوله) فاقد هرگونه اقتدار حکومتی رسمی بوده و انجمن ایالتی بر اوضاع تسلط داشته است» . پیداست که «سیّد» از جلسه با «نصرالدوله» خرسند و راضی بیرون نیامد و به لار بازگشتهاند؛ تا خود امور را به دلخواه اداره نماید. با این حال چون فرمانفرما هنوز به شیراز نیامده بود، حضور «سیّد لاری» در شیراز سبب شد که نایبالحکومه با دستور او از «سیّد» بخواهد: «جلوگیری از اعمال شیخ زکریا نموده…و نسبت به اقداماتش در جبهه شرقی کرمان و سیرجان [منظور، کوهستان داراب است] – اقداماتی انجام دهد» (وثوقی ۱۳۷۵ ص۱۶۲) . همچنین مشروطهخواهان و «علمای نجف طی نامههای جداگانه، خواهان ایجاد آرامش و عدم تحرک سیاسی» ایشان [سیّد] گردند (همان، ۱۵۹) .
گزارش هودی از نابسامانی جنوب فارس به پایتخت
کَسی به نام «محمدبن احمد هودی» گزارشی در تاریخ ۱۱ ربیع اول ۱۳۲۸ ھ.ق. از بندرلنگه [هود، آبادی در بلوک بیدشهر] به تهران فرستاده است. باید گفت: «محمد احمد اسحاق هودی» از رجال سیاسی دوره قاجار و اوایل پهلوی در لنگه بوده است. اشتهارش به مخالفت علنی با سیاست استعماری انگلیس و سپس احکام آمرانه رضاشاه است. مدتی نیز در اوایل دوره پهلوی شهردار لنگه بوده است [یادداشت آقای عبدالعلی صلاحی].
این گزارش مفصّل و طولانی برای «رئیسالوزراء، وزیر جنگ و وزارت داخله» نوشته شده است. در این گزارش بسیاری از پیشآمدها و گرفتاریهای مردم نواحی جنوب فارس در درازای دو سال پس از استبداد صغیر با زبانی ساده بازگو شده است. ما در این جا بخشهایی از آن را میآوریم.
وی درباره «واقعیات بستک» مینویسد: محمدتقیخان صولتالملک ضابط بستک تا امروز به حرکات خودسری و چپاول…مشغول. چند روز است قافلهای که از لار برای لنگه و از لنگه برای لار میرفته، و مالالتجاره تجّار لاری داشته، در بستک ضبط کرده است. هر چه از طرف تجّار لاری و نایبالحکومه لنگه با مذاکره، درخواست مرخصی اموال مذکور کردهاند، مفید واقع نشد. و بکلی در خیال مسترد کردن اموالالتجاره مذبور نیست. ایشان به بهانه این که در ماه رمضان ۱۳۲۷ ھ.ق. غلامحسینخان وراوی و سیّد حاجیبابا بیرمی و امیر ابوالحسن فالی و طایفه اشکنانی به تحریک لاریها بستک را تصرف و کرورها اموال غارت و یک صد نفر کشتهاند. و تا امروز [حدود ۶ ماه بعد] دولت بکلی در قلع و قمع اشرار مذبور اقداماتی نکرده، من هم این مالالتجاره را خوردنی تصور نمودهام. و ابداً مرجوع نخواهم داشت.
رفتار دیگری که از صولتالملک گزارش داده، مینویسد:۲۵۰ نفر تفنگچی از بستک به قریه کَل [کال، واقع در بیخه فال اشکنان] که جمعیِ محمدباقرخان اشکنانی است، فرستاده. تا «محمد (مد) عبدالواحد» نامی گرفته یا بکشند. او [محمد عبدالواحد] با اتباع خود چندی قبل بجرم مشروطهخواهی و وطنپرستی از خاک بستک هجرت به قریه کَل نموده بود. تفنگچیهای یاد شده به قریه وارد شده، و چند خانه را تصرف کردند. بعد از چند ساعت جنگ عیال محمدعبدالواحد کشته، و برخی اموال وی غارت با جمعی مال و دواب [چهارپایان] قریه کَل را زده به بستک بازگشتند. از طرف او نیز ۵، ۴ نفر کشته و زخمی شدند. این است حرکات فعلی صولتالملک ضابط بستک. که مخصوصاً برای اختلال امنیت راهها و جادهها و بجهت پرت کردن حواس مصادر امور روز و شب به این اقدامات دست زده است. بدیهی است که از این حرکات خودسرانه محمدتقیخان اسباب طایفهکُشی و طرفگیری و سّد کردن راهها و بریدن جادههای گذر قوافل و خرابی شهر و آبادیها فراهم خواهد آمد. مادامیکه محمدتقیخان ضابط بستک باشد، روز به روز اسباب خانهخرابی مردم بیچاره فراهم آمده و قانون مشروطیت در نقطه بستک و توابع نضج نخواهد گرفت. زیرا نامبرده ۲۲ سال است که ضابطی بستک دارد. جمعیت «جهانگیریه» نسبت به قدیم چیزی باقی نمانده است. تمام اهالی جهانگیریه از شدت ظلم او بطرف «بحرین، عمان، کویت، بصره و غیره» پراکنده شدهاند. در بستک احدی نمیتواند اسم مشروطه به زبان جاری نماید. جراید در بستک ممنوع است. مأخوذی مالیات او از ملت فلکزده آنجا تقریباً ۳۵ هزار تومان است. و تا امروز کلی مالیات سابق در ذمه او باقی است. و این حرکات حالیه او بطور یقین به اشاره نصرالدوله است. زیرا که او بستگی با بنیالقوام دارد. و بدون اجازه نصرالدوله بکلی حرکتی نمیکند. بنادر شیبکویه که فعلاً در اختیار فارس است، مالیاتبده محمدتقیخان هستند. قانوناً باید در اختیار حکومت بنادر باشد. گذشته از این، اداره گمرکات لنگه و همه بنادر شیبکویه که گمرک دارند، در تحت اداره لنگه است. و مشایخ آنجا هم مالیات خود را به نایبالحکومه لنگه میدهند.
وی در ادامه درباره «لار» هم مینویسد: لار حکومت ندارد. بعد از حرکت سیفالهخان امیرپنجه (حاکم لار در سال۱۳۲۷ ھ.ق.) برای سبعهجات دیگر اختیار از آن روز از لارستان مرتفع شده است. چند روز است سیّد حاجیبابا بیرمی۴۰ نفر تفنگچی برای حراست اهالی، به لار فرستاده است. «محمدجعفرخان گراشی» طایفه دلوخانی که به دزدی و راهزنی معروفاند نزد خود جای داده است. اموال هم بین ایشان برادروار تقسیم میشود. اهالی قریه «خور» به اطراف پراکنده شدهاند. از روزی که بحکم جناب حاج سیّد عبدالحسین در ماه رجب ۱۳۲۷ ھ.ق. خانههای ایشان [خوریها] غارت و آتش زده و چند نفر از ایشان مقتول نمود، دیگر بکلی اهالی قریه مزبور را وداع گفتهاند. اهالی لارستان به استثناء لار و دو قریه دیگر از جناب حاج سیّد عبدالحسین به قسمی نفرت دارند که مافوقی بر آن تصور نیست. از مراجعت معظمالیه از شیراز (سفر دوم سیّد در محرم ۱۳۲۸ ھ.ق.) به غایت وحشت دارند. چنانچه مراجعت به لار بفرمایند، عاقبت خیلی وخیمی به نظر میآید. معظمالیه در دوره استبداد صغیر حرکت خوبی کرد. ولی افسوس که بعد از خودِ مشروطه باز به خیالات سابق مصمم گشت. اختلال سبعهجات و حرکات غیر مشروع شیخ زکریا تمام اشاره از معظماله است. تهاجم اشرار به عباسی بسرکردگی شیخ ابوالحسن برادر شیخ زکریا و «علی ملا صفی، حسین کلهکن، و آقا سیّد عبدالمهدی» برادر جناب آقا سیّد عبدالحسین تمام بحکم خود جناب معظمالیه است. لذا، یک جلد رساله قانون بلدیه چاپ شیراز تألیف معظمالیه بحضورتان فرستاده میشود. از مفاد رساله مزبور خیلی چیزها احساس میشود. امروز لارستان یک حکومت مشروطهخواه قانونی خیلی لازم دارد، که از شیراز با استعداد کافی برای لار فرستاده شود. که تمام امورات آنجا در تحت قانون درآورد. حاجی علیقلیخان گراشی در شیراز متوقف و نهایت مایل است که مجدد حکومت لارستان بردارد. چنانچه او به خیالات خود موفق آید، باید فاتحه لارستان را خواند. زیرا که بین خوانین گراش و لاریها خون واقع شده. از محالات است که اصلاح شود. دیگر اهالی اوز و فشور و بلوک و غیره بکلی طالب حکومت حاج علیقلیخان و خوانین گراشی نیستند.
درباره ضابط «بیخ فال (اشکنان) » هم گزارش میدهد: محمدباقرخان اشکنانی که خود را مالکالرقاب جمعیِ خود میداند، از ظلم و تعدی او رعیت بیچاره تمام شدهاند. و تا حال ثروتی بهم زده که هیچ یک از ضبّاط آن صفحات را دارا نیستند. تمام سامان بیخ فال خراب است. بیرم، وراوی، تراکمه و تمام آن نقاط به نوعی بساط ظلم گسترده که اهالی بیچاره را یارای نفس کشیدن نیست. وضع ملوکالطوایفی است. عقیده ایشان هر کس زد و برد. اسم مشروطه بکلی نشنیدهاند. در این دو ساله انقلاب رعب دولت بکلی از قلوب آنها خارج شده است. همچنین از «کنگون (کنگان) و طاهری» که از ظلم و تعدی جمالخان دشتی بکلی خراب، و اهالی این جا به اطراف پراکنده شدهاند. چندی قبل اهالی این جا شیخ مذکورخان ضابط گاوبندی که یکی از مشایخ بنادر شیبکویه است، به حمایت خود دعوت کرده، دو بندر یادشده را از تصرف جمالخان بیرون آوردند. و به شیخ مذکورخان تحویل داده شد. و تماماً راغب به مشارالیه هستند. چند روز قبل استشهاد بزرگی بعنوان تجّار لنگه رسید که حکم از دولت صادر شده که کنگون و طاهری مجدداً به جمالخان باز گردد. مردم اعلام کردند که ما طالب جمالخان نیستیم، و تا یک نفر ما زنده باشد، اطاعت او نمیکنیم. اهالی کنگون و طاهری از پیش خیلی در لنگه مقیماند. تمام دارای کشتی بادی و دادوستد و سرمایه هستند. اینها نیز با خیالات اهالی کنگون و طاهری اتفاق دارند. تجّار لنگه نیز با آنها همراهی میکنند (سازمان اسناد ملی).
قسمتهایی از شش صفحهی گزارش آقای هودی، برگرفته از آرشیو دانشنامه کهنپارسیان جنوب، را در ادامه مشاهده کنید.
منابع:
۱- اسناد و مکاتبات آیتالله سیّد عبدالحسین لاری، محمدباقر وثوقی، انتشارات مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۵.
۲- سازمان اسناد ملی ایران، «گزارش از اوضاع بنادر فارس و عملکرد خوانین، لارستان، لنگه ۱۳۲۸ ق.» محل آرشیو (۲۲۷ ق ا ب الف۱)
۳- آیتاله سید عبدالحسین لاری و جنبشمشروطهخواهی، دکتر محمدباقر وثوقی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳.
«هفتبرکه آمادگی انتشار نقدها بر این نوشته و همچنین طرح دیدگاه دیگر در مورد این بخش از تاریخ معاصر را دارد تا بستری برای گفتگو و بحث علمی فراهم گردد.»
دیگر نوشتههای غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.
اوزی
۹ خرداد ۱۴۰۱
در پاسخ به دیدبان:
شما کارتان تمام است، لارستان کوچک کارش به پایان رسیده. شما هم هرگز دوست ندارید که مردم واقعیت را بدانند چون دیگر نمی توانید تاریخ سازی کنید.
دیده بان!
۱ خرداد ۱۴۰۱
به زودی سلسله مطالبی با نام «میکروسکوپ تاریخ» با موضوع تاریخ بی سر و ته گراش منتشر خواهیم کرد…. ان شا الله